جوان و جواني از نگاه امام علي (ع)
چکيده
در نوشتار پيش رو، پس از مقدمة کوتاه در مورد اهميت جوان و جواني، چيسـتي جوان و جواني واکاوي گرديده و تعيين زماني دوران جواني، با دقـت در تعابير بهکار رفتـه در روايات و از منظر علم و دين بررسي و تحليل شده است. در ادامه حساسيت مقطع جواني در نگاه علم و دين، بحرانهاي جواني و راهکارهاي بازدارنده از نگاه امام علي(ع) و ديگر روايات بحث گرديده است. مــهمترين ويژگيهاي جوان و جواني که در کلمات نوراني امام علي(ع) و ديگر روايات به آنها اشاره شده، تا شش ويژگي بررسي شده است. تلاشهاي نفوذي دشمنان اسلام بر انحراف نسل جوان امّت اسلامي و اساسيترين راهکارهاي مقابله و خنثي سازي ترفندهاي مدرن بدخواهان، از مهمترين موضوعاتياند که در اين تحقيق به آنها پرداخته شده و هرکدام در موقف خود مورد تحليل و بررسي قرار گرفتهاند و در پايان هم نتيجه گيري.
واژگان کليدي: جوان، جواني، امام علي(ع)، چيستی، بحران، راهکار، ويژگي، انحراف، نفوذ.
مقدّمه
جوان و جواني، دو گوهر پر اهميت و گرانبهايي است كه به دليل فراهم بودن استعدادها و قابليتهاي فراوان شكوفايي و رشد، در مکاتب فکري مختلف از ارزش و منزلت خاصي برخوردار است؛ زيرا از يکسو دوران جواني مهمترين دوران زندگاني انسان محسوب ميشود و از سوي ديگر در اين مقطع حساس، تحولات و ديگر گونيهاي عظيمي در درون فرد در حال شکلگيري است. مثلاً جوان، در مرز جواني از طفيلي بودن به خود اتکايي گرايش دارد، نيروي عاطفي در او افزايش مييابد، در عالم دوستي، افراد را عاشقانه دوست دارد و در عالم قهر و نزاع، تا مرز انتقام پيش ميرود. در اين سنين، افراط و تندروي، غرور، خودشناسي، ترديد، اضطراب، خيالات، تهور، استدلال و هوش در بالاترين درجة خود قرار دارد و استعدادها به اوج ميرسند. از اينرو، فصل جواني يك فرصت طلايي است؛ چون ترقّي و انحطاط انسان در همين مقطع شكل ميگيرد.
به همين دليل، نگرش به دورهي جواني و سيماي جوان در نگاه بلند، ژرف و الهي امام علي(ع) اهميت فراوان دارد و افقهاي نوين، شفّاف و خداپسندانهاي را به روي جوانان ميگشايد، تا اين طبقهي پر انرژي، داراي استعدادهاي فراوان، اثرگذار و تعيين كننده، در مناسبات و نهادهاي اجتماعي و مدني را بيشتر و بهتر بشناسانيم، چه اين که امام علي(ع) از مؤلفهها و مختصات فطري و حقيقي در شرح ابعاد وجودي و تفسير هستي« جوان» سخنان ارزشمند بسياري به ميان آوردهاند كه اگر جوانان به آنها با ديدة بصيرت و دقت بنگرند، قطعاً به يك «خويشتن شناسي»، «كمال شناسي» و «سعادتگزيني» حقيقي رهنمون خواهند شد و اگر انديشمندان دلسوز و متولّيان امور روان شناختي و تربيتي جامعه اسلامي نيز به اين مؤلّفهها با نگاه علمي و تخصصي بنگرند، در فهم زوايا و لايههاي وجودي»جوان» و پيدا كردن راه درمان دردهاي گوناگون جامعه، كمكهاي قدر برانگيزي خواهند كرد.
با اين مقدمه، در اين تحقيق سعي شده است تا ويژگيهاي جوهري و عَرَضي جوان و جواني را با محوريت کلمات ناب و سيره رفتاري امام علي(ع) خلاصه و گويا، تبيين نماييـم؛ زيـرا امام علي(ع) که انسان كامل و قهـرمان همهي ارزشهاي انساني و جوانمردي است، در بيان غفلت برخي انسانها از دوران طلايي جواني ميفرمايند: « در ايام سلامت بدن، سرمايهاي فراهم و مهيا نساختند و در اوايل فرصتهاي زندگي و نيرومندي، درس عبرتي نگرفتند و درخشندهترين ايام عمر را رايگان از كف دادند، آيا كسي كه در جواني اهل تن پروري بوده، ميتواند در پيـري جز شكستگي و ذلّت انتظاري داشته باشد؟» ( فيض الاسلام؛ نهج البلاغه، ص1800 و ابن طاووس هلالی؛ 1409ق، ج2، ص686 . روايات مشابه: نگا: نهج البلاغه صبحي صالح، ص110؛ آمدي؛ غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص183؛ حر عاملي؛ وسائلالشيعة، ج1، ص89 و ج16، ص83 و ابن بابويه (صدوق)؛ منلايحضرهالفقيه، ج4، ص356.)
نکات حسن ختام اهميت جوان و جواني:
1. بدون شك دوران جواني دوران طلايي،گرانسنگ و ممتاز زندگي است.
2. جوان بايد به «خويشتن شناسي» و «خويشتن يابي« براي نيل به ثبات شخصيت و كماليابي برسد.
3. بهرهبرداري مثبت و سالم از دوران جواني، شرط لازم و مهم براي سعادتگرايي است.
4. جواني دوراني است كه خوشبختي يا بدبختي انسان در آن دوران رقم ميخورد پس بايد آنرا دريافت.
5. دوران جواني دوران سلامت فكر و روح و لطافت دل براي پذيرش حقايق و معارف است.
6. عمر انسان كوتاه و جواني زودگذر و از بين رونده است لذا يك روز سستي باعث يك عمر حسرت است.
7. دوران جواني امام علي(ع)، بزرگان و رهبران دين، بهترين و مطمئنترين الگو براي جوانان هر عصر ميباشد.
