تاریخ و فرهنگ

غرایز سر چشمه ی گرایش

**نوشته شده توسط عبدالعزیز صادقی**. **ارسال شده در** تاریخ و فرهنگ

 

 پرسش:

آيا انگيزه­ي انسان­ها در تمايلات و رفتارهايش حبّ ذات است يا چيزهاي ديگر؟

مقدّمه

قدرت و توان، يکي از عناصر اعمال و افعال اختياري انسان است، که شامل قدرت شناخت، اراده، گزينش، تصميم گيري و قدرت فيزيکي است. اين امر بيانگر اين واقعيت است که اعمال جوارحي و هم­چنين اعمال جوانحي [دروني] وابسته به نفس انسان است. اکنون اين سؤال مهم و اساسي مطرح مي­شود که سر منشأ اين اعمال يا تمايلات نفساني، حبّ ذات است يا چيزهاي ديگر؟

پاسخ:

در پاسخ سؤال فوق، بايد گفت: سرچشمه­ي تمـايلات و گرايش­هاي آدمي، چيزي به نام نيازها [فطريات] و غرايز است که آفريدگار حکيم با قلم خلقت در نهاد بشر به وديعت سپرده و به هر غريزه­اي وظيفه­اي را براي اداره­ي زندگي و نهايتاً دستيابي به هدف و غايتي محوّل فرموده است. از اين رو، هيچ يک از غرايز و تمايلات فطري لغو، بيهوده و عبث خلق نشده است؛ و جـالب اين­جا است که همه­ي غرايز و گرايش­هاي فطري و طبيعي، در نظام حکيمانه­ي آفرينش پاسخ لازم و وسيله­ي ارضا و اقناع مناسبي دارند که به کَشِش و کُوشِش طبيعي و رغبـت شديد فـطري، خـود را بـه آن مـي­رسانند؛ و موجبات خوشنودي و رضايت خويش را فراهم مي­آورند که از جمله­ي­ اين غرايز غريزه­ي «حبّ ذات» است که از مظاهر آن حبّ کمال، دست يازيدن به لذّت پايدار و دست يافتن به سعادت جاودان است، که موجب برخي رفتار­هاي انسان براي رسيدن به کمال و لذّت بيشتر مي­شود. البتّه هريک از واژه­هاي «غريزه» و «فطرت» به گونه­اي مترادف يکديگر به کار مي­روند واز هر کدام همان معاني اراده مي­شود که از ديگري؛ و البتّه تعريف جامع و مانعي از هريک از اين دو واژه نشده است ولي در بسياري از موارد غريزه را در حيوان [القاء معنا را در فهم حيوان از راه غريزه­ي که در بنيه و سرشت حيوان است الهام] گويند چنان­که آيه­ 68 سوره­ي نحل مي­فرمايد: «وَأَوحَي رَبَّکَ إِلَي النَّحلِ أَنِ التَّخِذِي مِنَ الجِبَالُ بُيَوتاً..»، (محمّد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسةالأعلمي للمطبوعات، الأولي،1411 ه- ق،ج14، ص292) و فطرت را در انسان به کار مي­برند و هم چنين «طبيعت» را در باب خواص جمادات و نباتات، مثلاً گفته مي­شود طبيعت آب سرد است. البتّه مي­توان غريزه را در انسان به لحاظ بعد حيواني­اش و فطرت را به لحاظ بعد خداجويي و خدا آشنايي­اش به کار برد. به دیگر سخن، غريزه در حدود مسائل مادّي زنـدگي انسان و فـطريات انسان مربوط بـه مسائلي که ما آن­ها را مسائل انساني [مسائل ماوراء حيواني] مي­ناميم اطـلاق مـي­شود و طبيعت را در انسان در بعد جمادي و خواص نباتي­اش مي­توان به کار برد؛ اکنون با توجّه به اين مطالب، پاسخ تفصيلي را به صورت ذيل دنبال مي کنيم:

گرايش­ها و غرايز در نهاد انسان

ترديدي نيست که انسان گرايش­هايي دارد که به قول شهيد مطهّري هرکدام آن­ها شکل انتخابي و آگاهانه دارد، که ملاک و معيار انسانيّت شناخته مي­شوند. اگر تمام مکتب­هاي جهان از «انسانيّت» دم مي­زنند «انسانيّت» يعني همين گرايش­ها و همين امور، يعني غير از اين­ها چيزي نيست (مرتضي مطهّری، فطـرت، قـــــم، صدرا، چاپـخانه علّامه طباطبايي، چ اوّل، 1369 ه- ق،ص73). امروزه مکتب­هاي دنيا اعم از مکتب­هاي الهي، مادّي و شــکّاک - هرچه بگوييد- بالأخره مسائلي را در مـورد انسان مطــرح مي­کنند کـه اين مسائل مافوق حيوانی تلقّی می شوند.

   اين­گرايش­ها که در آموزه­هاي ديني تحت عنوان «فطرت» و «غرايز» عنوان و تعبير مي­شود اموري داراي مصالح واقعي را بر هر انساني واجب کرده است که به هيچ وجه نمي­توان منکر آن شد و از امتثال حکم تشريعي آن سرپيچي نمود.

چیستی فطرت و غريزه

«غريزه» که جمع آن «غرائز» است در لغت به معناي نهاد، سرشت، فطرت،(لوئيس معلوف، المنجد عربي ـ فارسي، ترجمه­ي محمّد بندر ريگي، ناشر ايران،چ ششم،1386،ج2،ص1234). طبيعت و ماهيّت(آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربي ـ فارسي، نشرني،چ نقش جهان، چ چهارم،1383، ص478). مورد توجّه و تصريح علماي علم لغت قرارگرفته و آن را صـفت و حالـت غير تقليدي و غير اکتسابي براي انـسان دانسته­­اند.

   از اين رو، لغت نامه­ي دهخدا در معناي آن، چنين گفته است: «غريزه عبارت از استعدادي است که حيوان را خود به خود يعني پيش از کوچک­ترين تجربه به اجراي اعمال مفيد و با معنا و پيچيده بر مي­انگيزد و قواي او را بدون احتياج به اکتساب تعديل مي­کند چنانکه جوجه را فوري به دانه چيدن و مرغ را به آشيانه ساختن و غالب طيور [پرندگان] را به ييلاق و قشلاق يا تمـيز خـطر از راه دور وا مـي­دارد». (علي اکبر دهخدا، لغت­نامه­ي دهخدا،دانشگاه تهران،1335q،ج34،ص190).

      در قاموس اللّغة، يکي از کتب معروف و معتبر لغت واژه­ي فطرت، بدين صورت تعريف شده است: «الفِطرَةُ، الخِلقَةُ الَّتِي خُلِقَ عَلَيهَا المَولُودُ فِي رَحمِ اُمِّهِ؛ فطرت، آن خلقت ويژه­اي را گويند که ذات نوزاد در رحم مادر با آن تکوّن مي­يابد. (مجد الدّين محمّد بن يعقوب الفيروز آبادي، قاموس اللغة، چ سنگي، بي­تا، تک جلدي، ص191؛ و الطاهر احمد الزاوي، ترتيب القاموس المحيط، علي طريقة الصباح المنيز و اساس البلاغة، دار الفکر، بي­تا، چ3، ص503.) اکـنون بــايد دانست، ايـن گـرايش­هاي دروني انسان يا به تعبير زيباتر «مقدّسات» به طور کلّي به پنج مقوله­ي­ ذيل قابل تقسم­اند:

1. حقيقت جويي

يکي از آن گرايش­ها [به عنوان امتياز آدمي] گرايش حقيقت جويي است. مـقـولـه­ي حـقـيقت را مي­توان مقوله­ي «دانايي» يا  مقوله­ي «دريافت واقعيت جهان» بناميم. مقصود اين است که در انسان چنين گـــرايشي وجود دارد، گـرايش به کشف واقعيت­ها، آن­چنان که هستند درک حقايق أشيا «فيرى الأشياء كما هي‏ عليها في الواقع‏»  بر اين اساس، در دعاي منسوب به پيامبر اسلام8 آمده است که آن حـضرت به پيشگاه با عظمت خدايش عرضه مي­داشت: «اَلَّلهُمَّ أَرِنِي الأَشيَاءَ کَمَا هِيَ؛ يعني خداوندا چيزها را آنچنان که هستند[يعني مطابق با واقعيت و نه آنطور که من مي­توانم ببينم] به من نشان بده» (آية الله ميزرا محمد علي شاه آبادي، فطرت عشق، شرح فاضل گلپايگاني، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، تهران، چ دوّم،1387، ص69).

2. گرايش به خير و فضيلت

گرايش ديگري که در نهاد انسان با قلم خلقت به وديعت نهاده شده است گرايش به خير و فضيلت است. انسان به بسياري از امور گرايش دارد و به حکم آن که منفعت و سود است. انسان به پول گرايش و تمايل دارد براي اين­که پول براي انسان منفعت است، يعني وسيله­اي است که مي­تواند حوايج مادّي اورا رفع کند (مرتضي مطهّري، همان، صص78ـ 79). امّا اموري هست که انسان به آن­ها گرايش دارد، نه به دليل اين­که منفعت است؛ بلکه به دليل اين­که فضيلت و خير عقلاني است. منفعت خير حسّي است و فضيلت خير عقلي است. فضيلت، مانند گرايش انسان به راستي از آن جهت که راستي است و در مقابل، تنفّر از دروغ و نيز گرايش انسان به تقوا و پاکي.

3. گرايش به جمال و زيبايي

در انسان گرايش به جمال و زيبايي ـ چه به معناي زيبايي دوستي و چه به معناي زيبايي آفريني که نامش هنر است - به معناي مطلق وجود دارد اين هم خود گرايشي است در انسان و هيچ کس نيست که از اين حس خالي و يا فارغ باشد. انسان، لباس هم که مي­پوشد تلاش مي­کند تا حدّي که برايش ممکن باشد وضع زيباتري براي خودش به وجود آورد.

4. گرايش به خلّاقيت و ابداع

يکي از گرايش فطري و نهادي انسان فطرت خلّاقيت و ابداع است. اين گرايش در انسان هست که مي­خواهد خلق کند و بيافريند، چيزي را که نبوده است به وجود بياورد. درست است که بشر براي رفع حوايج زندگي­اش هم به کار صنعت و خلّاقيت و ابداع پرداخته است ولي همين طور که علم وسيله­اي بوده براي زندگي و خودش براي انسان هدف بوده است [خلّاقيت نيز چنين بوده است] مسأله­اي که امروز مطرح است اين است که آيا علم براي علم يا علم براي زندگي است؟ جوابش اين است: که علم کشف حقيقت است مطلوب بالذات است و از آن جهت که قـدرت و توانايي و وسيله­اي حل مشکلات زندگي است مطلوب بالغير است. خلّاقيت نيز همين طور است شما در دانش بهتر تجربه کرده­ايد و مي­دانيد يک بچه وقتي چيزي را خلق و ايجاد مي­کند چگونه به او سرور و فرح دست مي­دهد و احساس تشخصيت در خودش مي­کند.

