شهيد مزاري"ره"و نظام سياسي مطلوب(فدراليسم) در افغانستان
شهيد مزاري"ره"و نظام سياسي مطلوب(فدراليسم) در افغانستان
چكيده
بدون شك توسعهي هر كشوري در زمينههاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي در صورت محقق ميشود كه نظام سياسي حاكم بر آن، متناسب با ساختار جغرافيايي و بافت اجتماعي، فرهنگي و قومي آن باشد. افغانستان كشوري است كه از آغاز تأسسش تا كنون دچار بحران و تنش بوده است. زيرا سيستم حكومت آن متناسب با ساختار جامعهاش نبوده است. از اينرو، پيشواي شهيد بابه مزاري"ره" در دوران مقاومت كابل عليه دولت نامشروع زيادي خواه و انحصار طلب رباني، براي حل دايمي بحران افغانستان، برقراري ثبات هميشگي در آن،«نظام فدراليسم» را كه متناسب با بافت اجتماعي افغانستان از نظر تنوع فرهنگي و تكثر قومي بود، پيشنهاد كرد و نظام مطلوب براي افغانستان دانست.
واژهگان كليدي: شهيد مزاري، افغانستان، فدراليسم، حكومت بسيط، مقاومت، عدالت، نظام سیاسی
مقدمه
پيشوايي شهيد بابه مزاري"ره" از معدود رهبراني است كه صادقانه جهت حل بحران كشورش تلاش كرد و با نقد وضعيت موجود در كشور، براي رسيدن افغانستان به وضع مطلوب با توجه به تنوع قومي، واقعيتهاي اجتماعي و فرهنگي و نيازهاي اساسي و حياتي مردم افغانستان، طرحها و پلانهاي را ارايه داد. راهكارهاي كه گرچه در آن زمان به دليل هجوم غبارهاي بر خواسته از تهمتها، ناسزاگوييها و تبليغات مسموم حلقات حكومت نامشروع قدرت طلب و انحصارگري نوپا كه منافع شخصي و گروهيشان را در خطر ميديد، از يك سو، و كشورهاي اجانب كه تحقق خواستههايشان را در نا امن بودن افغانستان ميديدند و ميبينند، از جانب ديگر، ناشنيده گرفته ميشد. براي اينكه چنين طرحهاي معقول و نجات بخش مردم افغانستان، به بار ننشيند، جنگهاي ناخواستهاي را بر مردم تحميل و باعث ريختن خون هزاران انسان بيگناه و ويراني كشور، به ويژه پايتخت گرديدند. اما گذشت زمان ثابت كرد كه براي حل بحران افغانستان جز پذيرش آن طرحها چارهي ديگر نيست.
موافقنامه«بن» كه با كمك جامعهي جهاني حاصل گرديد و برقراري امنيت نسبي در كشور، تدوين قانون اساسي و تشكيل حكومت را در پي داشت، بر همان مبناي پايه ريزي شد كه رهبر شهيد"ره" شكل جامع آن را در طرح چهار جانبهي اقوام با احترام به حقوق ديگران و توجه به تناسب اقوام ارايه داده بود.
راهكار ديگري را كه پيشواي شهيد"ره" براي برقراري امنيت و ثبات دايمي در افغانستان، حفظ وحدت ملي، تحقق عدالت اجتماعي و برخورداري تمامي افراد ساكن كشور از حقوق شهروندي برابر، پيشنهاد كرد، نوع« نظام سياسي» كشور بود. وي« سيستم فدرالي» را كه در كشورهاي شبيه افغانستان از نظر تكثر قومي و فرهنگي تجربه شده و جواب داده بود، بهترين نوع نظام سياسي، براي كشور ميدانست. اينك نوزده سال از شهادت مظلومانهي بزرگ پرچمدار مقاومت و عدالت خواهي در افغانستان، قائد شهيد بابه مزاري بزرگ"ره" ميگذرد، اهميت طرح حكومت فدرال از جانب او، خود را نشان ميدهد. اين نوشته سعي دارد تا ديدگاه پيشوايي شهيد"ره" را به خوانش بگيرد. اما پيش از پرداختن به تبيين آن، براي درك درست مطلب ياد شده، تبيين مفهوم نظام متمركز، فدراليسم، مؤلفهها و مزاياي آن ضروري به نظر ميرسد.
