تاریخ و فرهنگ

آیا افغانستان در زمان گذشته جزء ایران بوده؟ (بخش 1)

**نوشته شده توسط فاضل کیانی**. **ارسال شده در** تاریخ و فرهنگ

در اینکه نام مملکت افغانستان در عهد باستان بنام آریانا یا ایران، و در قرون میانه بنام خراسان بوده، هیچ شکی وجود ندارد و هیچ‌کس منکر این مطلب نیست.

عناوینی مانند نژاد مشترک هندوآرین، ایران بزرگ، فلات ایران، ایران شرقی، زبانهای ایرانی و خراسان بزرگ و... در منابع قدیمه وجود ندارد. بدون شک این اصطلاحات در قرن اخیر توسط غربیان ساخته و پرداخته شده است. [1]

مستر فرای انگلیسی یکی از کسانیست که ایران بزرگ و فلات ایران و... را بکار برده و نوشته است: «ایران بزرگ شامل همه سرزمینهایی میشود که در آنجا در دوران تاریخی به زبانهای ایرانی سخن گفته میشد و فرهنگ ایرانی نیز در آنجا پیروزمند و مسلط بود. بخشهایی از ماورای قفقاز و آسیای میانه و شمال غربی هندستان و بین النهرین و هم چنین فلات ایران را که مشتمل بر افغانستان و ایران است، جزو «ایران بزرگ» به‌شمار می‌آوریم. البته در این مورد مرزها را نباید دقیق گرفت، زیرا که ما نظر به قلمرو فرهنگی داریم و چندان پای بند قلمرو سیاسی نیستیم.» [2]   

 

بر اساس نظریه پردازی‌های غربیان، نویسندگان معاصر ایرانی، مانند دکتر افشار یزدی و سید مهدی فرخ و... نیز موضوع ایران بزرگ، فلات ایران و مسأله جزء و کل را مطرح کرده و افغانستان را جزء ایران بزرگ می‌خوانند، که البته منظور شان ایران بزرگ به مرکزیت فارس است.

اغلب نویسندگان معاصر ایرانی، سرزمین افغانستان را فاقد مدنیت و تاریخ مستقل قلمداد نموده و از آن بنام شاهراه تمدن ایران و هند و چین یاد میکنند، و هیچ کس شرح و توضیح نمی دهند که کدام شاهنشاهی ایران و کدام تمدن و فرهنگ.

آیا تمدن و شاهنشاهی ایران و هند بغیر از تمدن پیشدادی و کیانی در بلخ و زابلستان و کابلستان و موهنجودارو، یک سخن موهوم و پا در هوا و یک ادعای فاقد دلیل نیست؟

بر خلاف فرضیاتی که در قرن اخیر مطرح شده، از منابع معتبر و قدیمه چنین معلوم می‌شود که، سرزمین افغانستان در گذشته، نه تنها جزء ایران به مرکزیت فارس نبوده، بلکه همیشه خود ایران و خود پارس بوده و خاستگاه فرهنگ و تمدن و زبان ایرانی و زادگاه زبان فارسی بوده است. در ایران باستان به مرکزیت بلخ و زابلستان، زبانهای مختلف رایج نبوده بلکه تنها یک زبان رایج و رسمی بوده که بنام زبان آریانی یا فارسی دری یاد میشده است.

هم چنین افغانستانِ دوره اسلامی، نیز نه تنها جزء خراسان نبوده، بلکه خود خراسان و مرکز فرهنگ و سیاست و نژاد خراسان بوده است.

دکتر محمود افشار یزدی در باره جزء و کل نوشته است: «تاریخ نویسان اخیر افغانستانی مینویسند که کشور کنونی افغانستان پیش از این نام، همیشه کشور مستقل و جدا از ایران ، موسوم به «آریانا» و «خراسان» بوده است، این مطلب تا حدی درست است... نویسندگان افغان اصرار داشتند این قسمت را هم که اکنون ایران نامیده می شود «فارس» بنامند، که این هم  به تعبیر یونانی و اروپایی کلمة نادرست نیست. راست است که بخش عمدة افغانستان با بخشی از ایران کنونی و نقاطی دیگر در گذشته، یک چیز و به نام «خراسان» بوده است، اما این ناحیه جزئی از «ایران بزرگ» شمرده می شده، نه کشوری جدا و همسایة آن . وقتی هم که ناحیة خراسان از دیگر استانهای ایران جدا بوده در اثر ملوک الطوایفی یا استعمار خارجی (یونانی، عرب، ترک) بوده است . در آن زمان‌ها استان‌های دیگر ایران هم از فارس و آذربایجان و غیره همین حالت را داشته اند. [3]

