بابه مزاری

مؤلفه های ملت سازی در انديشه شهيد مزاری (ره)

**نوشته شده توسط حسين صالحي مالستاني/ فوق لیسانس کلام اسلامی**. **ارسال شده در** بابه مزاری

چکيده

 زندگي و شخصيت شهيد مزاري، با وحدت طلبي، عدالت خواهي، صلح طلبي، حق خواهي و حمايت از محرومان کشور، مبارزه با ديکتاتوري و تک­صدايي، و استقلال طلبي، پيوند ناگسستني دارد. تحولي که مبارزه و ايستادگي باباي ملت، در برابر تماميت خواهي، در کشور به وجود آورد، از او به عنوان تابلوي زيباي عدالت خواه ملت ساز شکل داد. ديکتاتوري، ويروس پر خطري است که در امتداد تاريخ کشوري به نام افغانستان، بر جان و روح مردم اين خطه سايه افکنده است. هر آنچه حاکمان عياش و بي احساس، به ميراث گذاشته­اند، فقر، وابستگي، حقارت و چنددستگي بوده است. متأسفانه اين روند پس از شکست ارتش سرخ و روي کار آمدن حکومت مجاهدين، نيز تکرار گرديد و اين بار، تماميت خواهي و روحيه فاشيستي و ديکتاتوري به شکل ديگر بروز نمود. مزاري در برابر اين تز خطرناک، ايستاد، مقاومت کرد و تا پاي هستي و اهداي جان عزيز خود و ياران صادقش در اين مسير به غرض ملت سازي پيش رفت.

کليد واژه­ها: شهيد مزاري، ملت سازي، وحدت ملي، صلح طلبي، عدالت خواهي، حق طلبي، استقلال خواهي.

مقدمه

مناسبت ميان دولت و ملت در طول تاريخ حيات بشري مسئله پيچيده­اي بوده است، البته رابطه ميان دولت و ملت فراز و فرودهاي زيادي را طي کرده و در هر دوره و کشوري به طور متفاوت تعريف گرديده است. اما در ساحت سنتي زندگي انسان، اين رابطه معمولاً به عنوان سلطان و رعيت، تعريف گرديده است. در اين نوع حاکميت، تصميم گيرنده فقط سلطان است و وظيفه مردم اطاعت کردن است و بس. ملت افغانستان، در طول تاريخ حيات سياسي کشور، تا قبل از دهه پنجاه شمسي انحصار طلبي را تجربه کرده است؛ پادشاهان، فرمانروايان مطلق بوده­اند.  از اين رو، اصل حاکميت در انديشه مردم جاي بدگماني داشته و به عنوان پديده آميخته با فساد، قلدري و زورگويي مطرح بوده است. پديده­اي که با تأسف، تا اصلاح آن فاصله بسيار داريم! اينجا است که پديده ملت سازي در راستاي پديداري دولت خدمت گذار، به عنوان يک ضرورت مطرح مي­شود، تا مردم با احساس به هم پيوستگي، اولاً يک دولت مردمي را به وجود آورده و آن را دست آورد خود بدانند و ثانياً، مطالبات مشروع و قانوني خويش را با نداي رسا، نظام­مند از دولت مطالبه نمايند که در اين صورت، دولت نيز در قبال مطالبات مردم گوش شنوا پيدا خواهد کرد.

شهيد مزاري در افغانستان براي فرهنگ سازي مطالبات بر حق مردم از دولت، و پديداري دولت مردمي، گام‌هاي اساسي برداشت. و پايه­هاي ملت سازي و شهروند سالاري را به عنوان يک پارادايم مثبت، بنيان گذاشت.

