بابه مزاری

رهبر شهيد(ره) و ياران؛ (شهيد حاج جان محمد تركمني)

**نوشته شده توسط ali halimi**. **ارسال شده در** بابه مزاری

 

 

 

زندگي­نامه شهيد حاج جان محمد تركمني

 

شهيد حاج جان محمّد در سال1336 هجري ـ شمسي در يك خانواده متديّن و مذهبي در ولايت پروان در درّه تركمن قريه دهن خاكريز چشم به جهان گشود، در خانواده­اي كه صفا و صميميّت اركان اصلي آن و معنويّت و ايمان سرلوحه اعمالشان بود. وي دوران كودكي را در دامان پرمهر و عطوفت پدر و مادر متديّن پشت سر گذاشت.

از همان اوايل كودكي پدر ايشان سعي در تعليم و تربيت صحيح ايشان داشت. علاقه فراوان خانواده به تحصيل فرزند وي را بر آن داشت كه نزد ملاي محلّ بفرستد تا به فراگيري كلام الهي و سواد فارسي بپردازد.

او دوران كودكي را با شادي كودكانه، بدون دغدغه خاطر پشت سر گذاشت و سواد خواندن و نوشتن را آموخت و با قدم نهادن در سنين جواني با مشكلات جامعه آشنا شد، عقب‌ماندگي ملت را درك نمود، فشار و تبعيض موجود را لمس كرد و لذا ديگر بي تفاوت نبود و فقر اقتصادي خانواده و جامعه، آزارش مي‌داد، به همين سبب براي كمك به پدر و خانواده، مشغول به كسب و كار مي‌شود و بعد از چند سال كشاورزي به طرف كابل پايتخت كشور مهاجرت مي‌کند و در آنجا به كار مي‌پردازد، همواره در تلاش و تكاپو بود تا وضع كنوني­شان را بهبود بخشد، تا اينكه كودتاي ننگين و خونين 7 ثور صورت گرفت و کمونيست‌ها در پي برچيدن بساط اسلام از افغانستان افتادند و سپس ارتش متجاوز شوروي سابق مستقيماً وارد خاك افغانستان مي‌شود. تجاوز روس‌ها به كشور ديد وي را نسبت به زندگي و اوضاع جامعه تغيير مي‌دهد و راه سنگر و مبارزه و جهاد را بر مي‌گزيند و تصميم مي‌گيرد تا سقوط رژيم كمونيستي و برقراري نظام اسلامي دست از ستيز نكشد.

او بار ديگر به تركمن محلّ تولّد خويش بر مي­گردد و به صفوف برادران مجاهد خويش پيوسته و ايفاي وظيفه مي‌نمايد، در كنار برادرانش مردانه مي‌جنگد همان طور که در ميدان زندگي قهرمانانه جنگيد لياقت و شجاعت خويش را در ميدان جهاد حق عليه باطل به اثبات مي‌رساند. پس از چندين سال جهاد و مبارزه ـ از آنجايي که لياقت و شجاعت ايشان بر همگان آشكار مي‌شود ـ به سمت معاونت يكي از قومندان­هاي ارشد مي‌رسد. در پست جديد خويش وي احساس مسئوليت بيشتري مي‌نمايد و همواره در پي خدمت به مردم رنج كشيده خويش و ضربه وارد نمودن بر پيكره ارتش تا دندان مسلح روس بود، و موفق گرديد كه در طي مبارزه مسلحانه ضربات شكننده بر اشغالگران وارد سازد، كه بر اثر آن رشادت‌ها و حماسه آفريني‌ها بود كه ارتش سرخ شكست خورد...

رمز موفقّيت آنان در اين بود كه هرچند در مقابل دشمن از نظر نيرو و تجهيزات قابل مقايسه نبودند؛ لكن هر مبارز و مجاهد افغانستاني در هر گوشه از خاك ميهن كه بودند هدف و نهايت آرزويشان فقط و فقط جهاد و به زانو درآوردن دشمن و ايجاد حكومت اسلامي خلاصه مي‌شد نه قدرت و مقام. شهيد جان محمّد نيز با اين هدف سال‌ها مبارزه كرد. نتيجه زحمات و جان فشاني­هاي اين عزيزان شكست مفتضحانه ارتش كمونيستي شوروي سابق شد و آنان با ذلّت و خواري كشور افغانستان را ترك كردند.