وی می افزاید: « لاروس بزرگ (فرانسوی) در جلد 1 ص 567، چ 1968 م، تحت عنوان آرین و آریانا و آریانه چنین می نویسد: آریان، آریانا یا آریانه نامیست که در قدیم برای تعیین وطن «آرین‌ها» یعنی بخش شرقی شاهنشاهی پارس (ایران و افغانستان) استعمال شده است. ملاحظه می فرمایید که طبق «لاروس» اسم آریانا مخصوص افغانستان نیست. «لاروس» بعد از اصطلاح فرنگی «شاهنشاهی پارس» کلمه ایران و افغانستان را که نام های جدید این دو کشور می باشد، در پرانتز نوشته و خواسته است بگوید که، شاهنشاهی قدیم ایران شامل هر دو دولت امروزی بوده است.[4]

هم چنین دکتر افشار از صفحه 650 دائرت المعارف چمبرس انگلیسی نقل قول کرده و نوشته است: باختر (بلخ) یک ایالت شاهنشاهی ایران قدیم بوده و حد جنوبی آن «آریانا» است، که ایالت دیگر شاهنشاهی ایران بوده و با هرات یا «هَری» کنونی منطبق می شود، و بلخ را بسیاری از محققین وطن اصلی آرین‌ها و زادگاه مذهب زردُشت می دانند.[5]

آقای افشار اطلاق ایران بر افغانستان را که توسط شاعران و ادیبان فارسی زبان صورت گرفته، کمرنگ نشان داده و نوشته است: «یکزمان بود که اصلا ایران در اصطلاح بعضی‌ها عبارت بود از خراسان و در نتیجه میتوان گفت که در چنان زمان‌هایی ایران و خراسان آنروز و افغانستان امروز، در حقیقت یک چیز شمرده می‌شدند. مثلا در زمان سلطان محمود غزنوی وقتی شعرای معاصر او در اشعار خود می‌گفتند «خسرو ایران» یا «خدایگان خراسان» یک‌چیز را اراده می‌کردند. اگر نامی از افغانستان نمی‌بردند، به سبب این بود که این نام از لحاظ سیاسی و جغرافیایی هنوز وجود نداشت. [6]

سید مهدی فرخ سفیر ایران در دوره امان الله خان در افغانستان، تاریخ قوم افغان (پشتون) را با تاریخ سرزمین افغانستان زیرکانه مخلوط کرده و تاریخ چند هزار ساله این سرزمین را از بیخ انکار نموده و نوشته است: «قسمت غربی افغانستان تا قبل از اعلیحضرت نادر شاه افشار همیشه جزء ایران و قسمت شرقی آن زمانی در تصرف ایران و مدتی به طور ملوک الطوایف و زمانی هم در تحت صوبه‌جات هندوستان در می آمد... مملکت افغانستان قبل از قتل نادر شاه دارای تاریخ مستقلی نیست. زیرا تاریخ این قسمت ضمن سلطنت سلاطین ایران و یا جزو سلسله سلاطین هندوستان ذکر شده است و تاریخ مستقل این مملکت از 1160 هجری احمد خان دُرانی که بدواً قندهار را تصرف کرده و حکومت مستقلی تشکیل داد، شروع می شود.» [7]

 

نقد نظر دکتر افشار یزدی

 

شادروان دکتر افشار شاهنشاهی پارس را که در دانشنامه‌های نیم قرن اخیر اروپایی مطرح شده، به شاهنشاهی ایران ترجمه کرده و سرزمین بلخ و بلاد افغانستان را جزو آن شمرده است.

