خانواده و تربیت

عوامل دین گریزی جوانان

**نوشته شده توسط ali halimi**. **ارسال شده در** خانواده و تربیت

مقدمه

 درجامعه اسلامي که فرهنگ و آداب ديني درآن حاکم است چرا  برخي جوانان از دين روگردان و گريزان­اند. اين پديده علل و عوامل دروني و بيروني فراوان دارد که به چند عامل عمده آن با استناد به آيات و روايات و گفتار دانشمندان و اساتيد اخلاق اشاره مي­گردد.

 

عوامل بيروني:

 پاره­اي از عوامل دين­گريزي جوانان بيرون از وجود آنان قرار دارند که عبارتند از:

1- فقر: يکي ازعوامل دين­گريزي يا تضعيف عقايد ديني افراد، فقر و ناداري است. فقر دينداري را تهديد نموده و مانع رشد اخلاقي و تعالي انسان و موجب سقوط به ورطه کفر و تباهي مي­شود. نوع بشر چنين است گرچه استثنائات هم وجود دارد. ازاين رو تعاليم اسلامي فقر را نکوهش نموده و پيامدهاي زيانبار آن را به حاکمان و متوليان جامعه تذکر مي­دهد. در روايات اسلامي فقر عامل افزايش خطا و گناه، دشوارتر ازکشته شدن، سخت تر از آتش نمرود، موجب سراسيمگي عقل و کليد بدبختي و نوميدي دانسته شده.[1] فقر براي انسان انزواي فکري، فرهنگي، سياسي، اجتماعي و ديني مي­آورد. انساني که فضاي فکر و انديشه­اش را تامين آب و نان فراگرفته باشد نمي­تواند به رشد فکري و کمال برسد و ازحقوق فردي، سياسي و اجتماعي خود آ گاه شود. درطول تاريخ آناني که خواسته­اند مردم را از پرداختن به امور سياسي و اجتماعي باز دارند، گرفتار زندگي روز مره کرده و از رشد و تعالي باز داشته­اند. اسلام براي فقر زدايي مبارزه جدي دارد. پيامبر%در آخرين سخنانش به حاکمان بعد از خود سفارش نموده که«ولم يضرهم فيذلهم و لم يفتقرهم فيکفرهم»[2] حاکمان اسلامي بايد به مردم زيان نرسانند تاخوارشان کنند و فقير نکنند که کافرشان سازد. آن حضرت در کلام ديگر فرمود«لولا رحمه ربي علي امتي کاد الفقر ان يکون کفرا» [3]اگر رحمت خدا شامل حال فقراي امتم نمي­شد نزديک بود که فقر به کفر بينجامد. و نيز فرموده است«الفقر طرف من الکفر»[4]فقر نيمي از کفر است. امام علي9به فرزندش فرمود: فرزندم؛ ازفقربرتو ترسانم، پس ازآن به خدا پناه ببر که فقر دين را مي­زدايد و عقل را پريشان مي­کند و دشمني پديد مي­آورد.[5] شهيد مطهري مي­گويد«بسياري ازگناهان ازفقر و احتياج ناشي مي­ شود...فقر به سرحد کفر نزديک است. فقر روح را عاصي و عزيمت را ضعيف مي­کند...فقر فکر را پريشان و دهشت زده مي­کند، عقل و فکر در اثر احتياج و فقر و نبودن وسايل تعادل خود را از دست مي­دهد...انسان ديگر نمي­تواند خوب در قضايا فکر کند.[6] علامه طباطباي مي­گويد«علت تمام جرم و جنايات يا فقر مفرط است يا ثروت بي­حساب که به اسراف و اتراف و بي­بند و باري و شهوتراني و تجاوز به مال و جان و ناموس مردم مي­انجامد.[7] ازنظر رسو ل اکرم%آب و نان در عبادات تاثير دارد  « لولا الخبز ما صلينا و لا صمنا و لا ادينا فرايض ربنا»[8] اگر نان نبود نه نماز مي­توانستيم بخوانيم و نمي­ توانستيم روزه بگيريم و نه واجبات پروردگار را ادا کنيم. اين است که فقر يکي از عوامل دين­گريزي به حساب مي­آيد. متوليان اقتصادي بايد به فکر فقر زدايي باشند تا جامعه گرفتار فساد نگردد.

