جايگاه محبّت و موعظه در تربيت نوجوانان
چکيده:
همهي انسانها نياز به محبّت و موعظه دارند به خصوص نوجوانان که از نظر جنبههاي روحي و رواني، زمينهي مناسبتري براي پذيرش محبّت و موعظه دارند. در منابع اسلامي آيات و رواياتي زيادي به چشم ميخورد که روي تربيت انسانها به روش محبّت و موعظه تأکيد دارند حتّي اظهار محبّت را در امر تربيت يک امر ضروري دانستهاند همهي متربيان بايد توجّه داشته باشند، کاربرد اين دو شيوه شرايط خاصي خود را ميطلبد که آشنايي متربيان نسبت به آنها ضروري است از آن جمله ميتوان گفت محبّت بايد مبتني بر قاطعيت باشد در غير اين صورت نه تنها اثر مثبت ندارد بلکه جنبههاي منفي را در نوجوان تقويت ميکند. در امر موعظ، مطلوبترين شيوه، شيوهي گام به گام است که با استفاده از جريانهاي تاريخي، صحنههاي عبرت آموز، داستان و غيره انجام بگيرد.
واژههايکليدي: وعظ، محبّت، الگو و ابزار.
1. مفهوم محبّت
محبّت در لغت؛ به معناي دوست داشتن است و اين كلمه از حُب گرفته شده كه به معناي دوستي است در مقابل بُغض كه به معناي دشمني است. (لغت نامه دهخدا، ج24، ص504.)
و در اصطلاح؛ محبّت عبارت است از «نحوهي تدبير يا عملي كه يك فرد در رابطه با ارضاي يكي از نيازهاي ديگري به كار ميبرد. هرگاه نياز نباشد، محبّت بيفايده و بيمعنا است» (سيد شجاع الدين، حسيني، 1375ش، ص83)
2. نياز به محبّت
هر انساني به طور طبيعي داراي نيازهاي است كه ارضاي آنها رشد متعادل شخصيت اورا تأمين ميكند. يكي از نيازهاي اساسي و روحي انسان نياز به محبّت و تكريم است چون انسان هرقدر هم كه بزرگ باشد، چه از نظر سن و يا مقام، باز از تنهائي گريزان است، احتياج به دوست صميمي و يكرنگ دارد اصولاً مردمي كه مهر و محبّت و جاذبه ندارند به فرمايش امام علي(ع)افراد ناقصهستند ميفرمايد:«أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الْإِخْوَانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ» (نهج البلاغه، حكمت12.)
ناتوانترين مردم کسي است که در دوست يابي ناتوان است، و از او ناتوانتر آن که دوستان خود را از دست بدهد.
به خصوص نوجواناني كه محروميت از محبّت، تأثير نامناسبيدر رشد شخصيت آنها برجاي ميگذارد و عدم تأمين آن باعث از هم پاشيدگي روحي و فكري آنان ميگردد. ابراز محبّت در رشد اجتماعي، رشد عاطفي، رشد عقلاني، رشد بدني و رشد شخصيت آنها تأثير زيادي دارد.
به طور كلي اگر متربي احساس كند كساني هستند كه اورا دوست دارند، حتماً احساس خواهد كرد كه به جايي تعلّق دارد چون همهي انسانها متأثّر از حس تعلّق هستند نوجوانان هم وقتي بزرگ ميشوند، هر چه بيشتر احساس تعلّق به گروهي را بكنند و بتوانند با آن گروه احساس همبستگي كنند، احساسشان نسبت به خودشان عميقتر ميشود و در مييابندكه عدهي ديگري نيز مانند خودشان وجود دارد. (هارتلي، اليزابت، 1384ش، ص90.)
اگر نوجوانان احساسكنند كسي آنها را دوست ندارند و يادوست داشتني نيستند مسلماً آنان براي خود موانع عاطفي به وجود ميآورند و از روابط باهركسي كه به نظرآنان دشوار و دردناك ميرسد روگردان ميشوند، سعي ميكنند تظاهر كنند كه نيازي به دوست داشتن يا تعلّق داشتن به گروه ندارند زيراجستوجو و پذيرش محبّت و نيافتن آن، برايشان بسيار ناراحتكننده است. هم چنين آنان احساسدرماندگي شديد و نا اميدي عميقيخواهند كرد. لذا اميد آنان براي جلب محبّت و توجّه در موفقيتهاي فراوان، از دست ميرود زيرا وقتيآنان احساس ميكنند بيارزش و از نظر عاطفي طرد شده اند، عزت نفس وخود باوري شان شكوفا نميشود.( همان، ص91.)
