اجتماع و سیاست

دزدان پشت میز(دولت افغانستان، فساد، رشوه و مردم آزاری)

**نوشته شده توسط استاد عليزاده مالستاني**. **ارسال شده در** اجتماع و سیاست

مطابق بررسی که سازمان ملل انجام داده، در طی سه سال، تنها چهار نهاد وزارت تحصیلات عالی، وزارت معارف، لوی ثارنوالی و قومانانی امنیه، مبلغ نه ملیارد دالر، رشوت گرفته‌اند. نه ملیارد دالر، رشوت، مساوی است با نه ملیارد تبعیض، بی عدالتی، تضییع حقوق، ظلم و ستمکاری.

 دزدان پشت میز

(دولت افغانستان، فساد، رشوه و مردم آزاری)

 

فلسفه‌ي وجودی دولت و حکومت، برقراریی نظم و امنیت، پیاده کردن قانون و اجرای عدالت، جلوگیری از فحشا و منکرات و رشوه¬خواری و پامال شدن حقوق مردم است. اما وقتی ببینیم، خود حکومت و دولت، منشاي بی‌نظمی و بی‌عدالتی، نا امنی و رشوه خواری است، آیا این حکومت فاسد نیست؟ و چنین حکومتی مایه‌ي درد سر برای مردمي‌ افغانستان نیست؟

یکی از مشکلات مردم در هر مملکتی، دعاویی حقوقی، جنایی، منازعات و جنجال‌های است که بین مردم صورت می‌گیرد و در قدم اول، دولت، مسووليت حل و فیصله‌ي آن‌ها را به عهده دارد و فلسفه‌ي تشکیل دولت، برقراریی عدالت، ایجاد امنیت و آرامش، احقاق حقوق مردم، نفی ظلم و حمایت از مظلوم است.

در افغانستان، گذشته از هر مشکلات دیگری که مردم دارند، مشکل دادگاه‌های نا صالح، ادارات فاسد، رشوه-ستانی و اذیت و آزار مردم است. دولت افغانستان به مثابه‌ي دشمن با مردم است، که با اذیت و آزار و رشوه-ستانی خود، گویی با مردم اعلام جنگ کرده است، کمترین محبوبیت و جای پایی در میان مردم ندارد.

در زمان جهاد که یک شرایط اضطراری بود، به حکم ضرورت، هر محلی برای اداره‌ي منطقه، حل و فصل دعاوی و رهبریی جهاد، ادارات کوچکی را به نام کمیته یا حوزه و شورای هماهنگی، به وجود آورده بودند که از هيچ جا حمایت نمی‌شدند. طبیعی بود که این ادارات کوچک، ضعیف بودند و این ادارات، متشکل بود از گروه‌های متعدد؛ و هر گروهی جهادی، از افراد وابسته به خود حمایت می‌کردند و مردم از نوع اداره و فیصله‌ي دعاویی که توسط کمیته یا شورای هماهنگی صورت می‌گرفت، نا راضی و شکایتمند بودند و آرزوی یک حکومت قدرتمند و با صلاحیت مرکزی را می‌نمودند. در عین حال و با همه‌ي نارسایی‌ها، شصت، یا هفتاد درصد از دعواها و منازعات حل و فصل می‌شد.این ادارات، رشوه‌ي حرام نمی‌گرفتند، یا کم می‌گرفتند، ولی رشوت اسلامی می‌گرفتند؛ رشوت اسلامی بدین مفهوم که متعهدین هر گروهی، زکات، سهم امام(ع) و ساير وجوهات شرعیه‌ي خود را به پایگاه‌¬های که بدان‌ها وابسته بودند می‌دادند و طبعا انتظار داشتند که در موارد حل و فصل دعاوی و غیره، آن‌ها را حمایت کنند، مسوولین پایگاه‌ها نیز نمک زده و طعام زده می‌شدند، کوشش می‌کردند به هرصورت می‌شود از متعهدین خود حمایت نمایند.

