هزاره‌ها

باشندگان ما قبل “آریا” در افغانستان (بخش دوم)

**نوشته شده توسط استاد حاج کاظم یزدانی**. **ارسال شده در** هزاره

بهترین  راه شناخت بو میان

بهترین  و مطمئن ترین راه شناخت بومیان ، شناخت لغات و واژه های بجای مانده  از آن ها خواهد بود.  آنها قبل از آمد ن آریایی ها  از طرف جنوب با” دراوید یان ” هند و از طرف غرب با اقوام سامی یعنی: عرب ها، عبری ها، آرامی ها، کلدانی  ها و آشوری ها همسایه بوده اند، طبعا داد و ستد و معا مله و معاشرت  داشته و قطعا  لغات و واژه های زیادی از زبان همد یگر به عاریت گرفته اند. و بسیار طبیعی خواهد بود  که   تعدادی از واژه  های آنان تا به امروز ، در زبان های یاد شده  باقی مانده باشد. یعنی اگر بو میان ایران و افغانستان  واقعاً  ترکی ــ مغولی بوده اند، قاعد تاً  تعداد قابل تو جهی  از واژه  های ترکی ــ مغولی  هم در زبان های سامیان و هم در زبان های دراویدیان باید باقی مانده ، وامروز باید قابل شناسایی باشند.

من در مورد بقا یای واژه های ترکی ـــ مغولی در زبان های دراوید یان نظر قاطعی ابراز نمیتوانم، چون  کوچک ترین آشنایی با آن زبان ها ندارم، اما از طریق ترجمه  پاره ای از لغات زبان های طرفین آن  هم توسط بخش ترانسلیت کامپیوتر فی الجمله اطمینان پیدا کرده ام ، که این حدس  من ، ( ان شاء الله )  درست  می باشد.  دلیل دیگری که می تواند، این حد س را تقویت کند،  تحقیقی است که چند سال قبل در باره زبان کره ای ،تو سط  روس ها صورت گرفته است.

  آنان در این تحقیق متوجه شدند، که تعدادی واژه های کره ای در زبان های دراویدیان ، و از دراویدیان در زبان کره ای یافت میشود. این امر آنان را به شگفت و تعجب واداشته بود. (ن.پژو هشی درتاریخ هزاره ها،ج۱)

 نتیجه ای که من می توانم از این کشف بگیرم آن است ، که وقتی واژه  های کره ای که ارتباط نسبتا  دوری با ترکی مغولی دارد، در زبان های دراویدی ها یافت شود ، میتوانددال بر این نکته باشد که دراویدیان قبل از آمدن آریایی ها در ساحات سند و پنجاب با ترک و مغول همسایه بوده ، داد و ستد و معاشرت  داشته اند. و این واژه ها در همان زمان زبان ها بین طرفین تداخل پیدا کرده اند.

و اما در رابطه با تداخل واژه  های  ترکی ــ مغولی با زبان های سا می نژادان ، من نسبتا  تحقیق  نسبتا  مفصلی کرده ام که به یاری خداوند منتشر خواهم کرد. ولی تتمه بحث کنونی را می خواهم به واژه  ها تر کی ــ مغولی  ای اختصا ص دهم ، که از زمان بومیان وارد زبان فارسی شده ، و چنان رنگ و بوی آریا یی به خودگرفته اند ،  که قبول آن ممکن برای عده ای دشوار و دور از انتظار به نظر آید.

ولی حقیقت هیچ وقت برای همیشه پوشیده نخواهد ماند. و این سنت الهی است که حقایق مکتوم مانده را آشکار  خواهدساخت.

واژهای  اورال ــ آلتا یی  الاصلی  که  رنگ  و هویت  آریایی پیدا کرده اند!