از اين رو، وي، شخصيت ممتاز و محبوب‌القلوب مردم افغانستان گرديد که به لحاظ سادگي و صداقت و اخلاق انساني خويش، در دل همه محرومان کشور، جايگاه ويژه­اي يافت. خصلت­هاي پسنديده اخلاقي او را حتي مخالفانش نيز غير قابل انکار مي­دانند. وي با توجه به سابقه ستم و استبداد حاکم بر افغانستان، نخستين کسي است که به «طور مؤثر» در برابر ستم تاريخي در کشور ايستاد و روحيه فاشيستي و استبدادي را به چالش کشيد، و حق طلبي و عدالت خواهي را به عنوان يک فرهنگ عمومي در اين کشور درآورد. شهيد مزاري فرياد ميليون­ها انسان مظلوم و محروم از حقوق اوليه خويش را پس از دو صد سال سکوت و سرکوب، به گوش جهانيان رسانيد، و در راستاي ملت سازي، تئوري مردم سالاري را در کشور مطرح کرد. از اين رو  ضرورت دارد که جايگاه و راهکارهاي مليت سازي در انديشه شهيد مزاري مورد واکاوي قرار گيرد.

  مفهوم شناسي

ملت در لغت عرب، به معناي دين، کيش، و شريعت آمده است اين مفهوم، نمونه قرآني نيز دارد. (بقره/135) اما از نظر حقوقي، ملت به گروهي از افراد انسان اطلاق مي­گردد که در خاک (کشور) معيني زندگي کنند و تابع قدرت يک حکومت باشند. (دهخدا، ج13/ 18947-18948) يا به مجموعه­اي از افراد يک کشور يا سرزمين، که داراي يک حکومت، تاريخ، فرهنگ و ويژگي­هاي مشترک ديگر باشند، ملت اطلاق مي­شود.

البته واژه ملت با واژه­هاي کشور (Country) و دولت (state) سه مفهوم مرتبطند که يک واحد تام سياسي را از نظر حقوق بين‌الملل پديد مي­آورند و وجود هر يک از آن­ها بسته به وجود ديگري است. (آشوري، ص 259) همچنين واژه «ملت» با واژه «مليت» ((Nationality و قوم، نيز گاهي به عنوان معادل استفاده مي­گردد که دقيق نمي­باشد.

  آنچه از ادبيات سياسي مفهوم مي­گردد، واژه «ملت» با مفهوم انترناسيوناليسم (Internstionalism) نزديک­تر است؛ زيرا «انتر ناسيوناليسم، به معناي عقايد و سياست­هايي است که بر مـنافع مشترک اقوام و ملت­ها تکيه مي­کنند و با ناسيوناليسم پرخاشگر مخالفند. انترناسيوناليست­ها، بر آنند که همکاري مسالمت آميز اگر ميان دولت­ها ممکن نباشد، ميان ملت­ها ممکن است» (علي بابايي،/31) با توجه به مفهوم يادشده، انترناسيوناليسم، در نقطه مقابل ناسيوناليسم تلقي گرديده است. (عليزاده،1383/ 203)

در نظام سياسي اسلام، به جاي واژه ملت، کلمه «امت» استفاده شده است و به مجموعه جامعه مسلمانان که تحت حکومت اسلامي هستند، امت اطلاق گرديده است، طوري که اسلام اصلي­ترين شکل دهنده هويت ساز چنين جامعه مي­باشد و مسائلي چون مليت و ملي گرايي در آن نقشي ندارد. اسلام با بدو ورودش به رهبري پيامبر اکرم (ص) از مليت­هاي متفاوت و احياناً متخاصم يک امت نمونه مي­سازد و اختلاف­هاي قبيله­اي توسط پيامبر گرامي اسلام (ص)­ کنار زده مي‌شود. (بابايي زارچ،1383/ 126).

 ملت سازي از بستر وحدت ملي

در قرآن كريم آيات زيادى را مى‏توان يافت كه در آن‏ها به اين مسأله اشاره شده است که صرفاً ظرفيت رفرنسش در اين مختصر ميسر است، به عنوان نمونه، آيات ذيل وحدت محور هستند: (1 نساء، آيه 164)، ( مائده، آيه 2.)، ( نساء، آيه 164)، (همان، آيه 114)، ( انفال، آيه 63)، ( انبياء، آيه 92)، ( بقره، آيه 142)، (مجادله، آيه 22)، (بقره، آيه 128) و حجرات، آيه 10)

هم‏چنين حضرت على(ع) جداى از خطبه‏ى پرمعناى شقشقيه، در موارد متعددى به سكوت معنادار خويش اشاره مى‏كند. سكوتي كه همراه با خار در چشم و استخوان در گلو توصيف شده است، براى حفظ وحدت مسلمانان و بقاى اساس دين بوده است. (ابوالفضلي،/ 1و2) امام علي(ع) در يكى از خطبه‏هاى اوايل دوره حكومت خود به اهميت وحدت اشاره مي‌نمايد. (ابن ابى‏الحديد،  ج1، ص 307.)

