اخبار و رویدادها

یادی از یک یادگاری - به مناسبت فاجعه افشار

**نوشته شده توسط ali halimi**. **ارسال شده در** اخبار و رویدادها

 

یادی از یک یادگاری - به مناسبت فاجعه افشار

نویسنده : محمداسلم جوادی

در آستانة ۲۲ دلو قرار داریم. بیست‌و‌سه سال پیش از تاریخ کنونی در جنگ‌های کابل، منطقة افشار‌ صحنة رخداد یکی از تلخ‌ترین لحظه‌های تاریخ بود. در بیست‌و‌دوم دلو ۱۳۷۲، ساکنان عادی افشار، بامدادی را آغاز کردند که افقی خون‌آلود و غروب تراژیک داشت. کسی نمی‌فهمید چه چیزی در جریان است، اما آنچه جریان داشت فراتر از یک نبرد عادی بر سر کسب قدرت نظامی در شهر بود. جنگ با نیروهای مستقر در سنگرهای کوه افشار جای خود را به تاراج، غارت و تعرض به خانه‌ها، جان‌ها و دارایی مردم در محله‌های مسکونی داده بود. حاصل این رخداد، ویرانی مطلق افشار بود. محله‌ها از وجود ساکنانش تخلیه شدند. اندکی مجال فرار یافتند، عده‌ای در گورهای دسته‌جمعی دفن شدند، بسیاری ‌در کوه‌های شمالی و پغمان اسیر شدند و در نهایت از استخوان‌های‌شان هم خبری نشد. کسی نمی‌داند دقیقاً در آن روز خونین و غم‌انگیز چه اتفاقی افتاد. روایت‌های دقیقی از عمق ماجرای افشار هم بیرون نیامده است. آنانی که مجال فرار یافتند، تنها تجربة فرار را بازگو می‌کنند؛ اما آن‌هایی که ماندند یا صدای‌شان در گورهای دسته‌جمعی خاموش شد، یا در کوه‌های شمالی و پغمان و یا هم در زیر آوارخانه‌های خود.

از این روز، اما چند نشانة روشن به‌جا ماند. خانه‌های مخروبه و بدون سقف، گورهای دسته‌جمعی و مهم‌تر از همه یادگاری که «گل‌آغا» بر دیوار خانه‌های قربانیان خویش نوشت. یادگاری گل‌آغا مهم‌ترین و جدی‌ترین روایت تجربة افشار است. این یادگاری به کمال صداقت نوشته شده است. در پشت این یادگاری‌نویسی حسی از صداقت، سرمستی و افتخار هم‌زمان است. گل‌آغا نماد یک فرد نه، که نماد یک جمع است؛ نماد گروهی که بر افشار حمله‌ کردند و تفکیکی میان سنگرهای جنگی و محله‌های مسکونی قایل نشدند. آن‌قدر هار و خون‌آشام بودند که در کنار جنازة قربانیان خویش جشن و پایکوبی برپا کردند و در نهایت برای آن‌که حس این پیروزی و این غرور شعف‌انگیز را به دیگران منتقل کنند، با خون قربانی بر دیوار گُل رسم کردند و یادگاری نوشتند.

اما آیا گل‌آغا تنها بود؟ آیا این انبساط شعف‌ناک فقط در وجود گل‌آغا تجربه شده بود؟ به نظر نمی‌رسد چنین باشد. گل‌آغا به تنهایی و حتا با تعدادی اندک تا این حد قادر به خلق ویرانی با این مقیاس وسیع و کشتاری گسترده نبود. در هرحال، توان، ظرفیت و امکانات هر‌فرد برای شرارت و خلق تباهی محدود است. او ویارانش اگر بی‌شمار نبودند، می‌توانستند‌ یک‌ تن، دو تن، ده‌ها تن و آخرالامر صدها تن را در یک روز قربانی کنند. اما کشتارها در افشار از مرز صدها تن گذشت.

