بابه مزاری

شهید مزاری و احیاي هویت هزاره‌ها

**نوشته شده توسط ali halimi**. **ارسال شده در** بابه مزاری

 گزارش برگزاری نوزدهمین سالگرد شهید مزاری در شهر غزنه


به مناسبت تجلیل از نوزدهمین سالگرد شهید مزاری و یاران باوفایش توسط دقتر شورای ولایتی حزب وحدت اسلامی، با همکاری مردم شهر غزنی، نوآباد، قلعه‌ای شهادت، خاک غریبان، حیدرآباد، قلعه امیر محمد خان، توحید آباد و شهرک مهاجرین با حضور پرشور زنان و مردان و اقشار مختلف مردم روز جمعه 23/ 12/ 92 در مسجد محمد مصطفی(ص) شهر غزنی برگذار گردید. جلسه بانظم و باشکوه بود، مسجد مملو از جمعیت بود و به دلیل کمبود جاه هزاران نفر در بیرون مسجد روی پای خود ایستاده بودند، و سخنرانی را گوش می‌دادند، در طبقه فوقانی مسجد خانم‌ها حضور داشتند، مسجد قدیمی نیز مملو از جمعیت بود. مراسم با قرات قران کریم توسط قاری شکرالله حیدری آغاز شد، چند مقاله خوانده شد، گروه سرود حزب وحدت اسلامی افغانستان (دوشیزگان) سرود زیبای را اجرا کردند. که مورد تشویق همگان حضار قرار گرفت. در ادامه موسی خان اکبر زاده والی غزنی درباره‌ی شخصیت شهید مزاری صحبت نموده و او شهید مزاری را شهید وحدت ملی خواند. و مردم را دعوت به وحدت و یک پارچگی نمود که از اهداف بلند شهید مزاری بوده است. پیام آقای خلیلی توسط حبیبی مسوول دفتر شورای ولایتی حزب وحدت قرايت گردید، چند پیام دیگر از طرف نهاد‌های مدنی، دانشگاه غزنی و نهاد‌های مردمی قرايت گردید. در ختم جلسه استاد علیزاده‌ای مالستانی سخنرانی متن ذیل فشرده سخنرانی ایشان با عنوان «شهيد مزاري و احياي هويت هزاره‌ها» خدمت خوانندگان تقدیم می‌گردد.

شهید مزاری و احیاي هویت هزاره‌ها


بعد از حمد و ثناي خداوندي و عرض تسليت نوزدهمین سالگرد شهيد مزاري و یاران باوفایش.