يکي از مؤلفه­هاي ملت سازي، در افغانستان، وحدت ملي بر محور آموزه­هاي اسلام است، کشوري با ترکيب مليت­هاي مختلف، اما با اکثريت قاطع مسلمان، اگر وحدت ملي و اسلامي را پشتيباني نمايند و اين مؤلفه به خوبي ساپورت گردد، قطعاً يکي از مؤلفه­هاي بنيادين ملت سازي بر محور توحيد، شکل خواهد گرفت.

شهيد مزاري (ره) به عنوان يک رهبر تأثير گذار در کشور، بر اين مؤلفه تأکيد ويژه داشت و همواره تلاش مي­کرد تا وحدت ملي را با محوريت آموزه­هاي ديني، به عـنوان يک ضرورت اجتناب ناپذير پي­گيري نمايد و در لابلاي سخنراني­ها و مصاحبه­هاي  آن شهيد سر افراز، واژه «وحدت» فراوان به چشم مي‌خورد. (مزاري،1374/ 23و 34)  افزون بر آن، سيره عملي ايشان نيز از پافشاري همراه با زحمات فراوان وي در اين مسير حکايت دارد که واقعيت غير قابل انکار است. گرد آوري گروه­هاي متخاصم، بر محور حزب وحدت اسلامي و پشتکار بر آمده از اراده فولادين آن شهيد، در اين راه، گواه صدق مطلب يادشده مي­باشد. اساساً تشکيل حزب وحدت اسلامي در راستاي وحدت ملي با تلاش مستمر ايشان شکل گرفت، ايشان وحدت ملي را براي خود و حزب وحدت اسلامي، به عنوان يک اصل، مطرح مي­نمايد. (همان/ 146 – 147) به باور بابه، وحدت، تضمين کننده پيروزي تلقي مي­گردد. (همان/23) ايشان همواره تأکيد داشتند که حساب خائنين و ستم کاران و پادشاهان ستم پيشه از اقوام، جداست و ملت شريف افغانستان با تمامي قوميت­هاي خود از شرافت و غيرت و کرامت انساني برخوردار هستند. (همان/146 -148)

تحکيم پايه­هاي وحدت ملي و برادري همه اقوام و مليت­هاي افغانستان در سايه حکومت اسلامي، از خواسته­هاي شهيد مزاري بود. (خليلي، شاهد ياران/ 33) شهيد مزاري خود به صراحت، يادآور مي­شود که کساني به خاطر انحراف اذهان نسبت به قيام و مقاومت مردم هزاره­جات و شمال، تهمت ملي گرايي و تجزيه طلبي به آنان مي‌زنند. ايشان مردم را گواه مي­گيرد که قيامشان براي اسلام بوده است. (مزاري،1374/ 18-19) به باور ايشان طرح تجزيه افغانستان، نشانه مزدوري و وابستگي طراح آن­ مي­باشد. (همان/ 20-21) وي ترويج کننده تضاد ملي را خائن ملي مي­داند. (همان/155) و بر ايستادگي مقاوم خود در برابر خائنين ملي تأکيد مي‌ورزد. (همان/156) از نظر شهيد مزاري، با الهام از قرآن، (حجرات/13) تنها مايه امتياز انسان در «تقوي» است که به اعتقاد او متقي کسي است که به قانون پايبند باشد. (همان/ 165)

ملت سازي از بستر عدالت اجتماعي

عدالت اجتماعي (social justice) علي رغم تحقيقات زياد، يک مفهوم مبهم در عرصه علوم انساني و اجتماعي است، تعريف­هاي متفاوتي از آن ارائه شده است که ظرفيت طرح آن در اين مقاله مختصر نيست، يکي از محققين معاصر معتقد است، عدالت اجتماعي ، عبارت است از ارزشي که با فراگير شدن آن، جامعه داراي شرايط و زمينه­هايي مي­شود که هر صاحب حقي، به حق خود مي­رسد و امور جامعه، به تناسب و تعادل، در جاي شايسته و بايسته خويش، قرار مي­گيرد. (سيد باقري،1387/ 25).