2 – آلودگي محيط: نقشمحيط از قبيل خانه مدرسه و اجتماع در گرايش انسان به امور متعالي و دينداري غير قابل انکاراست. نوع مردم تابع محيط قرار مي­گيرند. البته استثناي هم وجود دارد. هرقدر اجتماع و محيط گرايش به دين و ارزش­هاي متعالي داشته باشد، افراد نيز به همان سمت و سو کشانده مي­شوند. هرگاه در خانه، مدرسه، و اجتماع نسبت به دين و ارزشهاي ديني بدگويي و بدبيني شود همه امکانات در راه گريز ازدين به کار مي­رود. امام علي9 با روانشناسي عميق خود مي­فرمايد«الناس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم»[9] شباهت اخلاقي مردم به محيط اجتماعي و مقتضيات زمان شان، بيشتر از شباهت به خلقيات پدران شان است. آدمي در حقيقت در شرايط معمولي تحت فشار عادت و بدون تفکر رفتار مي­کند و خود بخود از راه و رسم اجتماع پيروي مي­کند.[10]  

      شرايط محيط به اندازه­اي تاثير گذار است که گاهي فرزندان انبيا، اوليا را به بيراهه مي­کشاند. علامه فضل­الله تصريح مي­کند« فرزندان پيامبران، اوليا و علما نيز انسانهاي هستند همچون ساير انسانها که از شرايط مطلوب و نا مطلوب تاثير مي­پذيرند. بنا براين ضروري نيست که فرزند پيامبرحتما انسان شايسته­اي باشد يا فرزند امام و عالم و مجاهد همانند او باشد، زيرا پدر جزئي از اجزاي محيط و يکي از صدها عاملي است که در ساختن انساني او موثر است.[11]

     شهد مطهري مي­گويد«يکي از چيزهاي که موجب اعراض و تنفر مردم ازخدا و دين و همه معنويات مي­شود، آلوده بودن محيط و غرق شدن در شهوت پرستي و هوا پرستي است. محيط آلوده همواره موجب تحريک شهوات و تن پروري و حيوان صفتي را فراهم مي­کند...لذا اقوام و ملت­هاي که تصميم مي­گيرند روح مذهب و اخلاق و شجاعت و شهامت و مردانگي را در ملتي بکشند، وسايل عياشي و شهوتراني و سرگرمي­هاي نفساني آنهارا فراهم و تکميل مي­کنند.[12]

 

3- عمل نادرست برخي عالمان ديني: همان­گونه که اصلاح رهبران ديني موجب اصلاح مردم و از علل رشد دين و گرايش مردم به ارزشها مي­شود، فساد و عملکرد ناشايست رهبران ديني و عالمان نيز موجب انحراف و دين­گريزي مردم خواهد شد. زيرا وقتي مردم مي­بينند مدعيان رهبري به گفتار خويش ايمان ندارند و برخلاف دستورات دين عمل مي­کنند، در صداقت دعوت شان شک مي­کنند و در انجام اعمال ديني دچار تزلزل مي­شوند. قرآن تصريح دارد«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ‌».[13]اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، چرا چيزى مي­‏گوييد كه انجام نمى‏دهيد؟

      ازنظر امام علي9 لغزش يک عالم موجب فساد عالم مي­شود«زله العالم تفسد العوالم».[14] در کلام مولاعلي9 آمده«يا جابر ان قوام الدين و الدنيا باربعه: عالم مستعمل علمه...فاذا ضيع العالم علمه استنکف الجاهل ان يتعلم».[15]ايجابر قوام دين و دنيا به چهار چيز است: يکي از آنها عالمي است که به علم خود عمل کند...هرگاه عالم به علمش عمل نکند جاهل از فراگرفتن گريزان گردد.عمل درست و شايسته عالمان دين نقش اساسي در گرايش مردم به ارزشهاي ديني دارد.

