تاریخ و فرهنگ

آیا افغانستان جزء ایران بوده؟ (3)

**نوشته شده توسط فاضل کیانی/ جمهوری سکوت**. **ارسال شده در** تاریخ و فرهنگ

 

 

 

ایراد سوم بر نظر آقای دکتر افشار این است که، اگر منظور ایشان از کل و جزء این باشد که، ایران در دوره اسلامی به عنوان کل، و افغانستان جزء آن بوده است، در پاسخ می‌گوییم که، نام «ایران»  در قرون وُسطا معلق بوده و بر سرزمین و مرزهای مشخصی اطلاق نمی شده است. زیرا پس از انقراض سلطنت یزدگرد ساسانی پادشاه فارس بدست اعراب، تا قرن دهم هجری، چیزی بنام شاهنشاهی فارس یا ایران در تاریخ وجود ندارد.

در منابع دورة اسلامی، بخش اعظم بلاد ایران امروزی تا دوره شاه تهماسب و شاه عباس صفوی، به مدت بیش از یکهزار سال، بنام‌های فارس، عراق عجم و... یاد شده و بخش اعظم افغانستان امروزی بنام خراسان و سیستان یاد شده است.

در قرون نخست اسلامی و دوران خلافت عرب، مرکز سیاسی عراق عجم و عرب در بصره و مرکز سیاسی خراسان در مرو و مرکز سیستان در زرنج بود.

پس از ظهور اسلام، نقاط مرکزی ایران امروز یعنی عراق عجم به اسلام اُموی گرویده، و نقاط جنوبی آن مانند فارس تا اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم به آیین پارسی زردشتی باقی مانده و جزیه می‌پرداختند. اما بغیر از کابلستان مناطق جنوب و شمال افغانستان یعنی سیستان و خراسان، در قرن اول هجری به اسلام علوی گرویده و تا آخر به علی و خاندان پیامبر بی احترامی نکردند. نهضت سیه جامگان خراسانی و صفاریان سیستانی در قرن دوم و سوم هجری گواه بر این مدعا است.

 

اگر خراسان و سیستان جزء عراق عجم یا فارس می‌بود، چرا خراسانیان و سیستانیان به پیروی از عراقیان و فارسیان، پیرو اسلام اُموی نشده و یا به آیین زردشتی باقی نماندند؟

چهار)  ضعف چهارم نظر آقای افشار این است که، در دوره اسلامی، حاکمان ذیل به ترتیب یا در عرض هم، به مدت حدود یکهزار سال، بر بخش اندک یا کل سرزمین خراسان و فارس و عراق عجم و عراق عرب ، بطور مستقل یا وابسته به دستگاه خلافت اسلامی، حکومت کرده اند، و هیچ‌کدام رسما بنام پادشاه ایران حکومت نکرده اند.

1
) دستگاه خلافت عرب مانند خلفای راشدین و سپس امویان (سال 40 تا 132 ق / 660 تا 750 م، ‌پایه‌گذار معاویه، مرکز شام، انقراض بدست ابومسلم خراسانی،)  و عباسیان (132 تا 656، ‌ پایه‌گذار ابوالعباس صفاح، مرکز کوفه و بغداد، انقراض بدست هلاکو نبیره چنگیز)

2) سلسله محلی طاهریان (205 تا 259، پایه‌گذار طاهر ذوالیمینین پوشنگی، مرکز نیشابور، وابسته به خلافت عباسی بغداد، انقراض توسط صفاریان[1])

3) صفاریان (247 تا 298، پایه‌گذار یعقوب لیث، ‌مرکز زرنج سیستان، انقراض توسط سامانیان[2])

4) سامانیان (204 تا 389، ‌ پایه‌گذار سامان بلخی، مرکز بخارا، وابسته به خلافت عباسی بغداد، انقراض توسط غزنویان و ایلک‌خانیان یا آل افراسیاب)

