بابه مزاری

انديشه‌هاي شهيد مزاري(ره) در آيينه شعر فارسی

**نوشته شده توسط سلمانعلي زکی**. **ارسال شده در** بابه مزاری

روزنه

اين نوشتار نگاهي است گذرا به بازتاب انديشه هاي شهيد مزاري در شعر معاصر فارسي در افغانستان که البته در اين نوشتار تاکيد بر شعر حوزه و طلاب افغانستان بوده است و پرداخت تفصيلي به اين بحث را به مجال ديگر واگذار مي‌کنيم. هر پديده ادبي را مي‌توان از سه جهت مورد ارزيابي قرار داد؛ اثر، پديد آورنده و مخاطبان، در موضوع مورد نظر مي‌شد آثار را به لحاظ، فرم، محتوا و...، صاحبان آثار را نيز به لحاظ رواني، گرايش هاي مختلف اجتماعي و... و سر انجام مخاطبان را از زوايايي متعدد بررسي كرد، اما اين فرصت بدست نيامد لذا فقط گذري در اين وادي است.

توصيف‌هاي ارائه شده از شهيد مزاري در شعر

شهيد مزاري جزء معدود افرادي است كه با شعر فارسي معاصر آميخته است، در محدوده جغرافياي افغانستان، هيچ فردي از معاصران تا حال نتوانسته است به پيمانه او دل مشغولي شاعران به ويژه شاعران روحاني باشد، شايد به اين دليل كه «او خودش را در باورها و قلب‌هاي مردمش تكثير كرده بود»(1) در دنياي طبيعت تكثير و گسترش يك شي مشروط به تحقق اين سه شرط است:

1- پذيرش محيط

2- استعداد ذاتي

3- فقدان مانع.

شرايط طبيعي كه شهيد مزاري در آن ظهور كرد، هم به لحاظ استعدادهاي شخصي او، و هم به لحاظ پذيرش و مقبوليت اجتماعي فراهم مي‌نمود؛ اما آن ويژگي‌هاي فردي و زمينه‌هاي اجتماعي كدام بودند و چرا ديگران نتوانستند به آن نايل آيند، موضوع شعرهاي شاعراني است كه به عنوان شاهدان عيني به آن پرداخته‌اند، چه اين كه بقول رضا براهني:

 «شاعر بر روي زمين ايستاده است و بايد به وجود جهان شهادت دهد، اگر او زمان خود را نبيند، به تاريخ خيانت كرده است و اگر محل و مكان و محيط خود را نبيند و قاضي گذشته و بيننده حال و پيشگويي آينده‌اش نباشد خيانت كرده است، شاعر خون و شور مي‌طلبد و عشق؛ از پستي و خواري نفرت مي‌كند»(2).

به هر حال در جهان طبيعت دانه‌ها در آرزوي صعود و استمرار، خود را به خاك مي‌زنند، در جهان انساني آدم‌ها با آرزوي سيادت و رهبري خود را به خاك و خون هر دو؛ منتهي در هر دو جهان موارد بسيار نادر به صعود و استمرار مي‌رسند« در آن عطش زار غير ناجوكي مي‌توانست قد فرازد. «حسين بود آن كه سركشي كرد و خيمه در دشت كربلا زد».

شرايط اجتماعي شهيد مزاري با مطالعه گذشته دورش، قابل فهم مي‌شود ورنه مقاطع بريده و جدا از هم نمي‌تواند مفهوم واقعي خود را به ما القا كند، شهيد مزاري با اطلاع كافي از گذشته، توانست فضاي سياه جامعه انساني را در افغانستان درك كند، جامعه استبدادي كه همه چيز از آن قشر حاكم بود، ديگران يا بايد آن وضعيت ظالمانه را مي‌پذيرفتند يا از نفي بلد شدن و مردن يكي را به او مي‌دادند، حالا با چنين گذشته‌ي زمينه براي پي‌ريزي يك بناي جديد فراهم شده بود، کارشناسان متعدد، بر چنيش مصالح فراهم شده بر همان پي گذشته اسرار مي‌ورزيدند؛ اما شهيد مزاري نمي‌توانست بناي مبتني بر بي‌عدالتي را بپذيرد؛ لذا با اذعان به اين كه عدالت اجتماعي حلقه مفقوده در تمام بناهاي حكومتي گذشته بوده است، بر اصل عدالت اجتماعي پاي مي‌فشرد؛ اصلي كه در فقدان آن استبداد، انسانيت انسان افغانستاني را لگد مال مي‌كرد.

