اجتماع و سیاست

انديشه سياسی، اجتماعی ملافيض­ محمد­ کاتب هزاره (ره)

**نوشته شده توسط محمد موسي اكبري/دانش پژوه دکترای فقه سیاسی**. **ارسال شده در** اجتماع و سیاست

چكيده

تحقيق حاضر انديشه سياسي و اجتماعي مرحوم ملافيض محمد کاتب هزاره (ره) را جستجو نموده، به تبيين اصول محوري انديشه سياسي و اجتماعي او پرداخته است. مرحوم کاتب(ره)، با طرح ضرورت  عقلي و شرعي حکومت براي نظم و انتظام جامعه، به تبيين علم سياست به عنوان ابزار مديريت سياسي و اجتماعي با هدف کمال و سعادت دنيوي و اخروي انسان پرداخته است. چارچوب نظري انديشه سياسي و اجتماعي آن مرحوم را مدينه فاضله تشکيل مي­دهد، که در قالب آن شرايط و ويژگي­هاي حکومت و جامعه فاضله را با اصول محوري همچون کمال و سعادت جامعه، عدالت اجتماعي بازگو مي‌کند. هدف اساسي او ارائه معيار و ميزان، براي محک زدن رفتار حکام زمانش بوده است. اين امر را به خوبي نشان مي­دهد.

واژه‌هاي‌کليدي: کاتب هزاره (ره)، انديشه، سياست، اجتماع، انديشه سياسي؛ مدينه فاضله.

مقدمه

بازخواني انديشه متفکران سياسي و اجتماعي، تجارب گران بهاي را در اختيار آيندگان خواهد گذاشت؛ از طرفي نوعي تکريم و بزرگداشت صاحبان انديشه و خرد خواهد بود. يکي از انديشمندان سياسي کشور افغانستان مرحوم ملاّفيض‌ محمدکاتب­ هزاره بوده است که «پدر تاريخ افغانستان» لقب گرفته است او تنها تاريخ‌نگار نيست، تاريخ‌ نگاري بخشي از فعاليت علمي آن مرحوم است. او شخصيت علمي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي و مبارز نيز مي‌باشد دو أثر مهم و گران­بها به نام‌هاي «زمامداري و سياست کشورداري» و «حسن­السياسة»گواه صادقي براين ادعا است.کاتب(ره) با طرح انديشه مدينه فاضله شرايط حکومت، حاکم و جامعه فاضله و برعکس ويژگي­هاي مدينه غير فاضله را به خوبي بيان مي‌کند. همچنين شيوۀ رفتار مديران و حاکمان را بازگو مي­کند؛ به عبارتي ديگر، اين دواثرکاتب(ره) آيين نامه مديريت سياسي ،اجتماعي و کشورداري است. با توجه به همين دو اثر مهم، مي­توان اصول انديشه سياسي و اجتما عي او را به دست آورد.  بنابراين، سوأل اصلي تحقيق اين است که اصول  محوري انديشه سياسي و اجتماعي فيض‌محمدکاتب چيست؟ تحقيق حاضر در نظر دارد که با توجه به آثار به جامانده از ايشان اصول محوري انديشه سياسي،اجتماعي کاتب را توصيف، تبيين و بررسي نمايد.

مفهوم شناسي

الف- انديشه: در لغت، معادل لاتين«thought» به معناي «فکر، گمان، ترس و بيم [و] انديشه کردن: فکر کردن، خيال کردن، احساس ترس و بيم کردن.» (عميد، 1384، ج1، ص247). آمده است. آنگونه که پيدا است، انديشه نوعي دغدغه داشتن نسبت به يک پديده است، که شخص را وادار مي­کند در مورد آن، کنکاو نموده و دنبال راه حل بگردد. در اصطلاح، به معناي فکرکردن در مورد يک پديد، به صورت منظم است.

ب- سياست: در لغت، به معناي « اداره کردن امور مملکت، مراقبت امور داخلي وخارجي کشور، اصلاح امور خلق، رعيت­داري، مردم­داري»( همان)، آمده است.

ج- انديشه سياسي:واژه انديشه سياسي که معادل لاتين آن «political though» است، «در معاني زير به کار رفته است: 1- افکار، نظريه­ها و ارزش­هاي خط­مشي و رفتار سياسي،2- نظريه سياسي، 3- فلسفه سياسي»( آقابخشي، 1383، ص 527). براين اساس، انديشه سياسي، در پي پرسش از پديده­ها و رخدادهاي سياسي شکل مي‌گيرد.«انديشه‌هاي که پرسش از ماهيت پديده‌هاي چون اقتدار سياسي، سامان سياسي، نهادهاي سياسي و دولت سروکار دارد انديشه سياسي خوانده مي­شود.» (پولادي، 1386، ص2). بحث دولت و مشروعيت آن، از مسايل و مباحث کليدي در انديشه سياسي  به شمار مي­رود( همان). به عبارت ديگر انديشه سياسي، تفکر پيرامون معضلات سياسي و اجتماعي و ارايه راه حل براي آن است.