5. فطرت عشق و پرستش

يکي از گرايش­هاي فطري و نهادي انسان که با دست خلقت در نهاد و سرشت آدمي به وديعت نهاده شده است حقيقت مقدّس «گرايش» به ذات يکتا­ي بي­همتا و کمال مطلق است. مکانيسم سرشت انسان به گونه­اي ساخته و پرداخته شده است که از درون، به طور غريزي در برابر عظمت و جلالت الهي سر تعظيم فرود آورده و تسليم خواست و اراده او باشد و اين«عشق و تسليم» را در سيماي خضوع زائد­ الوصف «پرستش» و «کُرنش» ابراز مي­دارد و حق «عبوديت» را از راه عبادت (العُـبُودِيَّةُ إِظـهَارُ الـتَّذَلُّلِ وَ العِـبَادَةُ أَبـلَغُ مـِنهَا لِأنَّهـَا غَايَةُ التَّذَلُّلِ وَ لَايَستَحِقُّهَا إِلَّا مَن لَهُ غَايَةُ الإِفضَالِ وَ هُوَاللهُ تَعَالَي وَ لِهَذَا قَالَ: «أَلَّا تَعبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ» [حسين بن مفضل راغب اصفهاني، مفردات ألفاظ القرآن، المکتبة العصرية، بيروت، الأولي،1427r، ص337، مادّه عَبد] (سيد محمد شفيعي، فطرت مذهبي در انسان، چ دفتر انتشارات اسلامي،1367، ص121) و فرمانبرداري به جاي مي­آورد؛ و بر اثر وجود اين بارقه­ي آسماني است که آدمـي شيفـتگي، تمـايل، سرسپردگي و شعله­ي مقدّس عشق به خداوند متعال را به عنوان بالاترين تمايل و سرآمد رفتارهايش در نهاد خود احساس مي­کند که به حقيقتي مطلق، گرايش و دلبستگي دارد و تنها او، مراد او است و ارادت به اين مراد است کــه به صورت پرستش و عبادت تجلّي مي­يابد (سيد محمّد شفيعي، فطرت مذهبي در انسان، چ دفتر انتشارات اسلامي،1367، ص121.) که به فرموده­ي قرآن کريم: «صِبغَةَ اللهِ وَ مَن أحسَنُ مِنَ اللهِ صِبغَةً وَ نَحنُ لَهُ عَابِدُونَ؛ رنگ خدائي[بپذيرند! رنگ ايمان و توحيد و اسلام؛] و چه رنگي از رنگ خدائي بهتر است؟! و ما تنـها اورا عبادت مي­کنيم.(سوره بقره/138).

      در اين بيان، قرار گرفتن «ونحن له عابدون» در کنار «صبغة الله» که همان فطرت خدا شناسي و توحيدي است اين حقيقت را بازگو مي­کند که عبادت، پرستش، خضوع و تسليم در پيشگاه حضرت حق جلّت عظمته نيز، ريشه در اعماق سرشت انسان دارد و در انسان، علاوه بر وجود فطرت معرفت، فطرت پرستش و تسليم نيز وجود دارد و اين است که امام صادق(ع) در تفسير آيه­ي « وَإِذ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِي آدَمَ» مي­فرمايد: «فَاَقَرُّوا لَهُ بِالطَّاعَةِ وَ الرُّبُوبِيَّةِ؛ از همه­ي انسان­ها در پيشگاه خداوند متعال در روز ميثاق در مسأله اطاعت و ربوبيت پيمان وفاداري گرفته شده است» (ابي جعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابويه القمي [صدوق]، التّوحيد، تصحيح سيّد هاشم حسيني طهراني، مؤسسة النشر الإسلامي، بي­تا، ص329، فصل الفطرة). بر اين اساس، فطرت معرفت، راه مي­نماياند و فطرت عشق و پرستش به پيش مي­راند. همين فطرت عشق و پرستش است که ملّا محسن فيض معروف به «فيض کاشاني» را وادار کرده است تا راجع به عشق و بندگي اين گونه زيبا بسرايد:

 عاشـقي در بندگي­ها سر به راهـم کرده است      بي­نياز از بنـدگان، لطـف اِلَـهم کــرده اسـت

 تـا مـرا از خــــــود ربـايـد، زرد و لاغـر داردم     کهـــــــرباي عشق ايزد، بـرگ کـاهـم کـرده اسـت

 نـوري، ار برجبـهه­ام بيـنـي ز داغ عـشــــق دان     سينه­ام­ گر صاف­يابي اشک وآهـم کـرده است

    بـر نـمـاز و طـاعـــــتـم داني کـه مي­بندد مدام      آنکه روي خـويشتن را قـبله­گـاهم کـرده است

   نيست مدح خود کـــــــه مي­گويم ثناي ايزد است      آنکـه خـوار او شـدن عـزّت پناهم کرده است.