      فخر رازي مي­گويد«زبان عمل چندان موثراست که گفته­اند: تاثير عمل يک نفر در هزار نفر بيشتر از تاثير سخن هزار نفر در يک نفر است».[16]

    يکي از بزرگان درباره­اي نقش عالم درستکار مي­گويد«در بعضي از شهرستانها که تابستان به آن­جا مي­ رفتم، مي­ديدم اهالي آن بسيار مودب به آداب شرع بودند. نکته­اش اين بود که عالم صالح و پرهيزگاري داشتند. اگر عالم ورع و درستکاري در يک جامعه زندگي کند، وجود او باعث تهذيب و هدايت مردم آن سامان مي­گردد، اگر چه لفظا تبليغ و ارشاد نکند.[17] بدين ترتيب يکي از عوامل گريز از دين، رفتار نا شايسته برخي عالمان ديني است. چنانچه عمل­کرد کليسا در قرون وسطي که به کتمان حقايق، حرام خواري، حيف و ميل اموال مردم به باطل مي­پرداختند، عامل اصلي ارتداد و دين­گريزي متفکران و انديشه­وران شد.[18]

     قرآن­کريم بسياري از احبار و رهبان را بازدارنده ازدينداري و سد راه خدا مي­داند«إِنَّ کَثِيراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانِ لَيَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ».[19] بسيارى از دانشمندان يهود و راهبان، اموال مردم را به ناروا مى‏خورند، و[آنان را] از راه خدا باز مى‏دارند.

4- خشونت: دين پيام آور محبت و هدايت براي انسانها است. اساس دين با خشونت سازگار نيست و براي تبليغ و ترويج آن هيچ­گاه به خشونت توصيه نمي­کند. محبت و مدارا اگر درخدمت سلوک ديني قرار گيرد، سبب گرايش مردم و جذب آنان به تعاليم الهي مي­گردد. اما اگر به نام دين و دينداري خشونت به کار گرفته شود و چهره خشن و غليظ از دين نشان داده شود، موجب گريز از دين و دينداري مي­شود. باغلظت و خشونت نمي­توان مردم را به دين علاقه­مند کرد. خداوند خطاب به رسولش فرموده«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»[20]پس به[بركتِ] رحمت الهى، با آنان نرمخو[و پُرمِهر] شدى، و اگر تندخو و سخت دل بودى قطعاً از پيرامون تو پراكنده مى‏شدند. درآيه ديگر هرنوع اکراه و اجبار در دين نفي شده «لاَ إِکْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ».[21]در دين هيچ اجبارى نيست و راه از بيراهه بخوبى آشكار شده است.

      حضرت علي9 مي­فرمايد«من خشنت عريکته افترقت حاشيته»[22]هرکه درشت خوي باشد و خشونت ورزد، مردم از گرداگرد او بگريزند.

       رفتار خشونت بارکليسا سبب شد که گروه بسياري از مردم و دانشمندان به سوي بيديني و ماديگري کشانده شوند. معلوم مي­شود که تحميل عقايد و احکام ديني به صورت اجبار و اکراه و با خشونت آسيب زيانبار و جبران ناپذيري بر پيکره دين وارد مي­سازد. شهيد مطهري هشدار مي­ دهد«هروقت و هرزمان که پيشوايان مذهبي مردم، پوست پلنگ مي­پوشند و دندان ببر نشان مي­دهند و متوسل به تکفير و تفسيق مي­شوند...بزرگ­ترين ضربت بر پيکر دين و مذهب به سود ماديگري وارد مي­شود».[23]