پس از سال‌ها جهاد و مبارزه فشار اقتصادي، چه بر خانواده‌اش و چه بر سنگرها، طاقتش را طاق نمود، و به اين فكر افتاد كه براي مدتي به بهبود وضع زندگي خانواده و رونق وضع مالي مجاهدين بپردازد، كه براي سامان بخشيدن به اوضاع اقتصادي عازم پاكستان مي‌شود و از آنجا به كويت سفر مي‌کند و در آنجا دست به فعاليت اقتصادي مي‌زند با پشتكار مداوم تلاش مي‌کند ولي در آنجا هم مردم و برادرانش را فراموش نمي‌کند بين برادران مهاجر مقيم آنجا مي‌رود و آن‌ها را تشويق به كمك و مساعدت مالي نسبت به برادران مجاهد مي‌کند و براي ايشان پول و البسه جمع آوري و کمک‌ها را به افغانستان ارسال مي‌کند. شب و روز در فكر مردم و برادران مجاهد بود و فكر محروميت آنان لحظه وي را آرام نمي‌گذاشت. وي كه علاقه زياد به مشرف شدن به بيت الله الحرام و زيارت عتبات مقدّسه داشت موفق گرديد كه از كويت به مكه، كربلا و نجف مشرف شود و دوباره به وطن بازگردد و راه مبارزه و جهاد را در پيش گيرد و به نبرد ادامه داد، تا رژيم ماركسيستي سقوط نمود.

شهيد حاجي جان محمّد از اوّلين كساني بود كه در پايتخت حضور يافت و به همراه برادرانش جاهايي را كه براي دولت نقش اساسي و كليدي داشت تصرف كرد، تا اينكه از طرف حزب اتحاد بر ضد حزب وحدت اسلامي جنگ تحميل شد و ايشان آنچنان رشادت و شجاعتي از خود نشان داد و چنان جواب دندان شكني به متعرّضان گفت كه آن‌ها انگشت حيرت به دندان مي‌گذاردند، و يک‌بار ديگر شجاعت و پايمردي اين شهيد قهرمان به همگان ثابت مي‌شود و به اين دليل قومندان يكي از پايگاه‌هاي مهم منصوب مي‌گردد.

شهيد حاجي جان محمّد بارها در جنگ زخمي شد و لكن هر بار پس از بهبودي، قاطعانه تر از قبل به مبارزه و جهاد ادامه داد، تا اينكه در حوت (اسفند) سال 1373 در اثر خيانت خيانت کاران و تهاجم گسترده هوايي و زميني شوراي نظار همراه با مزدوران زرخريدش به غرب كابل و سپس حمله وحشيانه طالبان بر مناطق شيعه نشين غرب كابل، معاويه صفتان از خدا بي خبر، ايشان را همراه با رهبر شهيد، استاد عبدالعلي مزاري(ره) و ديگر يارانش دستگير مي‌کنند، در مدت اسارت كه چندان هم طولاني نبود، شكنجه و آزار و توهين را تحمّل مي‌کند و آن مسلمان نماهاي يزيدي مسلك نيز از هيچ‌گونه آزار و اذيت و توهين نسبت به ايشان خودداري نمي‌کنند تا اينكه پس از مدت كوتاهي وي را به همراه ديگر هم‌رزمانش به طرز فجيعي به شهادت مي‌رسانند. بدين صورت زندگي پربار يكي ديگر از مجاهدين قهرمان و دلسوز و متعهّد به پايان رسيد و دوستداران خود را به سوگ نشاند، شهيدي كه تا لحظه شهادت با محروميت و مظلوميت مردم خويش هم‌نشين بود و همواره براي بهبودي اوضاع آشفته كشور سعي داشت. شهيدي كه آرزويش شهادت بود و تنها خواستش وحدت و برقراري حكومت بر حق اسلام راستين بود.

شهيدي كه از محروميت مردم رنج مي‌برد و آشفتگي كشور آشفته‌اش مي‌ساخت، شهيدي كه همه چيز را براي ملّت خود مي‌خواست حتي خود را نه براي خود بلكه براي مردم مي‌خواست و شهيدي كه همگام با «رهبر شهيد، مزاري بزرگ و قهرمان» حركت كرده از مردم خويش در سخت‌ترين شرايط جدا نشد و هر آنچه را كه داشت در راه هدف وقف كرد و در نهايت جانش را در راه خدمت به مردم مظلوم خويش فدا کرد.

روحش شاد، يادش گرامي و راهش پر رهرو باد.

منبع: سايت مؤسسه فرهنگي بشارت

 

 

 

 

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**