(محمد بن شاه مرتضي فيض کاشاني، ديوان فيض کاشاني، تصحيح و شرح مصطفي فيض کاشاني، انتشارات اسوة، چ اسوه، چ دوّم، بي­تا، ج1، ص545، بند 92).

    بنابر اين، اگر اين فطرت [فطرت عش و پرستش] از گزند جاذبه­هاي کاذب و از خطر موانع، درامان بماند آدمي را بر آن مي­دارد تا تنها در برابر ذات أقدس الهي به خاک افتد.

       بر اين اساس، آدمي هر قدر از وجود فطرتي آزاد و دور از اسارت­ها برخوردار باشد«ايمان» وي نسبت به دين و فرامين الهي قوي­تر و در مقابل، هر قدراين فروغ جان و خورشيد درون داراي نفوذ و سيطره­ي ضعيف­تري باشد انقياد، تعهّد و سر سپردگي وي در برابر تعاليم انبيا کمتر خواهد بود.

    اکنون، با توجّه به مطالب پيش گفته مي­توان گفت: «حبّ ذات» که در ضمن سؤال مطرح شده بود و هم چنين «حبّ حيات» يکي از غرايز و تمايلاتي است که با سرشت همه­ي حيوانات و موجودات زنده آميخته و در نهاد­شان ريشه­ي فطري دارد. به سبب همين  غريزه است که همواره در حفظ و ادامه­ي حيات و زندگي خود مي­کوشند و از چـيزي که حـياتشان را تهديد مي­کند، دوري مي­کنند. آدمي هم مانند تمام حيوانات داراي غريزه­ي حبّ حيات و حبّ ذات است. حال بر اساس همين مسأله که انسان خود را دوست دارد، آنچه را که موجب بقا، کمال و لذّت مي­داند نيز دوست داشته و به آن گرايش و تمايل دارد. حبّ کمال، لذّت و سعادت، هر کدام مظهري از حبّ ذات و نتيجه ميل دروني به خودي هستند که پس از اين دنيا نيز جاودانه به زندگيش ادامه دهد و از اينکه اکنون هست هم کامل­تر گردد و به لـذّات پايـدارتر و قـوي­تري دست يابد.

      از اين رو، مي­توان گفت عبادت برخي عبادت کنندگان به خـاطر حبّ ذات است يعني اين دسته مي­خواهند به کمال و بهشت و جوار الهي برسند يا جهنّم نروند. از اين رو، حضرت امام صادق (ع) عبادت مردم را بر سه دسته بيان مي­کند: «إنَّ العِبَادَةَ ثَلَاثَةٌ: قَومٌ عَبَدُوا اللهَ عزّ و جلّ خَوفًا فَتِلکَ عِبَادَةُ العَبِيد وَ قَومٌ عَبَدُوا اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَي طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلکَ عِبَادَةُ الأُجَرَاءِ وَ قَومٌ عَبَدُواللهَ عزّ و جلّ حُبًّا لَهُ فَتِلکَ عِبَادَةُ الأحرَارِ؛ عبادت مردم بر سه نمونه­اند برخي به جهت ترس و وحشت از کيفر و عقاب، گروهي هم به طمع دست­يابي به ثواب و رسيدن به بهشت به عبادت خدا مي­پردازند و جمعي نيز با انگيزه­ي دروني و ذاتي و عشق و مَحبّت به ذات باري تعالي به عبادت او مشغولند. اين سه گروه عابدند، امّا نوع عبادت آن­ها از حيث انگيزه متفاوت است، عبادت گروه اوّلي عبادت غلامان و زيردستان و عبادت دسته دوّمي عبادت گارگران و مزد بگيران و فقط عبادت گروه سوّمي عبادت آزادگان است». (شيخ عبّاس قمي، سفينة البحار و مدينة الحکم والآثار، تحقيق مجمع البحوث الإسلامية، الطبعة الأولي، 1418 ه- ق، مشهد، ج3، ص287، مادّه عبد. (شيخ عبّاس قمي، سفينة البحار و مدينة الحکم والآثار، تحقيق مجمع البحوث الإسلامية، الطبعة الأولي، 1418 ه- ق، ، مشهد، ج3، ص287، مادّه عبد).

