ادب و هنر

افشار

**نوشته شده توسط ali halimi**. **ارسال شده در** ادب و هنر

افشار

 

محمد عزیزی 

هنوز اندر میان آستین مار است ای مردم

"شبان ایمن" ما گرگ خونخوار است ای مردم

 

هنوز آیینۀ يکرنگى ما همدم سنگ است

رفيق قافله شه دزد عیار است ای مردم

 

هنوز از کوچه ها هرم نفس های "پدر" جاری ست

به چشم خشم زخمش اشک "افشار" است ای مردم

 

هنوزم سینۀ آن رستم دستان ز پشت سر

به تیغ نابرادر چاک و خونباراست ای مردم

 

هنوزم گیسوی آن مادر بی سینه و بی سر

پریشان در مسیر باد خونباراست ای مردم

 

مپندارید برف و بهمن و شب رفته از وادی

برای خوردن ما گرگ بسیار است ای مردم

 

دیگر شیری نمانده در نیستان غرور اکنون

که بوم و بیشه پرغوغای کفتار است ای مردم

 

"خلیلی" نیست در دنیای ظلم این همه "نمرود"

"کلیم" قرن ما "قارون" زرخوار است ای مردم

 

به دست شیخ شهر آن طُرفه تسبیحی که می بینید

نه زنجیر "پیمبر(ص)"؛ حلقۀ دار است ای مرم

 

ميان جامۀ سبز تقدس در فریب خلق

نهان اهریمن زشت تبهکار است ای مردم

 

شکوه قامت "بابا" شکست از غربت "افشار"

طنین غیرتش در قلب کوهسار است ای مردم

 

22/11/1392

جمهوری سکوت

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**