زیادی از دعاویی حقوقی، جنایی و غیره جنجال‌ها، توسط علما و ملایانی که سمت رسمی نداشتند حل و فصل می‌شد. این حقیر فقیر سرا پا تقصیر، زیاد دعواهای حقوقی و جنایی که ارزش زیادی داشته، حل و فصل کرده است، در نصف روز یا یک روز، یک یا دو دعوا و جنجال را حل می‌کردند، فقط نان یا چای می‌خوردند و دنبال کار‌های دیگرش می‌رفتند. هرچه دعوا حل کرده، حل نهایی بوده، دوباره سر آن موضوع مجددا دعوا صورت نگرفته است.

آنگاه که جناب مرحوم آقای استاد ربانی بر سریر قدرت نشست، برای هر موضوعی یک یا چند آیه‌ي قرآن و یا از احادیٍث نبوی می‌خواند، مردم از خوشی، نان خود را به نیت نذر می‌خوردند، یقین کرده بودند به آرزی خود رسیده‌اند، دیگر بی‌نظمی نیست، ظلم و بی عدالتی نیست، دعوا‌های عادلانه فیصله می‌شود، هرکه به حق واقعی خود می‌رسد و از مظلوم حمایت می‌شود، در چنین حکومتی، رشوه و پامال شدن حقوق مردم حرام است. مگر در حکومت اسلامی هم رشوه خواری روا است؟ ولی دیدند و درک کردند که همه‌ي گفته‌ها و ادعا‌ها شعار بود و بر مشکلات مردم افزوده، جنگ های داخلی، نا امنی و رشوه خواری بیشتر شد.

وقتی اجلاسیه‌ي "بن" را از تلویزیون می‌دیدیم که اعضای جلسه، متشکل بودند از ابنای پشتون، تاجيک، هزاره، ازبک، زن، مرد، با لونگی، بی لونگی، با دریشی، با پیراهن تنبان، گرد یک میز قرار می‌گرفتند و در مورد تعیین سرنوشت آینده‌ي افغانستان به شور می‌نشستند. ترکیب جلسه چنین وانمود می‌کرد که این بار ریشخندی در كار نیست، جامعه‌ي نوین تشکیل می‌شود، تکنوکرات‌ها این بار سرکار می‌شوند. می‌پرسیدیم جامعه‌ي نوین چیست؟ و تکنوکرات چیست؟ آگاهان و اهل اطلاع می‌فرمودند: جامعه‌ي نوین یعنی دموکراسی، آزادی، عدالت اجتماعی، وحدت ملی، تقسیم قدرت براساس قومیت."و ما ادراک ما التکنوکرات؟"تکنوکرات چیست؟ تکنوکرات؛ یعنی آنهای که ریش خود را خوب صاف می‌تراشند، موهای خود را رنگ و روغن می‌زنند، به وضع سر و صورت خود رسیدگی می‌کنند، نیکتایی در گردن خود می‌بندند، دریشی‌ای اطو کردگی و لوکس، می‌پوشند، از اروپا آمده¬اند، هنر اداره و حکومت داری را خوب بلدند، چند تا اصطلاح جدید را هم گفته می‌توانند، روشنفکر و متجددند، برای حکومت و اداره اهلیت و شایستگی دارند و متخصص‌اند، مگر با لونگی و پیراهن و تنبان هم می‌شود اداره و حکومت کرد؟ ملاها شما را چه کار به کار حکومت داری؟ بروید مسجد نماز تان را بخوانید، مردم را ارشاد کنید، برخلاف مصالح علیای کشور سخن نگويید، شما؛ مجاهدین همه‌اش آدم‌کش هستید، جنایت کردید، و وطن را خراب، بروید پشت کار خود. دوباره نان خود را نذر کرده می‌خوردیم که الحمد لله والمنة جامعه‌ي نوین تشکیل شد و کارها و مسووليت‌ها در دست اهلش قرار گرفت، به بهشت موعود رسیدیم.