3- كاربرد شيوهي محبّت درتعاليم ديني
شيوهي محبّت يك شيوهي ثابت در تعاليم ديني است كه در طول تاريخ انبياي الهي از اين شيوه براي تربيت انسانها استفاده كردهاند. در قرآن كريم خداوند متعال، ضمن دادن پاداش براي نيكوكاران از اظهار محبّت خود نسبت به آنها نيز ياد ميكند و ميفرمايد: «فَآتَاهُمُ اللّهُ ثَوَابَ الدُّنْيَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَةِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» ( آل عمران، 148) از اين رو، خداوند پاداش اين جهان، و پاداش نيک آن جهان را به آنها داد؛ و خداوند نيکوکاران را دوست ميدارد.
پيامبرگرامياسلام(ص) نيز به شيوهي محبّت آراسته بود وآن حضرت با چنين روشي در تربيت مردمان توفيق يافت. چنانکه خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ» (آل عمران 159.)
به (برکت) رحمت الهي، در برابر آنان [= مردم] نرم (و مهربان) شدي! و اگر خشن و سنگدل بودي، از اطراف تو، پراکنده ميشدند.
محبّت به عنوان صفتي از اوصاف آدمي در زندگي او خود نمايي ميكند محبّت معمولاً در شكل اهتمام پدر نسبت به فرزندان و سرپرستي، نصيحت و راهنمايي آنها به كارهاي كه خير و مصلحت آنها در آن است بروز ميكند. حضرت لقمان و نصايح پدرانهاش نمونه بارزي از اين نوع محبّت است. (منطقي، مرتضي 1372ش، ص569.)
4- ضرورت اظهار محبّت
يكي از عوامليكه باعث تأثيرگذاري مضاعف در تربيت انسانها ميشود، اظهار محبّت و دوستي و به زبان آوردن آن نسبت به متربي است و از دستوراتي كه در شرع مقدس اسلام وارد شده همين است كه انسان وقتي كسيرا كه قلباً دوست ميدارد به وي اظهار كند.(مطهّري، احمد، 1375ش، ص128.)
خداوند در تربيت انسان، محبّت را به عنوان پيوندي محوري به كار ميگيرد و ميفرمايد: «... فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ...» (مائده، 54)
خداوند جمعيّتي را ميآورد که آنها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند.
در اين آيه «يحبهم» قبل از«يحبونه» آمده است، يعني ابتدا از ابراز محبّت خداوند به بندگان و سپس از ابراز محبّت آدمينسبت به خدا سخن ميگويد و اين نشان ميدهد كه ابراز محبّت مربّي به دلبستگي متربي جهت ميدهد و حاصل آن، ظهور شيفتگي عميق در متربّي است. هنگامي اين شيفتگي حاصل شد، ميتوان با ابراز محبّت، فرد را به انجام برخي اعمال و با منع محبّت، اورا به ترك اعمالي برانگيخت. (باقري، خسرو، 1386ش، ج1، ص230.)
بيان محبّت از دوجهت ضرورت مييابد:
نخست آنكه گاه متربي نميتواند از اشارتها و ظواهر مربي به منويات دروني وي پي ببرد و يا آنكه در تفسير پارهاي از حركات و رفتارهاي عادي يا سهوي مربي دچار سوء تعبير ميشود. در اين موارد، ناهمواريها را ميتوان به مدد بيان هموار ساخت؛ چون به زبان آوردن مهر، در عين آن كه سهل و ارزان است، سخت نافذ و گران سنگ است.
ديگر آنكه به هرحال، بيان نيز جلوهاي از باطن است و با مضاعف شدن آن، جلوهي محبّت نيز مضاعف ميشود. (همان، ص231.)
اظهار محبّت، مايهي تحكيم پيوند تربيتي است و حفظ اين پيوند، لازمه و زمينهي تأثير گذاري مربّي و متربي است نمونهاي از اين گونه اظهار محبّت را در بارهي حضرت موسي(ع) ملاحظه ميكنيم: «وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَي عَيْنِي» (طه، 39.) و من محبّتي از خودم برتو افکندم، تا در برابر ديدگان من، ساخته شوي (و پرورش يابي).