پافشاري بر اصل عدالت اجتماعي از اين حيث كه وضعيت سياه گذشته را متحول مي‌ساخت، هم زمينه و پذيرش محيط اجتماعي را براي او فراهم نمود و هم استعداد دروني او را در فهم مسايل و معضلات اجتماعي نسبت به ديگران هويدا مي‌ساخت؛ لذاست كه با اين واژه‌ها در كلام شاعران توصيف شده است:

 پدر، بابه، سالار، سيد، رهبر، پرچم‌دار، سر قافله، پير، رهنما، شهيد، شير، بت شكن، بهار سبز، غرور سرخ، صداي صبح، آهنين مرد، آهنگ نسيم، شعر ناسروده، آرزوي سبز، پايه پامير، آب، آفتاب، پل، حسين و... شعاع هيچ موجي را توان بر تو بودن نيست '

ز بال سرخ كفتر قصه مي‌گفت

پدر هم رفت با پرهاي خونين

ز سنگ و خون و خنجر قصه مي‌گفت

در آن شب‌ها كه مادر قصه مي‌گفت

            (قصه مي‌گفت/ سيد حكيم بينش)

     

وقتي كه رفتي پدر صحرا به صحرا دويدم دنبال كبك خرامان كبكي كه از تو نشان است

                                                                  (دنبال فردا/ سلطان حيدري)

صدايت در ميان بوق و کرناي زمان زنده است 

                                              (شهيد مردم بي خانمان/محمد بشير رحيمي)

 

سرش ز گردش اين چرخ پير بالا بود

کلام کوه شکافش که سر اعظم داشت

ز توش و تاب شب سر به زير بالا بود

ز هزم هازمه هاي حقير بالا بود

                    (سوگنامه3/ سيد ابوطالب مظفري)

گذشته از ويژگي هاي فردي همچون، صداقت، سادگي، شجاعت و زندگي زاهدانه شهيد مزاري، ويژگي ديگري كه او را از جرگه مدعيان متمايز مي‌سازد اهداف و انديشه هاي والاي او است. انديشه هاي شهيد مزاري که در آثار شاعران روحاني انعکاس يافته است از گستره ي خاصي برخوردار است منتها ما در اين جا به مواردي مختصري از آن اشاره مي نماييم.

1-مردم گرايي/مردم سالاري

پيشينه تاريخي افغانستان نشان داده است که در اين کشور با ارزش‌ترين انسان‌ها شاهان و حاکمان و بي ارزش‌ترين انسان‌ها عامه مردم انگاشته شده است «در موارد ديگر مثل شورش شنواري‌ها، غلجايی‌ها، و هزاره‌ها عامل قيام و مقاومت مردم بيشتر ستمگري مأمورين و سختگيري خود «امير» بود که با تحميل ماليات بالاتر از توان مردم و جزا هاي دسته جمعي غير متناسب با جرم توده هاي انبوه را عليه دولت بر مي‌انگيخت» در اين ميان شهيد مزاري ايده شديد مردم گرايی را در سر دارد، به همين جهت خدمت، احترام و صداقت به مردم از دغدغه هاي اصلي اوست. گذشته‌هاي تلخ تاريخي را براي آن‌ها در ميان مي‌گذارد تا بتوانند نسبت به آينده‌ي خويش با دغدغه‌ي بيشتر عمل نمايند و چون شهيد مزاري از همه متفاوت بود نمي‌خواستند درکش کنند. به رغم اين، همه شهيد مزاري در وجدان مردم بيدار زمانه‌اش همچنان بي مانند باقي خواهد ماند.