فيض­ محمدکاتب(ره) و ضرورت حکومت

مرحوم کاتب به عنوان يک عالم ديني و انديشمند سياسي، که از ميان جامعه محروم هزاره برخواسته بود، با توجه به توانمندي شان، در دستگاه حکومت­هاي استبدادي زمانش راه يافت، او نه تنها در زمينه­ي تاريخ نگاري توانمند بود، بلکه مي­توان گفت: کاتب(ره)به عنوان يک انديشمندومتفکرسياسي نسبت به مسايل سياسي و اجتماعي جامعه­اش بي تفاوت نبوده و در مکتوبات خويش آن را نمايان ساخته است. در باب ضرورت حکومت، براي بر قراري نظم و مديريت جامعه وجود امام و رهبر و مدير را عقلاً و شرعاً لازم و ضروري دانسته است: « در هر عصري از اعصار وجود امام و مدير لازم و واجب است، زيرا که به غير وجود او امر عالم مرتب و منظم نمي­گردد.» ( کاتب، حبل­الله، ش 45- 46،س56). چنانچه ملاحظه شد، کاتب(ره) به عنوان يک انديشمند سياسي مسلمان، ضرورت عقلي و شرعي حکومت و حاکم را از منظر اسلام مد نظر قرار داده و بر اساس آن، وجود امام و مدير را در جامعه اسلامي ضروري و واجب دانسته است.

مرحوم فيض­محمد کاتب، در « سياست مدن» به طور مستقل به بحث در اين باب پرداخته ومي نويسد: مراد از سياست مدن، تدبير و توجه نمودن و نظر نمودن در امور اجتماع است که تا هريک از آمر و مأمور وظايف خود را به درستي بشناسد و از ارتکاب افعال مذموم و اعمال قبيح بپرهيزند و تاريخ عصر خويش را ملوث به کردار ناهنجار نسازند.(مولايي،(مقدمه سراج التواريخ)1390،ص118)[ضرورت عقلي وشرعي حکومت ازديدگاه  کاتب مبتني برمقدماتي است که عبارت انداز]:

1. آحاد افراد بني نوع انسان از نظر آرا و افکار و ميزان عقل و خرد متفاوت­اند و افعال و اعمال و حرکات آنان با يکديگر در نهايت اختلاف است.

2. اگر انسان­ها به مقتضاي طبع و هوا و ميل خود رها شوند، همچون درندگان به جان يکديگر مي­افتند و يکديگر را مي­درند، نظم و انتظام امور مختل مي­شود.

3. بنابر آن نوعي از تدبير که هر يک را به جاي خود بنشاند و آنان را از ارتکاب اعمال و افعال قبيح باز دارد و دست تعدي­شان را از تصرف در مال و جان ديگران کوتاه کند، لازم و ضرور است.

4. از نظر عقل و خرد شرع، وجود حاکم و سلطان براي بر قراري آن نظم و انتظام امور لازم و فرمانبرداري و اطاعت از او بر همه کس واجب است، خواه آن حاکم و حکومت خوب باشد، خواه بد.

5. غير از مدلول آيات و احاديث در اين باب، به امعان نظر و مشاهده در تاريخ و تجربه، ثابت شده است که امر دنيا و آخرت انسان، بقاء و انتظام ملک و مملکت، بدون وجود سلطان قاهر و توجه و نظر و تدبير سايس مدبر امکان پذير نمي‌باشد.» (همان ص119).

فيض محمدکاتب(ره) و علم سياست

مرحوم فيض­محـمدکاتب، علم سياست را، علم طب روحـاني دانسته و سياسـت از نظر‌ وَي «عبارت است از نظر نمودن و تدبير به کاربردن در امر اجتماعات و احوال مُدن و اوضاع عالم بشر و حفظ مزاج آن ها، بر صحت و اعتدال و تصحيح و تنقيه و تجويد اجزاء ايشان مثل صناعت و علم طبابت که طب جسماني است.»  ( كاتب، حبل­الله، ش 45-46،ص55). کاتب به عنوان يک دانشمندمسلمان،برمبناي انديشه سياسي اسلام درصددتبيين سياست ،اداره و مديريت نظام اجتماع است. وي با صراحت بيان مي­کند که قوام دين بدون قوام نظام حکومتي و حاکميت امکان پذير نيست، «از آن جا که معيشت و زيست انسان در دار دنيا بايد بر وجه و اساسي باشد که مرتبط با امر معاد و صلاح دين و کمال نفس او باشد، پس سلطنت  سلاطين و امارت اُمراء که نوع اعظم و اشرف از معيشت است بايد بر وجهي باشد که پس از رفع هرج ومرج  و حال انتظام امور عالم ومُدن... معيشت ايشان را از معيشت حيوانات ممتاز گردد و ثمره جاوديه اخرويه بر آن مترتب آيد و از اين روست که گفته­اند الدين والملک توأمان لايتم احدها الاّ بالآخر، يعني دين و سلطنت با هم توأم و مربوطند و هيچ يک به انجام نمي­رسد مگر به ديگري، زيرا اقامه دين با عدم سلطان و نظام، متحقق الوقوع نيست و نمي­شود وامارت وسلطنت بدون دين، معيشت و معاشرت حيوانات است و ثمره معاديه و اخرويه که شأن معيشت نوع انسان است بر آن مترتب نمي­گردد.» ( کاتب، همان)

ويژگي­ها و شرايط حاکم درانديشه سياسي کاتب(ره)

اساساً انديشه سياسي مرحوم کاتب بر اساس مدينه فاضله فارابي طراحي شده و ايشان بر اين متد مشي نموده است. بنابراين، شرايطي که حاکم اسلامي بايد داشته باشد، شرايطي است که يک حاکم در مدينه فاضله از آن بهره­مند است. اما از مجموع بيان کاتب در اثري منسوب به وي به نام زمامداري و سياست کشورداري، شرايطي چون علم و آگاهي، تدبير، عدالت و توانمندي مديريتي قابل درک و مورد تأکيد است:«رهبري و زمامدار کشور بايد داراي حکمت و خرد و دانش و... باشد.» (کاتب، سراج‌التواريخ، 1372، ص 9).