5- تبليغات و عملکرد دشمن: يکي از عوامل گريز از دين، تبليغات دروغين و توطئه­هاي دشمنان است. دشمنان دين با نقشه­ها و اعمال شيطاني خويش به طرق گوناگون تصويري نارسا از دين ارائه مي دهند. آنان با ترفندهاي گوناگون مردم را از گرايش به اسلام باز مي­دارند و به القاء شبه­ها، دروغها، تهمت­ها، و بيان مسايل غيرواقعي مي­پردازند و از غفلت و ناآگاهي مخاطبان خود بهره جسته، مانع جدي در راه گرويدن به دين ايجاد مي­کنند. اين شيوه از صدر اسلام تاکنون وجود داشته و براي هميشه خواهد بود. قدرتهاي استعماري چون اسلام را مانع بزرگ برسر راه خويش مي­دانند، به هر وسيله براي بدنام کردن و کم رغبت کردن مردم به آن تمسک مي­جويند.[24] دشمنان روي چند محور تمرکز دارند: 1- سست ساختن اصول دين در نظر مردم.2-کشتن روح تقوا و پاکدامني در نهاد مسلمانان.3- زشت جلوه دادن چهره اسلام در نظر پيروانش تا خود بخود ازدين بگريزند و بدبين نمودن مسلمانان تا آنان از قوانين اسلام روي برتابند.[25]

     سيد قطب مي­گويد: درمصر سياست آموزش و پرورش را طوري تنظيم کرده بودند که از برنامه­ هاي متعالي و فرهنگ اسلام به دانشجويان چيزي گفته نشود و به جاي آن شبه­ها و نا بسامانيهاي که مستشرقين پديد آورده بودند به دانشجويان تدريس مي­شد، تا ازاين راه مسلمانان را ازدين دور کنند. اين سياست شوم به زودي جوانان را از اسلام دور نمود و مانند اروپاييان علم را از دين و دين را ازسياست جدا مي­دانند.[26] يکي از نقشه­هاي دشمن جعل حديث است تا ازاين راه چهره اسلام را نا معقول نشان دهند. ابن ابي­العوجا اعتراف نموده که بيش از چهل هزار حديث ساختگي منتشر ساختم که حلال خدا را حرام و حرامش را حلال نشان مي­دهد.[27]

    بنا براين وارونه نشان دادن چهره اسلام و اشاعه فساد و فحشا ازسوي دشمنان يکي از مهمترين عامل دين­گريزي جوانان است. درعصر و زمان ما که ابزار تبليغاتي به صورت چشم گير گسترش يافته و از کنترل خارج است، نسل جوان بيش از هروقت ديگر در تير رس هجمه دشمن بوده،  و خطر فساد اعتقادي و اخلاقي به شدت تهديد مي­کند.  ازاين رو متوليان دين بايد چهره واقعي اسلام را به دور ازهر پيرايه و خرافه به مردم معرفي نمايند، تا جوانان پاکدل به دين و ديانت روي آورند.

6- دفاع غير عقلاني ازدين: اسلام دين فطري و عقلانيبوده متکي بر برهان و استدلال است. ازاين رو بايد با استدلال و روش منطقي بيان شود. يکي از عوامل دين­گريزي، نامعقول جلوه دادن دين ازسوي برخي افراد است که نمي­توانند ازدين منطقي دفاع کنند. درجامعه امروزي مبلِغ دين بايد بتواند با ارائه دليل­هاي روشن و خرد پسند، مولفه­هاي ديني را به مردم به ويژه جوانان بباوراند. اين کار نياز به توانمندي و تبحر دارد که مبلغين بايد آن را بدست آورند. بايد دين را از برخي مطالب خرافي و ضد عقل پاک کرد و مردم را آگاه ساخت که اينها مطالبي نادرست است و ساحت دين ازاين خرافه­ها منزه است. تحليل جريانات تاريخي مانند قيام عاشورا، تبيين مسايل نظري و بيان احکام و هر امري که مرتبط با دين باشد بايد برجايگاه عقل تکيه زند و آن گونه بيان شود که عقل سليم بپذيرد. متاسفانه برخي افراد به نام دين مطالبي مي­گويند و مي­نويسند که سازگاري با دين نداشته و چهره دين را غير عقلاني و غير علمي جلوه مي­دهد، اين رفتار باعث مي­شود که روشنفکران و انديشمندان مردد شوند و نسبت به دين قضاوت ديگري نمايند.[28] واقعا اگر دين آن گونه که در قرآن و روايات بيان گرديده بمردم گفته شود، مورد پذيرش قرار مي گيرد، چون اسلام دين فطرت است و درنهاد انسانها شناخته شده است. امام رضاC دراين رابطه بيان زيبا دارد. اباصلت هروي مي­گويد از امامE شنيدم که فرمود «رحم الله عبدا احيا امرنا، قلت:کيف يحي امرکم؟ قال: يتعلم علومنا و يعلمها الناس، لان الناس لو علموا محاسن کلامنا لاتبعونا»[29] خدا رحمت کند بنده­اي را که امرما را زنده مي­کند. راوي پرسيد، امرشما چگونه زنده مي­شود؟ فرمود: علوم و معارف مارا فرا مي­گيرد و به مردم مي­آموزد، زيرا اگر مردم زيبايي­هاي کلام مارا بدانند ازما پيروي مي­کنند. پيام دين دلنشين و خرد پذير است، به اين شرط که درست و بدون پيرايه وبه دور از دخالت سليقه­هاي شخصي ارائه شود.