الف. مفهوم شناسي
•1.فدراليسم federalism
واژهي فدرال يا فدراسيون از واژهي لاتين foedus به معناي قرار داد و موافقتنامه آمده است (عالم، 1389، ص338) و در اصطلاح به حكومتي گفته ميشود كه«در آن حاكميت يا قدرت سياسي ميان حكومت مركزي و حكومتهاي محلي به نحوي تقسيم شده كه هر يك از آنها در حوزهي خود مستقل از ديگري است» (همان، ص339)، و به ديگر به نوعي حكومت مبتني بر قانون اساسي كه در آن، اختيارات و قدرتها بين مقامات مركزي و مقامات منطقهاي به نحوي توزيع شده است كه هر يك از آنها در حوزهي مسئوليتهايشان از حاكميت بر خوردارند» (آقا بخشي، 1389، ص240) تعريف شده است.
بنابراين، نظام فدرالي داراي دو رشته حكومت يكي حكومت مركزي و ديگري حكومتهاي محلي ميباشد كه مطابق قانون اساسي اختيارات حكومتي ميان مركز و واحدها به گونهي تسيم ميگردد كه به صورت يك جانبه قابل تغيير نيست. مسائل مربوط به منافع عمومي مانند ارتش، امنيت، اقتصاد، پولي، نشانهاي ملي و سياست خارجي به حكومت مركزي و مسائل كه از لحاظ محلي اهميت دارند، به واحدهاي محلي و ايالات تشكيل دهندهي دولت فدرال واگذار ميشود تا هريك از حكومت مركزي و ايالات دربارهي مسائل تحت اختيارش تصميمگيري و اقدام نمايند (عالم، پيشين، ص339).
در نظام فدرالي دو گرايش متضاد؛ يكي علاقه به خود مختاري و ديگري كشش به تشكيل يك جامعهي فراگير كه جوامع عضو را در بر بگيرد، با هم آشتي داده ميشوند و در سايه اين آشتي، حس استقلال خواهي گروههاي قومي و ملتهاي كوچك در قالب ضرورت به توسعه كمي و كيفي در ابعاد نظامي ـ دفاعي، اقتصادي و...و يافتن جايگاه شايسته در خانوادهي بين المللي، ارضا ميشوند (قاضي، 1370، ص261).
•2. سيستم متمركز (بسيط)
دانشمندان حقوق و سياست تعاريف گوناگون از سيستم متمركز يا حكومت بسيط و تك ساخت ارايه كردهاند. فاينر آن را چنين تعريف كرده است: «دولتي كه در آن همهي اختيارات و اقتدار در مركز يگانهاي كه اراده و كار گزاران آن بهطور قانوني در سراسر كشور حضور دارند، قرار داده شده است» ( عالم، پشين، ص335)
در نظامهاي بسيط يك حكومت مركزي وجود دارد كه سراسر كشور را به صورت يك نواخت در بر ميگيرد. هر چند ممكن است حكومت براي تسهيل اداره كشور، آن را به بخشهاي مانند ولايت، ولسوالي، علاقه داري تقسيم كند، ولي موجوديت همه آنها به خواست مركز وابسطه است. مركز هر وقت بخواهد ميتواند در آنها تغييرات را اعمال كند.
ب. عوامل شكلگيري نظام فدراليسم
دانشمندان حقوق و علم سياست عواملي را در شكلگيري نظام فدراليسم مؤثر دانستهاند كه به طور فشرده به برخي از آنها اشاره ميشود.