عدالت خواهي در کشور افغانستان، الزام طبيعي تاريخ آميخته با زور گويي، استبداد و انحصار طلبي در صحنه­ي سياسي اجتماعي اين سر زمين است. بنابراين در کنار سايه شوم استبداد و خودکامگي حاکم در تاريخ اين کشور، عدالت خواهي در طراز ضروري­ترين خواسته تاريخي مردم افغانستان قرار دارد. مردم محروم اين کشور به خوبي مي­دانند که در اثر حاکميت مطلق استبداد و ميراث گذاري آن در قالب سلطنت، عدالت خواهي و عدالت خواهان، در اين سرزمين، همواره در حاشيه مانده و زمينه بروز و ظهور کارآمد نداشته­اند. و هر از گاهي در بدو ظهور، مورد سرکوب قرار گرفته و پيش از آن که بتوانند در بدنه جامعه نفوذ کنند، به تک سلول­هاي مخوف و يا به کام مرگ فرستاده شده­اند.

اما اين جريان در دهه هفتاد شمسي، به طور متفاوت و اثر گذار بروز مي­يابد و اين بار، قهرمان صحنه عدالت خواهي، شخصيت پخته و باتجربه­اي چون شهيد عبدالعلي مزاري است که در برابر استبداد نوين که نه در قالب سلطنت و پادشاهي بلکه در قالب جمهوري و اداي دموکراسي اما آميخته با روحيه انحصار طلبي و فاشيستي بروز يافته قرار مي­گيرد. و بي شک فصل جديدي در جريان عدالت خواهي گشوده مي­شود. ايشان از بستر عدالت اجتماعي اذهان مردم افغانستان را در سطح ملي و بين‌المللي متوجه واقعيت و ضرورت ملت سازي مي­نمايد و ملت سازي در انديشه شهيد مزاري در کسوت يک روحاني و عالم ديني، از منبع امت اسلامي سيراب مي­گردد و ايشان بر اساس اعتقادات ديني خويش ارزش را نه در نژاد بلکه در تقوي و رعايت حقوق ديگران مي­داند. و از شعارهاي مذهبي و عملکردهاي نژادي به تلخي و تأسف، ياد مي­کند. (مزاري،1374/160 و 176 ).

عدالت در بعد سياسي مورد نظر شهيد مزاري بود. عدالت سياسي معادل (political justice) است که  به چگونگي توزيع و نسبت آن با مردم و حاکمان مي­پردازد، پس مي­توان گفت: عدالت سياسي عبارت است از ارزشي که با فراگير شدن آن، نوعي نسبت، ميان شهروندان و دولت برقرار مي‌شود به گونه­اي که هر صاحب حقي، به حق خود برسد و امور جامعه، در پيوند با اقتدار مسلط، به تناسب، در جاي شايسته خويش قرار گيرد. (سيد باقري،1387/ 23)

تقسيمات عادلانه اداري در راستاي ملت سازي

شهيد مزاري با تيز بيني و آينده نگري، تقسيمات موقعيت­هاي سياسي اجتماعي و... را بر اساس نفوس و حضور تمامي اقوام ساکن در کشور، در راستاي ملت سازي، پيشنهاد مي­کرد و آن را از بستر هماهنگي­شان با عرف بين‌الملل و اصل مردم سالاري در راستاي ملت سازي در افغانستان به عنوان يک ضرورت ارزيابي مي­نمود. (مزاري، 1374/ 35)

شهيد مزاري از تشکيلات ظالمانه اداري در کشور، به شدت رنج مي­برد. وي چنين تشکيلات را بر خلاف منافع ملي و باعث تشديد اختلاف­ها مي­دانست. ايشان، مصاديقي از تشکيلات ظالمانه اداري در گذشته را نيز ياد آور مي­شود که به شدت تبعيض آميز بوده است و اصلاح چنين ساختار غير دموکراتيک و ضد اسلامي را در راستاي ملت سازي در کشور و ضامن زندگي مسالمت آميز و منطقي و معقول ملت ارزيابي مي­نمايد. (همان/35-36؛ مصاحبه شهيد مزاري، زنده تر از تو کسي نيست، ص 7)  اين مسئله به قدري در نزد آن شهيد اهميت داشت که اصلاح طلبي ساختار اداري و سياسي، به يکي از اصول اجتناب ناپذير مبارزات عدالت‌خواهانه‌اش تبديل گرديد.