    بنابراين دفاع غير عقلاني ازدين، معرفي نادرست دين و تبيين نارساي مفاهيم ديني، مردم را از دين گريزان مي­کند. پس بايد تلاش شود که چهره عقلاني و منطقي دين به صورت درست و روشن تبيين و از هرگونه نارساي و روش غير منطقي اجتناب گردد.

عوامل دروني دين­گريزي

برخي عوامل دروني انسان سبب گريز از دين و ارزشهاي متعالي مي­گردد. خصلت­هاي ناپسند مهم­ترين عامل دين­گريزي و دين ستيزي محسوب مي­گردد. انبيا7 با تحمل مشقت و سختي­ها، با شيوه معقول دين خدا را تبليغ مي­کردند. ولي گروه اندکي دين را مي­پذيرفتند و اکثريت مردم مخالفت مي­کردند. علت اين امر همان عوامل رواني و خصلت­هاي زشت اخلاقي مانند؛ تکبر، غرور، جهل، ميل به گناه و بي­بند و باري بود. زيرا انبيا در تبليغ دين نقص نداشتند، بلکه مردم دچار بيماري باطني و آلودگي دروني گشته، قابليت هدايت را ازدست داده بودند.[30] به برخي ازاين خصلت­ها اشاره مي­گردد.

1- هواپرستي: پيروي از هواي نفس و وسوسه­هاي شيطاني يکي از انحرافات فکري و عملي انسان است. استاد مطهري مي­گويد« غرق شدن در شهوات پست حيواني با هرگونه احساس تعالي منافات دارد. آدم شهوت پرست، نه تنها نمي­تواند احساسات عالي مذهبي را در خود بپروراند، احساس عزت، شرافت، سيادت را نيز از دست مي­دهد، احساس شجاعت، شهامت و فداکاري را نيز فراموش مي­کند. آنکه اسير شهوت است جاذبه­هاي معنوي اعم از ديني، اخلاقي، علمي و... کمتر در او تاثير دارد.[31]            قرآنکريم خطر هوا پرستي را بيان نموده«افَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى­عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى­سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى­بَصَرِهِ غِشَاوَةً »[32]پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانيده و برگوش او و دلش مُهر زده و بر ديده‏اش پرده نهاده است. پيروي هواي نفس مانع از حق­گراي مي­گردد. امام علي9فرمود«ان اخوف ما اخاف عليکم اثنان اتباع الهوا و طول الامل؛ اما اتباع الهوي فيصد عن الحق و اما طول الامل فينسي الآخره».[33] از دو چيز برشما ترس دارم: متابعت هواي نفس و آرزوي طولاني. متابعت هواي نفس مانع از حق­گرايي مي­گردد و آرزوي دراز باعث فراموشي آخرت مي­شود.