در اين آيه خداوند باموسي(ع)سخن ميگويد: و از اين كه اورا در كودكي غرق محبّت خويش كرده بود و لحظه به لحظه بر او چشم داشت تا فرعونيان او را نابود نكنند و بلكه سخت فريفتهاش شوند، ذكري به ميان ميآورد و اورا بر لطف و محبّتي كه درحقّش ابراز شده، واقف ميكند.(باقري، خسرو، 1386ش، ج1، ص232.)
5- تربيت بايد مبتني برمحبّت وقاطعيت باشد
بر اساس نحوهي تربيت فرزندان در شيوهي محبّت ميتوان چهار الگوي تربيتي را به كار گرفت:
5-1. الگوي تربيتي مبتني برعدم محبّت و سخت گيري؛ اكثر علائم عصبي كه در افراد مشاهده ميكنيم، از طريق اين الگوبه وجود ميآيد، نگراني، تنش، اضطراب، افسردگي و در نهايت خـودكشي، خصوصيات عاطفي- هيجانياي هستند كه بواسطهء اين الگوي تربيتي ايجاد ميشود.( پل هاك،1383ش، ص63.)
5-2. الگوي تربيتي مبتني برمحبّت و عدم قاطعيت؛ در اين الگو اگرچه فرزندان كمتر دچار احساس افسردگي ياگناه كاري و شرمندگي ميشوند امّا در عوض با مشكلات ديگري دست به گريبانند، مشكلاتي از قبيل بيحوصلگي، نارضايتي از زندگي، و درك اين نكته كه از استعدادهاي خود به نحو احـسن استفـاده نكردهاند.آنها در ماندگي و ناتواني خود را درك ميكنند، اما از اعتماد به نفسلازم براي رفع ايننقايص برخوردار نيستند. (همان، ص66-67.)
5-3. الگوي تربيتي مبتني برعدم محبّت و عدم قاطعيت؛ بيشترين رفتارهاي ضد اجتماعي كه امروزه شاهد آن هستيم، حاصل تركيب و تلفيق اين خطاها در تربيت فرزندان است. در رفتارهاي از قبيل افراط در مشروبات الكلي ، دزديهايكوچك، تشكيلگروههاي ولگرد و تبهكار، اعتياد و ديگر رفتارهاي آشوبگرانه، ميتوان ردپاي اين الگوي تربيتي را مشاهده كرد اگرعوارض اين الگوي تربيتي در دورهي نوجواني وجواني اصلاح نشود، در بزرگسالي موجب بروز انواع ديگري از رفتارهاي ضد اجتماعي خواهد شد. (همان، ص71-72)
5- 4. الگوي تربيتي مبتني بر محبّت و قاطعيت؛ اگر الگوي مبتني بر محبّت و قا طعيت به نحوه احسن اجرا شود، بهترين و مطلوب ترين الگو در ميان الگوهاي تربيتي ياد شده خواهد شد. (همان، ص73.)
6- اثرات بيتوجّهي و عدم محبّت به فرزندان
محبّت در پرورش روح و روان متربي همانند غذا براي پرورش جسم ضروري است همان طور كه كمبود يا زياده روي در غذا موجب عوارض نامطلوبي درجسم ميگردد، كمبود يا زياده روي در محبّت، موجب اختلالاتي در روان متربي خواهد شد، بنابر اين اگر رعايت اعتدال در هركاري شايسته است، در محبّت نيز لازم و ضروري است. بيتوجّهي و عدم رعايت محبّت متعادل نسبت به متربي(به خصوص كودكان و نوجوانان) عوارض جبران ناپذيري به دنبال خواهد داشت كه به صورتهاي زير مشاهد ميشود:
1- بيماري روان تني كه آثار بدني دارد، ولي منشأ آنها مشكلات رواني است.
2- بيماريهاي تب يونجه و ناراحتيهاي پوستي و آسم.
3- تسليم شدن در مقابل ديگران به خاطر جلب محبّت آنان.
4- گوشه گيري... (فرهاديان، رضا، 1387ش، ص252.)