در لوی جرگه‌ي اضطراری که جامعه‌ي نوین، اساس گذاری می‌شد، جناب آقای کرزی ـ ريیس جمهور مملکت، گاه با چپن، گاه بی چپن، گاه با لونگی، گاه با قره‌قلی، گاه با دریشی و گاه با پیراهن و تنبان، در جلسه حضور می‌یافت و سخنرانی می‌کرد، رجز می‌خواند، اختار می‌داد: وای به حال کسی که رشوت بخورد، حق کسی را ضایع کند، زور بگوید، به سزایش می‌رسانم، روزگارش را سیاه می‌کنم، چنین می‌کنم و چنان می‌کنم. این قوم هزاره، بسیار محرومیت دیده، حقوق شان ضایع شده، یک سرک عمومی از کابل به هرات، شرقاً و غرباً می‌کشم و یک سرک دیگر از قندهار به طرف بامیان، شمالاً و جنوباً می‌کشم. لحظه به لحظه خدا را شکر می‌کردیم و نان خود را به نیت نذر می‌خوردیم که عجب!! خدای مهربان ما را لبیک گفت و به داد ما بیچاره‌ها رسید.!!!

به تدریج مامورين دولت، رسما سر کارها و ماموریت‌های خود رفتند. شنیدم که والی غزنی ـ آقای اسدالله خالد، انجنیر صادق را از آجرستان، به حیث ولسوال مالستان مقرر کرده است، به او گفتم این آدم با مالستانی‌ها جنگ کرده، موجب قتل یک عده بی‌گناه شده، به مالستان نفرست که مردم در مقابل او حساس هستند، اصلا تا زمانی که وحدت ملی به معنای واقعی‌اش عینیت پیدا نکرده، ولسوال پشتون به صلاح نیست اعزام بداری. وی با بی اعتنایی گفت تا هشت ولسوال کشته نشده، از قوم پشتون می‌فرستم.

یک روز صبحگاهان شنیدم که انجنیر صادق با یک حرکت دورانی، از غزنی رفته به بهادر، و از آن جا به آجرستان، می‌خواهد مانند عبید الله بن زیاد، شبانه از راه کوتل "غرغره" وارد مالستان شود، نظامی‌ها رفتند در کوتل غرغره، سر راه او را گرفتند و با همراهانش برگرداند. ولسوال دیگری آمد که هزاره بود، خوش شدیم، هرچه باشد قوم است شاید دلش به حال مردمش بسوزد و خدمت کند، ولی به محضی که سر وظیفه‌ي خود استقرار یافت، سر خود را لوچ کرد برای رشوه‌ستانی، دلال‌ها در صف می‌ایستادند. وقتی ولسوال رشوه‌گیر باشد، طبیعی است که مامورين پایين رتبه نیز رشوه‌گیر می‌شوند.

رشوه دهی و رشوه‌ستانی، در باور مردم و مامورين، نهادینه شده، هر که می‌خواهد در موردی دعوا کند، باید لک‌ها افغانی را قبلا آماده نماید، برای مامورين دولت، جشن برزگ است اگر کسی در مورد مشکلات خود به آن‌ها مراجعه نمایند. یک موضوعی که ده هزار افغانی ارزش ندارد، برای آن لک‌ها افغانی مصرف می‌شود، سال‌ها بیکاری، صرف وقت، تملق، تذلل و سرگردانی، کارش به جایی نمی‌رسد، آخرش که خیلی خسته شدند، توسط چند نفر ملا یا موسفید، موضوع حل نهایی می‌شود.

در مکاتب، دانشگاه‌ها و موسسات علمی، تعیین نمره‌ي شاگردان بیشتر بر معیار پول و پیسه و رشوت است، نه استعداد و لیاقت و زحمت.

مطابق بررسی که سازمان ملل انجام داده، در طی سه سال، تنها چهار نهاد وزارت تحصیلات عالی، وزارت معارف، لوی ثارنوالی و قومانانی امنیه، مبلغ نه ملیارد دالر، رشوت گرفته‌اند. نه ملیارد دالر، رشوت، مساوی است با نه ملیارد تبعیض، بی عدالتی، تضییع حقوق، ظلم و ستمکاری.