تسخیر دلها
هرچند روزها، ماه‌ها و سال‌ها می‌گذرند، زمان‌ها سپری می‌شوند، عشق و علاقه، پیوند و محبت به شهید مزاری سترگ، پهنه و گستره پیدا می‌کند. در دلها چنگ می‌زند، قلب‌ها را تسخیر می‌کند و در اعماق جان‌ها ریشه می‌دواند. حتی آن‌های که با او رقیب بودند، بلکه با او جنگيدند، اینک مردانه و منصفانه، به خوبی و عظمت، لیاقت و صداقت او اعتراف می‌کنند، در سالگردش سخنرانی می‌کنند، در برابر عکس و تندیسش احترام می‌نمایند.
بی‌تردید، محبت یکی از موهبت‌های خداوندی است، حضرت امام زین العابدین(ع) در مسجد اموی شام گفت: «خداوند برای ما چند فضیلت داده، یکی آن‌ها این است که محبت ما در دل‌های مومنان جای دارد»
محبت و دوستی چیزی است که با پخش پول، خدمات اجتماعی، تبلیغ و تمجید به دست نمی‌آید؛ چون خداوند فرموده است: «لوَ اَنفَقتَ مَا فِی اَلارضِ جَمیِعاً مَا اَلفَّتَ بَینَ قُلوُبِهمِ وَ لَکِنَّ اللهَ اَلَّفَ بَینَ قُلوُبِهمِ» یعنی خداوند در دل‌های این مردم متخاصمی که تشنه به خون یک‌دیگرند، محبت و الفت ایجاد کرد، اگر همه‌ی سرمایه‌هاای روی زمین را می‌دادی در دل‌های این‌ها دوستی پدید نمی‌آمد، این خدا بود که این‌ها را باهم‌دیگر دوست کرد.
شهید مزاری نه پول داشت که برای مردم توزیع نماید، نه توانست برای مردم سرک بسازد، مکتب و شفاخانه آباد کند و نه خدمت دیگری، ولی عشق و محبت با خون مردم در آمیخته و باگوشت مردم معجون گشته است، هرچند علیه او توطيه کردند، دروغ‌ها وتهمت‌ها بستند، فتواهای شرعی صادر کردند، افشار را به صورت تلّی از مخروبه و اجساد کشتگان در آوردند، تا مردم را علیه او بشورانند و به او بد بین کنند، ولی دوستی در دلها بیشتر گستره پیدا کرد و در دل‌ها جای گرفت. این چنین جاذبه و کشش برای یک آدم عادی عجیب است.
کسانی که به سایت‌ها و انترنت دست‌رسی دارند، می‌دانند که، در ایام سالروز شهادت آن شهید سرافراز، در تمام قاره‌های اروپا، آمریکا و استرالیا، حتی در کمپ‌های مهاجرین و میان کشتی‌های یک‌بار مصرف، به مناسبت سالروز شهادت او مراسم تجلیل برگذار می‌کنند، جوان‌هاي پسر و دختر  که شهید مزاری را ندیده بودند، بيشتر از همه به سرحد عشق او را دوست دارند.
حضرت امیرمومنان(ع) می‌فرماید:«وَ اِنمَّاَ یسُتَدَلُّ عَلیَ الصَّالِحِینَ بِمَا یَجرِی اللهُ لَهُم عَلَی اَلسُنِ عِبَادِهِ» یعنی جز این نیست که با همان چیزی که خداوند بر زبان بندگان خود جاری می‌سازد، بر نیکی نیکوکاران دلیل آورده می‌شود. ابن ابی‌الحدید معتزلی دانشمند پرآوازه و کم نظیر جهان اسلام در تفسیر این جمله‌ی علی ‌بن‌ ابی‌طالب(ع) فرموده است:«اَلسِنَةُ النَّاسِ اَقلامُ الَحقِّ» زبان مردم قلم‌های پروردگارند، هم اینك می‌بینیم قلم‌های پروردگار به جریان افتاده همه از خوبی، صداقت و لیاقت شهید مزاری سخن می‌گویند. جناب فردوسی در ستایش سلطان محمود می‌گوید:
چو کودک لب از شیر مادر بشست
به گهواره محمود گوید نخست
هم اينك هر پسر بچه و دختر بچه‌ی هزاره‌ی که لب از شیر مادر می‌شوید، مزاری می‌گوید.
عوامل جلب محبت
محبت هرچند یک امر قلبی است، بدون عامل و علت شده نمی‌تواند، سرچشمه‌ی این محبت جوشان و سرشار چیست؟
مهم‌ترین عامل، عامل معنوی است، عوامل مادی، عوامل موقتی و زودگذرند. از جمله‌ی این عوامل، حق‌مداری شهید مزاری است، مزاری ادعایش حق بود، راهش حق بود؛ هر پدیده‌ی كه به هر اندازه از حق بهره‌مند باشد، به همان اندازه از جاويدانگی و پایداری بهره‌مند خواهد بود.
شهید مزاری اگر هدفش خدا نمی‌بود، حق نمی‌بود، اگر هدف شخصی و نفسانی می‌داشت، این چنین در دل‌ها چنگ نمی‌انداخت و در اعماق جان مردم ریشه نمی‌دواند. خداوند می‌فرماید:«اَنَّ الَّذِینَ آمَنوُا وَ عَمِلوُالصَّالِحَاتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الَّرَحمَنُ وُدّاً» آنانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‌اند، خداوند رحمان به زودی دوستی او را در دل‌های مردم جای می‌دهد. به موجب این آیه‌ی مبارکه، شهید مزاری یک مومن راستین بود، کارهایش شایسته و مورد پسند الهی بود، خداوند دوستی او را در دل‌ها افگند.
شهید مزاری برای مردم کاری انجام می‌دهد که ارزش آن؛ با ماده و مادیات، سرک و شفاخانه و مکتب اصلا قابل مقایسه نیست. خدمت شهید مزاری، خدمت فکری است، وی در تفکر و باورهای مردم تغییر به وجود می‌آورد، برای مردمی که هویت و شخصیت خود را گم کرده بودند، شخصیت و هویت مي‌دهد. خاصیت نوکر منشی و کرنش‌های ذلیلانه را به آزادی و آقامنشی تبدیل می‌کند. کسی که برای خود احساس هویت و شخصیت نکند، خود را به حیث برده و غلام احساس کند، که مالک جان و مال و مالک سرنوشت خود نیست، اگر همه‌ی سرمایه‌ی روی زمین را مالک باشد، از آن استفاده‌ی درست نمی‌تواند. شهید مزاری شخصیت و هویت مردم خود را زنده کرد.