2- حب دنيا و دنيا زدگي: علاقه شديد به ماديات نيز يکي از عوامل روگرداني مردم از دين است. قرآن مي­فرمايد«ذٰلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى­الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْکَافِرِينَ‌»زيرا آنان زندگى دنيا را بر آخرت برترى دادند و [هم] اينكه خدا گروه كافران را هدايت نمى‏كند.« أُولٰئِکَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصَارِهِمْ وَ أُولٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ‌»[34]آنان كسانى‏اند كه خدا بر دلها و گوش و ديدگانشان مُهر نهاده و آنان خود غافلانند. حب دنيا در شکل­هاي مختلف آن مانند؛ عشق به مال و ثروت، علاقه به مقام و جاه و...مانع شناخت عقلي انسان گرديده و او را از راه­يابي به دين حق باز مي­دارد. در روايت ازامام عليA آمده « ايها الناس اياکم و حب الدنيا فانها راس کل­خطيئه»[35] اي مردم از حب دنيا بپرهيزيد که عشق و علاقه مفرط به دنيا سرچشمه هربدبختي­ است. آيات و روايات زيادي در مذمت دنيا پرستي وارد شده و يکي از آثار زيانبار آن، مانع گرايش انسان به سوي دين و دينداري و يا موجب از دست دادن گوهر دين ازکف انسان است.[36]

3- تکبر و غرور: از موانع عمده دينداري و تفکر، تکبر و غرور است. انسان براساس تفکر و تدبر به سوي خداوند و دين او گام برمي­دارد. شخص متکبر، انديشه خود را برترين و آن را از هر عيب و نقص مبرا مي­داند. امام علي9 فرموده «بدترين آفات عقل خود بزرگ بيني است».[37] ازاين رو منشاء بسياري از خطاها در انديشه مانند باطل­گرايي، انکارخداوند و دين­گريزي، غرور و نخوت است. زيرا چنين افرادي حتي پس از دريافت حق در مقابل آن مي­ايستند و درسايه غرور و تکبر راه انحراف را در پيش مي­گيرند.

4-  تعصب و لجاجت: تعصبوابستگي غير منطقي به چيزي است تا آنجا که حق را فداي آن کند. لجاجت به معني اصرار برچيزي است که منطق و عقل را زير پا بگذارد. نتيجه اين دو تقليد کور کورانه است. ازاين­رو تعصب و لجاجت يکي ديگر از موانع گرايش به دين و حق بيني است. کافران مکه براي گريز ازپذيرفتن حقايق الهي، آنها را اموري موهوم جلوه مي­دادند و پيامبر را متهم به سحر و جادو مي­کردند و بر روش گذشتگان خود سخت اصرار داشتند. قرآن در باره تعصب و تقليد کورکورانه مشرکين  مي­گويد«وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَ وَ لَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لاَ يَهْتَدُونَ‌» [38]

و چون به آنان گفته شود:«از آنچه خدا نازل كرده است پيروى كنيد»; مى‏گويند:« نه، بلكه از چيزى كه پدران خود را بر آن يافته‏ايم، پيروى مى‏كنيم.» آيا هر چند پدرانشان چيزى را درك نمى‏كرده و به راه صواب نمى‏رفته‏اند[ باز هم در خور پيروى هستند]؟ لجاجت آنها عامل عدم تسليم در برابر تعاليم آسماني بود. تعصب و لجاجت خصلت زشت دروني است که مانع بزرگ در راه گرايش افراد به حقيقت، هدايت، و پيروي از تعاليم ديني بوده و انسان را از رشد و کمال باز مي­دارد.[39]رسول اکرم در مذمت لجاجت فرموده«اياک و اللجاجه، فان اولها جهل و آخرها ندامه»[40] از لجاجت بپرهيزيد که آغازش جهل و پايانش پشيماني است.

