تاریخ و فرهنگ

نوسانات طبقاتی در افغانستان

**نوشته شده توسط شهید ابوذر غزنوی**. **ارسال شده در** تاریخ و فرهنگ

 

لمپن‌ها، به تعبیر دیگر طبقه بی همه چیز، به تعبیر ماركسیست‌ها پرولتارها، به كسانی اطلاق می‌شود كه نه وسیله كار دارند و نه درآمد ثابت و مطمئن. با شرایط بسیار سخت و متزلزل زندگی می‌كنند و نوعاً ناچارند كه با حداقل مزد حداكثر بهره به صاحب كار بدهد...

 

نوسانات طبقاتی در افغانستان

فاصله‌ها و مناسبات طبقاتی در طول تاریخ یكی از عوامل عمده انقلاب‌های اجتماعی بوده است. مناسبات طبقاتی در افغانستان، هم در حوادث جاری كشور نقش و تأثیر داشته و هم از حوادث تأثیرپذیرفته است.

یكی از طبقاتی كه در شكل‌گیری و سیر حوادث جاری كشور نقش بازی نموده، طبقه روحانی است. طبقه روحانی افغانستان در گذشته، برخلاف روحانیون مسیحی در قرون وسطی، جایگاه بسیار كم اهمیت در جامعه داشت. از آغاز سده بیست سازمان روحانیون به تدریج تكامل یافت و از نفوذ روزافزون مادی و معنوی، برخوردار گردید. رجال سیاسی و انقلابی، چون مولانا مشك عالم، حضرات شور بازار، شهید بلخی و را ... به جامعه تقدیم كردند. (البته ظهور جمال‌الدین افغانی، قبل از آنها كاملاً استثنایی بود).

كودتاچیان هفت ثور، برای نابود نمودن این طبقه دست به اقدامات افراطی و ناسنجیده زدند ؛ در واقع چاهی كندند كه محل سقوط خود آنها گردید. طبقه روحانی طی چهارده سال جهاد وسیعاً  انكشاف یافته است و فعلاً مقتدرترین طبقه جامعه افغانستان است؛ عملاً در بالای مخروط هرم سیاسی قرار دارد. چون اكثریت قریب به اتفاق مدعیان حكومت، رهبران و فرماندهان احزاب و سازمانهای مسلح روحانی‌اند. در جمع رهبران احزاب، تنها آقایان حكمتیار و گیلانی غیر روحانی‌اند و حكمتیار نیز در طول دوران جهاد در كنار فعالیت‌های سیاسی و نظامی در زمینه عقیدتی مطالعه كرده است. فعلاً قبل از اینكه یك مهندس معمولی باشد، یك مولوی لایق است. غیر از این دو همه روحانی اند.

پایین‌تر از رهبران، جایگاه سیاسی و اجتماعی درجه دو، به فرماندهان جهادی تعلق دارد، كه از طیف وسیع‌تر روحانی تشكیل شده و در طول چهارده سال جهاد صاحب نام و عنوان و نان شده‌اند. و قس علی هذا، مقامات پایین تر سیاسی را.

اگر بگوییم جایگاه سیاسی خوانین، قبل از انقلاب را روحانیون اشغال كرده‌اند گزاف نگفته‌ایم. البته با این تفاوت كه زمین تكیه‌گاه خوانین بود و روحانیون از این تكیه گاه محروم است.در گذشته، خوانین صاحبان اصلی قدرت بودند و با تجسم عالی قدرت «شاه» نه تنها رابطه ‌نزدیك داشتند، كه حتی از خود آنها بودند. به عبارت دیگر شاه نمونه تكامل یافته یك خان بود. بنابراین جای تعجب نیست كه خوانین در حالیكه املاك بزرگ، و به تبع آن عواید بیشتر از دیگران داشتند از پرداخت مالیات به سلاطین معاف بودند.

با توسعه تجارت و پیشرفت نسبی صنعت و تولد و رشد طبقه بورژوا، خوانین به تدریج از مراكز بزرگ و كوچك قدرت پراكنده شدند، و بورژواها، به پیشرفت‌های نایل شدند. (البته تا زمانی كه بورژواهای افغانستان بتوانند مثل طبقه قدرتمند سرمایه‌داری كشورهای سرمایه‌داری، كاملاً قدرت را قبضه كند وقت زیاد لازم است، ولی دیر یا زود چنین روزی فراخواهد رسید.)