خدمت پیامبرانه
خدمت شهید مزاری از نوعی آگاهی و بیداری، تحول و تغییر در شیوه‌ی تفکر و اندیشه است، همان کاری که پیامبران انجام دادند همانند کاربرد هوش و عقل را در مسیر صحیح آن قرار دادن، و استعدادهای از کار افتاده را به کار انداختن، افکار منجمد را شکوفا ساختن، شعورهای خفته را بیدار کردن، اوهام و خرافات و کژاندیشی‌های را که بر عقل و خرد سایه افگنده، به یک سو انداختن، روحیه‌ی ذلت‌پذیری را به عزت خواهی رساندن، و در قلوب و نفوس پنجه انداختن و در دل‌ها نفوذ کردن. اين‌ها شيوه كاري پيامبرانند كه دقيقا مزاري بزرگ چنين كردند.
وی یک مصلح است، برای او قوم و حزب و مذهب مطرح نبود، فرا قومی، فرا حزبی و فرا مذهبی فکر می‌کرد. امروز باب شده که هرکسی می‌خواهد روشنفکری خود را به اثبات برسانند، که خوب سیاست‌مدار است، عدالت اجتماعی، وحدت ملی، حکومت وسیع البنیان و امثال این عناوین را مطرح می‌کنند. در حالی که شهید مزاری اولین کسی است که این عناوین را مطرح می‌کند و روی آن می‌ایستد، برای آن خود را فدا می‌کند. آن شهید سرافراز عدالت اجتماعی را برای همه می‌خواهد، نه برای یک قوم.


عدالت اجتماعی آسان ترین راه حل معضل  افغانستان
شهید مزاری، نزدیک‌ترین و مستقیم‌‌ترین راه‌حلی را که انتخاب کرده بود، تحقق عدالت اجتماعی بود؛ عدالت اجتماعی بدین‌معنا که در جامعه باید هر قومی و هر قشری به حقوق خود برسند، تبعیض و تفاوت‌های بی‌مورد در کار نباشد، فرصت‌ها و امکانات به صورت مساوی بین همه‌ی اقوام تقسیم شود. چه؛ در صورتی که در یک کشور هر قومی به امتیازجویی‌های بی‌دلیل ممتاز باشد، نظام، یک نظام متزلزل است، هرچند در راس آن یک فقیه جامع الشرایط باشد. زیرا آمده است که «الَمُلکُ یَبقیَ مَعَ الکُفرِ وَ لاَیَبقیَ مَعَ الظُّلمِ» حکومت‌داری با کفر در صورتی که با عدالت باشد قابل دوام است ولی با ظلم قابل دوام نیست، هرچند در راس آن، فقیه جامع الشرایطی باشد.
حکما، عدالت اجتماعی را تعریف کرده‌اند، به «اِعطَاءُ کِّلِ ذِیحَقٍّ حَقَّهُ» هرگاه هر صاحب حقي به حق خود برسد، عدالت اجتماعی است. هر مملکتی مرکب است از اقوام و تیره‌های گوناگون، هرگاه هریک به تناسب شعاع و جودی خود به حق قانونی خود می‌رسد، عدالت اجتماعی برقرار شده ‌است. درین صورت داعی و دلیلی نمی‌ماند کسی با دیگری اختلاف و برخورد داشته باشد، چون همه به حق قانونی خود رسیده، وجدان‌ها راضی است.