پس از پيروزي مجاهدين که شهيد مزاري، نقش محوري و تعيين کننده در سامان يابي آن داشت يک تفاوت بنيادي بين شهيد مزاري و ديگر رهبران جهادي، اين بود که ديگر رهبران جهادي در بر اندازي نظام موجود سهيم بودند اما براي نظام جديد طرح واقع‌بينانه و منطقي نداشتند و پديداري حکومت چند ساله مجاهدين اين واقعيت را به خوبي نشان داد، اما شهيد مزاري بي­گمان در اين ميان يک استثنا بود، او از همان روزهاي اول پيروزي تئوري نظام سياسي خود را در قالب پيش نويس قانون اساسي دولت فدرال افغانستان ارائه کرد. (مزاري، 1374،1/38-39) پيش نويس مذکور با تمام معيارهاي پذيرفته شده­ي بين‌المللي و اسلامي انطباق داشت، حقوق تمام اقوام و مذاهب کشور در آن به صورت منطقي در نظر گرفته شده بود. (صمدي، اعتلا، ص7) و امروزه نيز به عنوان يک نظريه، در ساختار سياسي کشور مطرح است.

انتخابات عادلانه

انتخابات، براي مشارکت مردم در امور سياسي اجتماعي و تعيين سرنوشت، يک راهکار پذيرفته شده بين‌المللي است که از طريق شرکت در انتخابات، اين مهم عملي مي­گردد. به خصوص در کشورهاي در مسير توسعه و کشوري مانند افغانستان، که سايه شوم استبداد تاريخي به طور مداوم بر سر مردم سايه افکنده است، مسئله انتخابات، و نحوه بر گذاري و نظارت بر آن بسيار حساس و تعيين کننده است. از همين رو، شهيد مزاري، براي اين امر مهم طرح ارائه مي­دهد که در راستاي ملت سازي و مشارکت تمامي اقوام ساکن کشور مي‌باشد.

شهيد مزاري، انتخابات شفاف و بر اساس نفوس و نه منطقه را يکي از مؤلفه­هاي ضروري اصلاح ساختار سياسي در راستاي ملت سازي مي­دانست، ايشان خواهان انتخاباتي بود که تمام اقشار جامعه از زن و مرد، مشارکت منطقي و فعال داشته باشند. (همان، ص 7-8).

ملت سازي از بستر صلح طلبي در برابر جنگ­هاي تحميلي

شهيد مزاري همواره بر مصالحه و مذاکره براي حل مشکلات کشور تأکيد مي‌ورزيد و گفتگو و تفاهم را تنها راه بيرون رفت از مشکلات کشور و از مباني و اصول ثابت خود قلمداد مي‌نمود. (زنده­تر از تو کسي نيست، ص 7) ايشان از دوازده جنگ به تلخي ياد مي­نمايد، که در پايتخت کشور، به جرم حق طلبي و عدالت خواهي، بر او و مردم مظلوم غرب کابل تحميل گرديد، ايشان با ياد آوري تحميل جنگ­هاي پي در پي، به صراحت مي­گويد:« ما هم براي مردم افغانستان و نيز براي جامعه جهاني ثابت کرديم که ما طرفدار جنگ نيستيم» (مزاري، 1374/ 141 – 142) ايشان تصريح مي­کند که ما با کسي سر جنگ نداريم و براي همه احزاب و مليت­ها احترام قائليم. (همان/ 147) وي صلح طلبي خود را در راستاي شکل­گيري ملت واحد در کشور، به همان بدو پيروزي مجاهدين پيشاور نشينان مستند مي­نمايد که گفتند« گپ هزاره­ها را بعداً مي­زنيم» (مزاري، همان/219) وي از استقبال حزب وحدت اسلامي، از ورود صبغت الله مجددي به کابل، علي رغم نا ديده گرفتن حق مردمش سخن مي­گويد و آن را شاهد صلح طلبي و مخالفت با جنگ معرفي مي­نمايد.( همان)؛ نيز ر.ک شفق بهسودي، شاهد ياران/ 36)