1. وجود تهديدهاي خارجي يا آرزوي ايفاي نقش مؤثرتري در جامعه جهاني (هيوود، 1387، ص308). براي نمونه، دولتهاي كوچك و از نظر راهبردي آسيب پذير، انگيزهاي قوي براي وارد شدن به اتحاديههاي سياسي بزرگتر، به نام فدرال دارند (هيوود، 1389، ص238) تا از اين طريق بتوانند افزون بر جلوگيري از تهديدات خارجي، نقش مؤثرتري در جامعه جهاني ايفا كنند.
2. گسترهي جغرافيايي. بسياري از كشورها كه از لحاظ سرزميني گستردهاند، مانند امريكا، كانادا، استراليا، برزيل و اغلب حاوي فرهنگهاي گوناگون هستند و سنتهاي قوي منطقهاي دارند، نظام فدرالي را برگزيدهاند (همان) تا توان دولت در انجام خواستههاي مردم بالا رفته و به امور آنان به خوبي رسيدگي شود.
3. ناهمگني فرهنگي و قومي. (همان) بدين معنا اگر كشوري از اقوام و مليتهاي كه داراي فرهنگهاي گوناگون و زبانهاي متنوعند، تشكيل شده باشد كه هر كدام به دلايلي خواهان خودمختاري هستند، اين خواستهها منجر به شكلگيري نظام فدرالي به عنوان واكنش به تنوع و شكافهاي اجتماعي ميگردد.
ج. مؤلفههاي نظام فدراليسم
نظام فدراليسم بر شش اصل بنياديي عدم تمركز، دموكراسي، وجود ابزارهاي كنترل و موازنه، عمل از طريق مذاكرات علني، قانون مداري، استقرار واحدهاي ثابت قدرت برطبق قانون اساسي استوار است كه به طور فشرده بيان ميگردد.
-
1. عدم تمركز. بدين معنا كه فدراليسم چار چوب قدرت سياسي مراكز چند گانهاي دارد كه توسط قانون اساسي فدرال به همديگر پيوند داده ميشوند (لپيست، 1385، ج2، ص987)، اقتدارات و اختيارات بين دولتهاى عضو و دولت فدرال مركزى تقسيم، پخش و سرشكن مىگردد و هر يك از دولتهاي عضو در محدوده قانونى از خود مختارى و نوعى استقلال سياسى برخوردارند كه برايند آن جلوگيري از هر گونه استبداد و انحصار طلبي است.
-
2. دموكراسي. مؤلفهي ديگري نظامهاي فدرالي است. برخي معتقدند كه نظام واقعاً فدرال نظامي است كه مبتني بر دموكراتيك باشد تا عامه مردم و برگزيدگان قانوني را، در هر عرصهاي اعم از سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي به مشاركت وادارد ( همان، 989) ژرژسل معتقد است تنها در صورتي فدراليسم تحقق مييابد كه مردم و دولتهاي عضو به واسطهي نمايندگان خود، در شكلگيري ارگانهاي فدرال و تصميمات كلي در مورد سرزمين و جمعيت دولت فدرال مشاركت داشته باشند (قاضي، 1370، ص263)
-
3. ابزارهاي مهار و موازنه. فدراليسم بر نظامي از ابزارهاي كنترل و موازنه متكي است. واحدهاي سياسي در آن به گونهي ساخته و پرداخته ميشوند كه هر نهادي مورد نظارت و توازن نهادهاي ديگري (كه خودشان اقتدار خاص بر اساس قانون دارند و جهت حفظ حيات سياسي و اجتماعيشان از خود مختاري كافي برخوردارند) قرار ميگيرند (لپست، پيشين، ص989) به عبارت ديگر در سيستم فدرالي با پخش شدن قدرت در ميان ايالات، شبكهاي از كنترل و موازنه به وجود ميآيد. مجموعههاي پيراموني، حكومت مركزي، و همين طور يكديگر را كنترل ميكنند (هيوود، 1389، ص235).