چيستي جوان و جواني
معادل واژه جوان در فرهنگنامههاي عربي «شابّ» و «فتي» و معادل جواني «شَبَّ» و «فَتاء» استکه به معناي کسي است که در سالهاي جواني و سنين پيش از پيري قرار دارد، تازه جوان، در حال علوّ و بالا رفتن است. لفظ فتي و مشتقاتش از باب کنايه در مورد غلام، کنيز و آزاد نيز بهکار رفته است.( يوسف/30 و انبياء/60.) شَبَّ و فَتَاء به معناي جواني، سن بلوغ، آغاز هر چيزي و دوره جواني که تا 30 سالگي را به طور معمول در بر ميگيرد. «فُتُوَّة» جواني، جوانمردي، سخاوتمندي و كرم.( ابن منظور؛ 1414ق، ج1، ص480 و 482 و ج15، ص145/ فراهيدی؛ 1409ق، ج8 ، ص137/ قرشي بنابي؛ 1377ش، ج2، ص573).
در اين که آيا هردو واژه شابّ و فتي کاربرد يکساني دارند و يا متفاوت؟ عده کمي از لغت شناسان، متوجّه اين مسئله شده و تفاوت موارد کاربردي آن دو را چنين يادآور شدهاند: «معناي اصلي ماده فتي بلوغ تام است، چه در موضوعات خارجيه و چه در موضوعات معنويه. از مصاديق آن ميتوان به حکم حق تام، امر بالغ کامل، مرد توانمند مدبّر و جوان کريم عاقل اشاره کرد. همين بلوغ تام، مرز فرق بين فتي و شاب است که شاب بهر جواني اطلاق ميشود چه از نظر عقلي، کامل و تام باشد يا نه. اما فتي فقط به جواني اطلاق دارد که مرد قوي مدبّر و يا جوان کريم عاقل باشد و همين طور فرق گذاري ميشود بين فتوا، نظر و حکم که فتوا فقـط به نظري اطـلاق ميشود که از هر جهت بالغ و تام باشد، اما نظر عموميت دارد و در حکم جهت شهرت و يقين مورد لحاظ واقع ميشود.»( مصطفوی؛ 1368ش، ج9، ص28).
از مفهوم شناسي لغوي ميتوان نتيجه گيري کرد که در کاربرد عربي دو واژه «شاب» و «فتي» دقّتي نهفته است و آن اين که «شابّ» در هر جواني کاربرد دارد و «فتي» فقط در جوانمردان قوي و جوانـان تام و کريم العقل. ولي غالباً کساني که در کاربرد واژگان عربي دقتي ندارند آندورا مترداف فهميده و کاربرد يکي به جاي ديگري را صحيح ميدانند. اما با عنايت به اين که از واژگان «شاب، شبّ، فتي، فتاء، فَتِيه» و مشتقات هر يک، فقط واژه فتي و مشتقاتش در استعمالات قرآني به چشم ميخورد، ميتوان استنباط کرد که در نگاه قرآني فقط مردان، زنان و جوانان قوي، مدبّر و کامل العقل شأنيت اتصاف به اين صفت را دارند. بنابراين، آنهاي که کمال و کرامت عقلي، قدرت و مديريت زندگي را ندارند، نميتوان نام جوان و جوانمردي را بر آنها به طور حقيقي گذاشت.
در اصطلاح ميتوان گفت: «جواني عبارت از دوره گذر از بچگي به بزرگ سالي است و جوان يعني کسي که در اين دوره قرار گرفته، ميباشد.» به بيان ديگر؛ «جواني يك مفهوم کاملاً نسبي است، نه مطلق. هـرچند همـهي افراد بشر دورههاي كـودكي، ميانسالي، جواني و پيري را ميگذرانند، اما مدت هر يك از دورهها در اجتماعات گوناگون و در ادوار زماني متفاوت، فرق ميكند.»( مكارم شيرازي، حميد، 1372، ص102).
تعيين زماني دوران جواني
هرچند موضوع تعيين دقيق زماني دوره جوان و جواني، مطالعات و تحقيقات گسترده و جدّي را ميطلبد که در اين مقال نميگنجد، اما از باب «مالايُدرَکُ کُلُّهُ لايُترَکُ کُلُّهُ» در پرتو سخنان ناب ائمّهي معصومينG و با توجه به ديدگاه روانشناسان و صاحب نظران، ميتوان گامي به سوي تعيين تقريبي آن برداشت.
تعابير روايات در تعيين زماني دوره جوان و جواني هرچند به ظاهر متفاوت است، اما از کنار هم قرار دادن و مطالعه گروهي آنها ميتوان به يک جمع بندي نسبي دست يافت:
1. رسول اکرم7:« ألْوَلَدُ سَيِّدٌ سَبْعَ سِنِينَ وَ عَبْدٌ سَبْعَ سِنِينَ وَ وَزِيرٌ سَبْعَ سِنِينَ فَإِنْ رَضِيتَ خَلَائِقَهُ لِإِحْدَي وَ عِشْرِينَ سَنَةً وَ إِلَّا ضُرِبَ عَلَي جَنْبَيْهِ فَقَدْ أَعْذَرْتَ إِلَي اللَّهِ»؛ فرزند هفت سال آقا، هفت سال بنده و هفت سال وزيرت هست. پس اگر در بيست و يک سالگي اش از خلقياتش راضي بودي عالي و اگر نه بر دو طرف صورتش براي تأديب ميزني و پيش گاه خداوند هم عذر داري.( حر عاملي؛ 1409ق، ج21، ص476، ب83، ح27627).
يعني فرزند در هفت سال اول به سبب ناتواني جسم و نارسايي فكر مورد عطوفت و ترحم والدين است و والدين از روي رحمت به خواستههاي او عمل ميكنند، لذا كودك بر پدر و مادر آقايي ميكند. در هفت سال دوم به سبب اينكه به اندازهاي نيرومند شده مانند گذشته مورد ترحم نيست و وظايف خود را در قالب دستور از پدر و مادر ميگيرد. در هفت سال سوم كه دوره بلوغ و جواني است دورهاي داراي ارزشهاي والا است و پيامبر اكرم با دادن نسبت وزارت به جوانان در حقيقت چنين نكتهاي را مورد اهميت قرار ميدهد: اول اينكه جوان داراي ارزش است و بايد مورد احترام و تكريم قرار گيرد. دوم اينكه طلب شخصيت با كسب عزت؛ يعني ارزشيابي انسان در مورد خودش كه با مفهوم هويت در ارتباط است ارتباط مستقيم دارد و ضعف و قوت خصوصيات شخصيتي هرفرد با ميزان موفقيت وي در كسب عزت نفس در ارتباط است.