یک) نخست اینکه ترجمه کردن کلمه فارس به ایران و تطبیق آن بر ایران امروزی نارسا و گمراه کننده است، زیرا هرکدام از این دو کلمه، معنی و جغرافیای ویژه خود را داشته و دارند.

دیگر اینکه، منظور ایشان از شاهنشاهی ایران یا پارس کدام شاهنشاهی است؟ سلاطین ایران را در اَوِستا و متون پهلوی به نام‌های پیشدادی و کیانی نوشته اند، و در منابع دوره اسلامی، سلاطین ایران یا پارس را چهار طبقه به نام های پیشدادی و کیانی و اشکانی و ساسانی نوشته اند. باید اول اصل شاهنشاهی پارس و نام و جایگاه شان توضیح داده شود، پس از آن موضوع جزء و کل مطرح گردد.

اگر منظور وی از شاهنشاهی پارس یا ایران، شاهنشاهی خاندان هخامنشی است، اصل چنین خاندانی قابل اثبات تاریخی نیست، تا چه رسد به تمدن و شاهنشاهی آنان. زیرا بجز تاریخ نامعتبر هرودوت یونانی، هیچ یک از مورخان و نسب‌شناسان پارسی و عربی تا زمان رضاخان پهلوی، از هخامنش اطلاع نداشته اند.

اگر منظور شان از شاهنشاهی پارس یا ایران، سلطنت دوره ساسانی باشد، در پاسخ می‌گوییم که، برخی از شاهان ساسانی مانند اردشیر بابکان و شاپور اول و... بر بخشهایی از ایرانویجه یعنی افغانستان تسلط داشته اند، لذا به اعتبار تسلط بر ایرانویجه، قلمرو آنها در متون پهلوی بنام ایرانشهر خوانده شده و خود شان را شاه ایران خوانده اند.

این شاهان ساسانی که به گفته دمُرگان فرانسوی در سکه های خود «مَلکا مَلکانَ ایرانه» یا «مَلکانَ مَلکا ایرانه» یعنی شاه شاهان ایران ضرب کرده بودند، بدین سبب خویشتن را سزاوار این لقب می‌دانستند، چونکه شاهان محلی ایرانویجه یعنی افغانستان به آنها باج می‌دادند.

بدون شک نام ایرانویجه و ایران مخصوص سرزمین افغانستان کنونی بود و ساسانیان نیز به این سرزمین «اَیرانَ‌شَترو» (ایرانشهر) می‌گفتند، نه بر کل قلمرو خود. مازندران بزرگ و عراق عجم یعنی ایران امروزی، در هیچ یک از متون اوستایی و کتیبه‌های میخی بنام ایران گفته نشده است. متون پهلوی که غالبا در قرن سوم هجری و پس از آن نگاشته شده، ایران را بر جغرافیای اصلی آن بکار برده و اگر برخی از ساسانیان یا صفویان، به خاطر تسلط بر بخشی از ایرانویجه (افغانستان) اصطلاح «شاهان ایران» را برای خود بکار برده اند، این جنبه توصیفی و شاعرانه دارد، نه اساس جغرافیای طبیعی و نژادی و حتی سیاسی. زیرا نام آریا و ایران تنها و تنها بر تبار کیومرث زابلی و بلاد پیرامون جبال هندوکش اطلاق شده، و ساسانیان و ترکان صفوی این مطلب را میدانستند. کیانی

                                                                                                                                       ادامه مطالب در بخش دوم

 

 

 


 


[1]   ر.ک. به: ریچارد فرای، میراث باستانی ایران، ص 4 / و تمدن ایرانی، ترجمه دکتر عیسی بهنام، ص 43  (چ 1344)

[2]   ریچارد فرای، میراث باستانی ایران، ص 4

[3]   دكترمحمود افشار یزدی، افغان نامه ج1 ص 53 تا 55 / نیز صفحات 188 و 190 را بخوانید.

[4]   دكترافشار یزدی، افغان نامه ج1 صص56- 57

[5]   دكتر محمود افشار یزدی، افغان‌نامه ج1 ص58

[6]   دكتر محمود افشار یزدی، افغان‌نامه ج1 ص154

[7]   سید مهدی فرخ، تاریخ سیاسی افغانستان، ص 64 (چ 1371)

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**