-
4. مذاكرات علني. ساخته و پرداخته شدن خط مشيهاي اساسي و تصميم گرفتن در بارهي آنها و اجرايشان، از راه مذاكرهاي نهادها و نمايندگان آنها در دولت فدرال، يكي از اصول مهم فدراليسم است. گرچه مذاكره در هر نظامي، حتي متمركزترين آن، به اعتبار ماهيت انساني، صورت ميگيرد، ليكن در فدراليسم بخش لاينفك قانوني فرايند سياسي آن است كه بايد به صورت علني و دسترس پذير باشد. بدين معنا كه نقش سياست در نظامهاي فدرالي آن است كه علني بودن مذاكرات را هم از لحاظ خود مذاكرات و هم از جهت دسترس به ميز مذاكرات تأمين كنند (همان، ص990).
-
5. قانون مداري. براي پديد آمدن نظام فدرال، لازم است قانون اساسي مكتوبي وجود داشته باشد كه بر اساس آن، همهي اعضا و طرفهاي سهيم دربارهي نظامي كه برپا كردهاند، يا به آن پيوستهاند، درك مشترك كسب كنند تا در سايه آن پيچيدگيهاي مربوط به كار آمد ساختن عدم تمركز، مهار و موازنه و مذاكره، قابل حل گردد (همان).
-
6. واحدهاي ثابت. مرزبنديهاي واحدهاي سياسي در نظام فدرال به موجب قانون اساسي ثابت است. تقسيمات واحدها ممكن است ارضي، يا مبتني بر همپيوندي و يا هردو باشد، اما در عالم نظر تقسيم قدرت براساس مناطق، رايجترين و موفقيت آميزترين شيوهي تقسيم بندي است (همان)
د. مزايا و معايب سيستم فدرالي
همانطوري كه هر آنچه از فكر و انديشهي آدميان ناشي ميشود، به خاطر عدم احاطهاي كامل آنها بر تمامي ابعاد و جوانب آن، افزون بر فوايد و مزايايي كه براي بشر داشته، عيبها و نقايص را نيز در پي داشته است. انواع نظامهاي سياسي ارايه شده از طرف متفكران حقوق و انديشمندان عالم سياست، براي ادارهي جوامع بشري نيز از اين قاعده مستثني نيست. از اينرو، به برخي مزايا و معايب نظام فدراليسم اشاره ميشود.
1. مزاياي نظام فدراليسم
1.1. تضمين نقش گرايشهاي محلي در روند سياست. بدين معنا كه در اين سيستم نفوذ سياسي گرايشها و واحدهاي محلي تشكيل دهندهي حكومت فدرالي، مطابق قانون اساسي، ضمانت ميشود و جاي در روند سياست سازي داشته و گسترهاي از اختيارات مستقل را به مرحله اجرا ميگذارند و از قوهي مقننه ثانويهي قانونگزاري بهرهمندند (هيوود، پيشين، ص308).
1.2. پاسداري از آزاديهاي فردي. در سيستم فدراليسم با پخش شدن قدرت تا حدي زيادي از آزاديهاي فردي محافظت و پاسداري ميشود. آزاديهاي كه باعث شادابي جامعه و شكوفايي استعدادها و تواناييهاي افراد ميگردد و از اين راه، شبكهاي از كنترل و تعادل پديد آمده، مردم حكومت را نظارت، و ايالات و واحدهاي محلي، حكومت مركزي، و همين طور يكديگر را كنترل ميكنند (همان؛ هيوود، 1389، ص235).
1.3. رشد آگاهي عمومي و مشاركت شهروندان. سيستم فدرالي سبب رشد آگاهي و درك عمومي افراد و تقويت آموزش سياسي و مشاركت جوي آنان ميگردد (عالم، ص341). زيرا حكومتهاي محلي نسبت به حكومت مركزي، در فراهم كردن فرصتهاي مشاركت شهروندان در زندگي سياسي جامعه خودشان، كار آمدتر است. فايدهي گسترش مشاركت سياسي كمك به آفرينش شهروندان فرهيختهتر و آگاهتراست (هيوود، 1389، ص232).