2. امام علي(ع):« ألْجَمَالُ فِي اللِّسَانِ وَ الْكَمَالُ فِي الْعَقْلِ وَ لَا يَزَالُ الْعَقْلُ وَ الْحُمْقُ[1] يَتَغَالَبَانِ عَلَي الرَّجُلِ إِلَي ثَمَانِيَ عَشْرَةَ سَنَةً فَإِذَا بَلَغَهَا غَلَبَ عَلَيْهِ أَكْثَرُهُمَا فِيهِ»؛ زيبايي در زبان و کمال در عقل است و خِرد و ناداني تا هجده سالگي مدام بر آدمي در مغالبه و نَبَردند. وقتي آدمي به آن سن رسيد، هركدام بيشتر باشد، بر او غلبه مييابد(مجلسي؛ 1403ق، ج1، ص81 و كراجكي؛ 1410ق، ج1، ص200).
3. آنحضرت(ع):« يَثَّغِر[2] الصَّبِيُّ لِسَبْعٍ وَ يُؤْمَرُ بِالصَّلَاةِ لِتِسْعٍ وَ يُفَرَّقُ بَيْنَهُمْ فِي الْمَضَاجِعِ لِعَشْرٍ وَ يَحْتَلِمُ لِأَرْبَعَ عَشْرَةَ وَ يَنْتَهِي طُولُهُ لِإِحْدَي وَ عِشْرِينَ سَنَةً وَ يَنْتَهِي عَقْلُهُ لِثَمَانٍ وَ عِشْرِينَ إِلَّا التَّجَارِبَ.»؛ کودک تا هفت سالگي دندانهاي شيرياش ميريزد و دندانهاي جديدش ميرويد؛ يعني هيچ تکليفي متوجه او نيست، وقتي نُه ساله شد به نماز خواندن سفارش ميشود و در ده سالگي بستر خوابشان جدا ميشود و در چهارده سالگي محتلم ميشود و در بيست و دو سالگي رشد طولي جسمش به نهايت ميرسد و در بيست و هشت سالگي رشد عقلياش به نهايت ميرسد، اما اضافه شدن تجارب به رشد عقلياش ادامه مييابد.( کليني؛ 1429ق، ج7 ص 69؛ ج6، ص46 و ج11، ص439؛ حر عاملي؛ همان، ج21، ص461 و مجلسي؛ همان، ج57، ص360).
4. آنحضرت(ع):« وَيَستَکمِلُ عَقلَهُ فِي ثَمَانٍ وَ عِشرِينَ سَنَةً.»؛ عقل جوان در بيست و هشت سالگي کامل مي شود.( نوري؛ 1408ق، ج2، ص625.)
5. آنحضرت(ع):« وَ يَنتَهِي عَقلُهُ فِي خَمسٍ وَ ثَلَثِينَ وَ مَا کَانَ بَعدُ ذَلِکَ فَبِالتَّجَارُبِ.»؛ مرحله نهائي تکامل طبيعي عقل، در 35 سالگي است و از آن پس، هر ترقي و کماليکه نصيب عقل ميشود تجربي است نه طبيعي(طبرسی؛ مکارم الاخلاق، ص115 و فلسفي؛ جوان، ج1، ص125.).
6. امام صادق(ع):« الْغُلَامُ يَلْعَبُ سَبْعَ سِنِينَ، وَ يَتَعَلَّمُ سَبْعَ سِنِينَ، وَ يَتَعَلَّمُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ سَبْعَ سِنِينَ»؛ فرزند، در هفت سال نخست بازي ميکند، در هفت سال دوم آموزش مييابد و در هفت سال سوم (جواني) حرام و حلال را فرا ميگيرد(حر عاملي؛ همان، ج15، ص194).
7. آنحضرت(ع):« دَعِ ابْنَكَ يَلْعَبْ سَبْعَ سِنِينَ وَ يُؤَدَّبْ سَبْعَ سِنِينَ وَ أَلْزِمْهُ نَفْسَكَ سَبْعَ سِنِينَ فَإِنْ أَفْلَحَ وَ إِلَّا فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا خَيْرَ فِيه.»؛ فرزندت را تا هفت سالگي بگذار بازي کند و هفت سال دوم به او ادب بياموز و در هفت سال سوم او را ملازم خود قرار بده، پس اگر به رستگاري رسيد که خوب، و اگرنه از کساني خواهد بود که هيچ خيري در آنها نيست(ابن بابويه(صدوق)؛ 1413ق، ج3، ص492).
جمع بندي روايات
الف. با عنايت به مفهوم جامع اين هفت روايت ناب، تقسيم بندي طبيعي مدت زمان زندگي هر انسان در دنيا را ميتوان به پنج دوره متفاوت ترسيم کرد: 1. شيرخوارگي و کودکي 2. نوجواني؛ تمرين آداب و تکاليف 3. جواني و بلوغ؛ رعايت آداب و انجام تکاليف 4. ميانسالي؛ مسئوليتهاي فردي و اجتماعي 5. کهنسالي و پيري؛ نتيجه گيري و لمس ثمرات فعاليتهاي گوناگون گذشته. از ميان ادوار پنجگانه، سه دوره نخست که هرکدام به نوبه خود در واقع سازنده و فرم دهنده شخصيت انساني هر فرد در جامعه است، اگر هرکدام از اين دورهها مورد غفلت و سستي خانواده، مدرسه و برنامه ريزان تعليمي- تربيتي جامعه واقع شود، بنا بر تأکيدات روايات فوق، نواقص و خسرانهاي هويتي و شخصيتي جبران ناپذيري را بر آينده افراد جامعه خواهد گذاشت.
ب. در زمانبندي دقيق ادوار پنجگانه از نظر رشد جسمي- فيزيکي و تکاليف فردي انسان، سه دوره نخست، تقريباً مورد وفاق روايات است که هرکدام هفت سال زمان را به خود اختصاص داده است.
ج. در هيچيک از روايات، پيش از 22 يا 21 سالگي به مسئله ضرب و شتم در آموزش، تربيت و تأديب کودک، نوجوان و جوان اشارهي نشده است که اين موضوع براي تجديد نظر خانوادهها و مديران مدارس آموزشي- تربيتي، در بازنگري برنامههاي رفتاري و آموزشي- تربيتيشان بسيار حايز اهميت است؛ يعني اگر شيوههاي آموزشي، تربيتي و تأديبي مطابق با موازين سالم ديني نباشد، حد اقل اثر منفي که بر روح و روان کودکان و دانش آموزان برجاي خواهد گذاشت، نفرت و رويگرداني از خانه، مدرسه و مراکز تربيتي ميتواند باشد و شايد يکي از علل مهم ناهنجاريهاي اجتماعي و بحرانهاي اخلاقي جهان معاصر، غفلت از اين مسئله مهم باشد.