عدالت اجتماعی برای همه‌ی مردم افغانستان
مزاری بزرگ، عدالت اجتماعی را برای همه‌ی مردم افغانستان می‌خواست، نه تنها برای مردم هزاره، چنانچه در مصاحبه‌اش با آژانس خبری ایتالیا گفت:«هدف ما تشکیل یک حکومت اسلامی، مردمی، فراگیر و مبتنی بر عدالت اجتماعی در افغانستان است. ما می‌خواهیم ستم چندین قرنه بر مردم افغانستان پایان یابد و جامعه‌ی به وجود آید که در آن از تبعیض، برتری‌جويی، تفاخر و فزون‌خواهی خبری نباشد، و کلیه‌ی مردم افغانستان از هر قوم و نژاد، با هر رنگ و زبانی، برادرانه و برابر زندگی کنند و حقوق حقه‌ی تمام ملیت‌های محروم را می‌خواهیم و ازان دفاع می‌کنیم.» ببنید این سخن چه قدر جامع و منطبق با عقل انسانی و عرف بین المللی و منطق اسلامی است.
و در سخن دیگرش گفت:«ما طرفدار برادری میان ملیت‌ها هستیم، ما برای ملت‌های افغانستان حقوق مساوی قایل هستیم که مطابق با شعاع وجودی‌شان سهم داشته باشند، حق‌خواهی برای یک ملت به معنای برادری است، ما دشمنی در افغانستان، بین ملت‌ها را فاجعه می‌دانیم» می‌بیند که خواسته‌هایش را چه قدر روشن، بی‌ابهام و شفاف بیان می‌کند.
«ما نه دشمن تاجیکیم و نه دشمن پشتون، طرفدار برادری و برابری ملیت‌ها در افغانستان هستیم».
«ما مردم افغانستانیم هیچ نژادی را نمی‌خواهیم نفی کنیم؛ باید همه‌ی اقوام ساکن در افغانستان، در این مملکت برادروار زندگی کنند و هرکس به حقوق‌شان برسند، و هرکس درباره سرنوشت‌شان تصمیم بگیرند این حرف ماست.»
در مورد مشروعیت جنبش شمال که دولت وقت می‌خواست آن را حذف کند، به جرات گفت: «آنها دارای نیروی منظم هستند و در پیروزی مجاهدین در کابل نقش تعیین کننده‌ی داشتند، طبیعی است که باید جایگاه خاصی در افغانستان داشته باشند. و هم اکنون در هشت ولایت شمال (یک سوم افغانستان) نیرو دارند، اگر اینها نادیده گرفته شوند، واقعیت‌ها نادیده گرفته شده است.» و شما می‌بینید که همه‌ی خواسته‌های او و ادعاهای شهید مزاری از متن قرآن و شریعت برخواسته و مطابق عقل پذیرفته شده‌ی عرف بین المللی است.


حساسیت در قبال سرنوشت هزاره‌ها
اما اينکه در برابر سرنوشت هزاره‌ها بیشتر حساس است، گویی قوم خود را بیشتر از دیگران دوست می‌دارد؛ اولا اينکه هر که باشد قوم خود را دوست دارد، قوم دوستی گناه نیست، قوم پرستی گناه است، این دو مقوله از همدیگر جداست. تبعیض و انحصار گناه است. و ثانیا مردم هزاره در افغانستان سرنوشت ویژه‌ي دارند که دیگر اقوام آن را ندارند یا کمتر دارند. تاریخ هزاره تاریخ خون‌بار و رقت‌بار او است:
باری تو به تاریخ هزاره بنگر
وانگاه به شهید بی‌شماره بنگر
در هر قدمش کله مناره بنگر
از خون هزاره‌ها فواره بنگر
در خرمن ما سیل شراره بنگر


هدف اصلی عبد الرحمان، حذف فیزیکی هزاره
شهید مزاری که یک مورخ بود، تاریخ مردم خود را، سیاه‌روزی و بد‌روزی مردم خود را می‌خواند و رنج می‌برد. وی نقل می‌کند هدف اصلی امیر عبدالرحمان ‌خان، استیصال و حذف فیزیکی مردم هزاره بود؛ یعنی کاملا باید نابود شوند، 62% در این هدف خود کامیاب گردید. اما در مورد بقیه، هدفش این بود که باید باحال خواری و بیچارگی زنده بمانند، مثل حیوانی که نتوانند خود را انسان احساس نمایند و بگویند ما جزو این مملکت هستیم، باید از حقوق سیاسی، اجتماعی، فرهنگی بهره‌مند شویم.