گُل‌آغا به‌خوبی می‌دانست که پیروز دایم این محله‌ها نخواهد بود. روزی وارثان خانه‌های ویران برخواهند گشت‌؛ وارثانی که برای‌شان مهم است بدانند چه بر سر ساکنان افشار آمد؟ چه دلایل و انگیزه‌هایی در پس ذهن کسانی که بر افشار حمله‌ کردند، این‌همه کشتار و غارت‌گری و تباهی را ممکن ساخت؟ حمله‌کنندگان افشار چه در سر داشتند و چه حسی را در ۲۲ دلو ۱۳۷۲تجربه کردند؟ گل‌آغا با درک از همین نکته یادگاری خویش را بر دیوارهای افشار حک کرد.

گل‌آغا خواست بگوید که محله‌های مسکونی هدف اشتباهی نبود‌. آنانی که حمله کردند، تصور دقیقی از افشار، محله‌های مسکونی و ساکنانش داشتند. محله‌ها نه هدف اشتباهی و خودسرانه، که هدف اصلی بود. گل‌آغا به سهم آگاهانة خود در خلق آنچه بر افشار گذشت، اذعان می‌کند و مسئولیت آن را می‌پذیرد. از دید او آنچه بر افشار و ساکنانش گذشت، برای او و یارانش مایة مباهات و افتخار است. آن‌ها با غارت محله‌ها و کشتار و تجاوز به ساکنانش به چیزی دست‌ یافتند که با فتح سنگرها دست‌نیافتنی بود. این غرور، این پایکوبی و رقص و این سرمستی و این جشن شادمانه تنها با فتح محله‌های مسکونی حاصل می‌شد. گل‌آغا سرمست این شادمانی و غرور یادگاری می‌نویسد تا نشان دهد که او شادمان است، حس افتخار‌آمیز دارد و می‌خواهد آنچه را که دیگران به‌صورت دروغین پنهان می‌کند، آشکارا ابراز کند. او می‌خواهد به ما، به تاریخ و به نسل‌های بعدی اعلام ‌کند که گل‌آغا «جنایت نکرده است، افتخار آفریده است». در این افتخار او و هم‌رزمانش از صدر تا ذیل شریک‌اند. او به نمایندگی از یک جمع، از یک گروه، از یک لشکر، از یک دولت و شاید به نمایندگی از یک تاریخ یادگاری می‌نویسد. او مسرور و سرمست از این افتخار است و این افتخار با دستان ظفرمند او حاصل شده است. رسامی خونین او بر دیوار خانة قربانی، تاق‌ظفری است که او و هم‌رزمانش با فتح محله‌های مسکونی افشار به یادگار می‌گذارند.

اما آیا گل‌آغا تنها بود؟ آیا این انبساط شعف‌ناک فقط در وجود گل‌آغا تجربه شده بود؟ به نظر نمی‌رسد چنین باشد. گل‌آغا به تنهایی و حتا با تعدادی اندک تا این حد قادر به خلق ویرانی با این مقیاس وسیع و کشتاری گسترده نبود. در هرحال، توان، ظرفیت و امکانات هر‌فرد برای شرارت و خلق تباهی محدود است. او ویارانش اگر بی‌شمار نبودند، می‌توانستند‌ یک‌ تن، دو تن، ده‌ها تن و آخرالامر صدها تن را در یک روز قربانی کنند. اما کشتارها در افشار از مرز صدها تن گذشت. آنچه از خانه‌ها و ساکنانش برجای ماند، گورهای دسته‌جمعی و دیوارهای بدون سقف بود. کشتاری بدین گستردگی و تباهی تا این حد عمیق، با دستان یک‌ تن و حتا صدها تن امکان‌پذیر نیست. آنچه در ۲۲ دلو ۱۳۷۲ بر افشار گذشت، از مرز توانایی‌های‌ یک شرارت معمولی فراتر می‌رود. تنها یک گروه سیستماتیک و سازمان‌یافته با برنامه‌هایی از پیش تعیین‌شده و امکانات غیرمعمول قادر به خلق شرارتی چنین هولناک است.

