تاریخ و فرهنگ

خراسان سرزمین فارس باستان

**نوشته شده توسط ali halimi**. **ارسال شده در** تاریخ و فرهنگ

 

 

 

خراسان سرزمین فارس باستان

 

بدون تردید، تاریخ خراسان از تاریخ فرهنگ و ادب ریگ‌بَید (کتاب مقدس مِهریان) و اَوِستا (کتاب مقدس پارسیان) یعنی از تاریخ و تمدن و فرهنگ و ادبِ مِهریان و پارسیانِ نخستین در بلخ و سیستان و زابل و کابل جدا نیست. نام فارس، دین و آیین زردشتی، فرهنگ و زبان و ادب اوستایی و فارسی دری، فرهنگ و ادب و نام‌های اساطیری و تاریخی شاهنامه، همگام با خورشید، از شرق و خراسان زمین به سمت غرب و هند و آسیای میانه گسترش یافته است. در اوستا و متون پهلوی و منابع دوره اسلامی، حوزه جبال هندوکش و بابا به نام‌های «ایرانویجه» و «اُپارسِین» و «پارس» و «زابلستان» و «خراسان» یاد شده، و باشندگان آن، به نام «آریان» و «پارسی» و «زابلی» و «خراسانی» یاد شده اند و زبان شان را نیز به ‌نام آریانی و فارسی زابلی و فارسی دری نوشته اند.

 

نکته قابل ذکر و مهم در رابطه با تاریخ خراسان و فارس این است که: فارس و فارسی عناوین نژادی و قومی نیست؛ بلکه عناوین فرهنگی است. در متون تاریخی دورة اسلامی غالبا واژه‌های مانند عجم و فارس و تازیک، به مفهوم قومی و نژادی استعمال نشده است؛ بلکه در این عناوین همچون کلمة مسلمان و مسیحی، مفهوم فرهنگی و مذهبی لحاظ شده است. یعنی فارس به سرزمینی گفته می‌شده که ساکنانش زردشتی بودند و فارسی نیز به اقوام و نژادهای مختلفی اطلاق می‌شده که پیرو آئین زردشتی بودند[1]

 

عنوان تاجیک نیز مانند عنوان فارس است؛ یعنی تازیک یا تاجیک به اقوام مختلفی گفته می‌شده که دین قبلی خود را ترک کرده و به دین تازی (دین عرب) گرویده بودند و بویژه به عرب زادگان فارسی زبان و یا ترکانی که به دین اسلام گرویده و به زبان فارسی سخن می‌گفتند، تازیک یا تاجیک گفته شده است. 

 

به نظر میرسد که، نام پارس از نام جبال اُوپارسِین گرفته شده است. جبال پامیر و هندوکش و بابا ، در اَوِستا یعنی در بند سومِ یشتِ نوزدهم که موسوم به کیان یشت است، به نام «اُوپَئِیرِی سَئِنا» Upairi saena  ذکر شده است.[2]  و اُوپائيري‌سَئِنَ  Upairi saena  به معنی بالاتر از پرواز عقاب يا سيمرغ (سینمرغ) است. [3]

 

بُندِهش هندي (تفسير اَوِستا) از جبال اُپارسین  به نام کوه ابرسین و کوه پارس یاد کرده و نوشته است: « در دین (اَوِستا) گوید که: نخستین کوه البرز است، پس همة کوهها به هجده سال فراز رَستند... دیگر کوهها از البرز رَستند... این را نیز گوید که جز البرز، کوه اَبَرسِین بزرگترین است. کوه ابرسین را کوه پارس خوانند. بُن آن در سیستان، سر (آن) به چینستان است...کوه بس شگفت، آنکه به پارس از همان کوه ابرسین است. کوه سیاه مند (سیاه کوه در 70 مایلی مرکز یکه اُولنگ) و کوه برفمند (سفیدکوه معروف به فیروز کوه غور)[4] که از ایشان (کوههای) کابل و آن نواحی تا سوی چین رَسته است.» [5]

 

بندهش پهلوی نیز نوشته است: این را نیز گوید که جز البرز، ابورسین‌کوه باشد که ابرسین خوانده شود. بزرگترین کوه همۀ پارت (در متن p,ls = پارس است.  زير نويس ص72) است. بُن او به سیستان و سرش به چینستان است. [6]