5- اختلال در روابط؛ خود كشيها كه به علبت بيعلاقه به «هستي»است، فرار از خانه، اعتياد، فساد جنسي، دزدي، وفساد اخلاقي به خاطر كمبود محبّت و عدم علاقه به خود است.
6- نارسايي در رشد(جسمي، فكري).
۷ـ بدبيني و بي اعتنايي. (حق جو، محمد حسين، ۱۳۷۷ش، ص۱۹۳.) اين عامل علل وعوامل مختلفي دارد كه برخي از آنها عبارتنداز:
7-1. محروميت از پدر و مادر.
7-2. طرد شدن از طرف پدر و مادر.
7-3. عدم آشنايي با مسائل تربيتي و بيتوجّهي به احتياجات رواني متربي. (فرهاديان، رضا، 1387ش، ص252.)
شيوهي موعظه و نصيحت
1- مفهوم وعظ
وعظ در لغت؛ اين واژه از ماده وَعَظَ، يَعِظٌ، وَعْظاً به معناي نصيحت كردن آمده است و از مشتقاّت آن، اتّعاظ به معني قبول موعظه كننده است (المنجد، في اللغة، ص908.).
وعظ در اصطلاح؛ سخني است كه آدمي را به سوي خير، يا ترس از عواقب سوء ترك آن، وادارد. (قائمي، علي، سال دهم، شماره4، ص۸.)
2- اهمّيت شيوهي موعظه در تربيت ديني
يكي از شيوههاي مهم تربيت و سازندگي انسان كه در همهي جوامع بشري از آن استفاده ميشود، شيوهي وعظ است اصولاً انسان بگونهاي ساخته شده است كه ارشاد و وعظ را بهتر از امر و نهي ميپذيرد در نظام تربيتياسلام به مسألهي وعظ عنايت بسياري شده است تا آن حد كه آن را به صورت يك روش مهم تربيتيدرآورده است لذا پند و نصيحت يك نياز طبيعي است در قرآن كريم آيات متعددي راجع به وعظ وجود دارد كه برخياز آيات مربوطه ذيلاً ذكر ميگردد: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَي وَفُرَادَي ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَّكُم بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ» (سبا، 46.)
بگو: شمارا تنها به يکچيز اندرز ميدهم ، و آن اينکه: دو نفر دو نفر يا يک نفر يک نفر براي خدا قيام کنيد، سپس بينديشيد اين دوست و همنشين شما [= محمّد] هيچ گونه جنوني ندارد؛ او فقط بيمدهنده شما در برابر عذاب شديد (الهي) است!
«أدْعُ إِلِي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»؛ (نحل، 125.) با حکمت و اندرز نيکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشي که نيکوتر است، استدلال و مناظره کن!
وَكُلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءَكَ فِي هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ؛ (هود، 120) ما از هر يک از سرگذشتهاي انبيا براي تو بازگو کرديم، تا به وسيلهي آن، قلبت را آرامش بخشيم؛ و ارادهات قوّي گردد. و در اين (اخبار و سرگذشتها،) براي تو حقّ، و براي مؤمنان موعظه و تذکّر آمده است.
هم چنين روات زيادي وجود دارد كه موعظه را يك امر مفيد و مؤثّر ميدانند كـه انينک بـرخي از آنها ذكـر ميگردد:
قال رسول الله(ص)«نِعْمَ الْهَدِيَّةُ وَنِعْمَ الْعَطِيَّةُ الْمَوعِظَةُ» (تاج لنگرودي، محمد مهدي، بيتا، ص18، بهترين وشايسته ترين هدايا، پند واندرز است.
قال رسول الله(ص) «ما اَهْديَ الْمُسْلمُ لاخيه هديَّةً افضلُ مِنْ كلمةِ حِكْمةٍ تَزيدُهُ هُديً اَوتَرُدُّهُ عَنْ رِدَي»؛ (همان، ص19) هيچ هديهاي كه مسلماني به برادر ديني خود فرستد بهتر ازكلمهي پند آميز نيست كه باعث ازدياد هدايت اوگردد و يا اورا ازهلاكت باز دارد.