5- جهل و غفلت: غفلت در مفهوم وسيع خود هرگونه بي­خبري از شرايط زماني و مکاني و از واقعيت­هاي فعلي و آينده و گذشته خويش و از صفات و اعمال خود و از پيامها و آيات حق و هشدارهاي که حوادث تلخ و شيرين به انسان مي­دهند، را شامل مي­شود. غفلت و جهل نيز ازموانع دينداري به حساب مي­آيد. افرادي وجود دارند که نسبت به دين و امور ديني ايراد مي­گيرند و مسايلي را براي ضعف دين و يا عدم اعتقاد خويش عنوان مي­کنند که ناشي از جهالت و غفلت آنها است. بي خبري از واقعيت ها خطر بزرگي يراي سعادت انسانهاست. در قرآن و روايات اسلامي به غفلت زدايي و پيامدها و مذمت آن پرداخته شده است. از نظر قرآن غفلت سرچشمه اصلي بدبختي ها و غافلان بدترين افراد انسان به حساب آمده.«وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ يَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لاَ يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَ يَسْمَعُونَ بِهَا أُولٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»[41]‌ و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريده‏ايم.[چرا كه] دلهايى دارند كه با آن [ حقايق را] دريافت نمى‏كنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمى‏بينند، و گوشهايى دارند كه با آنها نمى‏شنوند. آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه‏ترند. [آرى، ] آنها همان غافل‏ماندگانند.

     دراين ميان بدترين جهل، جهل مرکب است. جاهل مرکب انديشه خود را حق و صواب پنداشته حاضر نيست درباره آن تحقيق کند، ازاين رو با عقايد و انديشه­هاي ديگر به مخالفت برخاسته تاجاي که در دامن باطل مي­غلطد. قرآنکريم  جهل و غفلت را به عنوان يکي از حجاب­هاي انديشه و مانع درک حق شمرده«لِتُنْذِرَ قَوْماً مَا أُنْذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ‌»تا قومى را كه پدرانشان بيم‏داده نشدند و در غفلت ماندند، بيم دهى.«لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ»[42].گفته[خدا] در باره بيشترشان محقّق گرديده است، در نتيجه آنها نخواهند گرويد.

اين آيات به گروهي اشاره دارد که براثر جهل و غفلت، فرمان عذاب الهي درباره آنها صادر شده، قابل هدايت نيستند. بديهي است که با وجود چنين حجابي، هدايت يابي مشکل خواهد بود.

6- گناه و گريز از مسئوليت: يکي از عوامل دين­گريزي ميل به بي­بند و باري و نداشتن مسئوليت است، يعني آدمي خود را در اختيار هوا و هوس و گناه قرار مي­دهد و به دنبال درک لذت­هاي مادي و اشباع بي­حد و حصر غرايز مادي و حيواني مي­گردد. ميل به گناه سبب مي­شود که انسان از زير بار مسئوليت شانه خالي کند و خود را از قيد و بند انجام دستورات ديني رها سازد، زيرا اعتقاد به خداي يگانه را مانع ارضاي خواهش­هاي نفساني خود مي­داند و چاره­اي جز انکار ندارد.[43] بنابراين گناه و هوس تنها مانع گرويدن به دين نيست، بلکه دين داران را نيز از دايره دين بيرون نموده به ورطه بي­ديني مي­کشاند.

7- تقليد و شخصيت گرايي: تقليد و شخصيت زدگي و پيروي کورکورانه از فرد، گروه، و انديشه­اي بدون دليل و برهان مانع گرايش به دين و خدا پرستي است، و نمي­گذارد انسان به انديشه و تعقل بپردازد و راه صحيح را دريابد. تقليد اگر پيروي افراد ناآگاه از افراد متخصص و کارشناس باشد عامل رشد و سلامت وتکامل جامعه است. دانش­ها و آداب و رسوم سازنده ازاين طريق از نسلي به نسلي ديگر انتقال يافته است. ولي تقليد به صورت کورکورانه مثل تقليد جاهل از جاهل يا عالم از جاهل، موجب گسترش فساد، اخلاق زشت، انحراف فکري، انواع خرافات و انتقال آن از نسلي به نسل ديگر مي­گردد. انگيزه­هاي تقليد کورکورانه عبارتند از: عدم بلوغ فکري، شخصيت زدگي، علاقه شديد به نياکان، گروه­گرايي يا تعصب قومي.