خانه‌های مخروبه و بدون سقف، گورهای دسته‌جمعی و مهم‌تر از همه یادگاری که «گل‌آغا» بر دیوار خانه‌های قربانیان خویش نوشت. یادگاری گل‌آغا مهم‌ترین و جدی‌ترین روایت تجربة افشار است. این یادگاری به کمال صداقت نوشته شده است. در پشت این یادگاری‌نویسی حسی از صداقت، سرمستی و افتخار هم‌زمان است. گل‌آغا نماد یک فرد نه، که نماد یک جمع است؛ نماد گروهی که بر افشار حمله‌ کردند و تفکیکی میان سنگرهای جنگی و محله‌های مسکونی قایل نشدند.

آنچه در افشار گذشت، از جنس آشویتس و سربرینتسا‌ست. افشار آشویتس جنگ‌های کابل است. تباهی به این وسعت حتا در توان باندهای‌ شرور و تبه‌کار نیست. آنانی که بر افشار حمله‌ کردند، هم از ماهیت و هم از فرجام کار خویش آگاهی داشتند. آن‌ها با همان انگیزه‌هایی وارد خانه‌های ساکنان افشار شدند که سربازان هیتلر به محله‌های یهودی‌نشین سرازیر می‌شدند. حمله‌کنندگان افشار بخشی از نیروهایی بودند که در چارچوب رسمی دولت فعالیت می‌کردند. رییس دولت برهان‌الدین ربانی بود، وزیر دفاعش احمدشاه مسعود و سخنگویش داکتر عبدالله و از اعضای رهبری آن شیخ‌آصف محسنی و عبدالرب رسول سیاف. فهیم، انوری، بسم‌الله محمدی، امرالله صالح و بسیاری دیگر در سلسله‌مراتب نظامی آن حضور داشتند و مسئول بودند. به روایت اسناد احمدشاه مسعود، فهیم و انوری از هوتل کانتیننتال عملیات را رهبری می‌کردند. آنچه بر افشار گذشت، تصادفی نبود و آنچه بر افشار گذشت، یک حادثة معمولی نبود.

afshar

با رسیدن ۲۲ دلو امسال، گورهای جمعی افشار و یادگاری گل‌آغا بیست‌و‌سه ساله می‌شود. در طی این بیست‌وسه سال، از ارزش‌های زیادی در کشور سخن گفته شده است، از حقوق بشر تا محاکمة جنایت‌کاران جنایت‌های جنگی. اما افشار هنوز گورستان سکوت است. کسی گورستان افشار را نبش قبر نمی‌کند. کسی از محاکمة آنانی که در افشار گورهای دسته‌جمعی آباد کردند، یادگاری نوشتند و تباهی آفریدند، سخن نمی‌گوید. افشار، این شاخص تباهی و شرارت در کشور، هنوز قلمرو ممنوعة سخن است. افشار نماد تمام‌عیار فاجعه است. تعیین نسبت با فاجعة افشار، تعیین نسبت با مرزهای اخلاق، ارزش‌های انسانی و انسان است. آنانی که بر مسند قدرت‌اند، ممکن است در مورد افشار سکوت کنند، یا بخواهند آن را فراموش کنند، اما یادگاری گل‌آغا هنوز پابرجاست. این یادگاری از دیوار رهبران قومی گرفته تا دیوار ریاست اجرائیه و تا کوه‌های پغمان و دانشگاه برهان‌الدین ربانی حک شده است. شهامت گل‌آغا زبونی و بوزینگی همة این سفله‌های جنایت و شرارت را به ‌سخره می‌گیرد. این یادگاری هم به ریش اسلامی سیاف و شیخ‌آصف محسنی می‌خندد و هم قهرمانی قهرمان ملی را به سخره می‌گیرد. این یادگاری، یادگاری ماندگار یک نسل است؛ نسلی که هنوز هم دست‌اندرکار فاجعه‌ است و اشتهای شرارت در وجودش‌ فروکش نکرده است.

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**