3- شرايط واعظ
وعظ از نظر علمي جرياني است دو طرفه كه در يك طرف گوينده قرار دارد و درطرف ديگر شنونده و هردو بايد واجد شرايط و صفاتي باشند تا وعظ مؤثّر واقع گردد اهم شرايط واعظ عبارت است از:
3-1. خود معتقد به موضوع وعظ باشد وآن اعتقاد در وجودش ريشه داشته باشد زيرا سخن وقتي از قلب برايد، در قلب شنيده ميشود به هنگاميكه سخن زباني باشد از گوشها عبور نـخواهد كرد. چنـانکه امـام(ع) ميفرمايد: «اَلْكَلامُ اِذا خَرَجَ مِنَ الْقَلْبِ دَخَلَ في الْقَلْبِ، وَاِذا خَرَجَ مِنَ الْلسانِ لَمْ يَتَجَاوزْ مِنَ الاَذانِ» (قائمي، علي، 1373، ص23.)
3-2. فردي كه موعظه و نصيحت ميكند، بايد خود الگو و نمونهي عيني پند و اندرز خويش باشد و بـه آنچه به ديگران سفارش ميكند، خود عامل باشد زيرا آثاري كه متربي در عمل و رفتار مربي خويش مشاهده كند، به مراتب بسيار بيشتر از اثري است كه از زبان وي جاري ميشود و بديهي است در غير اينصورت متربي از ادامه شنيدن سخنان مربي خويش امتناع ميورزد يا وانمود ميكند كه پذيرفته در حاليكه اينطور نيست. (مرطوبي، رحيم، نشريه ماهنامه آموزشي_تربيتي، شماره65، 1363، ص38)
چنانکه امام صادق(ع) ميفرمايد: «اِنَّ الْعالِمَ اِذا لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ ذَلَّتْ مَواعِظَتُهُ مِنَ الْقُلُوبِ كما يَزِلُّ الْمَطَرُ مِنَ الْصَفا» (شيخ زين الدي(شهيد ثاني)، 1411ق، ص146)
عالمي كه به علمش عمل نكند، موعظه اش در دلها ميلغزد (دردلها نفوذ نميكند)، همانگونه كه باران ازروي سنگي صاف ميلغزد.
3-3. موعظه بايد رسا، بليغ، سنجيده و با اوضاع و شرايط شنونده و طرز فكرش سازگار باشد. گاه اتفاق ميافتد كه مربي دقيقاً استعدادهاي متربي را در نظر نميگيرد و موعظهي خود را آنچنان مبهم بيان ميكند كه فهم آن براي متربي مقدور نيست، در اين صورت وظيفهي متربي استكه به قدر لازم پند و اندرز خود را مشروح بيان كند تا مقصودش براي متربي كاملاً آشكارشود.(مرطوبي، رحيم، ماه نامه آموزش- تربيتي، شماره 65، 1363ش، ص38)
3-4. در موعظه بايد گام به گام پيشرفت يعني ابتدا پايهها را تثبيت و استوار ساخت، بعد به تثبيت فروع پرداخت و گرنه غالباً اثر معكوسخواهد داشت مثلاً كسيكه بد حجاب يابيحجاب است بايد در ابتدا در تقويت ايمان او كوشش كرد، بعد ازآن، وجوب رعايت حجاب را برايش اثبات نمود، بعد از آن با پند و نصيحت اورا به رعايت حجاب دعوت نمود. (اميني، ابراهيم، 1384ش، ص424)
3-5. واعظ بايد عاطفه برانگيز باشد، از الفاظي چون، فرزند من، عزيزمن استفاده كند (قائمي، علي، ماهنامهءتربيت سال دهم، شماره5، 1373، ص23) چنانکه خداوند در قرآن كريم اين شيوه رابه ما ميآموزد و ميفرمايد:
«يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ» (لقمان، 16)، پسرم! اگر به اندازهي سنگيني دانه خردلي (کار نيک يا بد) باشد، و در دل سنگي يا در (گوشهاي از) آسمانها و زمين قرار گيرد، خداوند آن را (در قيامت براي حساب) ميآورد.
امام علي(ع) نيز همين شيوه را به ما ميآموزد و ميفرمايد:
«فَإِنِّي أُوصِيکَ بِتَقْوَي اللهِ ـ أَيْ بُنيَّ ـ وَلُزُومِ أَمْرِهِ، وَعِمَارَةِ قَلْبِکَ بِذِکْرِهِ، وَالْإِعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ» (نهج البلاغه محمد دشتي،نامه31، ص370.) مراحل خودسازي پسرم! همانا تو را به ترس از خدا سفارش ميکنم که پيوسته در فرمان او باشي، و دلت را با ياد خدا زنده کني، و به ريسمان او چنگ زني.