اين بود بررسي مختصر عوامل دين­گريزي جوانان با تکيه بر آيات و روايات و نظرات دانشمندان اسلامي که در دو بخش بيروني و دروني بيان گرديد. بررسي کامل و مفصل آن فرصت بيشر مي­طلبد که دراين نوشتار نمي­گنجد.

حديث پاياني: امام علي4«اذاعلمتم فاعملوا، و اذا تيقنتم فاقدموا»[44] هرگاه دانستيد عمل کنيد، و چون به يقين رسيديد اقدام کنيد.

منابع جهت مطا لعه بيشتر:

1- علي شکوهي، عوامل دين گريزي از منظر قرآن و روايات، از صفحه 75 تا 283.

2- علامه فضل­الله، دنياي جوانان، ترجمه مجيد مرادي، بوستان کتاب، صفحه41 به بعد.

3-مرتضي مطهري، مجموعهآثار، ج1، ص479تا491.                 



[1] - مستدرک الوسايل، ج2، ص 415. بحار، ج72، ص 47. غرالحکم، 102. بحار، ج78، ص 353. نهج البلاغه، حکمت150.

[2] - کليني، اصول کافي، ج1، ص 406.

 3- محممد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج72، ص 47.    

4- بحار، ج78، ص 12.

 

 

[5] - نهج البلاغه، حکمت311.

[6] -  مرتضي مطهري، مجموعه آثار، 1388، ششم، ج23، ص745 و 746.

[7] - محمد حسين طبا طباي ، تفسير الميزان، ج9، ص 248.

[8] - کليني، فروع کافي، ج6، ص 287.

[9] - ابن ميثم بحراني، شرح علي الماه کلمه لامير المومنين، جامعه مدرسين، ص 94.

[10] - محمد تقي فلسفي، گفتار فلسفي، جوان، ج2، نشر معارف اسلامي، تهران، 1348، ص81.

[11] - سيد محمد حسينن فضل الله، دنياي جوانان، مجيد مرادي، بوستان کتاب، 1380، اول، ص41.

[12] - مرتضي مطهري، انسان و سر نوشت، ص 108.

[13] - صف / 2.

[14]- شرح غررالحکم، ج4، ص109.

[15] - نهج البلاغه، حکمت 327.

[16] - فخر رازِ، تفسيرکبير، ج3، ص 48.

[17] - امام خميني، مبارزه با نفس يا جهاد اکبر، ص 16.

[18] - علي شکوهي، عوامل و ريشه­هاي دين گريزي ازمنظر قرآن و حديث، بوستان کتاب، 1385، دوم، ص 122. 

[19] - توبه/34.

[20] - آل عمران/159.

[21] - بقره/ 256.

[22] - شرح غررالحکم، عبدالواحدآمدي، دانشگاه تهران، 1366، ج5، ص 325.

[23] -  مرتضي مطهري، مجموعه آثار، 1381، يازدهم، ج1، ص 491.

[24] -  علي شکوهي، ص 161.

[25] -  سيد قطب، اسلام و نابسامانيهاي روشنفکران، ترجمه محمدعلي عابدي، ص10 و11.

[26] -  همان .

[27] -  دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1368، تهران، ج2، ص 688.

[28] -  علي شکوهي، ص170.

[29]  - بحار الانوار، ج2، ص3.

[30] - علي شکوهي، ص 230.

[31] - مرتضي مطهري، انسان و سر نوشت، جامعه مدرسين، ص 108.

[32] - جاثيه/23.

[33] - نهج البلاغه، خطبه 42.

[34] - نحل/107 و 108.

[35] -  تحف العقول، انتشارات کتابچي، 1376 ص 251.

[36] - علي شکوهي، ص 240.

[37] - شرح غررالحکم، ج4، ص 178.

[38] - بقره، 170.

[39] - شکوهي، ص 249.

[40] - ميزان الحکمه ، ج4، ص 2770.

[41] - اعراف، 179.

[42] - يس/ 6و7.

[43] - علي شکوهي، ص 252.

[44] - نهج البلاغه، حکمت274.

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**