ملت سازي از بستر حق طلبي

 شهيد مزاري معتقد بود، سهيم شدن همه مليت‌هاي افغانستان در سرنوشتشان حق طبيعي آنان است، ايشان يکي از خواسته­هاي عمده و اساسي حزب وحدت اسلامي را تأمين حقوق تمامي اقليت­هاي کشور مي­دانست.(ر.ک. زنده­تر از تو کسي نيست، ص 6)

 ايشان خواهان افغانستان يک­پارچه و حضور مؤثر همه اقوام و به رسميت شناختن حقوق آنان بود. ايشان در راستاي ملت سازي در افغانستان، زندگي برادروار همه اقوام کشور را مي­خواست و رسيدن همه آنان به حقوق منطقيشان را يکي از اهداف بلند خويش معرفي مي­کرد.(مزاري،1374/ 33) بر همين مبنا، ايشان تحميل خواسته يک قوم را با رويکرد نژادي، يک حرکت فاشيستي و خلاف عرف بين‌الملل ارزيابي مي­نمود. (همان)  

شهيد مزاري، تثبيت حقوق منطقي اقوام و احزاب مؤثر کشور را در آغاز دولت مجاهدين پس از پيروزي عليه حکومت کمونيستي، مورد تأکيد قرار داد؛ زيرا ايشان در اثر تجربيات مبارزاتي­اش در سطح جنبش­هاي اصلاحي، معتقد بود که سنگ زيرين بناي حکومت بايد بر بنيان حق شناسي و عدالت استوار باشد، ايشان اين واقعيت را در راستاي ملت سازي و دولت مردم سالار مبتني بر مکتب توحيد تلقي مي­کرد و مي­خواست پس از تقديم ميليون‌ها شهيد و ويراني کشور، بناي حکومت از اساس، عادلانه بنيان گذاري گردد. حق خواستن مزاري در مزار تماميت خواهان و دگم ان ديشان متحجر که نام دين را يدک مي­کشيدند آن قدر ناخوشايند بود که در هنگام شکنجه­هاي قرون وسطايي‌شان اين پديده را يک جرم نا بخشودني براي آن شهيد پنداشته و به همين جرم او را با شکنجه به شهادت رساندند. اين دسيسه و اسارت و شکنجه آن قدر زشت و نفرت انگيز بود که حکمتيار در اين باره گفت:« تأکيد من اين است که به قصد خون خواهي شهيد مزاري بايد در عوض برادران هزاره، برادران پشتون بر خيزند و اين لکه ننگ را از دامن خود پاک نمايند.» (ر.ک. شاهد ياران/59، ص60)

ملت سازي از بستر حمايت از اقوام محروم کشور

همان طور كه افراد انسان از كرامت، عزت و شخصيت برخوردارند، اقوام و ملت­‏ها نيز داراى كرامت، عزت و شخصيتند. حق رشد و كمال، حق تعيين سرنوشت، حق تصميم‏گيرى در امور اجتماعى، همگى از هويت و شخصيت جمعى هر ملت ناشى مى‏شود. حتى اراده الهى نيز در تغيير سرنوشت اقوام و ملل از رهگذر اراده و انتخاب انسان مى‏گذرد: «إِنَّ اللّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتَّى يُغَيِّروا مَا بِأنفُسِهِمْ» (رعد/11) ( ورعي،  مجموعه آثار، 8/  102 - 103).

«شهيد مزاري با توجه به رويکرد شهروند گرايانه، دفاع از حقوق اقوام محروم را که تا کنون جايگاه خاصي در امر سياسي کشور نداشت، جزء اهداف اصلي خود قرار داد. او براي شهروند سالاري ناگزير شد با تمام کساني که اشرافيت سالار و يا حزب سالار بودند، به مبارزه برخيزد»(عارفي، محمد اکرم، ص 5).