مترجم بندهش هندي در توضيح كوه اُپارسِین نوشته است: اين كوه بعد از البرز بزرگترين كوه است كه آغازش از چينستان و بُن آن در سيستان است. و در بند هش، رودهاي هريرود، هیلمند، مرورود و بلخ رود، از اين كوه جاري مي شوند. در قلة آن گياه هوم مي روييده است. دانشمندان آن را يكي از قسمتهاي غربي هندوكش مي دانند كه سلسله كوه بابا است. [7]

 

مورخان و جغرافیا‌نگاران دورة اسلامی مانند ابن فقيه همدانی (ق سوم) مَقدِسی شامی (ق چهارم) و ياقوت حَمَوي (ق هفتم) و دیگران، سرزمین‌های مابین دریای بلخ و دجله را سرزمین فارس باستان خوانده و نوشته اند.

سرزمين فارس باستان پیش از اسلام، شامل سرزمین‌های ميان رود بلخ تا مرز آذربايجان و ارمنستانِ فارس تا فرات و صحرای عرب تا عُمان و سپس تا کرمان و طبرستان (به قول ابن فقیه) و تا مُكران (به قول یاقوت)  و كابل و تخارستان بوده است.[8] 

 

پیغمبر اسلام (ص) در سال ششم هجری، نامه‌ی به خسرو پرویز ساسانی فرستاده است. پیامبر در این نامه‌ از خسرو پرویز به عنوان «عظیم فارس» یعنی پادشاه کشور فارس یاد کرده و از وی خواسته است که دین اسلام را بپذیرد.

با اینکه اقوام مختلفی مانند عرب و تُرک و کُرد و لور و خراسانی و اقوام دیگر در قلمرو شاهان ساسانی زندگی می‌کردند، اما همه این قلمرو پهناور به نام فارس یاد شده و خود ساسانیان را شاهان فارس گفته اند. بنا بر این میتوان گفت که فارس نامی مخصوص برای قوم و نژاد خاص نیست.

 

پیغمبر اسلام (ص) در نامة خود چنین نوشته است: « بسم‌الله الرحمن الرحیم. مِن محمد رسول‌الله الی کسری عظیم فارس، سلام علی من اتبع الهدی، و آمِن بالله و رسوله و اشهد ان لا اله الا الله و انی رسول الله الی الناس کافة لینذر من کان حیا. اَسلِم تُسلَم فان اَبَیتَ فعلیک اثم المجوس.»[9]

یعنی به ‌نام خدای رحمان و رحیم. از طرف محمد رسول خدا  برای خسرو بزرگ فارس. سلام بر پیروان هدایت. به خدا و پیغمبرش ایمان بیار و گواهی بده که خدایان دیگری جز خدای بزرگ نیست و من هم پیامبر خدا برای مردم هستم. مسلمان شو تا سالم بمانی و اگر اسلام نیاری، گناه مجوس به گردنت.

در این جا پرسشی وجود دارد که، اگر در گذشته، خراسان را فارس می‌گفتند، پس چرا غالبا در منابع دوره اسلامی، ایالات جنوب ایران امروزی و حوزه شیراز به ‌نام فارس خوانده شده است، نه خراسان؟

 

پاسخ: اغلبِ مردمان عراقِ عرب و عراقِ عجم و سیستان و خراسان (افغانستان کنونی) در همان آغاز ظهور اسلام، آیین زردشتی و ادیان دیگر خود را ترک کرده و به دین اسلام گرویدند، لذا در منابع دوره اسلامی از آنها به ‌نام فارسی چندان یاد نشده است؛ اما بلاد جنوب ایران مانند شیراز، کازرون، ارجان، یزد و... تا حدود قرن چهارم و حتی تا قرن پنجم و آغاز قرن ششم هجری، یعنی تا حدود پنج قرن پس از اسلام، پیرو دین پارسی و زردشتی باقی ماندند و جزیه می‌پرداختند؛ لذا بلاد یادشده را در منابع دوره اسلامی به نام فارس و فارسی نوشته اند.