 مزاري آه مزاري نبود جز خشمي

شرار سوز دل کشتگان مؤمن بود

غريب بود دل بوم قريه را مي‌ماند

که جسم يافت در اين ازدياد بي چشمي

غريب بود همان اتفاق ممکن بود

نگاه مردم مظلوم قريه را مي‌ماند

                 (بادها/ سيد محمدرضا محمدي)

                                

تو کوهوار سر ريشه سخت مي‌ماندي

تو را به جرم بلندي ز باغ ببريدند

به رغم باور طوفان درخت مي‌ماندي

ز سر فرازيت اي سرو سبز ترسيدند

                   (سوگنامه 3/ سيد ابو طالب مظفري)

 

کسي کز وي بلند اندر جهان آواز ملت بود

شهامت بود غيرت بود ما را شأن و شوکت بود

کسي کو اسوه بود و رمز و راز استقامت بود

جوانمرد و دلير و با رشادت با شهامت بود

کسي کو خار چشم دشمنان پست طينت بود

کسي کو دشمن ظلم و هوادار عدالت بود

                                           (گل سرخم/استاد بياني)

 

2- کثرت گرايي فرهنگي

هر انساني مايل است که هويت خود را آگاهانه در يک گروه خاص جستجو کند. هر فردي مي‌تواند همزمان چندين هويت را بپذيرد نظير هويت ديني، قومي، ملي ، مذهبي و... جامعه چند قومي افغانستان سبب بروز هويت‌هاي متعددي در درون کشور بود. اکثريت حاکم که از پذيرش اين واقعيت عيني عاجز بودند راهبرد شکست خورده ي همانند سازي را در پيش گرفتند، بلکه فراتر از ان به کتمان هويت ديگران پرداختند.

شهيد مزاري چنانکه در آثار شاعران آمده است از طريق راهبرد کثرت گرايي فرهنگي در پي احياي همه اقوام ساکن در کشور مخصوصاً هويت مذهبي و ملي مردم خود بود، براي رسيدن به اين منظور چنان تلاش مي‌کرد که خود نماد هويت، پاکي، شجاعت و رهبري مردم شده بود .

 

ايل ما را به يقين قاب هويت او بود             لايق نام «پدر» «رهبر ملت» او بود

*   

 خوش بخواب اي آنكه چون تو پاك نيست        شير را  از مرگ خونين باك نيست

                                                                                  (خون آزادي/ محمد عالم افغاني)

هدف تو سر بلندي قومونا بود

از غم مو يک زمان غافل نبودي

بسي خدمت تو ره ياد مو استه

سوختون و تب توره ده ياد مو استه

                        وصيت نامه/ضامن علي مرادي

3- استبداد ستيزي

گذشته تاريک کشور ما نشان مي‌داد که عده‌ي مستکبر قشر عظيمي از مردم را به استضعاف کشانده بود و فرعون وار بر سرنوشت آن‌ها ادعاي خدايگاني مي نمودند، شيوه اعمال استبداد کور امير عبدالرحمن را مير محمد صديق فرهنگ اين گونه شرح مي‌دهد:

اول: مدعي بود که حکومت او منشأ ديني دارد و او از جانب خداوند متعال به پادشاهي برگزيده شده است.

دوم: سيستم عام و گسترده‌ي جاسوسي براي ارعاب مردم فراهم کرده بود.

سوم: از طريق زجر و شکنجه و اعدام‌هاي دسته جمعي توليد دهشت مي‌کرد.

چهارم: امحاي مطلق آزادي شخصي .( فرهنگ،1387،ص469-471)

به گفته فرهنگ، او با استفاده از شيوه "ماکياولي" حساسيت‌هاي طايفه‌ي درّاني را در برابر غلجايی‌ها و سني‌ها را در برابر هزاره‌ها به کار مي‌بست، تا خود بتواند به راحتي بر توسن مراد، هي کند. (همان) 

اين سنت بد از آن زمان تا دوران طالبان وسيله‌ي در دست امرا و حاکمان کشور شده بود.

شهيد مزاري از طريق آگاهي بخشي به استضعاف شدگان، عزم جهاد با مستبدان را کرده بود، از همين جهت بود که نامش تيري در چشم مستبدان بوده و هست.