5) سلسله کوچک محلی آل زیار (316 تا 434، ‌ پایه‌گذار مَرداویج بن زیار، ‌مرکز گرگان و طبرستان، وابسته به خلافت عباسی بغداد، انقراض توسط غزنویان)

6) آل بُویه یا دیلمیان (320 تا 448، ‌ پایه‌گذار علی عماد الدوله از امرای مَرداویج، مرکز رَی، عراق، فارس و همدان و... انقراض توسط غزنویان و سلجوقیان.[3])

7) شَنسَبیان یا غوریان بزرگ (شَنسَبیان از قرن اول، ‌ پایه‌گذار امیر شَنسَب، و غوریان بزرگ از 545 تا 609، ‌ پایه‌گذار علاءالدین حسین سام، مرکز غور و بامیان و غزنی، قلمرو، گاهی از شرق هند تا دروازه عراق و از آب جیحون تا دریای هرمز، انقراض توسط خوارزمشاهیان)

8) غلامشاهان غزنوی (351 تا 555، ‌ پایه‌گذار آلب‌تکین، مرکز غزنی، وابسته به خلافت عباسی بغداد، انقراض توسط غوریان)

9) سلسله محلی ملوک کیانی نیمروز ( از قرن 4 تا 12 ق = 1239 ش) مرکز زرنج و نادعلی، انقراض توسط نادرقلی بیگ افشار)

10) سلجوقیان بزرگ ترکمان (429 تا 552، ‌ پایه‌گذار طغرل بیگ، قلمرو بخش اعظمی از جهان اسلام. مرکز تخارستان، کرمان، رَی، همدان، عراق، کردستان، شام و روم، وابسته به خلافت عباسی بغداد، انقراض توسط خوارزمشاهیان و ترکان عثمانی و اتابکان (سلجوقیان خورد)

11) اتابکان یا سلجوقیان خورد (قرن 6 تا 7، پایه‌گذار عماد الدین زنگی و سلغُر و... مرکز فارس، لرستان،آذربایجان، اربل، موصل، الجزیره و دمشق[4])

12) ترکان خوارزمشاهی (470 تا 628، ‌ پایه‌گذار انوشتکین غرچه، مرکز جرجانیه خوارزم (ترکمنستان امروزی)  قلمرو بخش عمده خراسان و بخشی از عراق و آذربایجان. انقراض توسط چنگیزخان)

13) ایلخانیان مغول (654 تا 750 ، ‌ پایه‌گذار هلاکوخان نبیره چنگیز، قلمرو ممالک غرب جیحون مانند افغانستان و ایران و ترکیه و عراق امروزی و... مرکز تبریز)

14) سلسله محلی آل مظفر (713 تا 795، ‌ پایه‌گذار امیر محمد، ‌مرکز فارس، انقراض بدست امیر تیمور)

15) آل کُرت یا غوریان خورد (643 تا 791، پایه‌گذار شمس الدین محمد، مرکز هرات، انقراض توسط امیر تیمور)

16) تیموریان (771 تا 911، ‌ پایه‌گذار امیر تیمور، مرکز سمرقند و... قلمرو از دهلی تا دمشق و از دریاچه خوارزم (آرال) تا خلیج فارس. انقراض توسط شیبانیان)

17) شیبانیان یا ازبکان (906 تا 1007، پایه‌گذار محمد شیبانی، مرکز ماواراءالنهر، انقراض توسط صفویان و خوانین دیگر شیبانی) 

بجز شمار اندکی مانند محمد خوارزمشاه، سلطان محمود غزنوی و برخی دیگر، اغلب شاهان و حاکمان سلسله‌های نامبرده، رسما بنام پادشاه ایران خوانده نشده اند و بلاد ایران امروزی نیز در منابع تاریخی و جغرافیایی این دوره‌ها به نام ایران یاد نشده است، بلکه بنام ممالک جبال، گیلان، طبرستان، مازندران، آذربایجان، فارس و مملکت عراق و عراق عجم یاد شده است و از افغانستان امروزی هم جداگانه بنام خراسان و سیستان در برابر عراق عجم و فارس یاد شده، و هیچ کسی خراسان را جزء عراق عجم ننوشته است.  [5]