آریایی هایی ها در ابتدا بجز دامداری هیچ چیزی از زندگی یکجا نشینی، خانه سازی ، کشت و بذرو…  نمی دانستند ، تمام اینها را از بومیان یادگرفتند. روی این دلیل  انتظار می رفت که بخش های زیادی از واژه های مربوط به کشاورزی و زندگی شهرو روستایی  در زبان کنونی فارسی  باید  ریشه در زبان بو میان داشته باشد.  و حقیقت همان بود که حدس ز ده می شد. یعنی : تعداد قابل توجهی از واژه ها رایج  در زبان فارسی را که ما فارسی می پنداریم ، اصالت ترکی ــ مغولی دارند ، واز زمان  های بسیار دور و در  طی معاشرت های طولانی با ساکنان ما قبل آریا وارد زبان فاسی شده اند. به عنوان نمونه ، (بخش کشاورزی) :

۱ــ  تخم ، یا تخمه به معنی بذر، نطفه سابقه  طولانی در زبان فارسی دارد، در اوستا نیز به همین معنا به کار رفته، شاید کمتر کسی یافت شود که در فارسی بو دن آن تر دید کند،  اما قا عده  واژه  شناسی آن را یک واژه اصیل ترکی می داند، از ریشه “تو خمه” به معنی ماده زاینده ، و تکثیر شونده .

۲ ــ کلمه باغ  هم در زبان فارسی و هم در ترکی  مورد استعمال دارد و هردو گروه آن را از خود می دانند.  بومیان ماقبل آریا وقتی به دور درختان میوه دار، دیوار میکشیدند به آن ” باغ” می گفتند . فارسی زبانان که آن را از بومیان فراگرفته بودند به مطلق درختان میوه دار اطلاق کردند ، چه به دورش د یواری کشیده شده باشد چه نشده باشد.  واژه “باغ” باکلماتی چون:بوغ ، بغ (بستن) ، بوغچه ،( دستمال بسته) ” بوغبند ” پار چه ای که رختخواب را در درون آن می بندند، ” و گ”  در زبان هزارگی به معنی بستن  سوراخ ناور(  حوض آب)،” بو کله ” کردن زبان بدخواهان به معنی بستن زبان آنان ،  ریشه واحد دارد . و در همه  معنی بستن  و در داخل  یک محدو ه قرار دادن  مستتر است.

۳ ـــ  قو لبه یا قُلبه در زبان تاجیک ها و هزاره ها به یک جفت گاوی اطلاق می شود که  زمین  را برا ی شیار و کشاورزی  آماده  کند. اصل این کلمه” قول بغ ” بوده ، مرکب از : ( قول + بغ ) مرکبتا به  معنی بازو به بازو بسته شده. قول در ترکی ــ  مغولی بازو را گوید ، وقتی گویند: فلانی را از زیر قولش بگیر یعنی از زیر با زویش بگیر و بلندش کن. بغ همان طور که در ذیل کلمه باغ گفته شد به معنی بستن است و در قولبه دو گاو را بازو به بازو بسته ، و با وصل یوغ و کنده چوب به شیار کردن زمین می پردازند.

۴ ـــ گاو  آهن : ایرانیان به دستگاه  قولبه ، گاو آهن گویند.  ظاهر کلمه دال برفارسی بودن  آن است .  من نیز تا مدت ها چنین تصوری داشتم ، و خیال میگردم ترکیبی است ازدو واژه فارسی ” گاو ” و آهن”   و خودرا به همین تحلیل قانع کرده بودم ، هرچند این نامگذاری چندان به دلم نمی چسپید و با خود می گفتم  چرا این دستگاه عریض و طویل به جهت و جود فقط یک قطعه  آهن  که در نوک کنده چوب  وصل است  ، گا و آهن نامیده شود ؟  اخیراً  به یک سایت فرهنگی ایرانی برخوردم که تحت عنوان ” نگاهی به هفت واژه ترکی در فارسی”  مطالب جالبی نوشته بود. از جمله  این که : ” واژه گاو آهن  شکل تغییر یافته کلمه ترکی ” گوو هان” است، به معنی شخم  زننده ، از ماده  ” قاو ماق”  یا ” گاو ماق ” به معنی  کاویدن و پاره کردن زمین. ( انجمن تالار  علمی ، فرهنگی و هنری،  بخش زبان و ادبیات ملل.