 

شب بار ديگر گرچه بغاوت مي‌کرد

چشمان پر از پرنده و مهتابش

با قافله صبح عداوت مي‌کرد

بر ما خورشيد را تلاوت مي‌کرد

رباعي شماره 9/سيد حسين موحد بلخي

              

سوار از جگر رود تشنه آمده بود

شبانه توسن آتش رکاب هي کرده

هزار خشم فرو خورده زير لب با او

به دختران لب چاه آب هديه نمود

به نوعروس دم حجله نان و خورجين داد

به کوهسار تو بذر پلنگ را پاشيد

ز هفت خوان دد و ديو و دشنه آمده بود

هزار گردنه را با شتاب طي کرده

هزار زخم سيه يادگار شب با او

به مرد مانده ز ميدان رکاب هديه نمود

به دست خالي مردان ده، تبرزين داد

به دشت تشنه شب آب و رنگ را پاشيد

                سوگنامه3/سيد ابو طالب مظفري

       

ابر مرد جهاد سرخ قرن اي جاودان بابه            

نهنگ قلزم آتش شهاب آسمان بابه

خدنگ قلب خصم و خار چشم دشمنان بابه

                                                                                                   پدر/ محمد عزيزي.

 

  بانگ اذانت موج قد قامت بر افراشت                 در خواب باطل عابد محراب بودم

                                                                                   عرض حال/حسينعلي اميني

 4-ظلم ستيزي و مبارزه با نابرابري

افغانستان در گذشته سرزمين ظلم‌ها و نابرابري‌ها بوده است مخصوصاً نابرابري نژادي و قومي، چيزي که در جوامع چند قومي بيش از ديگر جوامع دنيا نمود مي‌يابد. در تبيين ساده از نابرابري نژادي و قومي نوعي جهان بيني خودستايانه را عامل اصلي اين نوع نابرابري مي‌دانند«افراد به وسيله چنين جهان بيني خود را برتر و ديگران را پست‌تر قلمداد کرده و نسبت به آن‌ها انواع رفتارهاي تحقير آميز اعمال مي‌کنند» (رباني، 1385،ص106 )  يکي از نکاتي که پيرامون انديشه هاي شهيد مزاري در شعر شاعران، بسيار پر رنگ به آن پرداخته شده است انديشه هاي ظلم ستيزانه شهيد مزاري است.

او دعوت زنجير گسستن مي‌كرد

بت‌هاي زر و زور زبون مي‌گشتند

فرياد ز بند ظلم رستن مي‌كرد

هرگاه كه قصد بت شكستن مي‌كرد.

اي كوه! پلك خفته به خونت شكسته است

اي كوه سنگ‌ها همه خاموش ماند‌ه‌اند

آيينه ي قبيله ي اندوه پيشه را

كس نيست بي‌تو تا شكند قصر شيشه را

              سپيده خواني/ محمد شريف سعيدي.

5- عدالت خواهي

عدالت خواهي، ظلم ستيزي، مبارزه با جور، جهل و... چيزهاي نبودند كه شهيد مزاري فقط در قالب كلمات از دفتر كارش در باره آن‌ها حرف زده باشد، بلكه با حضور دردمندانه خويش در متن حوادث تا آخرين لحظه و تا پاي جان پيش رفت؛ تلاش‌هاي شهيد مزاري جهت استقرار عدالت اجتماعي، به عنوان يك رهبر کاريزما و پيوند انديشه ظلم ستيزش با قيام ابراهيم خليل(ع)، اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(ع) و عاشوراي حسيني در شعر شاعران اين گونه تجلي يافته است:

 

      تو مي‌گفتي زمين اطلاق دارد آسمان عام است    كسي اما نمي‌فهميد چشمان رسايت را

                                                                   چراغ بي‌نهايت/ محمد بشير رحيمي.

 

پدر خونت به گردون پرچم فرياد خواهد زد    چو سيلاب خروشان ظلم را بنياد خواهد زد

شرر بر خرمن خار و خس بيداد خواهد زد          به مشت آهنين دندان استبداد خواهد زد

                                                                            پدر/ محمد عزيزي.