1. علم و آگاهي

از شرايط اساسي و محوري حاکم اسلامي،داشتن علم و آگاهي است که بدون آن، حاکم توانايي اداره مملکت را در مسير صحيح ندارد. در بحث امامت و رهبري جامعه، شرط علم، توانايي و مديريت سياسي در بيان مرحوم کاتب مطرح و مورد تأکيد قرار گرفته است: « مجتهدين و علما و سلاطين داراي دو منصب واحدند که امامت است و اين منصب مشتمل بر دو رکن مي­باشد: اول علم به اوضاع رسولي که آن را دين گويند [دين شناس بودن حاکم] و دوم اقامت و حفاظت آن اوضاع است، در ضمن نظام دادن عالم که آن را ملک و سلطنت گويند و اين دو رکن سيف و قلم يا سيف وعلم نام برده و برند.»( کاتب، حبل‌الله، 45-46، ص56). اين شرط عيناً با شرط سومي که فارابي براي رئيس دوم در مدينه فاضله مطرح مي­کند همخواني دارد، که عبارت است ازآنکه « قوت ادراک و استنباط او نسبت به موضوعات و مسايلي که در مورد آن ها از شريعت پيش از او حکم قانوني نمانده است قوي و نيکو بود.»   (فارابي، انديشه­هاي اهل مدينه فاضله، 1379،ص 224).

2.تدبير

يکي از مواردي که به عنوان ويژگي حاکم از منظر اسلامي روي آن تأکيد شده است، حکمت و تدبير حاکم است. بدين جهت مرحوم کاتب نيز بدان تأکيد نموده است، کسي که در مقام سلطنت و زعامت جامعه اسلامي قرار مي­گيرد؛ بايد سلطنت و حکومت او از روي حکمت و تدبير باشد. « مراد از پادشاه و سلطاني که متکفّل اين صناعت[ زعامت] باشد،  نه آن است که خيل و خدم وحشم و مملکتي را دارا بُود؛ بلکه مراد آن است که به سبب حکمت و مهارت[تدبير] او در فنّ سياست مُدن و طبابت عالم و نوع، مستحق سلطنت و سزاوار تدبير مملکت باشد.» ( کاتب، حبل­الله، سال چهارم،  1367، ش 45 و 46ص55).

3. عدالت

در انديشه سياسي اسلام عدالت حاکم يکي از شرايط اساسي به شمار مي­رود. بدون آن حکومت و حاکم عنوان ظلم و ظالم را به خود مي­گيرد. براين اساس مرحوم کاتب نيز عدالت حاکم را مورد توجه قرار داده، بيان مي­دارد: « سلطان و اميري که... رعيت را به منزله اسير و خدم و حشم و عبيد و امائي خود داند و مملکت خويش را پر از خوف و اضطراب و جور... نمايد، از آثار جهل و امارت براي نفس خود است.... اطاعت از باب امام و امير واجب نيست. اما از جهت انتظام  نظام و عدم هرج و مرج من باب ضرورت لازم و واجب است. اين حکم و تفصيل در مجتهدين و عرفا و علما نيز جاري است که هر يک از ايشان که علم و عدالتش کامل و در همه امور خود تابع و مقتدي به خدا و رسول و اولي الامر باشد اطاعت از باب نيابت امام واجب است... و الا من­باب ضرورت واجب است نه نيابت.»(کاتب، حبل­الله، سال چهارم، 1367،ش 45 و 46ص57).

از آن جاي که هيچ جامعه­ي بدون حکومت و حاکم قوام نمي­گيرد، بحث اطاعت از حکومت و حاکم مطرح مي­شود.کاتب(ره) در باب اطاعت از حاکم و حکومت در صورت که عادل نباشد، از باب ضرورت لازم دانسته و استمرار حکومت را در سايه رعايت عدالت امکان پذير مي­داند و مي­گويد: « بقا و مدت اطاعت و متابعت رعيت از سلطان و حاکم با مقدار عدل و داد و تدبير آن ها ارتباط مستقيم دارد. اطاعت از سلطان ظالم بهتر از مهمل و معطل ماندن رعيت است. اگر رعيت به سلطان ديگر که اعدل و بهتر از سلطان ظالم شان است، دسترسي داشته باشند، در اين صورت عزل سلطان ظالم، لازم و واجب است.»( مولايي، پيشين، ص120).

4. توانمندي مديريتي

يکي از ويژگي­هاي حکومت و حاکم در انديشه کاتب، توانمندي مديريتي حاکم است. حاکم و سلطان در انجام امور مملکتي بايد قوي و توانمند باشد؛ « بدون ترديد او وجود حکومت واحد مرکزي قوي و نظارت آن را در امور مختلف کشور براي ادارۀ جامعه الزامي مي­داند،» ( مولايي، پيشين، ص118). توانمندي مديريتي حکومت امر عقلي و عرفي است، که هر انديشمندي سياسي بر ضرورت آن تأکيد دارد. مرحوم کاتب توانمندي را تنها شامل توانمندي نظامي نمي دانيست، بلکه توانمندي حاکم در آراستگي او به حکمت دانسته مي­فرمايد: « مراد از پادشاه و سلطان که متکفل سياست مدن است، آن کس نيست که سپاه و لشکر داشته باشد، بلکه مراد از آن کسي است که به سبب آراسته بودن به حکمت و مهارت در فن سياست و... مستحق سلطنت و سزاوار تدبير مملکت باشد( شايسته سالاري).» (مولايي، پيشين، ص 119).