 

  ابن فقیه (ق چهارم) خراسان را فارس خوانده و نوشته است: اگر بپرسند که چطور مردم فارس بهتر و پارساتر گفته نمی‌شوند، در حالی که پیامبر (ص) فرموده است: «لو كان الإيمان معلقا  بالثريا لنالته رجال من فارس»[10] یعنی اگر ایمان به ثُریّا آویزان باشد، مردانی از فارس به آن دست می یابند؟ در پاسخ میگویم که: این حدیث پیامبر دلیل بر رغبت و شتافتن مردم مورد نظر به دین و چنگ زدن به سنن پیغمبر است. اگر مصداق این حدیث را  در مردم فارس بجوییم، در آغاز و انجام آن چیزی نمی یابیم. در آغاز با مسلمانان به سختی دشمنی و جنگ کردند، تا اینکه شکست خوردند و چشیدند آنچه را چشیدند. پس از آن نیز در میان شان بجز اندکی، عالم و صاحب اثر و فقیه دین شناس و عابد دیده نمی‌شود. [11] [اما] مردم خراسان، با رضا و رغبت داخل دین اسلام شدند و دیندار ترین و پرهیزگار ترین مردم بودند، و از میان آنها محدثان و نخبگان نامی و دانشمندان پیشگام و عابدان و مجتهدان بر خواسته اند.

 

اگر بپرسند که رسول‌الله این ویژگی نیک را در باره فارس فرموده و شما چطور آن را در باره خراسان آورده ای؟ در پاسخ می‌گویم که فارس و خراسان در نزد عربها یک چیز شمرده می‌شوند. زبان مردم فارس و خراسان هردو فارسی است و تمام این مردمان فارس گفته می‌شوند، ‌چنانکه همه کسانی که به عربی سخن می‌گویند، عجم‌ها آنها را عرب می‌گویند. ...گويند: همه دنیا بيست و چهار هزار فرسنگ است. [بدین ترتیب که] کشور سياهان دوازده هزار فرسنگ. کشور روم هشت هزار فرسنگ. کشور پارس دو هزار فرسنگ و سرزمين عرب دو هزار فرسنگ است. گوینده درینجا از خراسان که پهناورتر از فارس است نام نبرده است، چونکه وی کل خاورزمین را فارس شمرده است. [12]

 

مَقدِسی شامی نیز فارس و خراسان را یک چیز شمرده و نوشته است: در كتابى كه در كتابخانه عضدالدوله [دیلمی] بود خواندم: مردم فارس در پيروى سلطان سربه‌زيرترين، و در برابر ستم شكيباترين مردمند، سنگين‏ترين خراج را مى‏پردازند و بد‏ترين خواری را مى‏پذيرند. مردم فارس هيچ دادگر نديده‏اند. اگر گفته شود: مگر پيامبر در ستايش ايشان نگفت که: «اگر ايمان در ثُریّا باشد باز مردانی از فارس بدان خواهند رسيد» ؟ پاسخ اين است كه: خراسان و فارس نزد عربها يك‌چیز شمرده می‌شد؛ وگرنه، كَى دانشمندى جهانى از فارس برخاسته ؟ در صورتى که خراسان، «ابن مبارك» و ابن «راهُويه»[13] و مانند آنها را در فقه و حديث بيرون داده و امروزه نيز از پيشوايان بزرگ خالى نيست و فارس از اين نظر خالی است. آنان (فارسیان) تأليفى قابل‏ اعتماد و يا روشى شايسته پيروى در دانش ندارند. مگر نمی‌بینی که ابوخالد مى‏گويد: کل سرزمین فارس سه هزار فرسنگ (هژده هزار کیلومتر[14] ) است در حالى كه این فارس يك صد و بيست فرسنگ (هفتصد و بیست کیلومتر) است؛ روشن است كه او خراسان و پيرامونش را گفته است. [15] 

عبدالله بکری اندلسی (ق پنجم) نیز خراسان را فارس خوانده و نوشته است: خراسان به معنی برآمدگاه خورشید است و عرب‌ها وقتی که از مشرق زمین یاد کنند، «فارس» می‌گویند. پس خراسان از فارس است. بنا بر این پیامبر (ص) که فرموده: «اگر ايمان در ثُریّا باشد، مردانی از فارس بدان خواهند رسيد» منظورش اهل خراسان است. زیرا اگر مصداق این حدیث را  در مردم فارس بجویی، در آغاز و انجام آن چیزی نمی یابی؛ اما عین این صفت را در مردم خراسان می‌یابی. مردم خراسان با رضا و رغبت داخل دین اسلام شدند و از میان آنها دانشمندان، هوشمندان، محدثان، زاهدان و دینداران بر خواستند. اگر محدثین همه شهرها را بنگری، می‌بینی که نصف آنها خراسانی‌اند. دولت‌مردانی مانند برمکی‌ها، قحطبی‌ها، طاهر [پوشنگی] و فرزندانش، و علی بن هاشم و دیگران از خراسان برخاسته‌اند. اما مردم فارس مانند آتش، خاموش شد و بجز ابن مقفع و فضل و حسن پسران سهل چیزی قابل ذکر و مردان معروفی از آن باقی نمانده اند. [16]