د. مقصود از «لَعب» مورد توصيه روايات، هر نوع سرگرمي و بازي نيست؛ بلکه سرگرميها و ايجاد مشغوليتهاي سالم و جهت دهنده آموزشي- تربيتي براي کودکان ميباشد؛ زيرا دوران هفت ساله کودکي زيربنا و زيرساخت شخصيتي انسان در جواني و بزرگسالي است و امام علي (ع) در جاي ديگر اشتغال به بازيهاي خوش گذرا نه و سخنان بيفايده را به شدت نهي فرمودهاند:« شَرُّ مَا ضُيِّعَ فِيهَا العُمرُ اللَّعِب»؛ بدترين چيزي که عمر واسطه آن از بين ميرود بازيچه است.« لَا تَفِن عُمرُکَ فِي المَلَاهِي»؛ عمرت را در امور بيهوده از بين نبر(آمدي؛ 1410ق، ح174/4 و 314/6.).
هـ . به نظر ميرسد مسئله تفکيک جنسيت در مدارس- ابتدايي، متوسطه و دبيرستان- و دانشگاهها، امر مطلوب و داراي آثار مثبت آموزشي، تربيتي و اجتماعي باشد؛ زيرا در روايت شماره 3 تصريح به تفکيک بستر خواب نوجوانهاي دختر و پسر از ده سالگي شده است و اين نشان از اهميت تفکيک جنسيت در بيرون خانه و به ويژه محيطهاي عمومي مانند مدرسه، دانشگاه و... به دلالت مفهوم اولويت خواهد بود.
و. از اين روايات ميتوان نقش تأثيرگذار برنامه ريزي دقيق و سالم را در تمام مقاطع زندگي استفاده کرد؛ يعني رشد، تکامل، پويايي و موفقيت انسانها و جوامع انساني بستگي عميق به وجود برنامهي کاري و اجرايي دقيق و کارا در تمام زمينهها و مراحل زندگي دارد.
ز. تعيين دقيق زمان شروع و پايان عقلانيت و جواني انديشه و تفکر انسان هرچند امر مشکل است، اما با دقت بيشتر در تعابير بهکار رفته در روايات، ميشود به يک جمع بندي نسبي رسيد؛ مثلاً در روايت شماره 2 سخن از شکست و پيروزي عقل و حُمق تا 18 سالگي به ميان آمده، در روايتهاي شماره 1 و 7 صحبت از وزارت و ملازمت فرزند در هفت سال سوم شده، در روايت شماره 4 استکمال عقلانيت و انديشه جوان در 28 سالگي آورده شده و در دو روايت شماره 3 و 5 مرحله نهايي و پاياني رشد تعقل و انديشه مطرح شده است، با اين تفاوت که در شماره 3 مرحله نهايي رشد عقلاني را 28 سالگي و در شماره 5 مرحله نهايي رشد عقلاني را 35 سالگي نام برده است. بهر حال، آغاز رشد عقلاني را ميتوان از اواخر دوره نوجواني، آغاز استکمال آنرا از 28 سالگي و انتهاي رشد عقلاني را 35 سالگي، مد نظر گرفت؛ يعني کسي که نهايتاً تا 35 سالگي عمر خود، از رشد و کمال عقلاني محروم بوده، در مابقي عمر خود حتي از تجربيات خود و ديگران نيز نميتواند استفاده مناسب و مفيد نمايد. (نياز به دقت بيشتر دارد)
حساسيت مقطع جواني در پرتو علم و دين
شروع جواني از حساسترين، مهمترين و پيچيدهترين دوران تربيت شمرده ميشود؛ چرا که از يک سو جواني آغاز رشد عقلاني انسان است، در کنار شروع بلوغ جسماني که تحوّلات زيادي را در اندام و همين طور اخلاق و رفتار جوان در پي دارد، از سوي ديگر جوان با فراگيري علوم ابتدائي و مقداري از متوسطه وارد فضاي جديدي از دانش و علم شده، در مدرسه و جامعه بيشتر مطرح شده، دوستان بيشتري را به خود جذب نموده و ديگر از حالت خادم و تابع محض بودن والدين خارج شده است، همه اينها اگر در کنار آغاز غـرور جواني قرار داده شود ظرافت و حساسيـت مسئله، چنـد برابر ميشود. اينجاست که بايد گفت علاوه بر استفاده از تجربههاي تربيتي، بشر سخت نيازمند است که از رهنمودهاي معصومين بهره گيرد؛ زيرا آنان علاوه بر دانش الهي و شناخت دقيق ظرافتهاي وجودي و روحي انسان، از مهرباني و دلسوزي خاصي نسبت به آينده امّت اسلامي و فرزندان آنها برخوردار هستند.
به نظر روانشناسان دوران بلوغ و جواني، دوره بروز احساسات مذهبي و شکفته شدن تمايلات ايماني و اخلاقي است؛ در اين دوره جوانان به طور فطري از عالم مبدأ با خبر ميشوند و ميخواهند خداوند را بشناسند، او را پرستش کنند و رفتار اجتماعي خود را بر مبناي يکتاپرستي تنظيم نمايند. بنابراين، در اين راه تلاش و کوشش ميکنند و به اين وسيله تمايل فطري خود به معرفت و اخلاق را ارضا ميکنند. اين تمايلات فطري جوانان به معرفت و اخلاق سالم ديني، آن قدر زياد است که همه روانشناسان ميگويند بين بحران تکليف و جشنهاي مذهبي ارتباط غير قابل انکاري وجود دارد. چيزي که در اين مقال مورد توجه است، شناخت ديگر نيازهاي طبيعي جوان و ارائه تحليل مناسبتري از آنها است که برخي عبارتند از:
1. نياز جوان به مهم بودن و ارزشمند شناخته شدن؛ جوان سعي ميکند موقعيت افراد بزرگ را به دست آورد و آنچه را که مربوط به دوره کودکي و نوجواني است، پشت سر گذارد.
2. نياز به استقلال: در اين دوره جوان آرزو ميکند که خود را از زير بار نفوذ والدين رها ساخته و مستقل گردد.
3. نياز به حس برتري جويي و تفوق طلبي؛ اين نياز به عنوان يکي از سرمايههاي پرارزش و گرانبهاي دوران جواني به حساب ميآيد و ميتوان گفت اين ميل، عکسالعملي به دوران کودکي و نوجواني است و جوان از اينکه بتواند ضعفهاي دوران کودکي و نوجواني خود را جبران کند، به شدت لذت ميبرد.
