اجتماع و سیاست

پيامبر اعظم(ص) و تشکيل حکومت

**نوشته شده توسط محمد عوض اعتمادی/فوق لیسانس علوم سیاسی/ نشریه سخن صبا/شماره اول/1389**. **ارسال شده در** اجتماع و سیاست

چکیده

بدون تردید هدف از بعثت پیامبران الهی هدایت انسانها و رهنمون ساختن آن ها بســوی قله های رفیع سعادت، و کمال، رهایی و نجات از زنجیر اسارت و بردگی است. تحقق این هدف, نیاز به قدرت سیاسی و تشکیل حکومت دارد از این رو, تشکیل حکومت از شئون رسالت است و برخی از پیامبران از جمله پیامبر اکرم(ص) موفق به تشکیل حکومت گردیدند.

کلید واژه ها: پیامبر(ص)، رسالت، تشکیل حکومت، رهبری، سیاست. 

 

مقدمه

جریانات سیاسی ـ اجتماعی چه از نظر ماهیت و محتوا و چه از نظر خواستگاه و مبدأ زمانی و مکانی و چه به لحاظ سیر تحول آن ها، امر دفعی و بریده از شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی محیط مرتبط با آن جریانات نیستند. زیرا جریان سیاسی، اجتماعی یا متأثر از شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر جوامع، یا متعرض و معارض آن است. ممکن است یک جریان سیاسی، اجتماعی در روند تحولات خود در یک مقطع نسبت به شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر قلمروهای مزبور حالت تعرض و نفی داشته باشد و در مقطع دیگر حالت انفعال و اثر پذیری.

با توجه به مطالب فوق، مطالعه یک جریان سیاسی اجتماعی بریده از شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر حوزه جغرافیایی آن ناممکن و ناقص خواهد بود.

بنابراین ضرورت دارد ساختار حجاز قبل از اسلام را مورد برسی قرار دهیم تا تحول بزرگی که اسلام از جهت سیاسی، اجتماعی در حجاز و به دنبال آن در جهان بشریت ایجاد کرد. روشن گردد.

موقعیت جغرافیایی جزیرة العرب

جزیرة العرب، بزرگ ترین شبه جزیره جهان در جنوب غربی آسیا قرار گرفته است که از طرف جنوب به خلیج عدن، تنگه باب المندب، اقیانوس هند و دریای عمان، از سمت غرب به دریای سرخ، از طرف مشرق به خلیج عمان، خلیج فارس و عراق و ازشمال به بیابان پهناوری که از یک سو به دره فرات و از سوی دیگر به سرزمین سوریه متصل است منتهی می گردد.

سرزمین جزیرة العرب در آستانه ظهور اسلام از نظر پراکندگی جمعیت متشـکل از جمعیت های محدودی از مردم شهری و روستا نشین بود که اکثر آنان صحرا گرد و کوچ نشین بودند و این نحوه پراکندگی جمعیت عمدتاً ناشی از جغرافیای طبیعی و کمیاب بودن امکانات زندگی در این سرزمین بوده است.

یکی از دانشمندان می گوید: «منطقه حجاز، از مزایای فرهنگی، اجتماعی محــروم بود به گونه ای که جهانگیران بزرگ که تمام دنیا را زیر و رو نموده بودند، کم ترین توجهی به آن نداشتند»

ساختار سیاسی جزیرة العرب

اساس اجتماع عرب را قبیله و نظام سیاسی، اجتماعی آنان را نظام قبیله ای تشکیل می داد که در تمام شئون زندگی آنها منعکس بود. در این نظام هویت افراد با انتساب به یکی از قبایل مشخص می شد. یکی از نویسندگان عرب اوضاع سیاسی حجاز را در عصر قبل از بعثت چنین تبیین می کند: «آن ها از هیچ یک از حکومت های که ما می شناسیم برخوردار نبودند. لذا از مزایای حکومت و حاکمیت دولت مثل تشکیلات قضایی و سازمان امنیتی و انتظامی محروم بودند. هر قبیله و عشیره ای گروهی جدا و مستقل به حساب می آمد و از هیچ مرکزیت و قدرتی تبعیت نمی کردند»

بنابراین، علیرغم آشنایی مردم جزیرةالعرب با نظام پادشاهی به عنوان یکی از پر سابقه ترین نظام سیاسی در طول تاریخ از جمله در منطقه ی یمن چنین نظامی به دلایلی عدم استقرار جمعیت انبوه در یک منطقه، ساده و ابتدایی بودن روابط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، وجود تعصب شدید قبیلگی و روحیه فردگرایی و آزادی خواهی لجام گسیخته عرب برای آنان دور از دسترس بوده است.