 

بعد تو كجاست غمگسار دگري

سالی دگر صبر کن اي دل كه رسد

سر قافله و طلايه‌دار دگري

شايد كه علي و ذوالفقار دگري

 

و                                  

صاحب بيضاي فرياد و خروش                 خار چشم بلعم فتوا فروش

                                                           محمد عزيزي

آه خورشيد سر نيزه بخوان و بدرخش           ريشه در خون تو دارند تبار گل سرخ

                                                                                       گل سرخ/ تقي اكبري.

و   

با مرگ دهان تيغ را بست

سرهاي بلند كوه مانند

يك ايل شهيد دست در دست

تحقير هر آنچه كوه كردند

 ناموس من و شما تفنگ است/سيد نادر احمدي

      

شهيد کرد خدايا شهيد کرده تو را

چو دم زده است لبانت ز عدل و داد خدا

                       بهترين خدا/ عبدالله اکبري

                                                               

مقصد والاي او احقاق حق

پيشرو اندر ره آزادگي

ذوالفقار مرتضي را ما صدق

دور از هر سازش اندر بندگي

               مزاري/استاد خادم حسين بياني

   

عطر نامت اي هميشه منجلي

اي بهار قله هاي سر فراز

ياد تو ياد آور نام علي

سوي چشمت لاله‌ها دارد نماز

بهار قله هاي سرافراز/عبدالمجيد ناصري

                           

قاتلان شهيد مزاري

رقيب‌ها و قاتلان شهيد مزاري به عنوان دو حلقه‌ي به هم پيوسته از يك زنجير، بيداري مردم را تحت قيادت بيدار مردي از نسل "هابل" تحمل نمي‌توانستند؛ لذا كار روز و شب شان سنگ اندازي در مسير راه او بود، وجه مشترك رقيبان و دشمنان او ناداني بود كه به عنوان سايق هر دو را به هم پيوند مي‌داد تا در سايه اتصال اين دو حلقه سياه جهالت، همان بناي مبتني بر استبداد شكل بگيرد، چيزي كه شهيد مزاري با آن سر خصومت داشت.

شعر معاصر افغانستان دشمنان شهيد مزاري را با اين واژه‌ها توصيف مي‌كند: نامحرم، اسير درهم و دالر، گرگ، شوم، شيطان، باغي، نمرود، يزيد، شمر، شداد، نا جوان و...

حريم مذهب اندر سلطه نامحرمان بنگر    كنام شير را جولانگه خيل سگان بنگر

اسير درهم و دالر گروهي نا جوان بنگر     به گرد خوان ذلت ازدحام دلقكان بنگر

                                                                   پدر/ محمد عزيزي.

و   

به مرگ خويش رسوا قاتلان شوم و شيطان بين

به روي فرش خدمت بازي فتوا فروشان بين

                                              پدر/ محمد عزيزي.

و   

پير حق مظهر «شكوه» «ناجيه»

جامه سرخ حسين اندر بدن

آتش و مرگ و شرار و دود بود

شش جهت پر دشنه و دشمن همه

غرب كابل كربلا و تو حسين

کشتة دست گروه باغيه

 در گلو جام جگر سوز حسن

تو «خليل» و دشمنت «نمرود» بود

پر «يزيد» و «شمر ذي‌الجوشن» همه

«قتلگاه» و «نينوا» و تو «حسين»

                                پدر/ محمد عزيزي.

و

خدا شداد را از عرصه خواهد برد اي مردم   كسي كه عشق را افسرد خواهد مرد اي مردم

                                                                                             سيد محمد حسين مهدوي.

فرجام سخن

پايان سخن اين كه جاودانگي شهيد مزاري در شعر معاصر زماني نمود و جلوه واقعي خويش را مي‌يابد كه توصيف‌هاي ارايه شده از او را با توصيف‌هاي ارايه شده از مدعيان رقيب و دشمنانش در کنار هم قرار بدهيم، با اين كار رابطه بسيار معني داري را تحصيل خواهيم كرد و آن اين كه ستيز انديشه "هابل" و "قابل" در تمام مراحل تاريخي وجود دارد و هر آن كه به لحاظ انديشه اي در صف هابل، ابراهيم(ع)، محمد(ص)، حسين(ع) و... نيست در صف قابل، نمرود، يزيد و.... قرار دارد، منتهي با تفاوت پلكاني. 

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**