1.4. رشد و شكوفايي اقتصادي. سيستم فدرالي مزيتهاي اقتصادي قابل توجه نيز به دنبال دارد. زيرا با ايجاد رقابت مثبت اقتصادي ميان ايالات و واحدهاي تشكيل دهندهي حكومت فدرال زمينهي رشد، شكوفايي و توسعهي اقتصادي فراهم ميگردد (عالم، پيشين، ص341) كه امر مطلوب جهت فقرزدايي و تأمين رفاه حال مردم در جامعه است.
1.5. جلوگيري از استبداد و برتري طلبيها. از آن جاي كه قدرت سياسي در نظامهاي فدراليسم، در ميان واحدهاي تشكيل دهندهي فدرال توزيع، پخش و سرشكن ميگردد، تا حد زيادي از استبداد و برتري طلبي جلوگيري ميشود.
2. معايب سيستم فدرالي
هرچند برخي ترس از تجزيه طلبي و به خطر افتادن وحدت ملي، تماميت ارضي و بيثباتي ذاتي در اثر كمكشهاي دروني، سختتر شدن وضع برنامههاي اقتصادي ناشي از تحت فشار قرار دادن حاكميت مركزي، را از معايب سيستم فدرالي عنوان ميكنند (هيوود، پيشين، 309)، اما تجربهاي كشورهاي داراي زبانهاي متعدد و تنوع اقوام، فرهنگهاي نامتجانس، و خواستههاي متنوع سياسي كه از طريق سيستم فدرالي اداره ميشوند و هيچگونه هرج و مرج و اغتشاش داخلي طي اين سالها در آنها ديده نشده مانند امريكا، كانادا، برزيل، هند و...نشان ميدهد كه اين نگرانيها بيمورد است(عالم، پشين، ص341).
ارزيابي طرح سيستم فدرالي پيشنهادي پيشوايي شهيد"ره" براي افغانستان
دانشمندان حقوق و سياست حكومت متمركز و بسيط را براي كشورهاي مناسب ميداند كه افزون بر وسعت كم، و يك پارچگي جغرافيايي، از تجانس فرهنگي نيز برخوردار باشند. اما براي كشورهاي كه داراي سر زمين وسيع و پراكندگي جغرافياي مانند امريكا، استراليا و... هستند و يا مانند هند از تنوع فرهنگي و قومي برخوردارند، سيستم فدرالي را مناسب ميدانند (عالم، پيشين،ص341).
افغانستان از جمله كشورهاي است كه از اقوام مختلف داراي فرهنگهاي متفاوت و گويشهاي گوناگون تشكيل شده است. چنان كه"پدر تاريخ افغانستان"«ملا فيض محمد كاتب هزاره» مينويسد:«تعداد اقوام و طوايف افغانستان با شعب و زير مجموعههاي خود حدود138 قوم (كاتب، 1372، ص21) است. از اينرو، از زمان موجوديتش تا به امروز از يك دولت كار آمد برخوردار نبوده است، حتي استبداد، اجبار و اعمال فشار بر مردم در دورههاي مختلف به ويژه در زمان عبدالرحمان خان، هيچ كمكي براي دستيابي به امنيت و برقراري آرامش، در اين كشور نكرد و هميشه دچار بحران و تضادها بوده است.
با توجه به بحرانهاي گذشته و ستمهاي روا داشته شده از سوي اقليت حاكم بر اكثريت جامعهي افغانستان، و ناكار آمدي سيستم متمركز و تك ساخت، يكي از راهكارهاي ارايه شده توسط پيشواي« شهيد بابه مزاري"ره"» براي حل بنيادين بحرانها و چالشهاي كشور كه مطابق با واقعيت جامعهي افغانستان و متناسب با بافت اجتماعي و فرهنگي آن است، «طرح تشكيل حكومت فدرال» بود. به عقيدهي ايشان تنها سيستم حكومتي كه ميتواند حقوق اساسي تمامي ساكنان كشور را تأمين، امنيت و ثبات دايمي را در افغانستان برقرار، وحدت و همبستگي ملي را حفظ كند و عدالت اجتماعي را تحقق بخشد،«نظام فدرالي» است. بدين جهت اين طرح را در سخنرانيها و گفتوگوهاي خود به طور مستدل مطرح نمودند: «ما سيستم فدرالي را كه در آن حقوق همهي مردم افغانستان رعايت شده و سيستم انحصاري را درهم ميشكند، مناسبترين ساختار سياسي براي آينده افغانستان ميدانيم (فرياد عدالت، ص113).