3-6. خلوص و پاكي، داشتن طهارت روحي، آمادگي فكري و رواني، سن نسبتاً بالا، وجههي اجتماعي و علمي، از ديگر شرايط واعظان ميباشد. (علي قائمي، ماه نامه تربيت، سال دهم ، شماره پنجم، 1373ش، ص23)
4- كيفيت اجراي وعظ
اين نكته بسيار مهم است كه يك واعظ بداند وعظ باچه كيفيّت و صورتي به مرحلهي اجرا درآيد؟ در اين باب نيز نكات قابل ذكري وجود دارد كه برخي از آنها عبارتند از:
1- موعظه بايد به شيوهي حسنه باشد چون پند و موعظه، گاه به ديدهي مذمَّت نگريسته شده است و برخي از مكاتب تربيتي، مربيّان را از به كار بستن آن برحذر داشته اند.اگر موعظه به شيوهي حسنه انجام نگيرد اولاً مؤثر و نافذ واقع نميشود و ثانياً در مستمع، مقاومت و بلكه لجاجت بر ميانگيزد. (باقري، خسرو، 1386ش، جلد1، ص214) از اين رو، در قرآن كريم، به هنگام سخن از اين شيوه، قيد«حسنه» آمده است تا آن را از موعظه «سيّئه» جدا سازد چنانکه قرآن کريم ميفرمايد: «اُدْعُ إِلِي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَة»ِ (نحل، 125) با حکمت و اندرزنيکو، به راه پروردگارت دعوت نما.
2ـ موعظه بايد باكمال نرمي و مدارا و به صورت خير خواهي و دل سوزي انجام بگيرد يعني از خشونت و ملامت و اظهار برتري و غرور جداً اجتناب نمود زيرا اظهار غرور و برتري خود عاملي براي عدم پذيرش و مقاومت متربي در برابر واعظ است. (اميني، ابراهيم، 1384ش، ص424) خداوند در قـرآن كريم نيز همين شيوهاي وعظ را به بنده گانش ميآموزد آنجا كه به موسي و هارون فرمان ميدهدكه با فرعون به زبان نرم برخورد كنند چنين ميفرمايد: «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَي»؛ (طه، 44) امّا به نرمي با اوسخن بگوييد؛ شايد متذکّر شود، يا (از خدا) بترسد.
3- در موعظه بايد توجّه دادن به خدا و بيداركردن وجدان و فطرت متربي مطرح باشد. به خصوص در نوجوانان وجواناني كه از فطرت سالمتري برخوردار هستند زمينهي پذيراي اين توجّه فراهم تراست. (قائمي، علي، ماه نامه تربيت، سال دهم، شماره پنجم، 1373، ص24) امام علي (ع) همينكيفيت موعظه را در نامهي خود به استان دارش به كارميگيرد و ميفرمايد: «اََمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْکَ أَمْرٌ، إِنْ کُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ رَبَّکَ، وَعَصَيْتَ إِمَامَکَ، وَأَخْزَيْتَ أَمَانَتَکَ» (نهج البلاغه، نامه40) از تو خبري رسيده است که اگر چنان کرده باشي، پروردگار خود را به خشم آورده، و امام خود را نافرماني کردي، و در امانت خود خيانت کردي.
5- ابزارها در موعظه
براي تأثير بيشتر موعظه و نافذ ساختن آن، در درون متربي، با يد از فنون و ابزاري استفاده شود كه پاسخگوي نيازهاي روحي و رواني نسلجديد باشد. متربي ميتواند براي رسيدن به اين هدف، از ابزارهاي متعددي بهره بگيرد كه ازآن جمله ميتوان موارد زير را برشمرد:
5- 1. داستانها؛
معمولاً هرداستاني حامل پيامي از سوي واعظ براي متَّعظ (متربي) است و فرد را به سوي هدف مورد نظر سوق خواهد داد. (علي قائمي, ماه نامه ترتيت, سال دهم, شماره پنجم,1373، ص24)
خداوند متعال در خطاب به پيامبرش به زيبايي، استفاده از اين ابزار براي روشن شدن حق و رسيدن به آن را بيان كرده است و ميفرمايد: «وَكُلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءَكَ فِي هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ» (هود، 120) ما از هر يک از سرگذشتهاي انبيا را براي تو بازگو کرديم، تا به وسيلهي آن، قلبت را آرامش بخشيم؛ و ارادهات قوّي گردد. و در اين (اخبار و سرگذشتها،) براي تو حقّ، و براي مؤمنان موعظه و تذکّر آمده است.