در نتیجه قوم عرب حتی آنان که شهر نشین محسوب می شدند امور سیاسی، اجتماعی خود را در قالب نظام قبیله ای که با طبیعت شان سازگارتر بود سامان داده بودند.

در چنین محیطی مقولات نظیر دموکراسی، آزادی و احترام به حقوق و رأی افراد بی معـنا می نماید، زیرا مردم بدون کوچکترین تآمل به خواسته های رئیس قبیـله رأی می-دهند و این گونه رأی و تصمیم گیری هرچند ظاهر دموکراتیک هم داشته باشد در واقع چیزی جز حکومت فرد نخواهد بود. در عین حال شرایط عمومی برخی شهرها به خصوص مکه و مدینه به گونه ای بود که به دلیل رونق اقتصادی، مذهبی آخرین مراحل زندگی قبیله ای را سپری می کردند.

یکی از نویسندگان عرب می گوید: «مکه و مدینه آخرین گام ها را به سوی تحقق جامعه شهری سازمان یافته و تحت حاکمیت فرا قبیله ای بر می داشتند. شهر مکه در اندیشه ای برقراری نظام ملوکیت بود و نوعی ساختار سیاسی شبیه اریستوکرسی (اشراف سالاری) را تجربه می کرد و برخی از شخصیت های قریش در تکاپوی ایجاد نظام سلطنتی با حمایت امپراطوری روم بودند» .

البته این شرایط رو به رشد، هرگز به این معنا نخواهد بود که عرب در آستانه ی یک تحول عمیق در بافت و پیوندهای قبیله ای خود بوده است به ویژه اکثریت مردم جزیرة-العرب همچنان به صورت کوچ نشین و صحراگرد، روزگار می گذراندند.

براین اساس، عمده ترین ساختار سیاسی حاکم بر جزیرة العرب پیش از اسلام به ویژ اعراب عدنانی، عبارت بود از نظام قبیله ای که این نظام از منظر علم سیاست ساختار فرودست تر و بسیط تر از یک نظام سیاسی و دولت داشته است و تنها در حد یک سازمان سـیاسی ارزیـابی می شود .

بعثت پیامبر(ص) و تحول بزرگ

اسلام برای ایجاد تحول بنیادی در نظام سیاسی جامعه و به طور کلی ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ی عصر جاهلی از جهان بینی آغاز کرد. زیرا هر تحولی بدون تخریب پایه های نظام قبلی که مبتنی بر شرک و قبیله گرایی بود ناپایـدار و بی اساس می-نمود. به دین جهت تکاپوی پیامبر اکرم(ص) در نخستین سالهای بعثت تخریب و تزلزل پایه های شرک و جایگزینی اندیشه ای توحیدی اسلام بود.

اسلام با دعوت مردم به یگانه پرستی، افتخارات جاهـلی را زیر سـوال بـرد و ارزش-های قبیله ای را بی اساس دانست و اشرافیت عرب را محکوم و نگرش طبقاتی را ناروا شمرد. پیامبر اکرم(ص) در طول13سال قبل از هجرت هرچند در اثر موانعی که مشرکان برای فعالیت او ایجاد می کردند ظاهرا موفقیت سیاسی بدست نیاورد، اما موفق شد پایه های فکری نظام جاهلی را ویران و زمینه ی گسستن پیوندهای قبیله ای را با جذب افراد از هر قبیله فراهم سازد.

با گرایش این افراد به اسلام، نوعی همدلی بین آنان پدید آمد که عنصر اصلی این پیوند نه خون و قبیله، بلکه ایمان به خدا و پیامبر(ص) بود. به تدریج کار به مرحله ی رسید که این افراد پیوند قبیله ای را کنار گذاشت و گاه که اصل اسلام به خطر می افتاد، در مقابل پدر، مادر و عشیره ی خود می ایستادند.

بدین ترتیب جامعه ی جاهلی که مبتنی بر نظام قبیله ای و پیروی از آبا و اجداد بود دچار آشفتگی جدی شد.