دکتر افشار یزدی در باره آل بویه که امروزه ایرانیان خالص خوانده می‌شوند، نوشته است: «دیلیمان یا دیالمه (آل بویه) سلطنتی عظیم در مغرب ایران تشکیل دادند و حتی بغداد مرکز خلافت اسلامی را هم تصرف کردند. گویا شعرای عرب، عضدالدوله دیلمی را شاهنشاه خوانده اند. اما من به یاد ندارم که در اشعار فارسی این لقب را شاعران دری زبان به او داده باشد. در همان وقت هم عنوان شاهنشاهی ایران را شعرا به سلطان محمود میدادند.» [6]

 

جغرافى‏نويسان تا قرن چهارم و پنجم هجرى، از عراق عجم به نام جبال یاد کرده اند، و پس از آن تبدیل به عراق عجم شده است.

یکی از خاورشناسان نوشته است: «ايالت جبال را در قرون وُسطا غالبا بنام عراق عجم نوشته اند تا با عراق عرب اشتباه نشود... کرمانشاه، همدان، رَي و اصفهان از نواحي چهارگانه عراق عجم بود. عراق عجم سرزميني پهناور و کوهستاني است که يونانيان آن را مِديا گفته اند و از باختر به جلگه هاي بين النهرين و از خاور به کوير بزرگ محدود است.» [7]

حمد اللّه مستوفى در قرن هشتم هجرى، وسعت عراق عجم را چنين مينويسد: «حدود ولایات عراق عجم، با ولایت آذربایجان، کردستان، خوزستان، فارس، مفازه و قَومِش و گیلانات پیوسته است. طولش از سفيدرود تا يزد 160 فرسنگ و عرضش از گيلانات تا خوزستان 100 فرسنگ است. در او  چهل پاره شهر است، مانند زنجان، سلطانیه (در نزدیک زنجان) قزوین، ابهر، اسدآباد، همدان، طارم، اصفهان، ساوه، قم، کاشان، یزد و... و چهار شهر اصفهان، همدان، قم و رَی از بلاد اعظم عراق است. [8]

عمادالدین اصفهانی که کتابش را در قرن ششم به زبان عربی نگاشته، و نیز یاقوت حَمَوی (ق 7 ق) عنوان عراقَین را بکار برده اند. [9] عمادالدین اصفهانی نوشته است: پس از درگذشت سلطان محمد [بن ملکشاه سلجوقی] در سال 511 در عراق ، سلطان سنجر برادرش حکومت را گرفت، و به لقب «سلطان اعظم معز الدنيا و الدين‏» نایل گردید، و در عراقَین (عراق عرب و عجم[10]) شام، موصل، ديار بكر، ديار ربیعه و در مكه و مدينه به نام او خطبه مى‏خواندند و در شرق و غرب عالم به نام وى سكه مى‏زدند. [11]

محمد راوندی در کتاب راحت الصدور (ق 6 ق) نوشته است: «خوارزمشاه در سال 590 ق با عراقيان بدار المُلك همذان رسيذ، و بر تخت نشست و عراقيان را خوار و خاكسار داشت، و شمشيرهایشان بازگشوذ، و مالهاى عراق بكلّى برداشت، و اثر آباذانى نگذاشت و ... اصفهان بقتلغ اينانج داذ. سربست و ايالت همذان بقراقز اتابكى داذ، و رَى بملِك يونس خان. [12]  

محمود آقسرایی (ق 8 ق) در کتاب تاریخ سلاجقه نوشته است: هولاكو (ق 7 ق) بر مُلك عراق مستولى گشت و آن ولايت را به‌قوت تيغ و لشكر مسخر گردانيد و از آنجا عزم بغداد و قصد دار الخلافه كرد. [13] 