در افغانستان ماموریت‌ها و سمت‌های اداری، رسما معامله و خریداری می‌شود؛ یک نفر پس از فتح کردن هفت خوان رستم، به صفت ولسوال یا قوماندان امنیه، در جایی خود را مقرر می‌کند، لااقل یک ملیون افغانی قرار داد می‌کند که برای وزیر صاحب داخله، یا والی صاحب و یا ستر محکمه بپردازد. ولی لااقل سه ماه، سر ماموریت خود نمی‌ماند، تازه شیوه‌ي رشوه‌گیری را یاد می‌گیرد، که یک نفردیگر به پانزده لگ افغانی، همان پست را تیکه کرده و به جای او، خود را مقرر می‌کند. عرض و شکایت، داد و بیداد مردم در مراجع بالا رتبه از جهت رشوه و آزار و اذیتی که می‌شوند شنیده نمی‌شود؛ چون مراجع بالا رتبه، ولسوال یا قوماندان را مامور به رشوه‌خواری کرده و خودش در گرفتن رشوه شریک است. اگر پیش جناب جلالت مآب کرزی ـ ريیس جمهور صاحب ـ هم بروند و از دست رشوه خواری داد و بیداد کنند، خواهد گفت چه قدر رشوه به من می‌دهید که رشوه‌ستانی را از سر شما خلاص کنم!!!؟

در غزنی یک دختر سیزده ساله به زور مورد تجاوز جنسی قرار گرفته بود، مقام محترم ثارنوالی به جای آنکه مرد متجاوز را حبس کند، بیچاره دختر را که از نظر قانونی زیر سن است و از نظر شرعی به تکلیف نرسیده، به زور مورد تجاوز قرار گرفته است،  به حبس می‌فرستد و مرد متجاوز آزاد گشت و گذار می‌کند.

در زمان هارون رشید عباسی، مامورينش بیست نفر دزد را دستگیر کردند و به جناب خلیفه گزارش دادند، خلیفه دستور داد آن‌هارا به پایتخت خلافت بفرستند، تا به جزای قانونی خود برسند. ولی یکی ازدزدان فرار کرد، مامورين چاره ندید، جز آنکه یک حاجی پیری که از قافله عقب مانده بود را گرفتند و بستند، همراه دزدان یک جا کردند. بیچاره حاجی پرسید چه کار کردم؟ گفتنند: یکیش کم است. مامورين، دزدان را همراه حاجی به دربار عدل گستر خلیفه معرفی کرده و تحویل دادند و همه به زندان رفتند. پس از چند روز، نوزده دزد رسمی که با مامورين دولت همدست و هم داستان بودند، یکی یکی رها شدند، تنها حاجی به زندان ماند. مامورين زندان پرسیدند: لابد گناهت خیلی سنگین است همه رفقایت از زندان آزاد شدند، تو ماندی. حاجی گفت من هيچ نمی‌دانم چه گناهی کردم، من از مکه از سفر حج برگشته بودم و از قافله عقب مانده بودم، مرا گرفتند دست و پایم را بستند گفتند یکیش کمه!!!؟

قاضی صاحبان آن چنان رشوه می‌گیرند: که دو سال قضاوت، زندگیی هفت نسل آن‌ها را تضمین می‌کند. از هفت نسل بعد که قیامت می‌شود و پول ضرورت ندارد. و آن دسته قاضیانی که رشوت نمی‌گیرند، از تعداد انگشتان تجاوز نخواهد کرد.