ملت سازي از بستر مبارزه با ديکتاتوري

 ديکتاتوري و استبداد سياسي از معضلات بنيادين عرصه سياست، در سطح بين‌الملل است. اين معضل ضد انساني در طول تاريخ افغانستان، بر سر مردم متدين و مظلوم کشور سايه انداخته و روزگاران تلخي را بر آنان تحميل کرده است، يکي از دردهاي مردمي شهيد مزاري به عنوان تبلور آرمان مردم مظلوم کشور، زدودن تاريکي استبداد و دميدن روح آزادي و مردم سالاري بود.  لذا گفته شده که «دعواي  شهيد مزاري بر سر چند چوکي و وزارت­خانه نبود؛ زيرا چوکي هدف و آرزوي کساني است که در جامعه فقط خود را در نظر دارند. اشاره اساسي شهيد مزاري در قدم اول، از بين بردن انديشه استيلا طلبي و تماميت خواهي بود». (مظفري، زنده تر از تو کسي نيست/ 13)

ملت سازي از بستر استقلال طلبي

از آنجايي که اين مبحث دامنه دار بوده و ابعاد مختلفي را پوشش مي­دهد، جاي بحث تفصيلي و مستقلي دارد، ما صرفاً با اشاره به ديدگاه و سيره شهيد مزاري، تفصيل آن را به عهده خوانندگان گرامي و فرصت ديگر موکول مي­نماييم.

بي شک، يکي از رازهاي شهادت شهيد مزاري با توطئه بين‌المللي، حرکت استقلال طلبي و روحيه خود باوري و خود اتکايي، ايشان مي­باشد، ايشان يکي از افتخارات مردم خود را عدم وابستگي و تن ندادن به معامله و خيانت، مي­داند و آن را مايه سربلندي آنان معرفي مي­کند. (مزاري، احياي هويت/1/ 73) وي ضمن تأکيد بر تعهد خويش بر عدم معامله نسبت به حقوق مردم، از آن به عنوان يک افتخار ياد مي­نمايد. (همان/ 63 و 89) بر محور استقلال طلبي است که شهيد مزاري از انسان­هايي که ابزار دست ديگران قرار مي­گيرند، شدت انزجار خويش را ابراز مي­نمايد. (همان/ 205) به باور شهيد مزاري، دولت­هايي که در طول ساليان جنگ با ارتش شوروي سابق به مجاهدين کمک کردند، جاي تشکر دارد اما به هيچ وجه، دليل بر حق دخالت آنان در امور داخلي کشور نمي­شود، از اين­رو ايشان از توطئه‌هاي زرمدارانه سعودي­ها در کشور ما حمايت وهابيت و تحجر ديني، به شدت انتقاد مي­نمايد. (همان، 156 – 157) و اين گونه ايشان مزدوران بيگانه را ناقض استقلال و خائن مي­شمارد.

 

نتيجه

مؤلفه­هاي يادشده در مقاله حاضر، نشان از اراده پولادين شهيد مزاري بر انسجام ملي و ملت سازي در افغانستان دارد، ايشان که از بين محروم­ترين مردم افغانستان بر آمده بود، انگشت روي درد اصلي مردم افغانستان گذاشته و با الهام از مکتب وحدت بخش اسلام، رسالت ديني و ملي خويش را در راستاي ملت سازي، در اوج ايثار ادا کرد. اين بود که به چالش کشيدن تماميت خواهي نژادي و برتري طلبي قومي، شاه بيت مبارزاتش را شکل مي­داد. فرياد اصلي او زدودن امتياز خواهي‌هاي ضد ملي و غير ديني بود. اهتمام ويژه آن شهيد سر افراز بر مقوله­هاي بر آمده از آموزه­هاي ديني چون؛ وحدت، عدالت، صلح طلبي، حق خواهي، دفاع از محرومان، مبارزه با زورگويان،  دليل متقني بر مطلب فوق‌الذکر مي­باشد. از اين­رو ايشان معيار ارزش گذاري انسان را در تقوي و تعهدش مي­دانست.   آخرين سخنراني او که به عنوان وصيت نامه سياسي­اش تلقي مي­گردد حاوي دو سفارش اکيد به مردم وفادار غرب کابل و ملت افغانستان مي­باشد که اول آن فراموش نکردن خدا و برتر دانستن قدرت الهي بر همه قدرت­ها است و دوم آن هوشياري در برابر معامله­گران مي‌باشد. 

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**