5. تقوي و گذشت

يکي ازشرايط وويژگي هاي حاکم اين است که حاکم  بايد داراي تقوي و عفو و بخشش باشد. اين ويژگي است که در شرع مقدس بر آن تأکيد شده است و مرحوم کاتب(ره) با استناد به قرآن« الکاظمين الغيظ والعافين عن­الناس»(آل عمران، 134) اين ويژگي اخلاقي را براي حاکم ضروري مي­داند و بيان مي­دارد: « در عفو و گذشت با ايشان همان کند که خود از خداي اميد دارد. چه ولي امر و حاکم را بر رعيت همان مزيت است که خداي را وي است... ولي امر و حاکم راست که بر خداي نستيزد و رنج خويش نيافزايد. زيرا انتقام او تعالي را نتواند برداشت و از عفو و رحمت او بي­نياز نتواند شد. و ولي امر و حاکم راست که چون بر يکي( از وفاي به عهد قانون) ببخشايد پشيمان نشود و چون بر ديگري سخت گيرد شاد نگردد و در وقتي که مجال عفو يابد به خشم نگرايد...»( کاتب، حسن­السياسه،به نقل از حبل­الله، 1369،ش74، ص64).

6. دوري از اخلاق ناپسند

سياست و مديريت زماني در جامعه به نيکي و خير مي­گرايد، که حاکمان ، واليان ، قاضيان و کليه کارمندان دولت و حکومت از اخلاق ناپسند و نا صواب دوري گزينند؛ چه هدف از تدوين کتاب حسن­السياسه، فراهم شدن زمينه رفتار و کردار نيکوي حاکمان، واليان، قضات و کارمندان حکومت است چنانچه کاتب(ره) فرمود، حسن‌ السياسه از آن نوشتم تا: « مأمورين دولت در کردار و گفتار و رفتار تأسي به کبار ملت خود کرده، خود را از مناهي بر کنار کرده[زيرا] از همه پيشتر و بيشتر بر ولي امر و تبعه  و خدمه و مأمورين او از ولات و قضات و حکّام و عمّال و ضبّاط لازم و متحتم است که خداي تعالي و تقدس را به دل و زبان و جوارح و ارکان ياري دهند و از راه حمايت ومروّت و انصاف مددکار همديگر شده، حسد و عداوت و کينه را در سينه جاي ندهند... و آرزوها وخواهش­هاي نفساني را فروشکسته رهگراي وساوس شيطاني و هواجس شهواني نشوند...»( کاتب، همان).

7.  بهره گيري ازدانش و تخصص ديگران

يکي ازشدايط لازم و ضروري براي حکومت و حاکم در امر مديريت و هدايت جامعه، مشورت و استفاده از نظرها و افکار صاحبان فهم و خرد و متخصصان امر است. اين نکته مهم را کاتب(ره) نيز ياد آور مي­شود: « حکام سزاست که باطالبان علم و صاحبان دانش بزيند و از مدارست و مناقشت ايشان تمتع و بهره گيرند و آنچه سبب صلاح و رفاه عباد و تعمير و مرمّت بلاد تواند شد از ايشان بياموزند.» (کاتب،به نقل ازحبل الله، ش 75ص59). 

اصول محوري انديشه سياسي کاتب(ره)

انديشه سياسي مرحوم ملاّ فيض­محمد کاتب هزاره، در تمام آثار به جا مانده از ايشان قابل پي­گيري است. اما اثري وي«زمامداري و سياست کشورداري» که بعدها در مجله حبل­الله به چاپ رسيد، به صراحت انديشه سياسي او را بازگو مي‌کند. از طرفي کسي که تقريباً تمام عمر خويش را با حکومت و حاکمان عصرش در تعامل بوده، آنهم از نوع تدوين تاريخ کشور، که بيان کننده اوضاع و احوال مردم و حکام عصرش مي­باشد؛ لاجرم ديدگاه و موضع­گيري سياسي وي بر اساس يک سري اصول محوري است، که انديشه سياسي او را شکل مي­دهد.

به گفته برخي از محققان « بررسي ، تحليل و نقد مجموع آن چه که فيض‌ محمد [کاتب هزاره] از اوضاع و احوال مردمان و رفتار و کردار حاکمان و عمال آنان با مردم و طرز تلقي پادشاه و حاکم و حتي يک علاقه­دار از اختيارات و قدرت خود، نقل و نقد مي­کند، طرز تفکر و انديشه سياسي او را نشان مي­دهد. افزون براين­ها، فيض­محمد[کاتب هزاره] مقاله­اي مستقل در باب مدينه فاضله و مدينه غير فاضله و صفات حاکمان و مردمان در هر دو مدينه دارد، که نمايانگر طرز فکر و تلقي او از حاکم و حکومت خوب يا حکومت بد است.[ آنچه مهم است اينکه] او اين بحث­ را در کتابش از آن روي پيش کشيده است که خوانندگان کتاب و مردمان کشورش با خواندن آن بتوانند در بارۀ خوب يا بد بودن حاکم و حکومتي که بر آنان مسلط است، داوري کنند.»(مولايي، مقدمه بر سراج­التواريخ، 1390، ص 103). از بررسي اثر مرحوم فيض­محمد کاتب هزاره به نام زمامداري و سياست کشورداري به دست مي­آيد که اصول انديشه و تفکر سياسي وي را محورهاي ذيل تشکيل مي­دهد:

1-کمال و سعادت انسان

اساساً زندگي انساني به معني واقعي آن زماني تحقق مي­يابد، که انسان جاده کمال و سعادت را پيموده و در نهايت به سر منزل و جايگاه واقعي خود برسد.و حکومت از نظر وي ابزاري است که زمينه­هاي تکامل انسان را فراهم مي­سازد. سياست و حکومت در انديشه اسلام، براي فراهم سازي زمينه تکامل انسان، در نظر گرفته مي­شود. وانگهي کمال و سعادت زماني براي انسان مسير است، که ساختار سياسي و اجتماعي و از همه مهم­تر حکومت و حاکم در جامعه، با رفتار، مديريت، وضع قوانين و... زمينه رشد و تعالي انسان­ها را فراهم کند. اين که انديشمندان سياسي مسلمان مانند فارابي،ملافيض محمدکاتب و... مدينه فاضله را مطرح مي کنند، براي اين است که کمال و فضل در جامعه، زماني قابل دست يابي است، که حکومت و حاکم خود شرايط حاکميت در مدينه فاضله را داشته باشد تا بتواند افراد جامعه را به فضل و کمال برساند.

اگر ارزش­هاي انساني و اسلامي در مجموعه بدنه جامعه، اعم از حاکمان و مردم نمود نداشته باشد، طي مسير تکامل و سعادت امکان پذير نيست. در انديشه اسلامي اصل اساسي که سنگ بناي تفکر انديشمندان سياسي مسلمان را تشکيل مي­دهد، ارتباط دنيا و آخرت و همچنين عدم جدايي دين از سياست در بستر اجتماع، به عنوان يک اصل کلي و محوري است که با توجه به آن، کمال و سعادت براي انسان امکان پذير است. فارابي مي­گويد: «هريک از آدميان بر سرشت و طبيعتي آفريده شده­اند که هم در قوام وجودي خود و هم درنيل و وصول به برترين کمالات ممکن خود محتاج به اموري بسيارند... لذا براي هيچ فردي از افراد انسان وصول به کمالي که فطرت طبيعي او براي وي قرارداده است ممکن نباشد مگر به بواسطه اجتماع و تجمع گروه‌هاي بسيار که ياري دهندۀ يکديگر باشند.»    (فارابي، آراي اهل المدينه الفاضله، بي­تا، ص 77).

مرحوم ملاّفيض­محمد کاتب هزاره، با توأم دانستن سياست و ديانت، هدف آن را  تربيت انسان و رسيدن او به کمال مي­داند و مي­فرمايد: «... پس سلطنت سلاطين وامارت اٌمراء که نوع اعظم و اشرف از معيشت است بايد بر وجهي باشد که پس از رفع هرج و مرج و حال انتظام امور عالم و مدن... نوع آدم و خلايق را بامر معاد و اصلاح دين و اکمال نفس و اطاعت و حصول رضاي پروردگار وادار و مشغول سازد که خلقت بشر عبث نبوده، معيشت ايشان از معيشت حيوانات ممتاز گردد و ثمرۀ جاوديه و اخرويه بر آن مترتب آيد و از اين روست که گفته­اند: الدين والملک توأمان لايتم احدهما الاّبالآخر.» ( کاتب،به نقل از حبل­الله، 1367، ش45و46، ص56). در انديشه سياسي مرحوم کاتب هزاره، حاکم و سلطان بايد ارزش­هاي ديني را در سر لوحه کار خود قرار دهد؛ زيرا هدف اصلي حکومت، رساندن انسان­ها به کمال و سعادت است. « از سلاطين نيز که نسبتاً در مواقع نادره به روي روز آمده و ميايند که متلعق بامر دين باشد وامارت و سلطنت او بر وجهي است...[که] غرض او تکميل نفوس خلايق و رساندن ايشان به سعادت ابديه و بهشت سرمديه و سياست او سياست فاضله و دولت او دولت حقه هست و اطاعت و متابعت او بر خلايق لازم و واجب» [است]( کاتب، همان). 

2-عدالت اجتماعي

 عدالت اجتماعي يکي از محورهاي اساسي انديشه سياسي مرحوم ملاّ فيض­محمد کاتب هزاره را تشکيل مي­دهد. تمام تلاش وي اين است که مردم جامعه­اش را به ظلم­ها و ستم­هاي اجتماعي آشنا کند. از آن جاي که او به عنوان يک عالم ديني، رسالت انساني و اسلامي دارد، تا حقايق تلخ تاريخي روزگارش را در قالب تاريخ نگاري به انجام برساند و آيندگان را با ستم­هاي تاريخي عصر خودش آشنا کند. در زماني که برگ­هاي از «سراج­التواريخ» را در بيان احوال و اوضاع مردم جامعه­اش به ويژه جامعه مظلوم هزاره مي­نويسد، دوات قلمش قطره­هاي اشک است که از دل پر خونش بر ديدگانش جاري مي­شود و سطر سطري تاريخ خونبار مردمش را که به دست حاکمان ظالم گرفتار آمده­اند بيان مي­کند.