راویان اخبار و ناقلان آثار غم و اندوز بدینسان روایت کنند: که مردی بود از یک نفر مقروض، روزی قرضدار او برسید که از او قرض خود را بخواهد، وی که پول نداشت، فرار کرد، در میان ما و شما ضرب المثل است که قرضدار مرد، شوی مرد است. بیچاره مرد مقروض از ترس شوی خود فرار کرد به طرف بالای بام. قرضدار ازپشت او بالای بام آمد، به بام دیگر فرار گرد، وی او را تعقیب کرد، به بام سوم رفت، قرضدار نیز به دنبالش آمد. مرد مقروض علی‌الاجبار خود را از بالای بام به پائین انداخت، سنگی از بام کنده شد و همراه او پائین آمد، به زن صاحب خانه اصابت کرد، زن حامله بود، حمل او را سقط کرد. شوهر زن، یخن او را گرفت که زن مرا چرا سقط کردی؟ وی گفت: می‌رویم محکمه‌ي عدلیه، پیش قاضی، هرچه حکم کرد به جان و دل قبول دارم. یک نفر مدعی علیه با دو نفر مدعی، به طرف محکمه‌ي عدلیه حرکت کردند، در سر راه شان قاطری از کسی فرار کرده بود، صا حب قاطر صدا زد کمک کنید، قاطر مرا بیگیرید، مرد تیره بخت، سنگی به طرف قاطر انداخت و در چشم قاطر اصابت کرد، چشم قاطر کور شد. صاحب قاطر یخن این مرد را گرفت که فلان فلان شده قاطر مرا چرا کور کردی؟مرد مقروض گفت: می‌رویم به محکمه‌ي عدلیه، هر چه قاضیی عادل حکم کرد همه‌ي ما باید قبول نماییم. هر چهار نفر به طرف محکمه رهسپار بودند که در مسیر راه، الاغ کسی در گِل فرورفته، خواهان کمک است. یکی از یک طرف بار خر گرفت، دیگری از طرف دیگر. و یکی هم از گوش‌های خر بگرفت. مرد نگون بخت از دُم خر گرفت و به طرف بالا کشید، دُم خر کنده شد. صاحب الاغ یخن او را گرفت که چرا دُم خرم را کندی؟ گفت: این سه نفر هم سر من ادعا دارند، باهم پیش قاضی عادل می‌رویم، هرآنچه حکم صادر نماید، حکم او، حکم خداست، من تسلیم حکم قاضی هستم. همین که هر پنج نفر مدعی و مدعی علیه وارد دهلیز محکمه شدند، مرد مقروض به صورت مخفیانه، قطعه چوبی، یا چیز دیگری را زیر یخن خود گذاشت، تا جیب او پر از پول و برجسته نمایانده شود و قاضی عدالت گستر کاملا مطمئن شود که پول زیاد آورده است. وقتی وارد محکمه شدند، مرد مقروض در حین سلام یک اشاره‌ي کرد به طرف جیبش و جناب قاضی صاحب را مطمئن ساخت. بالاخره پرس و جواب شروع شد، نفر اولی گفت بالای این مرد، قرض دارم قرضم را نمی‌دهد. قاضی عادل حکم کرد برو شاهد بیاور ادعای خود را اثبات کن. نفر دومی گفت زن من حامله بود او را سقط کرده است. قاضی حکم کرد، زن خود را یک سال برای این مرد تحویل بده، تا برایت صاحب بچه کند. مرد سومی گفت قاطر مرا کور کرده است  قاضی گفت قاطر را از وسط آن اره کنید، طرف سالمش از تو باشد و طرف معیوبش مال این مرد باشد. مرد چهارمی از جای خود حرکت کرد به طرف بیرون. قاضی گفت کجا میروی تو دعوا نداری؟ مرد گفت می‌روم شاهد می‌آورم که خرم از اصل دُم نداشت.

قاضی‌های دولت افغانستان یک خوبی را دارند، و آن این است که اگر پول نقد نباشد، به جنس هم قناعت می‌کنند، مثلا زمین، خانه، موتر و هرچیزی که بدهی، با قاش واز می‌گیرند.واقعا جای خوشی اش باقی است. که مَن لمَ یشَکُرِ الَمخَلوُقَ لَم یشَکُرِ الَخاَلِقَ.ازاین ها باید تشکرکرد.