4. نياز براي به دست آوردن فلسفه زندگي؛ زيرا جوان در اين مرحله است که به عقيده پابرجا و استوار درباره معني و مفهوم زندگي معتقد ميشود. يک فلسفه ارضا کننده و يا يک دسته دلايل متقن، به او از نظر رواني، امنيت و آرامش فکري ميدهد.
5. نياز به تجربه اندوزي براي زندگي؛ يکي از نيازهاي طبيعي دوره جواني کسب تجربيات زندگي است که معمولاً از راه چشيدن سرد و گرم زندگي، عبور از فراز و نشيبهاي روزگار و مصاحبت با پيران آبديده و با تجربه، قابل حصول است.
امام علي(ع) در وصيت نامه ماندگارش براي امام حسن مجتبي(ع) بر استفاده از تجربيات مثبت و مفيد گذشتگان تأکيد ميفرمايند:« ...أَيْ بُنَيَّ وَ إِنِّي وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كَانَ قَبْلِي فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ وَ فَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ حَتَّي عُدْتُ كَأَحَدِهِمْ بَلْ كَأَنِّي بِمَا انْتَهَي إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَي آخِرِهِمْ فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِكَ مِنْ كَدَرِهِ وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرِّهِ فَاسْتَخْلَصْتُ لَكَ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ نَخِيلَهُ وَ تَوَخَّيْتُ لَكَ جَمِيلَهُ وَ صَرَفْتُ عَنْكَ مَجْهُولَه...»؛ ... پسرم! اگرچه من به اندازه پيشينيان عمر نکردهام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، در اخبارشان انديشيدم، و در آثار و باز مانده هاي شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكي از آنان شدهام؛ بلكه با مطالعه تاريخ آنان، گويا از اوّل تا پايان عمرشان با آنان زندگي کردهام. پس قسمتهاي روشن، پاکيزه و شيرين زندگي آنان را از دوران تيرگياش شناختم، و زندگاني سودمند آنان را با دوران زيانبارش شناسايي كردم. سپس از هر چيزي مهم، پاکيزه و ارزشمند آنرا و از هر حادثهاي، زيبا و شيرين آن را براي تو برگزيدم، و ناشناختههاي آنها را (آنچه سبب سرگردانيهاست) از تو دور كردم( نهجالبلاغه، ترجمه دشتي، ص523).
رسول خاتم3 نيز ميفرمايند:« خَيْرُ شَبَابِكُمْ مَنْ تَشَبَّهَ بِكُهُولِكُمْ وَ شَرُّ كُهُولِكُمْ مَنْ تَشَبَّهَ بِشَبَابِكُم.»؛ بهترين جوانان شما کساني هستند که شبيه به پيران (خردمند و با تجربه) باشند و بدترين پيران شما کساني هستند که شبيه جوانان باشند(ابن بابويه [صدوق]؛ 1361ش، ص379).
بر اساس اين دو کلام نوراني، يکي از نشانهها و نيازهاي جواني اين است که جوانان از نظر خصلتهاي مثبت خود را به خصلتهاي افراد پير و کهن سال تزيين دهند؛ مثلاً بسان انساني باتجربه، ساخته شده و بلند همت، در زندگي با دقت و احتياط بيشتر حرکت کنند و از شتابزدگي پرهيز نمايند و به عبارتي؛ طوري زندگي کنند که گويا دور دوم زندگيشان است. از طرفي، گاهي افراد پيري هستند که متأسفانه در اين دوره زندگي، به خاطر وجود بعضي از کمبودهاي دوران جواني و يا به خاطر غفلت و عدم آگاهي، تلاش ميکنند صفات منفي دوره جواني را همچنان در خود نگه دارند که به تصريح کلام پيامبر3 اينها بدترين پيران و کهنسالان هستند.
معمولاً جواني از نظر پوشش، گفتار، سلوک، تقاضاها و خواهشهاي نفساني و اقتضائاتي برخلاف دوره پيري دارد مانند: نو پوشي، پر کلامي، شوريدگي، شکاکيت ديني، آزادي از قيود، ميل گرايي و... و دوران پيري در صورت تربيت صحيح و سير طبيعي در رشد و ارضاء صحيح و به موقع نيازمنديهاي روحي، حالات خاص خود را دارد که از جمله آنها: تجربه اندوزي، وقار، عبادت پيشگي، توبه و جبران خطاهاي گذشته، احتياط بيشتر در اقدامات و به ياد مرگ بودن است.
مهمترين نکات آموزنده دو کلام نوراني: 1. شباهت گروه سني به گروه سني ديگر ممکن است 2. اين شباهت براي بعضي مثبت و خير و براي گروهي منفي و شر است 3. يکي از نشانههاي جوان موفق و برتر، کسب صفات مثبت دوران پيري است 4. بايد صفات مثبت و سازنده دوران پيري را شناخت و به جوانان معرفي کرد 5. جوانان خود را به گونهاي بسازند که در دوران پيري احساس بازگشت به دوران جواني و ارتکاب رفتارهاي جوانان را نداشته باشند و نخواهند نقش جوانان را بازي کنند.
بحرانهاي جواني و راهکارها
1. بحران ناسازگاري با والدين
يكي از بحرانهاي جواني، ناسازگاري جوانان با والدين است. آنچه مهم است فهم اين ناسازگاري و دلايل آن است. چرا فرزندان رفتار والدين خود را تأييد نميكنند و والدين از مخالفت فرزندان خود گــــلايه و شكايت دارند؟ به نـظر ميرسد آزاديخواهي، استقلال طلبي و نوگرايي، كه از خصوصيات دوران جواني است، منشأ اين ناسازگاري باشد؛ زيرا در دوران جواني، بيش از هر زمان ديگر انسان به اين که مورد توجه و پذيرش باشد، اهميت ميدهد و به شدت احتياج دارد كه به عنوان يك دوست و شريك تلقي شود. چه قدر مكرر از جوانان شنيده ميشود كه كاش يك بار بزرگترها با ما جدي صحبت ميكردند ( محمدتقي فلسفي؛ بزرگ سال و جوان، ج1، ص42). پدر و مادر بايد متوجه باشند كه جوان امروز، كودك و نوجوان ديروز نيست. جوان، عاشق آزادي، اظهار وجود و شيفته استقلال و اثبات شخصيت است.