پیامبر اکرم(ص) و تشکیل حکومت

پیامبران مستقیما از جانب خداوند به رسالت مبعوث گردیده اند و رسالت آنان آثار مفید و پیامدهای فراوانی را برای انسانها در پی داشته است. از جمله دعوت به توحید دعوت به معاد تعلیم کتاب ، تعلیم حکمت، نجات انسانها و آزادی آنان از غل و زنجیر و برقراری عدل و قسط را می توان از مهم ترین اهداف رسالت پیامبران دانست.

در میان این اهداف، قرآن مبنای رسالت انبیا و هدف سیاسی بعثت آنان را برقراری مناسبات عادلانه و شرایطی می داند و مردم خود برای اقامه آن اقـدام نمایـد آن جاکه می-فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس» امام خمینی‏(ره) از این هدف (قیام به قسط) تشکیل حکومت و نظام سیاسی دینی و لزوم دخالت انبیا در سیاست را نتیجه گرفته و می گوید: این مسئله دخالت در امور سیاسی از بالاترین مسائل است که انبیا برای او آمده بودند. قیام بالقسط و مردم را به قسط وارد کردن مگر می شود بدون دخالت در امور سیاسی؟ مگر امکان دارد بدون دخالت در سیاست و دخالت در امور اجتماعی و در احتیاجات ملت ها کسی بدون اینکه دخالت کند قیام بالقسط باشد (یقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ) باشد؟

طبق این آیه شریفه، قسط در صورتی تأمین می گردد که حکومت خوب - دارای قوای سه گانه- وجود داشته باشد بر اساس برداشت برخی از نویسندگان این آیه نه تنها اصل تشکیل حکومت توسط انبیا را مورد تأکید قرار داده است بلکه به قوای سه گانه حکومت نیز اشاره دارد ؛ مثلا: «أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ» به قانون اساسی و قوه قانونگذاری و الْمیزانَ به قوه قضائیه و سازمان قضایی «وَأَنْزَلْنَا الْحَدیدَ» نیز به قوه مجریه اشاره دارد.

از آیات قرآن استفاده می شود که همه انبیا به دنبال تشکیل حکومت بوده اند و برخی موفق به تشکیل حکومت شده اند و برای برخی دیگر شرایط تأسیس و تشکیل حکومت فراهم نشده است .

حضرت سلیمان(ع) از پیامبرانی است که حکومت تشکیل داد و از تمامی امکانات برای حفظ و توسعه دامنه حکومت خویش بهره برد چنانچه قرآن می فرماید: «ارْجِعْ إِلَیهِمْ فَلَنَأْتِینَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُون»‏ به سوی آنان بازگرد (و اعلام کن) با لشکریان به سراغ آنان می آییم که قدرت مقابله با آن را نداشته باشند و آنان را از آن (سرزمین آباد) با ذلت و خواری بیرون می رانیم.

از این آیه شریفه به روشنی استفاده می شود که حضرت سلیمان(ع) برای تحقق اصلاح جامعه اعمال قدرت می کند.

حضر یوسف (ع) در موقعیت وزارت و خزانه داری مصر، توانست منصبی از مناصب حکومتی را به عهده گیرد. چنانکه قرآن تصریح می فرماید: «قالَ اجْعَلْنی‏ عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ». یوسف گفت: مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده که نگهدارنده و آگاهم.

حضرت داوود (ع) از پیامبرانی است که خداوند به او ملک و حکومتی عظیم داده بود. قرآن کریم می فرماید:وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَیناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطاب‏. و حکومت او را استحکام بخشیدیم(هم) دانش به او دادیم و(هم) داوری عادلانه.

به حکومت برخی از پیامبران ابراهیمی نیز در قرآن اشاره شده است: فَقَدْ آتَینا آلَ إِبْراهیمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَیناهُمْ مُلْكاً عَظیماً. ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و حکومت عظیمی در اختیار آنان قرار دادیم.

پیامبر خاتم (ص) نیز برای تحقق رسالت خود و اقامه قسط و عدل در جامعه از اقتدار دینی و دنیوی بهره می گیرد و در اولین فرصت پـس از هجـرت به مدینه حکومت اسـلامی تشـکیل می دهد.

بنابراین هجرت به مدینه سر آغاز فصل نوینی در رسالت نبوی و حیات سیاسی اسلام قرار گرفت و استقرار رسول اکرم(ص) و مهاجرین در مدینه فرصت پایه ریزی حکومت اسلامی را فراهم کرد.