در زمان خلافت مأمون‌الرشید عباسی، یحی بن اکثم، قاضی بصره بود. او رشوه نمی‌گرفت ولی لواط می‌کرد، مدعی و مدعی علیه را لواط می‌کرد و رهایشان می‌کرد. مردم هرچند از او شکایت کردند، مأمون اعتنا نمی‌کرد، تا آنکه ابن ابی نعیم، شعری در مورد او سرود، بعد مأمون او را از قضاوت عزل کرد. و شعر او این است:

یَالیَتَ یحَیَ لمَ یلَِدهُ اکَثَمُ

وَ لمَ یَطَآ ارَضَ الِعرَاِق قَدَمُهُ

الَوَطُ قَاٍض فِی العِراَقِ نَعلَمُهُ

وَاَیُّ شِعبٍ لَم یَلِجهُ اَرقَمُهُ

اَیُّ دِوَاتٍ لَم یَلِقهُ قَلَمُهُ.

یعنی ای کاش اکثم، یحی را بدنیا نیاورده بود. و پای او روی سرزمین عراق گذاشته نشده بود. تا جای که ما می‌دانیم، این لوطی ترین قاضی است که در عراق پای خود گذاشته است. هيچ غاری نیست که مار او درآن داخل نشده باشد و هيچ دواتی نیست که قلم در آن فرو نرفته باشد. از قاضیان دولت افغانستان تشکر می‌شود که فقط رشوه می‌گیرند و حقوق مردم را پایمال می‌کنند، و عمل یحی بن‌اکثم، قاضیی بصره را ندارند.

 

آسیب شناسی

بنا از اساس ویران است

ما یک ضرب المثل داریم که آب از سرچشمه آلوده است، بنابراین یکی از آسیب‌های که می‌توان بر شمرد، این است که اصولا مبنای این دولت و حکومت، غیر اصولی است، حکومت مداران، از خود اراده ندارند، نوکر محض اند، شایسته سالاری نیست، انتخابات به معنای واقعی وجود ندارد، کسانی‌که در راس مسووليت‌ها قرار گرفته اند، خود فاسد اند، یک مشت آدم‌های ناشایست، بی‌مسووليت، بی‌تعهد گرسنه و ضعیف النفس، شده رئیس جمهور، وزیر، والی. در زمان انتخابات پارلمانی، بعضی از کاندیداها هیچ طرفدار بین مردم نداشتند، اما بسیار بی‌خیال و آرام بودند، پس از انجام انتخابات، آن‌ها نیز از برندگان بودند که فعلا در پارلمان هستند و با کارت سفیدی که در جیب شان بود، برنده شدند. وقتی وکلای پارلمان به پول نیاز پیدا نمایند، اراده‌ي لم یزلی شان تعلق می‌گیرد که چند نفر از وزرای خدمت گذار را برای استیضاح در پارلمان احضار نمایند، وزرا از ترس آن‌که رآی عدم اعتماد علیه شان داده نشود، چند مدت را خوب حسابی کمپاین می‌کنند، جیب وکلای مملکت را پر از پول می‌کنند، یک روز در پارلمان به صورت نمایشی حضور بهم می‌رسانند و رای اعتماد خود را مجدداً اخذ می‌فرمایند.

طبق تحقیقات و بررسی‌های که صورت گرفته است، هزار و چهار صد محل در افغانستان، به عنوان مناطقی که معادن و منابع طبیعی افغانستان را در سینه پنهان دارد، شناخته شده است، که بی تردید استخراج آن‌ها، افغانستان را از کمک‌های خارجی بی‌نیاز کزده و به خود کفایی می‌رساند و راه این کشور را به سوی توسعه‌ي پایدار باز می‌کند، فساد اداری، نا امنی و کمبود نیروی متخصص، موانعی است که رسیدن به این امیدهارا دشوار می‌سازد.

در زمان جاهلیت رسم چنین بود که هرگاه نوزادی متولد می‌شد، یکی از شیوخ قبیله مانند ابوسفیان، ابوجهل، ولید و غیره، مقدار خاک از زیر پای بت می‌گرفتند و دهان نوزاد را با آن شیرین می‌کردند، تا خوشبخت شوند. در اسلام نیز دستور داریم که با چیزی شیرین و پاک؛ مثلا با آب زمزم، یا آب فرات، خرما و غیره، دهان کودک را شیرین نمایند، که در روحیه و اخلا ق و کردار او تاثیر دارد. مامورين ادارات افغانستان را، گویی با رشوه، دهان مبارک آنان را شیرین کرده اند، از همان روز اول طعم و لذت رشوه در جان آنان نشسته، هر چند صاحبان پول و پیسه‌ي فراوان باشند، برای شان لذت بخش نیست،تا رشوه نخورند.