بايد به اين نكته توجه داشت كه جوان با اظهارنظر كردن در مسائل، بزرگ منشي، حق دخالت در امور براي خود قائل بودن، تمرد از خواستههاي بزرگسالان و بي اعتنايي به سنتهاي كهن جامعه، درصدد آزمايش ديگران و سنجش ميزان مقاومت آنها است. والدين نبايد با اين پديده با ديده ترديدآميز بنگرند و احساس نگراني نمايند. همانطوري كه والدين در ايام كودكي از راه رفتن مستقل آنها استقبال ميكردند، بايد از استقلال خواهي جوانان خود نيز كه نشانه سلامت جسم و جان آنان است، دل شاد گردند. اسلام بر قبول اين واقعيت تأكيد كرده و بر تشريك مساعي و مشورت در مسائل زندگي اصرار ميورزد. همان طوري که در روايت شماره 1 پيامبر اکرم7 با بهکار بردن كلمه «وزير»، از طرفي تشخُّص طلبي و استقلال جويي جوان را مورد توجه قرار داده و او را در كشور كوچك خانواده وزير و مسئول شناخته است و از طرف ديگر به پدر و مادر فهمانده است که با جوان امروز همانند بچه ديروز رفتار نكنند. بچه ديروز، بنده و مطيع شما بوده و جوان امروز، وزير و مشاور شما است(فلسفي؛ همان، ص42). والدين ميتوانند با ارتباط صحيح و منطقي با نوجوانان، به آنها كمك كنند تا اين دوره را بدون فشار و تنش سپري كنند. اگر والدين نقش خود را به خوبي ايفا نكنند، امكان انحراف و انحطاط و كشانده شدن جوان به دستههاي بزِهكار و منحرف زياد است؛ زيرا وقتي جوان هيچگونه تكيه گاهي براي خود نداشته باشد و نتواند ارتباط صحيحي با ديگران برقرار كند، به الگوهاي نامطمئن و گروههاي بزِهكار پناه ميبرد. قطع رابطه عاطفي بين والدين و جوانان در اين دوره، زمينه سرخوردگي و گريز آنها را از محيط خانه و مدرسه فراهم ميكند. بنابراين، سازگاري و ناسازگاري جوان تا حد زيادي بستگي به نوع رفتار و واكنش والدين دارد و کلام نوراني اميرالمؤمنين(ع) نيز بر اين مطلب دلالت دارد:« وَلَدُكَ رَيحَانَتُكَ سَبعاً وَخَادِمُكَ سَبعاً ثُمَّ هُوَ عَدُوُّكَ أو صَدِيقُكَ.»؛ فرزندت در هفت سال اول، برگ خوش بويي بر ساقة درخت وجودت است، در هفت سال دوم، خدمت گزار مطيع و فرمان بردارت و در هفت سال سوم، ممكن است دشمن يا دوست تو باشد.( ابن ابي الحديد؛ 1404ق، ج20، ص343.) بنابراين، اگر پدر و مادر بتوانند ضمن ولِي بودنشان، همانند يك دوست مهربان و صميمي، دوستانه و مشاورانه با جوانشان رفتار كنند، در رفتارشان استمرار داشته باشند و هرگز از حريم دوستي، اعتماد متقابل و روابط مستقيم خارج نشوند، ميتوانند به عنوان يك دوست صميمي نياز فرزند جوانشان را تأمين كرده، هم چون سنگري استوار او را از گزند آسيبهاي رواني و اجتماعي حفظ نمايند. براي ايجاد و استمرار رابطه دوستانه و صميمانه با جوانان به گونهاي كه آنها با كمال ميل و انگيزه، مشتاق باشند، حرفهاي دلشان را با پدر و مادر خود مطرح كنند، بايد سرمايه گذاري نمود و سرمايه اصلي چنين پيوند و ارتباط مقدس، رفتار صادقانه و صميمانه نه فقط در مقطع جواني؛ بلکه در طول دوران مختلف رشد است(افروز، روان شناسي و تربيت كودكان و نوجوانان، ص60.).
2. بحران احساسات ديني- مذهب
با فرا رسيدن جواني، در كنار شكوفايي تمايلات نفساني، تمايلات و احساسات روحاني نيز بيــدار مـيگردند. همه روانشناسان در اين نكته متفقالقول اند كه ما بين بحران تكليف و جهش ناگهاني احساسات ديني- مذهبي، ارتباطي وجود دارد. به گفته دبس، در اين اوقات، نوعي بيداري ديني- مذهبي حتي نزد کساني که سابقاً نسبت به اين مسائل لاقيد بودند، ديده ميشود(احمدي؛ روانشناسي نوجوانان و جوانان، ص60). بر اين اساس در صدر اسلام، جوانان زودتر از بزرگسالان به دين مقدس اسلام و پيامبر7 ابراز علاقه كرده و ايمان ميآوردند. مصعب بن عمير، نماينده مخصوص رسول اكرم7 براي تعليم و آموزش قرآن که به مدينه آمده بود، جوانان و نوجوانان زودتر دعوتش را ميپذيرفتند ( فلسفي، جوان، ج1، ص345.). شخصي به نام ابي جعفر احول، از دوستان امام صادق(ع)، براي تبليغ مذهب تشيع به بصره رفته بود، امام (ع) از او سؤال كرد: « مردم بصره را در قبول روش اهل بيت و سرعت پذيرش آيين تشيع چگونه يافتي؟» عرض كرد: «افراد كمي تعاليم اهل بيت را پذيرفتند.» حضرت فرمود:« عليك بالاحداث فانهم اسرع الي كل خير»؛ توجه خود را به نسل جوان معطوف دار كه آنان در انجام امور خير از ديگران پيش قدم ترند( مجلسي؛ پيشين، ج23، ص236).
حمايت جوانان از دين و شيفتگي آنها به مسائل ديني، صريح، خالص و قاطع است تا جايي که جانشان را براي اعتلاي مسائل ديني و عقايد مذهبي فدا ميكنند. به نمونهاي از وفاداري و حمايت بي دريغ از ارزشها و باورهاي مذهبي اشاره ميكنيم:
سعد بن مالك از جوانان انقلابي صدر اسلام بود. او در 17سالگي اسلام آورد. او ميگويد:« من نسبت به مادرم خيلي مهربان و نيكوكار بودم. موقعي که قبول اسلام كردم و مادرم آگاه شد، روزي به من گفت: اين چه ديني است كه پذيرفتهاي؟ يا بايد از آن دست برداري و به بت پرستي برگردي يا من آن قدر از خوردن و آشاميدن امساك ميكنم تا بميرم.» سعد گفت: «من از دينم دست نميكشم و از شما درخواست ميكنم كه از خوردن و آشاميدن خودداري نكني.» مادر به گفته فرزند اعتنا نكرد. يك شبانه روز غذا نخورد، اما مِهر الهي آنچنان در عمق جانش نفوذ كرد كه مهر مادري نتوانست در برابر آن مقاومت نمايد. او با قاطعيت به مادرش گفت: «به خدا قسم، اگر هزار جان در تن داشته باشي و يك يك آنها از بدنت خارج شود، من از دينم دست بر نميدارم.» وقتي مادر از تصميم جدي فرزندش آگاه شد و از تغيير عقيده سعد مأيوس گرديد، امساك خود را شكست و غذا خورد(فلسفي، پيشين، ج2، ص136).