امیر تیمور (736 تا 807 ق) در کتاب تزوكات تيمورى[14] نوشته است: «پس از آنکه بلخ و بدخشانات را تسخیر کردم و سپس هرات را که دارالمُلک خراسان بود، از دست غیاث الدین آل کُرت حاکم خراسان گرفتم [15]  در تسخیر ممالک گیلان و جرجان و مازندران و آذربایجان و شروان و فارس و عراق کنکاش کردم. در ایامی که عرایض اهل عراق از تعدی آل مظفر[16]و ملوک طوایف به من رسید، اراده جنگ عراق کردم و اصفهان و دارالمُلك فارس و باقی عراق را مسخر ساختم. پس از نافرمانی اهل اصفهان و شیراز، تجديد جنگ مملكت عراق نمودم و با هشتاد هزار سوار كنكاش كردم و افواج را مقرر ساختم كه فوج فوج به‌مملكت عراق تركتاز آورند.»[17]

 

نویسنده تزوکات تیموری از بغداد و عراق عرب در برابر عراق عجم، جداگانه یاد کرده و افزوده است: «كنكاشي كه در تسخير دار الاسلام بغداد و عراق عرب كردم اين بود كه، بعد از آنكه عراق عجم و فارس را مسخر ساختم، در تسخير بغداد چنين كردم كه اول ايلچي نزد سلطان احمد جلاير (آخرین حاکم ایلکانی مغول، 784- 813 ق) فرستادم، و ايلچي به بغداد رفته بمن عرضه داشت كه سلطان احمد پارچه گوشتي است و دو چشم دارد. من تكيه بر تاييد ايزدي نموده خود را با عجله به بغداد رسانيدم و سلطان احمد جلاير بطرف كربلا گريخت و دار الاسلام بغداد مسخر من گشت‏.»[18]

گرچه شاه اسماعیل صفوی را در برخی از کتب فارسی معاصر ایشان، بنام شاه ایران و قلمروش را بنام مُلک ایران یاد کرده،[19] اما در منابع غیر فارسی احتمالا چنین چیزی نباشد. پس از شاه اسماعیل در دوران فرزندش شاه تهماسب (930- 984 ق) از قزوین که پایتخت آنان بود، بنام پایتخت عراق عجم یاد شده است.  نویسنده مرآت الممالک[20] که کتاب خود را در نیمه دوم قرن دهم هجری به ترکی عثمانی نوشته، از قزوین که پایتخت تهماسب بود، بنام پايتخت عراق عجم یاد کرده و نوشته است: «از خراسان سرانجام به ولايت عراق عجم قدم نهاديم. از دامنه‏هاى كوه دماوند يعنى از جانب مازندران به شهر بَسطام آمديم. از آنجا به شهر دامغان و سپس به شهر رَى شهريار رسيديم. تا بالاخره به شهر قزوين پايتخت عراق عجم رسيديم. از مشهدِ خراسان، تا قزوين يك ماه و نيم در راه بوديم.»[21]

شاه اسماعیل اول صفوی معاصر سلطان‌حسین بایقرا بود. سلطان‌حسین بایقرا آخرین پادشاه تیموری خراسان به مرکزیت هرات بود. پس از مرگ  سلطان‌حسین در سال 913 ق، دودمان تیموری خراسان در هرات که دارالمُلک خراسان بود، بدست شیبک خان اوزبیک از خاندان شیبانی که از ماوراء النهر به خراسان حمله کرده بود، منقرض گردید. از خاندان تیموری تنها بابر و بدیع الزمان زنده ماندند که بابر به هندوستان رفته حکومت تشکیل داد و بدیع الزمان به شاه اسماعیل پناهنده شد.