اقدامات اساسی پیامبر(ص) در مدینه

مهمترین اقداماتی که منجر به تأسیس، تحکیم و پی ریزی شالوده های حکومت دینی در مدینه گردید عبارت بودند از:

1- پذیرش و همراهی مردم

در بیعت عقبه دوم که جمعی از مردان و زنان یثرب متعهد شدند که آن حضرت را تبعیت نموده و با دشمنان وی پیکار نمایند و تا پای جان از پیامبر(ص) دفاع کنند. در واقع بخش عمده از این زمینه فراهم گردید. این بیعت بر مقوله های سیاسی، اجتماعی تأکید داشت. چنانکه آنان تعهد کردند که از پیامبر(ص) در مقابل دشمنان حمایت کنند و او را یاری رسانند و از او اطاعت کامل داشته باشند، رسول خدا نیز فرمود: «خون من خون شما و حرمت من حرمت شماست، من از شمایم و شما ازمنید، با هرکه با شما بجنگد، می-جنگم و باهرکه با شما بسازد می سازم».

2- ایجاد وحدت اجتماعی در مدینه

جامعه نوپای مدینه با وجود دشمن قوی و سرسختی چون قریش بیش از هر چیزی به سازماندهی و انسجام نیازمند بود. بنا براین خط مشی کلی و استراتژی پیامبر اکرم(ص) در سالهای نخست هجرت برقراری و ایجاد وحدت و انسجام در جامعه مدینه بود.

یکی از اقدامات که در این مسیر صورت گرفت پیوند اخوت بین مومنان مهاجر و انصار بود که در راه حق یکدیگر را یاری دهند پیامبراکرم(ص) فرمود: «تأخِّوا فی الله اخوین اخوین» در راه خدا، دو نفر دو نفر باهم برادری کنید. سپس حضرت، دست علی بن ابی طالب(ع) را گرفت و فرمود: هذا اخی.

خداوند از این اخوت به عنوان یک نعمت بزرگ یاد کرده است: «وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانا» . و نعمت خدا را برخود، بیاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دلهای شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او برادر شدید.

به قول یکی از اندیشمندان معاصر پیامر(ص)، با این دیگرگونی اساسی حکومتی پدید آورد که مشورتی، خیرخواهانه، هدایت گر، انسان ساز و برادر وار بود.

اقدام بعدی پیامبر(ص) تغییر ساختار قبیلگی بود. هرچند تعرض آشکار و مستقیم به ساختار قبیلگی صورت نگرفت و لکن پیمان عمومی مدینه که در آن حقوق اجتماعی تعریف شده بود زمینه ساز تحول اساسی در بافت قبیلگی گردید.

اقدام دیگری تنظیم روابط با یهودیان مدینه بود. این یهودیان از جایگاه ویژه برخوردار بودند و روابط تجاری نزدیکی با قریش داشتند و از موقعیت اقتصادی خاص برخوردار بودند از این رو، در پیمان با آنان، آنها بخشی از امت واحده نامیده شدند.

موارد عمده منشور مدینه

الف) مسلمانان و یهودیان مانند یک ملت در مدینه زندگی می کنند.

ب) مسلمانان و یهودیان در انجام مراسم دینی خود آزاد هستند.

ج) در موقع پیش آمد جنگ، هرکدام از این دو، دیگری را در صورتی که متجاوز نباشد علیه دشمن کمک خواهد کرد.

3- ریشه کنی تبعیض

یکی از روشن ترین و پر جاذبه ترین پیام اسلام در آغاز رسالت، نفی تبعیض و برتری جویـی های طبقاتی و نژادی بود که جامعه بشریت را به شدت رنج می داد مالکان بزرگ و خانواده های سلطنتی حقوق اجتماعی و شهروندی را در انحصار خود داشتند، طبقات پایین جامعه، بردگان و زنان در محکومیت کامل به سر می بردند.

پیامبر اکرم(ص) در روابط انسانی و مناسبات اجتماعی سازماندهی جدید دادند که در آن هیچ کدام از عوامل ثروت، خاندان و قبیله، رنگ، پوست و نژاد ملاک موقعیت اجتماعی نبود از همین رو، پیش از همه بردگان و قشر محروم جامعه به پیام آسمانی اسلام لبیک گفتند.

قرآن و رهبری سیاسی پیامبر(ص)

قرآن پیامبراکرم(ص) را به عنوان فردی که برای دخالت در زندگی مردم سزاوار است معرفی می کند: النبی اولی بالمومنین من انفسهم.