محو هویت هزارگي
همین بود که تا توانستند هویت هزاره را محو کردند، هرجا نشانه‌ی که نشان بر قدامت هزاره بود، محو و نابود کردند؛ مجسمه‌ی بزرگ بودا که یک اثر فرهنگی و هنریی عظیمی است که دنیای هنر در برابر آن به زانو در می‌آید، چون به شکل و قواره‌ی هزاره است، صورتش را تراشیدند. و هرچیزی که تثبیت کننده‌ی هویت هزارگی بود حذف کردند و یا تغییر دادند. نام هزارجات را از دفاتر دولتی حذف کردند، به جای آن نقاط مرکزی گذاشتند یعنی ما در افغانستان هزاره نداریم.«سه پای» را حذف کردند، به جای آن شهرستان را در دفاتر دولتی ثبت کردند؛ چون سه پای محل رویش ابراهیم خان گاو سواراست و تداعی کننده‌ی ابراهیم خان است. ترکمن، سرخ و پارسا، سه برادراند، ترکمن و پارسا هویت هزارگی دارند، و سرخ، هویت تاجیکی دارند؛ یعنی شرایط سخت و فشار موجب شد که آنان هویت تاجیکی به خود بگیرند. در کابل هرکسی به نام کربلایی، ملا یا سید معروف بود بدون پرس و جواب کشته می‌شدند. با این‌ها اگر هندو، یهود کافر گفته می‌شد  ناراحت نمی‌شدند، اگر ملا، کربلایی و سید گفته می‌شد، برای‌شان پیام مرگ بود. آن قدر از پسران و دختران هزاره فروخته شد که از قیمت آن برای حکومت مالیات می‌دادند.
قاضی حسین احمد پیش یکی از سران مجاهدین شیعه‌ی غیر هزاره (سید محمد علی جاوید) رفت و گفت شما هم شیعه هستید، حزب وحدت هم شیعه هستند، خوب است باهم متحد شوید، گفت این‌ها اولاد چنگیزند، اگر مجتهد شوند از این‌ها تقلید نمی‌کنیم. اينکه مساله‌ی چنگیز را مطرح می‌کنند دو جهت دارد؛ یکی آنکه هزاره از مردم بومی افغاستان نیستند، از سرزمین غیر رويیده‌اند، مهاجراند. مهاجر چه حق دارد در تعیین سرنوشت کشور دخالت کند و بگوید ما حق سیاسی ـ اجتماعی داریم. دوم این‌ها اولاد چنگیز‌اند چنگیز یک آدم خون‌ریز بود.
شهید مزاری می‌گوید: هیچ تاریخی تايید نمی‌کند که هزاره از نسل چنگیز باشد.چنگیز در قرن هفتم سر بامیان حمله کرد، با مقاومت مردم بامیان برخورد و یک نواسه‌اش کشته شد. هزاره پیش از زمان چنگیز در این مملکت بوده‌اند. ثانیا اگر چنگیز جنایت‌کار بوده، مسوولیت آن به دوش ما است، از ما باید پرسیده شود، روی کدام قانون و کتاب؟
آنچنان سر مردم ما فشار آمد که هزاره‌های قندهار، جلال آباد، و ولایت‌های دیگری که در اقلیت زندگی می‌کردند، تغییر هویت داده و هویت تاجیکی، ازبکی و هویت‌های دیگری گرفتند، تا جان‌شان حفظ شود. در همین غزنی هزاره‌های دره‌ی خواجه‌عمری، هزاره بودن خود را قبول ندارند، می‌گویند ما قندهاری هستیم.