اگر با جوانان صادقانه و محترمانه برخورد شود، به سهولت ميتوان در اعمـاق دل آنها نفوذ كرد. دبس ميگويد:« ارزشهاي اخلاقي در دوران بلوغ در وجود سرمشقهاي انساني تجلي ميكند و صورتهايي به خود ميگيرد كه نوجوانان و جوانـان سعي ميكنند به هيئت آنان درآيند. آنها اين اشخاص نمونه را آيينه آرمان و كمالي ميدانند كه خودشان خواهان آنند.»( احمدي، پيشين، ص61.) آنها تمام مسائل را زير ذرهبين انتقاد قرار داده، در بنيانهاي اعتقادي و باورهاي مذهبي خود هيچگونه تسامح و تساهـلي را بر نميتابند و اگر عمل الگوها با گفتارشان همخواني نداشته باشد، چه بسا اصل اعتقادات را زير سؤال ببرند و اگر والدين نقش رهبري خويش را به خوبي ايفا نكنند و عطش روحي جوانان به مذهب را به موقع سيراب نسازند، چه بسا آنها به افكار انحرافي روي آورند. از اينرو، اسلام بر انتقال سريع آموزههاي ديني تأكيد ميكند. امام صادق(ع) ميفرمايد:« بَادِرُوا اَحداثَكُم بِالحَدِيثِ قَبلَ اَن يَّسبِقَكُم اِلَيهِمُ المُرجِئَة[3]»؛ آموزههاي اسلامي را به نوجوانان و جوانان خود بياموزيد و در انجام آن تسريع كنيد، پيش از آن که مخالفان گمراه بر شما پيشي گيرند(فلسفي، همان، ص352). البته اين آموزش هرگز به صورت تحميل نظر و سليقهاي نبايد باشد؛ بلكه بايد به صورت مبادله عقايد و افكار و طرفيني باشد. طبق بررسي ميداني يونسكو؛« اغلب جوانان احساس ميكنند آلت دست قرار گرفتهاند و به همين جهت نسبت به بزرگسالان بدبين هستند و يك حالت عصيان نسبت به سنتها، آداب و رسوم خانوادگي و اجتماعي در آنان پديدار گشته است. والدين ميخواهند فرزندانشان مانند خود آنها باشند، در صورتي که ممكن است جوانان نخواهند مانند آنان زندگي كنند.»( احمدي، پيشين، ص57).
از دو روايت هشدار دهنده امام صادق و امام عليH از خطرات فکري و اعتقادي مرجئه، اين نکات قابل استفاده است: 1. فرقهها، باندها و احزاب انحرافي هميشه در صدد شکار نسل جوان هستند 2. ضعف معرفت و شناخت جوانـان زمينه شکار آنان را فراهـم ميسازد 3. آموزش مطالب مفيد ديني و دشمن شناسي، جوانان را از انحراف محافظت ميکند 4. بالا بردن اطلاعات جوانان، مسئوليت پدران و مادران و... ميباشد 5. در صورت غفلت، نسل جوان، به دام افکار انـحـرافي افـتاده و از راه حـق جدا ميگردند 6. در عصر ما طرز تفکر مرجئهگري همان است که جوانان ما را پرهيز از پيروي و تقليد از کارشناسان ديني ميدهد، سخت به تقليد حمله ميکند و قصد دارد جوانان را به سوي يک آزادي لائيکي در عمل و سليقه گرايي سوق دهد 7. از مشخصات باندهاي انحرافي نياز آنان به کسب حمايت مردم از هر طريق ممکن اگرچه با ضربه زدن به دين گرايي، است.
البته اين به معناي تسليم شدن در برابر نظرات ناسنجيده نوجوان و جوانان نيست؛ بلكه به معناي جلب اعتماد بيشتر آنها، در نظر گرفتن شرايط روحي و هم آهنگي با تحول زماني است. شايد فرموده اميرالمؤمنين(ع) ناظر به همين نكته روان شناختي باشد كه ميفرمايند:« لَاتَقسُرُوا اولاد کم عَلَي آداب کم فَاِنَّهُم مَخُلُوقُونَ لِزَمَانٍ غَيرَ زَمَانِكُم.»؛ آداب و رسوم زمان خود را بر فرزندانتان تحميل نكنيد؛ چه، آنان براي زماني غير از زمان شما آفريده شدهاند(ابن ابي الحديد؛ پيشين، ج20، قصار102).
3. بحران عاطفي و استقلال طلبي
مهمترين تحول دوران جواني و بلوغ بعد از ظهور صفات ثانويه جنسي، بحران عميق عاطفي است و مهمترين مسئله، يافتن هويت خود است. جوان با در نظر گرفتن تجربيات گذشته و قبول تحولات بلوغ ميخواهد هويت خويش را از نو بازسازي كند. حتي مخالفت و ستيز جوانان با والدين و عصيان در برابر ارزشها و دخالتهاي ديگران، براي تثبيت هويت و جدا نمودن هويت خويش از سايرين است(احمدي، روان شناسي نوجوانان و جوانان، ص28). اين بحران باعث شده است که طوفاني در درون جوان ايجاد شود و با انواع ترديدها و سردرگميها رو برو گردد. عواطف او ثابت نيست، زود خوشحال ميشود و به سرعت در غم و اندوه فرو ميرود. همين تغيير حالات، او را خسته و رنجور ميكند و به واكنش تند و ناسازگاري سوق ميدهد. جوانان درد دلهاي زيادي دارند؛ ميگويند:« كسي ما را به حساب نميآورد، ما را درك نميكنند و...» از سوي ديگر والدين نيز از جوان خود شكايت دارند:« او به کلي عوض شده است. هميشه با برادر و خواهر کوچکترش مشكل دارد و پرخاشگر و خيره سر شده است و...»
والدين بايد سعي كنند جوانان را درك كنند و سركشيها و مخالفتهاي آنان را به صورت علائم رشد و از خصوصيات دوره نوجواني و جواني تعبير كنند و آنرا مقدمه قطعي يك واقعه نگران كننده كه آينده جوان را تهديد ميكند، ندانند؛ زيرا برخورد صحيح آنان، به جوان كمك خواهد كرد تا از اين برهه پرتلاطم و آشوب بگذرد. جوانان در سن بلوغ، خود شيفته هستند. آنها نسبت به عكسالعمل خود در آينه وسواس به خرج ميدهند و گاهي ساعتها خود را در آينه نگاه ميكنند و اين عمل ناشي از خودآگاهي شديد آنان است.