بورژوازی در حال توسعه افغانستان، از نوع بورژوازی دلال و وابسته و واسطه جهان سومی است، نه از نوع سرمایه‌داری غربی. بیشتر تجارند كه كالاهای ساخته شده، از كشورهای پیشرفته وارد می‌كنند و روز به روز بر وابستگی كشور به صنایع خارجی می‌افزایند نه كارخانه داران و تولید كنندگان.

قبل از دو دهه اخیر تمام اركان قدرت و تمام منصب‌های عمده لشكری و كشوری، در قبضه اشراف و بورژواها بود. با آمدن تحولات دو دهه اخیر (كودتاهای اخیر دهه پنجاه و جنگ‌های خونین دهه شصت ) نه  تنها زمام قدرت از دست آنها خارج شد، كه حتی به شدت از دو طرف سركوب شدند. از یك طرف توسط دولت كه مدعی مبارزات ضد طبقاتی و ریشه كن نمودن طبقات ممتاز بود، و از طرف دیگر توسط روحانیون و طلاب فقیر كه رهبر و قوماندان و سرگروپ شده بودند و عملاً آنها را قلع و قمع می‌كردند.

آمدن طبقه متوسط در صحنه سیاسی، طی دو دهه اخیر گذشته، یكی از پدیده‌های بسیار مهم و تعییین كننده افغانستان است. منظور از طبقه متوسط كسانی است كه موقعیتی پایین تر از روحانیون، نجبا و ... و بالاتر از لمپن‌ها دارند. كسانی كه نه وضعیت خوب دارند و نه بد؛ وسیله كار و منبع درآمد مربوط به خود آنها است، محاسبه دقیق دارند و درآمد آنها به اندازه است، كه نه اندوخته می‌شود و نه گرسنه می‌ماند.

جالب اینجاست كه اكثر بانیان جنبش‌های چپی، اعم از سرخ و زرد كه بر مبنای ایدئولوژی ضد طبقاتی شكل گرفتند، اشراف زاده و خان زاده بودند.حفیظ‌الله امین از بانیان جنبش ضد طبقاتی و متمایل به شوروی، و دكتر اكرم یاری از پیشتازان مائوئیسم، خان زاده بودند. ببرك كارمل رهبر جناح پرچم، حزب دموكراتیك خلق و بزرگترین رقیب تره‌كی، فرزند یك ژنرال بود (رتبه ژنرالی قبل از انقلاب در انحصار خوانین پشتون بود) ولی بدنه جنبش های مذكور را افراد متعلق به طبقات غیر ممتاز تشكیل می‌دادند.

لمپن‌ها، به تعبیر دیگر طبقه بی همه چیز، به تعبیر ماركسیست‌ها پرولتارها، به كسانی اطلاق می‌شود كه نه وسیله كار دارند و نه درآمد ثابت و مطمئن. با شرایط بسیار سخت و متزلزل زندگی می‌كنند و نوعاً ناچارند كه با حداقل مزد حداكثر بهره به صاحب كار بدهد.

عقده طبقه بی همه چیز در مقابل طبقات بالا كه شاید به اثر زحمات آنها صاحب مال و منال شده‌اند، و به راه افتادن خیزشها و حركت‌های انقلابی یك امر طبیعی است. در افغانستان فقر، ستم طبقاتی، ملیتی و مذهبی در 200 سال اخیرف بیش از 14 سال جنگ و اشغال و تجاوز، طبقه بی همه چیز را بیش از پیش توسعه داده است.

دهه‌ های 50 و 60 توأم بود با كودتاها و اشغال و تجاوز و قیام‌های ضد خارجی، حركت‌های ملی كه شكل و ماهیت طبقاتی نداشت. همة مردم اعم از زن و مرد، پیر و جوان، دهاتی و شهری در آن سهم داشتند.

فكر می‌كنم در گیر و دارهای جاری افغانستان طبقه فئودال كه دارد به تاریخ می‌پیوندد عمده و بزرگترین بازنده است. فعلاً سیستم سیاسی فئودالی (خان خانی) از روستاها رخت برچیده است.

 

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**