هزاره‌ها در آيینه‌ی آمار
محمود شاکر، مورخ لبنانی کتابی در تاریخ افغانستان نوشته که این حقیر آن را ترجمه کرده و دوبار به چاب رسیده است. وی تعداد هزاره‌های افغانستان را شصت هزار نوشته است. الپترس البستانی دانشمند مسیحی لبنانی، تعداد قزلباش‌های افغانستان را دوصد هزار نوشته، تعداد هزاره‌ها را 55000 نفر نوشته، محسن الامین، عالم شیعی لبنانی، در کتاب اعیان الشیعه، تعداد قزلباش‌ها را دوصد هزار نوشته و تعداد هزاره‌ها را 60000 نوشته است.
از این‌ها ما گلایه نداریم، این‌ها آمده‌اند از دولت افغانستان تعداد اقوام افغانستان را پرسیده، هر چه برای شان آمار داده، همان را نوشته‌اند. ولی یک مولف شیعی خود ما و شما از کشور افغانستان (سید حسن احمدی نژاد بلخابی) در کتابی که نوشته و اقوام ساکن در کابل را آمارگیری کرده است، نوشته در کابل چهارده قوم سکونت دارد: قزلباش، بیات، سادات، بلوچ، تاجیک و...، ولی در مورد هزاره قلمش کار نکرده، یعنی که در کابل هزاره وجود ندارد. این کتاب در همین چند سال پیش چاپ شده است.


تبعیض مستمر
تبعیض مذهبی نسبت به شیعیان، قانونی بود. تبعیض نژادی نسبت به قوم هزاره و بعضی اقوام دیگر نیز نهادینه شده بود. تبعیض در تقسیمات اداری تا هنوز همچون کوه پابرجا است، شهید مزاری می‌فرمود در یک گوشه‌ی کشور، 16000 نفوس یک ولایت برای شان داده شده، از امکانات و امتیازات یک ولایت بهره‌مند هستند، در بیشتر از نقاط کشور دوصد هزار جمعیت بلکه بیشتر، یک ولُسوالی است. تبعیض شاخ دارد یا دم؟، اگر این تبعیض نیست، پس چیست؟