مرحوم فيض­محمد کاتب فرصت را غنيمت شمرده تمام اين وقايع تلخ را براي آيندگان بازگو مي­کند. تا شايد آيندگان بيايند به اين وضعيت اسف­بار خاتمه داده و عدالت را در جامعه رونق بخشند. به گفته­اي برخي از محققان « ساحاتي از انديشه­هاي سياسي او با تفکر اصلاح­طلبان مطابقت دارد، اما انقلابي نيست، طرفدار آشوب و فتنه نيست. اصلاح حکومت و احوال مردم را در يک سير تدريجي امکان پذير مي­­داند. با استبداد در هر شکل و شمايل آن مخالف است، ولي با نظم و قانون و نظارت پيوسته و سختگيرانه و بازپرس از اعمال خيانت­کاران، دزدان بيت­المال و ناموس مردم و منحرفان از راه راست موافق است. سپردن کار را به اهل کار از بايسته­هاي هر حکومت مي­داند. با هر گونه امتياز طلبي، قوم پرستي و دادن امتياز زير هر عنوان و نام که موجب ضياع حقوق ديگران باشد، به شدت مخالفت مي‌ورزد. تمام اقوام ساکن در کشور را داراي حقوق مساوي و برابر مي­داند و هر گونه تمايزي را که موجب برتري يکي بر ديگري باشد رد مي­کند.» ( مولايي، پيشين، ص 104).

مرحوم کاتب جامعه و کشوري را که در آن عدالت اجتماعي رعايت نشود، جزء مدينه جاهله دانسته و آن را در قالب مدينه جاهله تبيين و تحليل و بررسي مي­کند. اساساً کتاب «زمامداري و سياست کشورداري» تاريخ ستم­بار افغانستان را (که مرحوم کاتب تحرير نموده،) معني مي­بخشد؛ خوانندگان آثار کاتب مي­توانند به خوبي درک کنند که انديشه سياسي مرحوم کاتب هزاره، با ظلم و ستم­هاي موجود در افغانستان چگونه قابل ارزيابي است! اينکه کاتب با انديشه سياسي مدينه فاضله، در دستگاه سراسر ظلم و جور کار تاريخ نگاري انجام مي­دهد، براي اين است که وقايع و حوادث ظالمانه را ثبت تاريخ کند، تا آيندگان  قضاوت کنند که کاتب در تاريخ نگاري چه کشيده است.

عدالت اجتماعي يکي از اصول محوري انديشه سياسي مرحوم فيض محمد کاتب است. او اين اصل را نه تنها در تئوري بلکهبراي تحقق عملي آن نيز تلاش مي­کند. شاهد تلاش او براي تحقق عدالت اجتماعي، طرح و پيش نهاد رسميت مذهب تشيع در زمان امان­الله خان است.« بنابر گفته شهيد «اسماعيل مبلغ» و عده­اي ديگر اهل خبره، کاتب(ره) در لويه جرگه پغمان(احتمالاً لويه جرگه دوم) حضور داشته و در آن مجلس خواستار رسميت يافتن مذهب جعفري(تشيع) در کنار مذهب حنفي(تسنن) مي­شود. کاتب به مجلسيان مي­گويد: که رسميت يافتن مذهب تشيع از رونق و احترام اهل سنت نکاسته،بلکه باعث سرفرازي حنفيان و موجب پيشرفت و ترقي و تعالي کشور خواهد شد. در برابر نظر کاتب(ره) عده­اي از گروه مقابل علم تقابل برافراشته در سنگر مخالفت و معاندت جاي مي­گيرند. پس از بحث و جدل فراوان، بر سبيل جاهلان، چون به دليل از خصم در مي­مانند سلسله خصومت جنبانيده و بر سر کاتب ريخته به لت و کوب او مي­پردازند.... با آنکه امان­الله( پادشاه وقت) با استدلال کاتب در رسميت يافتن مذهب جعفري موافق بوده، ولي در برابر موضع­گيري سخت متعصيبان از گروه مقابل، از اعطاي رسميت به تشيع منصرف مي­گردد. همچنين الغاي حکم بردگي اسيران هزاره- که دريورش سبعانه اميرعبدالرحمن به هزاره­جات به اسارت در آمده و در خانه­هاي اشراف کابل در سخت­ترين شرايط به بردگي گرفته شده بودند- توسط امان‌الله­خان، محتمل است که در اثر حسن تدبير و نفوذ کلام کاتب در وي بوده باشد (يزداني،مقدمه  سراج­التواريخ، ج1، 1372، ص14).

در کشوري که انسان­ها به بردگي کشيده مي­شود و مذهب بخش عظيمي از مردم به صورت قاچاق است، تحقق عدالت اجتماعي نه تنها در همه ابعاد آن، بلکه حتي رسميت يافتن مذهب جعفري هزينه دارد. کساني که درد محروميت و مظلوميت اين مردم را درک کرده اند حاضر به پرداختن هزينه و تحمل رنج و حتي شهادت در اين راه است؛ نه کساني که براي زندگي دنيوي، روزگاري با دشمنان مذهب جعفري هم‌پيمان وهم کاسه بوده است.

عدالت اجتماعي براي انديشمندي همچون؛ کاتب(ره) داراي جايگاه بسيار بلند است. اگر او در دربار حکام مستبد به کار تاريخ نويسي مشغول است، وظيفه خود مي‌داند که اين کار را  آنگونه که بايد انجام شود، انجام مي­دهد. اما روزگاري که حبيب‌الله کلکاني( بچه سقا) براي مدتي کوتاهي حکومت را به دست مي­گيرد، ديگر همکاري مرحوم کاتب را ندارد، نه تنها همکاري بلکه در خفا مردم را برضد او تشويق مي­کند. دليل اين امر اين است که او به خوبي مي­داند که حکومت حبيب­الله کلکاني بدتر از امان­الله است. 