پس از اين بيان، بايد دانست «حبّ ذات» که سبب گرايش و موجب رفتارهاي انسان مي­شود با «حبّ نفس»، «خودخواهي» و «خودبيني» تفاوت اساسي دارد. «حبّ ذات» در حقيقت به معناي پي بردن به ارزش وجودي حقيقت انسان و پيوند آن با ذات مقدّس حق تعالي جلّ جلاله است. از اين رو حبّ ذات با تلاش براي دست­يابي به تمام كمالات انساني و معنوي منافات ندارد. به طور مثال براي حفظ ذات خود از آفت عُجب و تكبّر به تواضع و خشوع روي مي­آورد و به عبارت ديگر حبّ ذات، ريشه­ي كرامت انساني است. چنان كه امام علي(ع) مي­فرمايد: «مَن كَرُمَت عَلَيهِ نَفسُهُ هَانَت عَلَيهِ شَهَوَاتُهُ؛ کسي که خود را گرامي بدارد، هوا و هوسش را خوار شمارد».

در مقابل كسي كه خود را بي ارزش بپندارد به هر گونه شر و بدي چه بسا اقدام كند. از اين رو، امام هادي(ع) مي­فرمايد: «مَن هَانَت عَلَيهِ نَفسُهُ فَلَاتَأمَن شَرُّهُ؛ هر كس خويشتن را خوار ببيند از شرّش در امان نباش» (علي بن الحسين بن شعبة الحراني، تحف العقول عن آل الرسول، ترجمه و تصحيح علي اکبر غفّاري، انتشارات کتابفروشي اسلامية، چ پنجم، 1373، سازمان چاپ دريا، ناشر انتشارات کتابچي، ص512). لذا آن­چه مهم است اين است كه انسان به خـودش مشغــول نشود و مفتون ويژگي­هاي بارز خـود نشود به طوري كه از رذايل عجب و تكبّر و خودبيني مصون بماند.

نتيجه

تمايلات و رفتارهاي انسان براي تداوم حيات و بقايش و نيز دست يازيدن به کمال و سعادت جاويدان منبعث و يا به تعبير ديگر الهام گيرنده از نيروي آمره­ي دروني است که از آن به «فطريات» و «غرائز» تعبير مي­کنيم،. يکي از اين فطريات و غرايز «حبّ ذات» است که  انسان، بر مبناي آن خود را دوست دارد و در نتيجه­ي اين خود دوستي هر آن­چه را که موجب بقا، کمال و لذّت مي­داند نيز دوست داشته و به آن گرايش و تمايل دارد. حبّ کمال، لذّت و سعادت، هر کدام مظهري از «حبّ ذات» و نتيجه ميل دروني به خودي هستند که پس از اين دنيا نيز جاودانه به زندگيش ادامه دهد و از اين­که اکنون هست هم کامل­تر گردد و به لـذّات پايـدارتر و قـوي­تري دست يابد.