اهانت و تحقیر
اهانت وتحقیر هزاره به صورت افسانه‌ها و داستان‌ها درآمد؛ می‌گقتند بینی‌ها را هزاره‌‌های قلفک چپات تقسیم کرده‌اند، اول یک بینی بلندی را برای خود انتخاب می‌کند و بالای آن می‌نشیند، وقتی از تقسیم بینی‌ها فارغ می‌شود، می‌بیند بینی را که برای خودش انتخاب کرده مثل خمیر پهن شده است، یعنی قوم هزاره چیزی را که برای‌شان انتخاب نمایند، نمی‌توانند آن را حفظ کنند. هزاره نیم روز پادشاهی کرد، سگ را در هوا نعل کرد. هزاره‌های پیش پای بین، هزارهاای نمک حرام.
نقل می‌کردند روز قیامت همه‌ی مردم از سیاه و سفید، سرخ و زرد، با زبان‌های مختلف، لهجه‌های مختلف در صحنه‌ی قیامت برای حساب‌دهی حضور پیدا می‌کنند. دیده می‌شود که هزاره‌ها هم در صحنه حضور پیدا کرده‌اند. خدا از آن بالاها نگاه می‌کند و سوال می‌کند: این‌ها کیستند، من که این‌ها را خلق نکرده‌ام؟ این‌ها این تتل کاری‌ها از جبريیل است!! (خنده‌ی حضار) جبريیل این‌ها را که خلق کردی به حسابشان هم رسیدگی کن من این‌ها را در بهشت خود نمی‌برم.
یک پدیده‌ی به نام کوچی، که کوچی نه، بلكه غده‌ی سرطانی است؛ برسر مردم ما مسلط کرده است. تا بیست سال پیش که دروازه‌های کشورهای خارجی به روی مردم ما باز نشده بود، منبع درآمد اقتصادی مردم ما زمین‌های زراعتی بود و همین کوه‌ها و چراگاه‌ها. مردم با رنج و خون‌جگر خوردن علف‌های کوه را درو می‌کردند، به اصطلاح خودشان قَوده می‌کردند. کوچی‌ها باکمال بی‌اعتنایی قَوده را می‌خوردند، خراب می‌کردند، وقتی به آن‌ها گفته می‌شد قَوده را چرا خراب کردی؟ باکمال بی‌اعتنایی می‌گفتند چون پشتوانه‌ی دولتی داشتند: لا توباز کَوده کُو، باز کَوده کُو، تو کَوده ره بلدی!! (خنده‌ی حضار) شهید مزاری در یکی از سخنرانی‌های خود فرموده که رخت و پارچه‌ی خود را بالای دروازه می‌گذاشتند، می‌گفتند که سال دیگر از همین جا پولش را می‌گیریم و می‌گرفتند.
در همین جاده‌های شهر غزنی ما و شما، اگر هزاره‌ی کراچی در دستش بود، صدا می‌زدند او کراچی. اگر گاو پیشش بود، صدا می‌زدند او گاو. اگر خر پیشش بود، صدا می‌زدند او خر. توهینی بالاتر از این هست؟
ترس و ارعاب، آزار و اذیت، توهین و تحقیر چنان در روحیه‌ی مردم هزاره اثر خود را گذاشت که یک حالت نفرت برای‌شان پیدا شد. این تلقینات در روح مردم نشست، باور کردند هزاره جنس بدی است، از این‌رو به کتمان هویت خود کوشیدند، هزاره بودن و هزاره گفتن برای شان عار شد.
بلکه این مساله رنگ مذهبی پیدا کرد، در سال 76 من از بامیان به ایران رفتم، سر و کارم بیشتر با علما و طلاب بود، من درصحبت‌های خود هزاره هزاره می‌گفتم. بعضی از این علما می‌گفتند هزاره نگو که نژاد پرستی است، شیعه بگو. با آن‌ها حد اکثر درگیر بودم، گاهی که مجبور می‌شدم، می‌گفتم شما هیچ قرآن خوانده‌اید؟ در قرآن نیامده که «و َجَعَلنَاکمُ شُعوُباً وَّ قَباَئِلَ لِتَعاَرَفوُا اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللهِ اَتقَيکُم». خداوند می‌گوید من شمارا قوم قوم، قبیله قبیله درست كردم تا همدیگر را بشناسید، اگر هزاره گفتن نژاد پرستی است، باید تاجیک گفتن، سید گفتن، بیات گفتن و... نیز نژاد پرستی باشد، چرا در آن‌ها نژاد پرستی نیست؟ خداوند از زبان پیامبران خود نقل می‌کند می‌گفتند: یاقوم، یاقوم. حضرت موسی(ع) می‌گفت: یا بنی‌اسرائیل اذکرواالله، یا بنی‌اسرائیل اعبدوالله و... این بنی‌اسرائيل نام قوم نیست؟ هر مردمی حق دارند خود را منتسب به قومی نمایند، به سبب این انتساب شناخته شوند. ولی آنچه مذموم است، قوم پرستی است که مقوله‌ی دیگراست و ما فعلا در صدد آن نیستم.
در همین قم در یک مجلس فاتحه‌خوانی، یک عالم (لونگی سیاه) از بالای منبر با یک ژستی مخصوصی که گویا امام صادق است، ما جاهلان و غافلان را نصیحت می‌فرمود، راه دینداری را نشان می‌داد و می‌گفت: نگويید از کدام قومم، این شرک است، این کفر است!! البته منظورش این حقیر بود. که بدون اجازه‌ی امثال ایشان هزاره می‌گفتم و گناه می‌کردم.
شهید مزاری گفت: آن قدر هزاره بگويید تا هزاره بودن و هزاره گفتن ننگ نباشد. و نیز گفت: ما حقوق همه‌ی مردم افغانستان را طبق نفوس و به تناسب حضورشان در صحنه‌ی جهاد افغانستان می‌خواهیم و همه باید در تعیین سرنوشت سهیم باشند. و نیز فرمود: این مردم (هزاره) باید حق زیستن و حق تعیین سرنوشت‌شان را داشته باشند، روی این مساله می‌ایستم. وقتی شهید مزاری بگوید می‌ایستم، می‌ایستاد و ایستاد. و نیز فرمود: طرفدار جنگ نیستم ولی تعهد کرده‌ایم که از حقوق شما دفاع کنیم، تعهد کرده‌ایم که در رابطه با حقوق سیاسی و مذهبی شما وارد معامله نشوم. و نیز فرمود: آن‌ها از ما خدمت می‌خواهند جوالی‌گری می‌خواهند، اما نمی‌خواهند از 29 وزارت‌خانه، یک وزارت خانه‌ی کلیدی برای ما بدهند و از شصت سفیر یک سفیر از ما بفرستند. هم اینک هزاره تازه احساس کرده که هزاره گفتن جرم نیست، افتخار است. تازه فهیده کسی که حق خود را بخواهد، به حق خود می‌رسد. از توجه شما تشکر.


 

 

 

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**