3. مدينه فاضله

محور اساسي انديشه سياسي و اجتماعي مرحوم فيض­محمدکاتب را مدينه فاضله تشکيل مي­دهد. در مدينه فاضله همان­طور که حاکم و سلطان با ويژگي­هاي خاص زمام امور جامعه را در اختيار دارد؛ خود جامعه نيز بايد داراي خصلت­هاي لازم باشد تا جامعه فاضله معني و مفهوم پيدا کند. در مدينه فاضله تمام رفتارها و کردارها- اعم از حاکم و شهروندان- بر اساس هدف معين که همان کمال و سعادت کليه اعضاي جامعه است، تعريف مي­شود. اگر آن هدف معين محقق نگردد، مدينه غير فاضله خواهد بود، چنانکه تصريح مي­کند:«همچنانکه امراء و سلاطين و سياست و تدبير ايشان دو نوع، يکي فاضله و ديگري ناقصه­اند، هيئات اجتماعيه و مدن اجتماعات مردم نيز دو نوع­اند يکي آنکه سبب تمدن و اجتماع ايشان از مقوله مصالح و خيرات است و ديگري آنکه سبب تمدن و اجتماع ايشان از مقوله مفاسد و شرور است، مي­باشد. اول را مدينه فاضله و دوم را مدينه غير فاضله گويند (کاتب، پيشين، ش47).  

ارکان مدينه فاضله

 تئوري مدينه فاضله را با ارسطو و فارابي مي­شناسند؛ انديشمنداني که با ترسيم اين نظريه جامعه­ و حکومتي را پيشنهاد مي­کنند، از ساختار معين پيروي مي‌کند. مرحوم کاتب(ره) نيز اين تئوري را به عنوان چارچوب فکري خود برگزيده و در صدد است که تصويري از جامعه و حکومت بر مبناي آن، ارايه دهد. از همه مهم­تر، او مي­خواهد در مورد حکام مستبد افغانستان و شيوة اعمال و رفتارآنان، راه را براي قضاوت آيندگان باز کند. زيرا با طرح تئوري مدينه فاضله از يک سو و تدوين تاريخ حکام مستبد از سوي ديگر، تقابل ميان زندگي انسان در مدينه فاضله و زندگي انسان در جامعه استبدادي افغانستان را به نمايش بگذارد.

در مدينه فاضله تمام تلاش­ها در ابعاد مختلف آن براي شکوفايي استعداد انسان­ها صورت مي­گيرد؛ چه اينکه مسير حرکت در آن به سوي خوبي­ها و دوري از بديها است. بنابراين، « مدينه فاضله آن است که تمدن و اجتماع مردم بر آن، در حقيقت و نفس‌الامر، فضل و کمال و عرفان و وجدان و از آثار عقل متعلق بامر دين و معاد است و شايد که اهل اين مدينه بجد و جهد و سعي و کوشش مدن غير فاضله را نيز به رتبه و درجه خود رسانيده و به خويش ملحق سازند. اين مدينه عبارت است از اجتماعات که همم(تلاش ها) خود را در اشاعه مصالح و خيرات و ازاله مفاسد و شرور صرف نمايند و در آرا و عقايد مبدئيه و معاديه و اعمال و افعال اکتسابيه کماليه خويش که همه از نور حکمت و آثار عقل وشرعند حسب قواّمين (برپادارندگان) عدالت و شروط سياست اتفاق نموده اقدام در اجراي امور وحصول مرام مي­کنند.» (کاتب، همان). مدينه فاضله با اين ويژگي­ها، داراي ارکان ذيل است: 

الف)فضيلت و معرفت؛ در مدينه فاضله در پرتو معرفت و شناخت درست حقايق امور کشف و بر اساس ارزش­هاي موجود و با بهره­گيري از نور حکمت و عقل تمام تلاش‌ها استوار است.«جماعتي که اهل فضل و معرفتند و به نور عقل و قوت حکمت و استصواب(روشنگري) رأي در امور عظيمه از ديگر معاصرين و ابناي زمان ممتاز مي‌باشد و صناعت ايشان معرفت حقايق موجودات است و ايشان را فضلاء گويند.» (کاتب، همان).

ب)کمال خواهي؛ هدف نهايي در مدينه فاضله، رشد وشکوفايي استعدادها و رسيدن افراد جامعه به کمال و سعادت است. اين امر در سايه رفتار نيکوي افراد از تذکر صاحبان فهم و خرد امکان پذير است.« جماعتي که عوام و فروتران را به مراتب کمال اضافي مي­رسانند و عموم اهل مدينه را به عقايد و اعمال حسنه دعوت مي­نمايند تا آنکه هر يک از آن ها که داراي استعداد باشد از مرتبه خود ترقي نمايد و صناعت ايشان را علوم ظاهريه است و ايشان را ذوالالسنه(گويندگان) گويند.»( کاتب، همان).

ج) برقراري عدالت؛ رکن سوم در مدينه فاضله، نهادينه شدن عدالت در ابعاد مختلف آن است. اين وظيفه توسط نهاد حسابرسي در جامعه پي­گيري مي­شود.     «جماعتي که قوانين عدالت و انصاف را بين اهل مدينه نگاه مي­دارند و در گرفتن و دادن، اندازه ممدوح و راجح را رعايت کرده، مردم را در بين خود به تسويه و تعديل تحريص مي­نمايند و علوم حساب و استيفاء و هندسه و طب و نجوم صناعت ايشان است و آن ها را مقدّران(بازرسان) گويند» (کاتب، همان).

د)حفظ ودفاع ازحريم مدينه؛ تحقق اهداف مدينه فاضله در سايه تلاش و کوشش افراد جامعه به دست مي­آيد و مجاهدان وتلاش­گران اين وظيفه را دارند که از حريم مدينه فاضله دفاع کنند.« جماعتي که به حفظ حريم جماعت اهل مدينه شغل ورزيده، ارباب مدينه غير فاضله را از ايشان دفع و منع مي­کنند و رعايت و محافظت شرايط غيرت و شجاعت را مي­نمايند، ايشان را مجاهدان گويند.» ( کاتب، همان).