 

شاه اسماعیل در سال 916 ق، در طاهرآباد در نزدیک مرو لشکر شیبک خان را شکست داده و خود او را کشت. جنگ طاهرآباد از بزرگترین حوادث تاریخی آن زمان است. زیرا پس از آن، صفویان بر هرات که مرکز مملکت خراسان بود، دست یافتند. [22]

به نظر میرسد، پس از آنکه شاه اسماعیل صفوی بخشی از مملکت ایرانویجه یعنی خراسان (افغانستان) را تصرف کرد، در برخی از کتب مغولان هند مانند اکبرنامه و... قلمرو صفویان بنام مملکت ایران و ایرانزمین خوانده شده است.

تاخت‌وتاز ترکان و مغولان و حکومت‌های آنها و کاربرد نام خراسان باعث شدند که کاربرد نام ایران بر خراسان (افغانستان) به تدریج فراموش گردد. بویژه از قرن دهم به این سو یعنی از زمان تسلط مغولان بابری در هند و ترکان و مغولان صفوی بنام قزلباش در عراق، چون در ایرانویجه یا خراسان دولتی مستقل وجود نداشت که به‌قول دکتر افشار «مانند گذشته دعوای ایران مداری کند»، لذا دولت صفویه که از ترک و مغول تشکیل شده بود و بر بخش عمده ایرانویجه (افغانستان) سلطه داشت، بنام دولت ایرانی در برابر مغولان بابری هند در صحنه سیاسی حضور یافت.

احتمالا از دوره شاه تهماسب (930- 984 ق) و شاه عباس صفوی (996 - 1038 ق) که معاصر اکبرشاه تیموری هند (963 - 1014 ق) بوده اند، یعنی از قرن دهم و یازدهم هجری به این سو کم کم، قلمرو صفویه بنام مملکت ایران و ایرانزمین گفته شده، و در کتاب اکبرنامه که در تاریخ مغولان هند است، از تهماسب صفوی، بنام حاکم ایران، والی ایران، تخت آرای ممالک ایران و... یاد شده است. [23]

کتاب اکبرنامه[24] که در قرن دهم هجری قلمی شده، گرچه بارها از خراسان و عراق عجم رسما و جداگانه نام می‌بَرد، اما  شاه تهماسب را شاه ایران خوانده و نوشته است: چون مكتوب مودّت و منشور اخلاص حضرت جهانبانى جنّت‏آشيانى (اکبرشاه) به «تخت‏آراى ممالك ايران» شاه طهماسب رسيد، مقدم سعادت التزام آن حضرت را نعمت غير مترقّب شناخته، خوشوقت شد. [25]

حتی احتمالا نام جاافتاده و رسمی مملکت قاجاری نیز، بنام ایران نبوده است. زیرا از سفرنامه ناصر الدّين شاه قاجار که بنام «سفرنامه عراق عجم» در سال 1271 شمسى نوشته،  بطور روشن چیزی فهمیده نمیشود، اگرچه در متن چاپی و امروزی سفرنامه دو بار نام ایران برده شده است. از جمله در سرآغاز این سفرنامه چنین نوشته است: اعليحضرت، قوي‌شوكت، اقدس شاهنشاه، جمجاه شهريار اسلام‏پناه، خسرو صاحبقران، السّلطان بن السّلطان بن السّلطان (ناصر الدّين شاه قاجار) خلّد اللّه تعالى ملكه و سلطانه، عزم مسافرت و سياحتِ ايالت عراق عجم و بلاد مركزى ايران را فرموده‏.» [26]

                                      ادامه دارد.


 


 

[1]  ر.ک. به: طبقات سلاطین اسلام، ص 115 و 116 / تاریخ بیهقی / عیون الاخبار / تاریخ سیستان / آثارالباقیه / زین الاخبار گردیزی و الاعلام زرکلی.