در سخن ديگر تنها راه احياي حقوق اقوام و مليتهاي ساكن افغانستان را ايجاد نظام فدرالي دانسته، و ميگويد: «اصل اساسي و احياي حقوق مليتها تنها راهش سيستم فدرالي است كه بايد افغانستان براساس آن اداره شود» (احياي هويت، ص42)
در جاي ديگر تنها راه دخالت و سهيم شدن مليتها در سرنوشت سياسيشان و نيز جلوگيري از تجزيهي كشور را در گرو برقراري نظام فدرالي در افغانستان ميداند:« حزب وحدت معتقد است و اعلان هم كرده كه آينده افغانستان توسط يك سيستم فدرالي اداره شود تا هر مليت احساس كنند كه در بارهي سرنوشت خودشان تصميم بگيرند... تنها راه حل كه هم افغانستان را از تجزيه نجات ميدهد و هم مليتها را قانع ميسازد و هم حقوق شان را در دستهايشان ميدهد، يك سيستم فدرالي در افغانستان است كه توافق مليتها در نظر گرفته شود، عنعناتش در نظر گرفته شود و خودشان تصميمگير باشند، يك حكومت مركزي هم داشته باشند» (ضيايي، 1388، ص73).
سپس به نظام سياسي كشورهاي ديگر به ويژه كشوري مانند هند كه از نظر كثير المليت بودن شبه افغانستان است و نظام فدرالي در آنها تجربه شده و موفقيتهاي چشمگيري در زمينههاي مختلف علمي، نظامي، تكنولوژي، و به ويژه برقراري امنيت داشتهاند، استناد كرده، ميگويد: «اين چطور ميشود كه اين قانون(نظام) فدرالي براي پاكستان خوب است، براي آلمان خوب است، در هند خوب است، در امريكا خوب است، وقتي در افغانستان آمد بد ميباشد. اينطور نبايد باشد. امريكا كه خود را مظهر آزادي ميداند، بهطور فدرالي اداره ميشود» (همان).
آنگاه دربارهي آينده مليتهاي كه در گذشتهي افغانستان از حقوق اساسي و انسانيشان محروم بودهاند و متحمل مصايب فراواني از نظر نيروي انساني، مادي و معنوي شدهاند، در صورت برقراري دو باره حكومت بسيط و تك ساخت، ابراز نگراني كرده، ميگويد: «مليتهاي كه محروم بوده و تحت فشار بوده، اگر قانون فدرالي نيايد، هيچگونه تضمين وجود ندارد كه در آينده قتل عام نميشوند، در آينده كشته نميشوند و در آينده تحت فشار قرار نميگيرند، تنها اطمنانش اين است كه سرنوشتش را خودش بايد تعيين كند» (همان).
رهبر شهيد"ره" تنها راه برقراري «ثبات و امنيت» در كشور، تحقق«وحدت ملي» و حفظ «تماميت ارضي افغانستان» را، سيستم فدرالي دانسته، ميگويد: «تنها راهي آرامي در افغانستان و تنها راهي كه [افغانستان] تجزيه نشود، راهي كه مليتها همبستگي خود را حفظ بكند و تماميت ارضي افغانستان حفظ شود، ايجاد سيستم فدرالي در افغانستان است. ما طرفدار آن هستيم و آن را اعلان كردهايم. نه تنها ما اين مسأله را ميگوييم، غرب [حوزهي جنوب غرب] هم اين را راه حل ميداند و شمال افغانستان هم اين را ميگويد. همه ميگويند و حكومت خوبي هم است. چون هر كس ميتواند هم در مناطق خود تصميم بگيرد و هم در مملكتش» (همان).