۵ـــ جوی :  کانال آب.  هیچ کسی به فارسی بودن  آ ن  تردیدی ندارد، ولی فارسی نیست. ریشه ترکی دارد . با  واژه  ” چوی “و” چای ” به معنی نهر و رود خانه  هم ریشه  هست ، ترکمن چای نان رود خانه  معروفی  است در جمهوری  آذر بایجان .حتما می دانید که ” آمو دریا” در زمان سلطه  عربها به نام ” جیحون” یاد می شد و آن معرب” جای هون” و یا ” جوی هون ” بو ده  معنی : رود خان ، و یا رود بزرگ و یا رود  قوم ” هون ” . هون ها یکی از اقوام معروف  تاریخ اند .  ”جوی بالسان”  نام منطقه و رود خانه ای است در مغو لستان.  در کشور های آسیای مرکزی  نام رود خانه های زیادی را می توان پیدا کرد که با واژه  جوی یا چای تر کیب یافته اند. جوی مولیان کانال آبی بود که توسط اقوام “آ موری” از رود آمو به طرف  بخارا کشیده بود. آموریان یکی از اقوام پیش از آ ریا بودند. که از حدود مازندران تابلخ ، بخارا و سمرقند زیست و زندگی می کردند.

اینکه بومیان  افغانستان حتا فبل از آمدن آریایی ها، برای توسعه مزارع شان جوی و کانال آب حفرکرده و مورد استفاده قرار می دادند ، دال بر این حقیقت است که این سر زمین همان زمان ها نیز از جمعیت انبو ده است.

۶ ــ  کاریز:  همه می دانیم که پیشینیان  ما برای توسعه مزارع شان دست به ابتکار جالبی  زدند و آن حفرکاریزبود  که عرب ها به آن قنات گویند. ایرانی ها کاریز را از ابتکارات خود می دانند  و در فارسی بو دن آن  هیچ کسی تر دیدی ندارد.

 اما هیچکس نمی داند که چرا پیشینیان  این کانال آب زیر زمینی را  کاریز نام نهاد ه ا ند؟ !  علت گنگ بودن این موضوع برای آن است که  این کلمه  اصلا ً فارسی نیست و از بومیان به یا د  گار مانده است. و با انقراض نسل بو میان  معنی لغوی این کلمه نیز فراموش شده است، اما  چون  آنا ن با زبان نزدیک به زبان ترکی  ــ مغو لی صحبت می کرده اند ، پس می توان به کمک زبان ترکی و با مدد از زبان  هزارگی  که قدیمی  ترین  واژه  ها را در خود محفو ظ  دارد. معنی تحت اللفظی  آن را پیدا کرد .

 و من مطمن هستم که آن را پیدا کرده ام. کاریز در اصل ” کرایز “  بوده ، مرکب از :کر+ ایز. واژه “کر”  که به  صورت کاروکز، نیز آمده یکی از قدیمی ترین واژه های ترکی است. به معنی کندن و حفر کرد ن زمین . هزاره ها و قتی سخن ازحفر زمین بگویند، همین کلمه را به کارمی برند.  من جوی کرمی کرد م،  فلانی زمین  کرمیکند،  تو نا وُر کر می کردی  و هکذ ا .

جز دوم این کلمه واژه ” ایر” یا ” ایز ” باشد ، در ترکی ــ مغولی به  معنی:  صف، ردیف و قطار است.  در هزاره گی وقتی رمه گوسفند در صف یا صفو ف برابر به دنبال هم حرکت کند. گویند:  ایر کرده بود،  یا ایر کشیده اند. مور چه ها نیز وقتی در یک ردیف حرکت کنند  گویند ایر کشیده اند.

پس کاریز مرکبتاً به  معنی کندگی هایی می باشد که همه  به صورت ردیف و صف برابر در یک قطار قرار گرفته اند. وقتی قطرات اشک از چشم سرا شود گوید اشک هایش ایر کرد و هکذا .