[2]  ر.ک. به: تاریخ سیستان / تاریخ گزیده / روضت الصفا / تاریخ یعقوبی / کامل ابن اثیر / تاریخ طبری / تاریخ مسعودی / وفیات الاعیان / دایرت المعارف اسلامی و قاموس الاعلام ترکی.

[3]   برای آگاهی از تاریخ آل بویه که بنام دیالمه و دیلمیان نیز یاد شده اند، به تاریخ ابو اسحاق ابراهیم بن هلال صابی (م 386 ق) موسوم به «تاجی» رجوع شود.

[4]  ر.ک. به: طبقات سلاطین اسلام.

[5]   توضیح بیشتر در طبقات سلاطین اسلام / و محمد راوندی، راحة الصدور و آية السرور ، ص 375 و فهرست آن، ذیل عراق و عراق عجم و خراسان / عطاملک جوینی، تاریخ جهان کشای جوینی (تک جلدی) ص 675 و فهرست آن / و رشید الدین فضل الله همدانی، تاریخ مبارک غازانی، ص 243 و فهرست آن / تاريخ حبيب السير، ج‏3، ص: 499 و فهرست آن.

[6]  افغان‌نامه، ج1 ص 155

[7]  لیسترنج، جغرافياي تاريخي سرزمين هاي خلافت شرقي، ترحمه محمود عرفان، ص200 و 201 / به استخری، مسالك الممالك، ص 195 (چ ليدن) نیز رجوع شود.

[8]  حمدالله مستوفی، نزهت القلوب،، ص 141 و 142 و 195

[9]. یاقوت حموی، معجم البلدان، ص46 / ترجمه منزوی ج1، ص 29 .

[10]   در متن عربی کلمه عراقین مکتوب است، که نگارنده مطابق نوشته های مورخان پیشگام، آن را عراق عرب و عجم ترجمه کرده ام. اما مترج فارسی، کلمه عراقین را به عراق ایران و عراق عرب ترجمه کرده، که نادرست میباشد. ر.ک. به: تاريخ سلسله سلجوقى، ص 318 . کیانی.

[11]   عمادالدین اصفهانی، تاريخ دولة آل سلجوق، ص 357 .

[12]  محمد راوندی، راحة الصدور و آية السرور ، ص 375

[13]   محمود آقسرایی، تاريخ سلاجقه يا مسامرة الاخبار و مسايرة الاخيار، ص 48.

[14]   کتاب تزوكات تيمورى به ادعای ابوطالب حسینی مترجم فارسی، در اصل به زبان ترکی جغتایی بوده و یاد داشتهای خود امیر تیمور بوده است. اما این مطلب قابل تردید است. مقدمه مجتبی مینویی، تزوكات تيمورى، ص: 3

[15]  ابوطالب حسینی تربتی، تزوكات تيمورى، ص: 110 و 112 و 334

[16]  آل مظفر سلسله ای از حاکمان محلی بودند که از 713 تا 795 ق در فارس و کرمان و کردستان حکومت مستقل داشتند. این سلسله را امیر تیمور گورکان بر انداخت. دهخدا، ذیل آل مظفر.

[17]  ابوطالب حسینی تربتی، تزوكات تيمورى، ص: 116 و 118 و 120

[18]  ابوطالب حسینی تربتی، تزوكات تيمورى، ص: 124 تا 126

[19]   ر.ک. به: اسماعیل نامه از قاسمی حسینی گنابادی.  

[20]   كتاب «مرآت الممالك» كه در نیمه دوم قرن دهم یعنی در سال 964 هجرى قمرى بزبان تركى عثمانى نوشته شده، سفرنامه يكى از درياسالاران ترك عثمانی بنام «سيدى على» ميباشد. نويسنده كتاب از معاصران شاه طهماسب اول صفوى (930 تا 984 ق) فرزند شاه اسماعیل اول است. (مرآت الممالك، ترجمه فارسی، ص 9)  

[21]   ترجمه مرآت الممالک، ص 169 و 172 و 176 / در وفیات الاعیان ج 1 ص 98 نیز قزوین را از شهرهای عراق عجم نوشته است.