از اين كلام رهبر شهيد"ره" استفاده ميشود، كه طرح «نظام فدراليسم» از سوي ايشان، مورد تأييد مقامات غرب كشور نيز بوده است. چنان كه مورد حمايت جنبش ملي ـ اسلامي شمال قرار گرفت و مجمع عمومي و مؤسس آن، با اشاره به تركيب جمعيتي افغانستان به صراحت اعلام داشت كه:«افغانستان كشوري است كثير المليت؛ بنابراين، جهت تأمين حقوق آنان سيستم فدرالي براي ادارهي كشور لازم ديده ميشود.» (فصل آزادي، ص277).
يونس قانوني كه در دوران مقاومت كابل، نقش سخنگوي دولت نامشروع و انحصار طلب دولت رباني را به عهده داشت، و مصايب بيشماري را بر مردم افغانستان تحميل كردند، پس از سقوط طالبان، هنگام مذاكرات«بن» آلمان، در مصاحبهاي كه با يك روزنامهي فرانسوي داشت و بعدا بخش فارسي راديو فرانسه به آن اشاره كرد، به طرح رهبر شهيد"ره" (نظام فدراليسم) اذعان كرد و آن را با ساختار افغانستان متناسب، مفيد و كارآمد دانسته بود.
بنابراين طرح نظام فدراليسم، حتي مورد تأييد كساني قرار گرفت كه هنگام در دست داشتن حكومت نامشروع، جنون قدرت طلبي چنان آنان را كر و كور كرده بود كه نه واقعيتهاي جامعه را از نظر ساختار اجتماعي، فرهنگي، و تفاوتهاي گستردهاي قومي، منطقهاي، زباني، پراكندگي جغرافيايي و گروههاي اجتماعي، ميديدند و نه حقايق را ميشينيدند، جزي به حفظ قدرت و لو به بهاي حذف فيزيكي ديگران و ويراني كشور فكر نميكردند و خيال ميكردند با اعمال سياست «اختلاف بيانداز و حكومت كن»، ميتوانند قدرت را در اختيار داشته و به حكومت نامشروع شان ادامه دهند. راه كه پيش از آن ديگران رفته بود اما نتيجهي جز بدبختي مردم، بيشتر شدن شكافهاي اجتماعي، گسترش فقر در افغانستان، سودِ براي جامعه نداشت.
بايد اذعان داشت كه انديشهي پيشواي شهيد"ره" در مورد ساختار نظام سياسي افغانستان، در شرايط فعلي كشور نيز قابل دفاع و راه كشا است. ناكار آمدي حكومت دوازده سالهي حامد كرزي، در برقراري امنيت و صلح، و جلوگيري از فساد اداري، با توجه به اينكه طبق قانون اساسي از اختيارات وسيعي بيش از يك شاه برخوردار بود، گواهي براين است كه نظام تك ساخت و متمركز در افغانستان را كار آمدي نداشته و ندارد و نظريهي«سيستم فدراليسم» را تأييد ميكند.
اكنون طرح نظام فدراليسم توسط برخي حلقات روشنفكري (تاجيكها) نيز به عنوان نظام سياسي مطلوب براي افغانستان زمزمه ميشود. زيرا حركت نرم رئيس دولت به سوي انحصاري كردن قدرت به نفع قوم متعلق به خود، و كم رنگ شدن حضور ساير اقوام در ساختار سياسي كشور بر خلاف موافقنامه«بن» و در اختيار گرفتن بيشترين منابع و ابزار قدرت توسط قوم خاص و پشتونيزه كردن دستگاه حكومت، كشور را به سمت بحرانها و چالشهاي تازهي سوق داده است. نگرانيهاي جدي اقوام افغانستان و محافل سياسي مختلف داخلي و خارجي نسبت به آينده كشور پس از سال 2014 ناشي از همين حقيقت است (اعتمادي، 1391،ص102).