5- 2.صحنههاي عبرت آموز؛
در مسير زندگي انسان چه بسيار صحنههاي عبرت آموزي(از قبيل: گردش روز گار، مرگ و ميرها ، فلاكت منحرفان، سقوط ظالمان ...) هستند كه همه براي آدمي موعظه آموزند و بايد اين جريان را وسيلهي پند آموزي و وعظ ديگران قرار دهيم. (علي قائمي، ماه نامه تربيت، سال دهم، شماره پنجم،1373، ص25)
در قرآن كريم آيات متعددي راجع به عبرت آموزي وجود دارد از جمله آنها است آيات ذيل كه ميفرمايد: «لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِيالْاَلْبَابِ»[1] (يوسف، 111) در سرگذشت آنها درسعبرتي براي صاحبان انديشه بود!
امام علي(ع) ميفرمايد: «أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُکُمْ، وَأَنَا الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَکُمْ، وَغَداً مُفَارِقُکُمْ! (نهج البلاغه، خطبه، 149). من ديروز رهبر شما بودم و امروز مايهي پند و عبرت شما هستم.
5- 3. جريانات تاريخي؛
تاريخ براي ما درس و موعظه آموز است. مطالعه در تاريخ سلف و تجارب امم، چيــزهاي زيادي به ما ميآموزد، و عمر مارا به مقياس قابل ملاحظهاي زياد ميكند چون حاصل عمر، چيزي جز «تجربه» نيست تاريخ عاليترين تجربيات را در اختيارما ميگذارد.( جعفر سبحاني، 1363ش، ص18)
دين اسلام درباره تاريخ توصيهاي فراوان دارد قرآن كريم دربارهي تاريخ ميفرمايد: «قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُواْ فِي الأَرْضِ فَانْظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذَّبِينَ» (انعام، 11) پيش از شما، سنّتهايي وجود داشت؛ (و هر قوم، طبق اعمال و صفات خود، سرنوشتهايي داشتند؛ که شما نيز، همانند آن را داريد.) پس در روي زمين، گردش کنيد و ببينيد سرانجام تکذيبکنندگان (آيات خدا) چگونه بود؟!
امام علي(ع) ميفرمايد: «أَيْ بُنَيَّ، إِنِّي وَإِنْ لَمْ أَکُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِي، فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ، وَفَکَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ، وَسِرْتُ فِي آثَارِهِمْ، حَتَّي عُدْتُ کَأَحَدِهِمْ، بَلْ کَأَنِّي بِمَا انْتَهَي إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَي آخِرِهِمْ» (نهج البلاغه، نامه31) پسرم! درست است که من به اندازهي پيشينيان عمر نکردهام، امّا در کردار آنها نظر افکندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثارشان سير کردم تا آنجا که گويا يکي از آنان شدهام، بلکه با مطالعهي تاريخ آنان، گويا از اوّل تا پايان عمر شان با آنان بودهام.
نتيجه
هرچند دوشيوهي محبّت و موعظه نقش اساسي در تربيت انسانها دارند و در منابع اسلامي نيز براي استفاده از اين دوشيوه تأکيد زياد شدهاند؛ اما بايد متربيان توجه داشته باشند که به کارگيري شيوة محبت و موعظه بدون آشنايي با شرايط لازم در بهره گيري آندو، نه تنها نتيجة مثبت را به دنبال نميآورند بلکه طبعات منفي را نيز در پي خواهند داشت. لذا توصية اين مقاله به همهاي کساني که تربيت فرزندان و نوجوانان را به عهده دارند، اين است که قبل از به کارگيري اين دوشيوه بايد آشنايي نسبي با شرايط لازم و کيفيت اجراي آندو را داشته باشند.