شیخ طوسی «اولی بالمؤمنین» را به «احق بتدبیرهم» معنی کرده است. یعنی پیامبر(ص) برای تدبیر امور مردم و اداره آن از دیگران شایسته تر است.

«یاأَیهَا النَّبِی حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَى الْقِتال»‏ ای پیامبر(ص)! مؤمنان را به جنگ ترغیب کن.

«یا أَیهَا النَّبِی جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیهِم»‏ ای پیامبر! تمام تلاش خود را در نبرد به کفار و منافقین به کارگیر، و برای آنان سخت گیر.

اگر چه جهاد یک وظیفه عمومی است و لکن از آن جا که انجام وظیفه اسلامی باید به صورت هماهنگ و سازماندهی شده باشد این مهم را قرآن بر عهده رسول خدا گذاشته و از وظایف او دانسته است.«خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَة» از اموال ایشان صدقه (زکوة) بگیر.

از آن جا که قرار دادهای بین المللی، با امضـای رهبران سیاسی ملت ها منعقـد مـی-گردد یا از سوی آنان لغو می شود، چنین کاری مانند دیگر شئون رهبری، بر عهده پیامبر اکرم(ص) گذاشته شده است. قرآن کریم در این زمینه می فرماید: «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها» اگر آنان تمایل به صلح داشتند، تو نیز آن را بپذیر.

همان گونه که تصمیم جنگ، از سوی پیامبر(ص) گرفته می شـود و مسلمانان نمـی-توانند از سوی خود، بدان اقدام نمایند، تصمیم به ترک مخاصمه و قبول صلح نیـز از اختیارات و مسئولیت های فرماندهی عالی و رهبری سیاسی اسلام است.

تردید در رهبری سیاسی پیامبر(ص)

در یک قرن اخیر برخی از مسلمانان، وحدت رهبری دینی و سیاسی را حتی در مورد پیامبراکرم(ص) مورد تردید و انکار قرار داده اند و مسئولیت حضرت را به تبلیغ احکام دین محدود ساختند از جمله طرفداران این طرز تفکر در جهان اهل سنت علی عبدالرازق مصری فارغ التحصیل دانشگاه الازهر است.

ایشان هرچند نمی تواند اقدامات حکومتی پیامبر(ص) را در رهبری جنگ ها، نصب قضات، و جمع آوری زکوه نادیده بگیرد و لکن در صدد توجیه بر می آید و می گوید که همه این کارها برای اداره شئون دنیوی مسلمانان بوده است و به این جهت خارج از دایره رسالت در دعوت به اسلام قرار داشته است.

ایشان برای اینکه اثبات کند که تشکیل حکومت و اداره دولت، از حدود رسالت الهی پیامبران خارج است و پیامبر اسلام فراتر از رساندن وحی الهی به مردم، در جهت دخالت در امور سیاسی، هیچگونه مسئولیت آسمانی و خدایی نداشته است به آیات قرآن استناد می-کند: «مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَیهِمْ حَفیظا» هر کس از پیامبر فرمان برد، از خدا فرمان برده است، و هر که روی گرداند، تورا نگاه دارنده آنان نفرستادیم.

«قُلْ لَسْتُ عَلَیكُمْ بِوَكیلٍ» بگو! بر شما وکیل نیستم. «وَما أَنَا عَلَیكُمْ بِوَكیل»‏ من بر شما وکیل نیستم. «إِنْ عَلَیكَ إِلاَّ الْبَلاغ»‏ بر تو جز رساندن پیام ما وظیفه ای نیست. «فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌلَسْتَ عَلَیهِمْ بِمُصَیطِرٍ» پند ده که تو تنها پند دهنده ای و بر آنان سلطه ای نداری. «وَأَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّیتُمْ فَإِنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبینُ». خداوند را فرمان برید، و پیامبر را اطاعت کنید، و اگر روی برگردانید، بر پیامبر ما فقط رساندن آشکار. «وَ ما أَرْسَلْناكَ عَلَیهِمْ وَكیلاً» ما تو را وکیل بر آنها نفرستادیم.

یکی از نویسندگان، پس از این که هدف بعثت پیامبران را به آخرت و خداوند منحصر می سازد می گوید: حضرت رسول(ص) و امامان(ع) مانند هر انسان و بندگان مومن، علاوه بر وظایف رسالت و امامت، معلم، مصلح، و موظف به خدمت و اعمال صالح بودند ولی بایستی به مصداق «ولکم فی رسول الله اسوة حسنة» الگو و نمونه باشند.