 

نکته دیگر اینکه: از القاب و نام‌های ملوک و حاکمان محلی خراسان در دوره اسلامی نیز دانسته می‌شود که زبان مردم خراسان فارسی دری بوده است؛ چونکه نام شاهان محلی شان نام‌های فارسی دری است.

ابن خردادبه خراسانی (ق سوم هجری) در ذیل «ألقاب مُلوك خراسان و مشرق» القاب و عناوین حاکمان خراسان و مشرق‌زمین را چنین شرح داده است: 1) مَلِک نیشابور «کنار» . 2) مَلِک مرو «ماهُویه». 3) مَلِک سرخس «زادُویه». 4) مَلِک أبيورد، «بهمنه». 5) مَلِک نِسا «ابراز» (ابوبراز). 6) مَلِک غرشِستان «برازبنده». 7) مَلِک مرورود (مرغاب) «کیلان». 8) مَلِک زابلستان «فیروز». 9) مَلِک کابل «کابلشاه». 10) مَلِک ترمذ «ترمذشاه». 11) مَلِک بامیان «شیر بامیان». 12) مَلِک سُغُد «فیروز». ملک فرغانه «أخشيد». 13) مَلِک ریوشاران «ریوشار». 14) مَلِک جوزجان «جوزجان خداه». 15) مَلِک خوارزم «خسروخوارزم». 16) مَلِک خِتّل «ختّلان شاه» و «شيرختّلان». 17) مَلِک بخارا «بخارا خداه». 18) مَلِک أسروشنه «أفشين». 19) مَلِک سمرقند «طرخان». 20) مَلِک سجستان و رُخَج و زمینداور «رتبيل». (زنبیل، ابن فقیه). 21) مَلِک هرات و پوشنگ (غوریان) و بادغيس «برازان». 22) مَلِک كَش «نِيدُون». (نیرون، ابن فقیه). 23) مَلِک وردانه «وردان‌شاه». 24) مَلِک جرجان «صول». 25) مَلِک ماوراءالنهر «کوشان‌شاه». 26) اما ملوک ترك به نام‌های: «هيلوب خاقان» «جبغویه‌خاقان» « شابه‌خاقان » « سنجبوخاقان » «مانوش‌خاقان» «فيروزخاقان» یاد میشوند، و ملوک خورد آنها به نام‌های « طرخان» «نيزك» «خورتكين» «تمرون» «سهران» و «غوزك» و «سهراب» و «فورک» هستند. [17]

 

نتيجه اینکه) از مجموع اسناد و شواهد نام‌برده، دانسته مي‌شود كه بلاد خراسان زمین، یعنی بلخ و تخارستان و غورستان و زابلستان و سیستان و نیمروز و بادغیس و هرات و مرو و نیشابور را در گذشته به ‌نام فارس و زبان شان را فارسی می‌گفته‌اند. زیرا زردشت و فرهنگ و ادب و آیین زردشتی و فرهنگ و ادب و شاهنامه‌های فارسی، نخستین بار در حوزة خراسان (افغانستان) ظهور کرده است. اما پس از انتشار دین و فرهنگ و زبان فارسي به سرزمين‌هاي ديگر، واژة فارس و فارسي، مانند واژة «مسلمان» به عنوان يك نام فرهنگی كاربرد يافته و شامل کل سرزمین‌های فارسی مذهبان گردید که از رود بلخ تا رود دجله را شامل می‌شد.

 


 


 

[1]   به ذهبى (م 748)، تاريخ‏الإسلام، ج‏9، ص:467/  تحقيق عمر عبدالسلام / بيروت دار الكتاب العربى/ چ دوم 1413 ه ق /

و الفهرست ابن ندیم، چاپ مصر و بیروت، ص382. /  و اعيان الشيعه و ريحانت الادب ج 4 ص 242، ج6 ص244 تا250 / و علامه هبت الدین شهرستانی، مقدمه فِرق الشیعه نوبختی، چ نجف، 1355ق، صفحه ج / و تاريخ‏الطبري/ج 1/ 240 (دارالتراث بیروت) / و نامه دانشوران ج 2 ص 607 رجوع شود.