[22]   توضیح اینکه: «پس از دولت ترکان آق‌قویونلو که سنیان متعصب بودند، اسماعیل فرزند شیخ حیدر از نوادگان شیخ صفی الدین از صوفیان ترک تبار اردبیل، در  آغاز قرن دهم هجری (907 تا 930 ق، برابر 1500 تا 1524 م)  حکومت عراق عجم را گرفت و در برابر سلطان سلیم خان سنی مذهب از ترکان عثمانی ، دولتی توانا با شعار مذهب تشیع تشکیل داد. شیخ صفی الدین جد اعلای سلسله صفوی را از نسل امام موسی کاظم یاد کرده اند، ولی دلایل تاریخی برای اثبات این مدعا در دست نیست.  شاه اسماعیل اول صفوی معاصر سلطان‌حسین بایقرا آخرین پادشاه تیموری خراسان بود. پس از مرگ  سلطان‌حسین بایقرا در سال 913 ق، دودمان تیموری خراسان در هرات بدست محمد شاهی بیک یا شیبک خان اوزبیک از خاندان شیبانی که از فرارود به خراسان حمله کرده بود، منقرض گردید. از خاندان تیموری تنها بابر و بدیع الزمان زنده ماندند که بابر به هندوستان رفت و بدیع الزمان به شاه اسماعیل پناهند شد.

شاه اسماعیل در سال 916 ق، عازم جنگ شیبک خان گردید و در طاهرآباد در نزدیک مرو لشکر شیبک خان را شکست داده و خود او را کشت. به دستور شاه اسماعیل، دست و پای شیبک خان را برید و سرش را پوست کرده و با کاه پر نمود و پیش سلطان عثمانی فرستاد، و کاسه سرش را با طلا گرفته، در مجلس بزم مانند جام به گردش در می‌آوردند. جنگ طاهرآباد از بزرگترین حوادث تاریخی آن زمان است. پسانها میان شاه اسماعیل و ظهیرالدین بابر پادشاه هندوستان روابط دوستی استوار شد. آنان در سال 918 برای تسخیر فرارود به آنجا حمله کردند و مغلوب اوزبکان شدند.» به حبیب السیر ج 3 جزو 4 و قاموس اعلام ترکی و لغتنامه دهخدا، ذیل اسماعیل صفوی رجوع شود.   

[23]   ر.ک. به: شیخ ابوالفضل علامی، اكبرنامه ، ص 123- 126- 127 - 302 - 303 - 305- 338 - 375- 429- 491   

[24]  اکبرنامه و آیین اکبری دو کتابی است که شیخ ابوالفضل وزیر اکبرشاه تیموری هند نوشته است. اکبرنامه در باره تاریخ اکبرشاه نواسه بابر،  و دیگر شاهان تیموری هند است و آیین اکبری در باره جغرافیای هند نگارش یافته است. لغتنامه دهخدا، ذیل اکبرشاه

[25]   ابوالفضل علامی، اكبرنامه ، ص 305 / به: تذكره همايون و اكبر، ص 3 نیز رجوع شود.

[26]  سفرنامه كربلا و نجف، مازندران، خراسان، از جمله سفرنامه‌هائى است كه ناصر الدّين شاه نوشته و در زمان حياتش بصورت چاپ سنگى منتشر گرديده است. آخرين سفرنامه‏اى كه ناصر الدّين شاه تحرير و تنظيم نموده است سفرنامه عراق عجم و بلاد مركزى ايران است كه در اواسط ماه شوّال 1309 قمرى (اواخر ارديبهشت 1271 شمسى) آغاز و تا اواسط محرّم 1310 قمرى (اواخر مردادماه همان سال) بمدّت 97 روز بطول انجاميده است. سفرنامه عراق عجم، مقدمه، ص 2

 

 

 

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**