بنابراین، درکنار وظایف نبوت و سوق دادن به خدا در آخرت هر جا که عهده دار کاری برای زندگی شخصی یا عمومی شده اند، به اصلاح و آموزش مردم و دعوت به خیر یا امر به معروف و نهی از منـکر نیز پذیرفته، به عنوان انسان مسـلمان مبـادرت به خدمت و تربیت همنـوعان مـی کرده اند تعلیمات که از این نظرها داده اند، در عین ارزنده و ممتاز بودن، جزء دین و شریعت حساب نمی شود و مشمول«ان هو الا وحی یوحی» نمی-شود.

در ادامه می نویسد: «دلایل و قراین که طرفداران ادغام دین و سیاست و یکی بودن نبوت و حکومت اقامه می کنند متعدد است مهم تر از همه استنادی است که به زمامداری پیامبر گرامی به لحاظ دینی، سیاسی، اداری و قضایی در ده سال مدینه می نمایند»

ایشان معتقد است که تشکیل حکومت توسط پیامبر خاتم یا برخی از پیامبران یهود یک امر استثنایی است و نمی توان آن را از وظایف آنان دانست. ایشان می گوید: «و لکن وقتی به قران نگاه می کنیم، می بینیم: احراز حکومت یا سلطنت از طرف خاتم الانبیا و بعض از پیامبران یهودی، عمومیت به همه پیامبران نداشته و با توجه به تعداد کثیری انبیای غیر حاکم، یک امر استثنایی محسوب می شود. و اصلا نبوت و حکومت دو امر یا دو شغل کاملا مجزا و متفاوت یا دو منشأ یا دو مبنای مختلف غیر قابل تلفیق در یکدیگر بوده است. آن جا که پای دین و رسالت در میان است مانند «والله اعلم حیث یجعل رسالته» حاکم بوده، انبیا حتی حق دخالت دادن دانش و تجربه و تصمیم خودشان را هم نداشته و دهان به کلامی می گشودند که وحی الهی، کلیات و جزئیات آن را پیشاپیش ترسیم نموده، لحظه به لحظه رهبری شان می کرده یا آن جا که پای اداره امت و امور دنیای مردم پیش می آید، قانون و دستور «و شاورهم فی الامر» حاکم بوده است.»

کسانی دیگری نیز با اجل بودن شأن انبیأ از تشکیل حکومت گفته اند : «حضرت محمد(ص) در قرآن به عنوان رسول، نبی، بشیر، نذیر، هادی، و نظایر این اوصاف معرفی گردیده و این عناوین و مسئولیت ها، ارتباطی با مسئله حکومت و سلطنت ندارد و نامه های حضرت به سلاطین صرفا به عنوان دعوت به اسلام بوده است نه دخالت در حکومت آن ها، چه اینکه مقامات که به افراد سپرده می شد از قبیل فرماندهی جنگ و مانند آن، از قبیل مناصب متعارف در حکومت ها نبوده است».

به طور کلی طرفداران نظریه تفکیک سیاست و حکومت از رسالت و نبوت، در سیره پیامبر اکرم(ص) به یکی از این دو صورت دیدگاه خود را مطرح کرده اند:

1) رسالت پیامبر(ص) در محدوده تبلیغ و انذار بوده و حضرت در شئون مربوط به حکومت دخالتی نداشته است.

2) پیامبر اسلام، هر چند فراتر از تبلیغ دین، در امور اجتماعی نیز دخالت داشته و به مثابه یک رهبر سیاسی در امت اسلامی عمل می کردند و لکن این بخش از عملکردها و فعالیت های حضرت خارج از محدوده رسالت و نبوت بوده و از طرف خداوند در این زمینه برخوردار از حق نبوده و مسئولیت الهی به عهده نداشته است.

نتیجه گیری

از آنچه بیان شد به این نتیجه می رسیم که در اصل تشکیل حکومت پیامبر(ص) بین مسلمانان اتفاق نظر وجود دارد. از آیات قرآن به روشنی استفاده می شود که خداوند ولایت به مفهوم حکومت را برای پیامبر اکرم(ص) و برخی از پیامبران پیشین قرار داده است.

بنا بر این، پیامبر گرامی اسلام علاوه بر منصب رسالت و قضاوت منصب رهبری سیاسی و اداره جامعه و تشکیل حکومت را نیز بر عهده داشته است.

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**