[2]   ر.ک. به: دکتر محمد جواد مشکور، ایران در عهد باستان، ص2 / دکتر پورداود، يشت‌ها، ج 2، ص 297

[3]  دکتر پورداود‏، يشت‌ها، ج 2، زيرنويس ص 326..

[4]  ر.ک: دایرت المعارف آریانا (چاپ کابل) ذیل سفیدکوه و سیاه کوه

[5]  رقيه بهزادي، بند هش هندي صص86- 87- 88 . به مهرداد بهار،  بند هش ايراني ص71 نيز رجوع شود. 

[6]   فرنبغ دادگی، بند هش ايراني، ترجمه مهرداد بهار،  ص73

[7]   رقيه بهزادي، بند هش هندي زير نويس ص 234

[8]  ابن فقيه، البلدان، ص 388 (چ اول عالم الکتب بیروت) و احسن‏التقاسيم، ص:448 و 449 / ترجمه، ج‏2، ص:667 و 668 / معجم‏ البلدان، ج‏4، ص:227، ذیل فارس (چ دار صادر بيروت) / دهخدا، لغتنامه، ذیل طخارستان. به استناد از کيهان سياسي حاشيه ص 214

[9]  تاریخ الطبری، 2 / 295

[10]  یاقوت نیز نگاشته است: قال ابن لهيعة: فارس و الروم قريش العجم، و قد روي عن النبيّ، صلّى الله عليه و سلّم، أنه قال: أبعد الناس إلى الإسلام الروم و لو كان الإسلام معلقا بالثريّا لتناولته فارس، و كانت أرض فارس قديما قبل الإسلام ما بين نهر بلخ إلى منقطع أذربيجان و أرمينية الفارسية إلى الفرات إلى برّية العرب إلى عمان و مكران و إلى كابل و طخارستان. (معجم‏البلدان،ج‏4، ص:227، ذیل فارس)

[11]  ابن فقيه، البلدان، ص 608 (چ اول عالم الکتب بیروت)

[12]   احمد ابن فقیه، البلدان، ص: 609 (چ اول عالم الکتب بیروت ) / ترجمه مسعود، ج1، ص:163 تا 166 (ویرایش و تصحیح بر اساس متن عربی) / گفتنی است که: بیشتر این مطالب  در باره  نکوهش مردم فارس ، در متن عربی ذکر شده است، لیکن در ترجمه ، از قلم افتاده است. نک: البلدان، ص 608  (چ اول عالم الکتب بیروت ) ترجمه مسعود، صفحه 165

 [13] ابوعبدالرحمن عبدالله ابن مبارک مروزی متوفی 181 هجری از محدثین تابعین است. در کتب عرفان و اخلاق، اخبار و نوادر و سخنان حکمت آمیز بسیار از او نقل کرده اند. (لغتنامه دهخدا، ذیل ابن مبارک)

محمد بن اسحاق بن ابراهیم حنظلی راهویی معروف به ابن راهویه، است. در مرو زاده شد و در نیشابور بزرگ شد و در خراسان از پدر خود و دیگران حدیث شنید و در سفرهایی به شام و عراق و مصر و حجاز از احمد بن حنبل و ابن شرقی و دیگران حدیث شنید. در سال 297 هجری در راه مکه بدست قرمطیان کشته شد. (اللباب فی تهذیب الانساب، لغتنامه دهخدا، ذیل راهویی)                  

[14] فرسخ عربی فرسنگ است و هر فرسنگ مطابق سه میل یا شش کیلومتر است. (دهخدا، ذیل فرسخ و فرسنگ)

 [15] احسن‏التقاسيم، ص:448 و 449                  

 [16] عبدالله بکری اندلسی، معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع، ج‏2، ص 490                

 [17] ابن خردادبه،مسالك‌الممالك، ص 39 تا 41 / این فهرست با فهرست مذکور در مختصرالبلدان ابن فقیه ص:648 و  649 و الآثارالباقية ص 100 تا 102 و مجمل‌التواريخ والقصص ص 420- 422 و صبح‌الأعشى 5: 484. و السيف‌المهنّد ص 99. نزدیک است و کمی تفاوت در آنها دیده می‌شود. 

(جمهوری سکوت)

 

 

 

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**