       بنابر بر اين، آدمي هر قدر از وجود فطرتي آزاد و دور از اسارت­ها برخوردار باشد «ايمان» و «اعمال صالح» وي نسبت به دين و فرامين الهي قوي­تر و در مقابل، هر قدر اين فروغ جان و خورشيد نهان، داراي نفوذ و سيطره­ي ضعيف­تري باشد انقياد، تعهّد و سر سپردگي وي در برابر تعاليم انبياي الهي کمتر خواهد بود.­

حديث پاياني

     رسول خدا (ص) مي­فرمايد: «أَلَا وَ إِنَّ أَعقَلَ النَّاسِ عَبدٌ عَرَفَ رَبَّهُ فَأَطاَعَهُ وَ عَرَفَ عَدُوَّهُ فَعَصَاهُ وَعَرَفَ دَارَ إِقَامَتِهِ فَأَصلَحَهَا وَ عَرَفَ سُرعَةَ رَحِيلِهِ فَتَزَوَّدَ لَهَا؛ هان! خردمندترين مردم بنده­ا­ي است که پروردگارش را شناخت و فرمانش برد و دشمن را شناخت و نافرمانيش کرد و سراي قيامت را شناخت و آن را آباد کرد و دانست که به زودي بايد کوچ کرد و لذا رهتوشه برداشت» (محمّد محمّدي ري شهري، ميزان الحکمة با ترجمه­ي فارسي، سازمان چاپ و نشر دارالحديث، چ هفتم،1386، ،ج7، ص 532).

فهرست منابع و مآخذ

  1. قرآن کريم ترجمه مکارم شيرازي.
  2. نهج البلاغه، ترجمه­ي دشتي، انتشارات الهادي، چ مؤسسة الهادي، چ سي و دوّم.
  3. آذرنوش، آذرتاش، فرهنگ معاصر عربي ـ فارسي، نشرني،چ نقش جهان، چ چهارم،1383.
  4. الفيروز آبادي، مجد الدّين محمّد بن يعقوب، قاموس اللّغة، چ سنگي، بي­تا، تک جلدي.
  5. الزاوي، الطاهر احمد، ترتيب القاموس المحيط، علي طريقة الصباح المنير و اساس البلاغة، دار الفکر، بي­تا.
  6. الحراني، علي بن الحسين بن شعبة، تحف العقول عن آل الرسول، ترجمه و تصحيح علي اکبر غفّاري، انتشارات کتابفروشي اسلامية، چ پنجم، 1373q، سازمان چاپ دريا، ناشر انتشارات کتابچي.
  7. شاه آبادي، آية الله ميزرا محمد علي، فطرت عشق، شرح فاضل گلپايگاني، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، تهران، چ دوّم،1387.
  8. راغب اصفهاني، حسين بن مفضل، مفردات ألفاظ القرآن، المکتبة العصرية، بيروت، الأولي،1427.
  9. ري شهري، محمّد محمّدي، ميزان الحکمة با ترجمه­ي فارسي، سازمان چاپ و نشر دارالحديث، چ هفتم،1386.
  10. دهخدا، علي اکبر، لغت­نامه­ي دهخدا،دانشگاه تهران،1335q.
  11. شفيعي، سيّد محمّد، فطرت مذهبي در انسان، چ دفتر انتشارات اسلامي،1367.
  12. ابن بابويه القمي [صدوق]، ابي جعفر محمد بن علي بن الحسين، التّوحيد، تصحيح سيّد هاشم حسيني طهراني، مؤسسة النشر الإسلامي، بي­تا.
  13. فيض کاشاني، محمد بن شاه مرتضي، ديوان فيض کاشاني، تصحيح و شرح مصطفي فيض کاشاني، انتشارات اسوة، چ اسوه، چ دوّم، بي­تا.
  14. قمي، شيخ عبّاس، سفينة البحار و مدينة الحکم والآثار، تحقيق مجمع البحوث الإسلامية، الطبعة الأولي، 1418r، مشهد.
  15. مطهّري، مرتضي، فطرت، قم، صدرا، چاپخانه علّامه طباطبايي، چ اوّل، 1369. 

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**