هـ)تأمين نيازهاي اقتصادي؛ آخرين رکن در مدينه فاضله تأمين نيازهاي اقتصادي جامعه  و حکومت است، که اين کار به عهده گروه مخصوص گذاشته شده است.  «جماعتي که اقوات وارزاق چهار صنف اوليه را از وجوه معاملات و صناعات و خراج و غيره ترتيب داده و مهيا مي­سازند، ايشان را ماليان گويند.» (کاتب، همان).

4. مدينه غيرفاضله

نقطه مقابل مدينه فاضله، مدينه غيـر فاضله قـرار دارد، که از ويژگي­هاي مـدينه فاضـله عاري است و در آن از کمال و سعادت و مصالح و خيرات خبري نيست. جامعه­ي غير فاضله نيز عاري از کمال مطلوب است،«اهل عقل و حکماء وصاحبان تفکر و تدبّر گفته­اند که مدينه غير فاضله که ضد و مخالف مدينه فاضله است ، سه نوع مي­باشد.»(کاتب، همان، ش47، ص46)

1-4. مدينه جاهله

 اينکه جهل را نقطه مقابل فضل آورده به دليل اين است که در مدينه فاضله هدف رشد و شکوفايي استعدادها براي رسيدن به کمال وسعادت انسان است. اما در مدينه جاهله، کمال وجود ندارد. به تعبير مرحوم کاتب « جهل جوهريست ظلماني و مثل عقل بريست از ماده و مدت و خالي است از استعداد و قوت و تمامي صفات ناقصه آن فعليه و نقص محض است و هيچگونه کمال در آن نيست و ظلمت حرف است و نمونه از نور در آن نيست.» ( کاتب،به نقل از حبل­الله، 1368، ش55و56، ص72).

در مدينه جاهله، « اهل مدينه از نور عقل و استعمال قوۀ نطقيه که حقيقت مفهوم انسانيت به آن است عاري و تهي مي­باشند و باعث تمدن و اجتماع شان قواي ديگري چون واهمه و متخيله که حيوانات به آن ممتاز شده­اند، گرديده و در عقايد و اعمال هواي نفس امارۀ حيوانيه و به سيرت اهل جاهله مي­باشند و آن را مدينه جاهله گويند.» ( کاتب،به نقل از حبل­الله، 1367، ش47، ص45). مدينه جاهله خود نيز داراي اقسام و مراتبي است، که با توجه به جوامع جاهله و ميزان نقص و عدم کمال آن، سنجيده مي­شود.

2-4. مدينه فاسقه

نوع دوم مدينه غيرفاضله، مدينه فاسقه است که نوع اعمال و رفتار در آن به صورت نفاق گونه در درون جامعه پديدار مي­شود. مشخصات اين مدينه عبارت است از:« آنکه از استعمال قوۀ نطقيه خالي نيستند ولکن قوۀ نطقيه شان اسير و خادم و مغلوب ديگر قوا گرديده و موجب تمدن و اجتماع شان همان قواي حيوانيه شده، در عقايد با اهل مدينه فاضله موافق و در اعمال و افعال مخالفند و خيرات را مي­دانند و بر آن عمل نمي­نمايند و مايل به افعال جاهله مي­باشند و اين را مدينه فاسقه گويند.» ( کاتب، همان).

3-4. مدينه ضالّه

نوع سوم از انواع مدينه غيرفاضله، مدينه ضالّه و يا اجتماع و جامعه گمراهان است. ويژگي اهل مدينه نقصان عقل و فکر آنان است که «از سبب نقصان نور عقل و قوۀ فکريه نه از سبب عدم آن که طريقه مدينه جاهله است، قوانين چند از خيال خود قرار داده سعادتي مانند سعادت حقيقيه اخرويه براي خويش تصور نموده­اند و مبدأ و معادي مخالف آنچه حق است در وهم آورده­اند... تمدن و اجتماع شان را مبني بر آن ساخته­اند و اين را مدينه ضالّه گويند. چون شرور را نهايتي نيست هر يک از اين سه مدينه[غير فاضله] داراي شعب غي متناهيه مي­باشند.» ( کاتب، همان). بر شمار اين شعب اين سه نوع مدينه غير فاضله مجال ديگر مي­طلبد.

نتيجه

باتوجه به مجموعه آن چه در قالب انديشه سياسي و اجتماعي مرحوم فيض‌محمد کاتب(ره) بررسي شد، مي­توان گفت: وي به عنوان يک انديشمند سياسي داراي انديشه سياسي، اجتماعي مبتني بر عدم جدايي دين از سياست بوده  است و انديشه او در قالب و چاچوب مدينه فاضله قابل تبيين و بررسي است. مرحوم کاتب(ره) سياست و حکومت را با توجه به مباني ديني و ارزش­هاي اسلامي تبيين مي‌نمايد و حکومت و سياست را ابزار و وسيله ي مي­داند  که هدف آن رشد، کمال، تعالي وسعادت انسان‌ها است. و حاکمي را مد نظر دارد، که ويژگي­ها و خصوصيت هاي آن با آموزه­هاي ديني مطابقت داشته باشد.او،باارايه انديشه سياسي و اجتماعي خود، رفتار و کردار حکام عصر خودش را نقد نموده و استبدادي و غير مشروع بودن آن ها را آشکارا بيان مي­کند. 

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**