 و تسمیه این کند گی به کاریز واقعا  نام با مسما یی می باشد. ترکان ترکیه به جای “کر” واژه ” کز” را به کار میبرند.  کز ماق به معنی کندن و حفر کردن زمین است . اینکه چرا حرف “ر” به ” ز” تبدیل شده ؟ این تبد یلا ت در ترکی یک امر عادی و معمو لی است.   مثلا واژه هایی:  مانند: اُ غور( به معنی اول و آغازین)، گور ( به معنی دیده و چشم ) ، او یغور( نام یک قوم ترک ) ،

در برخی از لهجه های ترکی به صورت های : اُ غوز، گوز ( مثلاً قرا گوز لو به معنی سیه چشم ها) ،  اویغور ، یا اُ غُز تبدیل شده اند. واژه ” کر” یا ” کز” در ترکی سابقه چند هزارسا له دارد.  این واژه  زمانی که ترک ها در شرق عراق با عرب ها در جوار هم زندگی می کردند،  وارد زبان عربی شده است،  بدون اینکه هیچ تغییری به معنی آن به وجود آمده باشد.

۷ ـــ  قلعه به معنی دژ با دیواربلند و مستحکم  یک واژه  عربی شناخته می شود،  و مسلمانان امروز خیال میکنند که این واژه  همراه با فتوحات اسلامی  وارد سر زمین های آسیای میانه و هند شده است. اما این  واژه  قزن ها  قبل از ظهور  اسلام  در میان  تمام  ساکنان  آسیای میانه و شمال دریا ی خزر  را یج بوده  و لشکریان عرب در  فتو حات خویش چه در خراسان و  چه در ما وراء النهر و چه در آذربایجان  و قفقاز نقطه به نقطه با دژها و قلعه های زیادی رو به رو شدند که  اهالی از ترس عرب ها در داخل  آن ها پناه برده  به مقا ومت  و سنگر بندی میپر داختند .  و خود آن مردم به این استحکامات ” قلّا ” یا ” قلّاه  “  می گفتند.  به عنوان مثال میتوان  از:” قالی قلا ” نام ببرم در غرب دریای خزر در آذربایجان که یک خاتون  ترک  در آن فر مانروایی  داشت و سالها به مقاومت پرداخت . این قلعه قبل از اسلام نیز به همین نام یاد  می شده است .

 واژه قلعه بدون تردید  ریشه در زبان ترکی ــ مغولی دارد، با سابقه  چند هزارساله ، به معنی  دیوار کرد ن ، و با لا بردن.  ترک ها وقتی دیواره ء  چیزی را بالا ببرند ، میگویند : “قلا ” کن ، یا قلا کرد، و یا قلا می کنیم و هکذا. و حتا روی چید ن چوب و هیزم را به شکل مربع  قلا گوید. قلعه را شاید به این جهت به  چنین نامی  مسما کرده اند که دیواره  آن در چند ردیف بالا برده میشود. و در میان تمام افوام : ” اورال ــ  آلتایی ” رایج است.

 این واژه حتا در زبان های استو نی و فنلاندی که قرابت دوری با زبان های ترکی ــ مغولی دارند ، دیده می شود. استونی ها  به آن “کیلا” و فنلاندی ها ” کولا ” گویند.

 قالی قلعه  که پیشتر از آن نام بردم به  معنی قلعه  ضخیم و مستحکم است. قالی  در ترکی به معنی  قطور و ضخیم است و فرش  قالی که بافت آن در میان ترکان  رواج تام دارد بدان جهت قالی نامیده شده که  نسبت به گلیم و فرش های دیگر ضخیم تر است. باری ، آریایی هایی که  وارد فلات خراسان شدند  واژه  قلاه را از بو میان فرا گرفتند ، چون با مخرج حرف ” قاف”  آشنایی نداشتند ، آن را به صورت های ”  کلا” ، ” کلات ” و ” کلاته “  تغییر دادند.