گذشت زمان ثابت كرد، كساني كه در آن زمان از طرح رهبر شهيد"ره" انتقاد كرده و آن را سبب تعارض و كشمكش دايمي در بين اقوام، و باعث تجزيهي كشور و تقسيم آن در ميان گروههاي قومي عمده و در نهايت انضمام به كشورهاي همنژاد ميدانستند، اشكال تراشي بيش نبوده است و اين يا ناشي از غرض ورزي بوده و يا به جهت نداشتن آگاهي درست از واقعيتهاي جامعهي افغانستان، ساختار اجتماعي و فرهنگي آن و نيز نداشتن درك و ارزيابي صحيح از نظام فدرالي بوده است.
نتيجه
فرجام سخن اينكه، با بررسي دقيق نظام فدراليسم و تطبيق آن با ساختار اجتماعي افغانستان و با توجه به اقوام مختلف داراي عنعنات و فرهنگهاي متفاوت و گويشهاي گوناگون ساكن در آن، ناكار آمدي نظام تك ساخت در گذشته و حال و تجربه موفق سيستم فدراليسم در كشورهاي داراي تركيب گوناگون نژادي، قومي، فرهنگي و زباني، ميتوان گفت ساختار «نظام فدراليسم» مورد نظر رهبر شهيد"ره"، بهترين و مناسبترين گزينه براي افغانستان است. زيرا تنها در سايهي چنين نظام سياسي، حقوق همهي اقوام در عرصههاي مختلف اجتماعي، سياسي و فرهنگي تأمين گرديده و در نتيجه كشور از بحران و تضادهاي كنوني نجات يافته، صلح و امنيت، عدالت اجتماعي و وحدت ملي در آن تحقق يافته و سرانجام نشاط و شادابي در كشور حاكم خواهد گرديد كه برايند آن، توسعه و پيشرفت كشور در حوزههاي مختلف سياسي، اقتصادي و فرهنگي، علمي، تكنولوژي خواهد بود.
فهرست منابع
-
1. آقابخشي، علي، افشاري راد، مينو، فرهنگ علوم سياسي، تهران نشر چاپار، 1389ش.
-
2. احياي هويت، مجموعه سخنرانيهاي استاد شهيد"ره"، تهيه و تنظيم مركز فرهنگي نويسندگان افغانستان، قم، انتشارات سراج، 1374ش.
-
3. اعتمادي، محمد عوض، مباني حقوقي انديشهي سياسي شهيد مزاري"ره"، سخن صبا، شماره هشتم و نهم، سال سوم 1391ش.
-
4. ضيايي، رضا، چراغ راه (برگزيدهاي از سنخرانيها و مصاحبههاي برگزيده از رهبر شهيد بابه مزاري(ره)، بنياد رهبر شهيد بابه مزاري، نمايندگي اروپا، 1388.
-
5. عالم، عبد الرحمن، بنيادهاي علم سياست، تهران، نشر ني، 1389ش.
-
6. غفاري، عبد الله، فرياد عدالت، مؤسسه فرهنگي، تحقيقاتي شهيد سجادي، 1383ش.
•7. فصل آزادي، مركز فرهنگي نويسندگان افغانستان، 1372ش.
-
8. قاضي، ابوالفضل، حقوق اساسي و نهادهاي سياسي، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1370ش.
-
9. كاتب هزاره، فيض محمد، نژاد نامه افغان، قم، انتشارات اسماعيليان، 1372ش.
-
10. لپست، سمور مارتين، دايرة المعارف دموكراسي، ترجمهي مصطفي اسلاميه و ديگران، تهران، كتابخانه تخصصي وزارت خارجه ايران، 1385ش.
-
11. هيوود، اندرو، سياست، ترجمهي عبدالرحمن عالم، تهران، نشر ني، 1389ش.
-
12. ــــــــــــ، مفاهيم كليدي در علم سياست، ترجمهي حسن سعيدي و عباس كاردان، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1387ش.(جمهوری سکوت)