وعده های جناب جلالت مآب کرزی صاحب را شنیدم، تاهنوز به یکی آن‌ها عمل نکرده است و از آن به بعد، هرچند این آدم گب زده، به یکی از گب های خود عمل نکرده است. وقتی رئیس جمهور مملکت این قدر دروغ گو و یا بی کفایت باشد، دیگران راست خواهند گفت؟ وقتی مامورين بالا رتبه، دزد، رشوه خوار، اختلاس گر باشند، ماموریت ها را معامله کرده و به فروش برسانند، ما از مامورين پایین رتبه جه انتظاری داشته باشیم.و از رشوه گیری و اختلاس و فساد مامورين پایین رتبه پیش چه کسی شکایت نماییم؟

حضرت امیرمومنان(ع) در نامه‌ي که به مالک اشتر نوشته، دستور داده است که به قاضیان و مامورين بالا رتبه معاش کافی بده که در رشوه گیری، عذر و دلیل نداشته باشند، قاضیان و مامورين بالارتبه‌ي افغانستان معاش کافی، بلکه بیش از حد نیاز دارند، هیچ عذری برای شان وجود ندارد، تا گفته شود، معاش شان کم است، چاره نیست که رشوت نگیرد. یک موضوع تاریخی را نقل می‌کنم تا اثبات شود که مقامات بالا رتبه تا رشوت نخورند، مامورين پایین رتبه نمی‌توانند رشوه خواری کنند.

در زمان مرحوم کاشف‌الغطا، روحانیت مسیحیت در شهر"بحمدون" لبنان اجتماع کرده و نامه‌ي به مرحوم کاشف‌الغطا نوشتند که دراین جلسه شرکت کن که روحانیت و معنویت ضعیف شده و خطر کمونیسم همه‌ي مسلمانان و مسیحیت را تهدید می‌کند. کاشف‌الغطا نوشت: شما جنایا ت و فساد خود را که در خاورمیانه و جاهای دیگر کرده اید، فراموش کرده اید؟ بعد به شیوه‌ي حکومت داری علی بن‌ابیطالب(ع) پرداخته و نوشته است: وقتی لشکر اسلام از ایران فاتحانه بر گشتند، پاره شکسته‌ي تاج کسری را با غنایم فراوانی که به دست آورده بودند، جلو روی خلیفه دوم انداختند. جناب خلیفه‌ي مسلمانان با تعجب گفت: عجب مردم امانت داری هستید که این پاره‌های زر در اختیار شما است ولی آن‌هارا با کمال امانت داری پیش من آوردید.آنها گفتند:«لِانَ کُنتَ اَمِیناً صِرنَا اُمَنَا وَ لَوکُنتَ خُنتَ خُنّاَ» یعنی چون تو امین هستی، ما نیز امانت داری کردیم، اگر خیانت کار می‌بودی، ماهم خیانت می‌کردیم. و ابن ابی‌الحدید معتزلی نیز این حکایت را نقل کرده و گفته است: علی ابن‌ابیطالب(ع) در مجلس حضور داشت و گفت: چون تو امین هستی که این مردم امانت دارند، اگر خیانت می‌کردی، این‌ها نیز خیانت می‌کردند.این داستان تاریخی به خوبی می‌رساند که اگر زمامداران و مامورين عالیرتبه امانت دار باشند، زیر مجموعه‌ها نیز امانت دار خواهند بود و اگر چوکی نیشینان رتبه بالا رشوه خوار، خائن، دزد و اختلاس گر باشند، کار مندان پائین رتبه نیز همانند آنان دزد و رشوه خوار و خائن خواهند بود.

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**