۸ ـــ کوته در زبان هزارگی به خانه مربعی گوید که از سایر خانه  ها دور افتاده باشد.  به اتاق ها و غرفه های داخل سرای و هوتل و همین طوربه پاسکاهها و قشلاق عسکری نیزکوتی گفته می شود.

 در زمان غزنویان به نگهبابان قراول خانه کوته وال گفته می شد. پشتون ها واژه کوته را به اعتبار “کوته وال” از خود می دانند. ولی من معتقدم که آنها این واژه را از دراویدی  هاگرفته اند. زیرا دراویدی ها  به   قلعه و دهکده  ”کوتی”می گفتند.  هم اکنون  به زبان ” کندایی ” که شاخه ای از دراویدی هست به قلعه  ” کوتی” و در زبان  تیلوگو ” کوته” و به زبان تامیلی ” کوت توی” گفته میشود ، پس در اصل ماقبل آریایی بودن آن ترددی وجود ندارد، اما سخن در این است که آیا ریشه آن به زبان دراویدی می رسد و یا به زبان های  اور ال ــ آلتایی ؟

 اخیر اً برایم  متوجه شدم که در زبان  فنلاندی  که جز زبانهای   اورال ــ آلتایی محسوب می شود، به خانه  کوتی گفته می شود.  همین طور در زبان ” استو نی” که قرابتی به زبان ترکی ــ مغولی دارد، به خاته  ” کودو ” یا ” کوتو” گوید ، که  یقینا با  واژه ” کوته ” همریشه است.  وجود واژه  فوق در زبان های  یاد شده ، جنبه ترکی ــ مغولی بو دن آن را تقویت می کند.

۹ ــ  تنور ( محل پخت نان )  لفظ مشترکی است میان زبان های : فارسی، عربی، ترکِ و مغولی.  فارسی زبانان آن را از خود می دانند. اما علامه علی اکبر دهخدا  بعد از طرح نظرات گوناگون گوید:  « تنور در زبان اکدی ” تی نورو ” آمده ، ریشه لغت مزبور در هیچ یک از زبان  های سامی اصلی نیست،  لغت  عربی تنور از آرامی به عاریت گرفته شده  و در زبان عبری به صورت ” تنّور”  به تشدید دوم آمده است.

 با این حال لغت تنور به نظر میرسد  نه ایرانی باشد  و نه سامی.  آنچه قریب به حقیقت  به نظر می رسد، آن است که کلمه  مزبور  متعلق است به ملت  ماقبل سامی و ما قبل هند و اروپایی مقیم ناحیه ای که بعد ها  ایرانیان و سامیان  جای آنهارا گرفتند و این کلمه را به همان معنی اصلی اش پذیرفتند.» ( لغت  نامه دهخدا ذیل واژه تنور) آفرین  بر دهخدا در این مورد واقعا  نظر صایبی ارا ئه کرده است.

 واژه تنور ریشه در زبان ترکی ــ مغولی دارد منتها چند هزار سال قبل توسط بو میان خراسان و ایران به  زبان های :  اکدی ، کلدانی، عبری و عربی راه یافته است. اصل آن ” تندور”  بوده که بعد از ورود  به زبان های سامی به صورت تنور در آمده  است .

احتما ل دارد  ایرانی ها آن را از سا می ها اخذ کرده باشند. به حال واژه  تندور مرکب است از ( تن + د ور)  تن، یا تین ، یاتون به معنی آتشدان  و آتشگاه حمام و کوره  آجرپزی،  هنوز ترکان آذر بایجان گلخن حمام را تون حمام  گویند. جز دوم آن که واژه ” دور” باشد  پسوندی است به زبان ترکی که به صورت های : دار، دیر،  در، تو ر، تیر، حتا به صورت طور نیز آمده است. و معنی: کیفیت، مشابهت و هم صفتی ، و همانند ی را به ” ملحق به” خویش می افزاید. (پسوند های ترکی به تبعیت از ملحق به خویش  همیشه به حالت های : او ،  ا، آ، و ای ــ تغییر شکل می د هند) پس تندور به معنی مرکز آتش گرمی است، که تون حمام یا... (ادامه دارد)

 

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**