بحران استقلال طلبي در اين مرحله بروز ميكند. جوان از يك طرف، از نظر اقتصادي وابسته به والدين است و از طــرفي ميخواهد مستقل عمل كند. برخي روانشناسان معتقدند:« انسان در سه مرحله به استقلال ميرسد: مرحله اول هنگام به دنيا آمدن، مرحله دوم هنگام از شير گرفتن كودك است و مرحله سوم دوران بلوغ است. موريس دِبس، روان شناس معروف فرانسوي اين دوره را فطام يا از شير گرفتن رواني نام نهاده است.»( سادات؛ راهنماي پدران و مادران، ج1، ص30). يكي از روانشناسان به نام لوين گفته است:« جوان در دورهاي زنـدگي ميكند كه ميتوان آنرا دوره بي سر و ساماني رواني ناميد؛ زيرا او نه كودك است و نه كاملاً بزرگ سال شده است. بحران بلوغ، جوان را در يك وضعيت مبهم و پيچيدهاي قرار ميدهد كه نميداند چه كاري بكند. همين عدم اطمينان نسبت به نقش خود، موجب مشكلات زيادي براي نوجوان و جوانان ميشود و آنها را زود رنج، دو دل و بي ثبات ميسازد.»( احمدي، همان، ص20). البته نبايد فراموش كرد كه اين امر در آنها چندان با دوام و ريشه دار نيست و به تدريج، عواطف، احساسات و خواستههايشان جهت ميگيرد و برخورد سالم والدين، معلمان و مربيان با اين بحران ميتواند تا حد زيادي در فروكش كردن آن دخيل و مؤثر باشد.
4. بحران پرخاشگري
يكي از حالات رواني و عاطفي جوان، پَرخاشگري است؛ چون به كمك اين مكانيسم، او خاطرات تلخ گذشته، ضعف و حقارت خود را پنهان و از اين طريق اطرافيان را متوجه قدرت و بزرگي خود ميكند. از طرفي، حساسيتها و هيجانها با تغييرات، تحولات غدد داخلي و ميزان ترشحات هورمونها رابطه مستقيم دارد. فعاليتهاي بدني، ورزش، تفريح، انجام تكاليف ديني و عبادات، تأثير فراواني در حفظ تعادل عاطفي و كنترل خشم جوانان دارد. هارلوك، يكي از روانشناسان، حالات هيجاني و عاطفي جوانان را به خصوص در اوايل و اواسط جواني، داراي شش مشخصه ميداند:« شدت، فقدان كنترل، عدم ثبات و يا تغيير ناگهاني از حالت شعف به حالت نا اميدي، افسردگي، اخلاق متغير و پيدا شدن احساسات عاقلانه نظير: وطن پرستي وفاداري، احترام به ديگران و خداجويي.»( حقاني؛ روان شناسي رشد و نوجوانان، ص62). البته جوانان نيز بايد به اين واقعيت توجه داشته باشند كه تجارب به دست آمده از دوران طفوليت و نوجواني و اطلاعات محدود و ناقص آنها براي مواجهه با دنياي جديد جواني، كافي نيست. اميرالمؤمنين (ع) ميفرمايند:« جَهلُ الشّابِّ مَعذُورٌ وَ عِلمُهُ مَحقُورٌ»؛ عذر ناداني جوان پذيرفته و مقبول و علم او در جواني محدود است( آمدي،1410ق، ج3، ص367). بنابراين، جوان به اطلاعات جديد، معتبر و گسترده نياز دارد تا بتواند بر معضلات زندگي جديد خود، فائق آيد. در اين راستا بايد بر احساس غرور و بزرگ منشي خود غلبه كند و از تجارب گران سنگ بزرگ سالان تجربه ديده، بهرهمند گردد.
امام علي(ع) ميفرمايند:« عَلَيكَ بِمُجَالِسَةِ أصحَابِ التَّجَارُبِ فَإنَّهَا تَقُومُ عَلَيهِم بِأغلَي الغَلاءِ وَ تَأخُذهَا مِنهُم بِأرخَصِ الرُّخَصِ.»؛ با مردان آزموده و صاحب تجارب، هم نشين باش كه اينان متاع پر ارج تجربههاي خود را با گرانترين بها يعني فدا كردن عمر خود تهيه کردهاند و تو آنرا با ارزانترين قيمت يعني با صرف چند دقيق زمان به دست ميآوري( ابن أبيالحديد؛ پيشين، ج2، ص335، قصار 846.) و يا حضرت عيسي(ع) هرگاه بر جوانان ميگذشت ، به آنان ميفرمود:« چه بسيار زراعتها كه به برداشت نرسيدند» و هرگاه بر پيران عبور ميكرد ، ميفرمود:« زراعتي که وقت برداشتش ميرسد، تنها درو شدن در انتظار آن است.» ( ورام بن أبي فراس؛1410ق، ج1، ص37).
در نتيجه، نميشود يک نسخه کلي براي همه جوانان نوشت. به بيان ديگر؛ در امر تربيت، جذب و هدايت جوانان بايد از همه راهکارها و شيوهها بهره جست؛ هم از عقل استفاده کرد، هم از نقل، هم از اخلاق و عرفان، هم از احساسات و عواطف دروني و هم به بيان احکام شرعي و مناسک عبادي پرداخت. ليکن ميزان استفاده از هر يک از اين راهکارها، بر حسب سن، دوره و مايههاي اوليه تربيتي و حتي خصوصيات شخصي و فردي متفاوت است و نميتوانيم در صد بهرهوري از اين عناصر را در دورۀ ابتدايي، راهنمايي، متوسط و بالاتر را يکسان بگيريم و در چيستي جوان و جواني هم اين مسئله را روشن کرديم.
[1]. حُمق ضد عقل و حلم در زبان روايات تعريف شده است.
[2]. إثِّغار و إثَّغِر؛ ريختن دندانهاي شيري کودک و برآمدن دندانهاي جديد. ر ک: العين، ج4، ص400؛ لسان العرب، ج4،
ص1.4؛ مصباح المنير، ص81؛ و فرهنگ ابجدي، ص12.
[3]. مرجئه (گروههاي منحرف) مکتبي فکري را در صدر اسلام تأسيس کردند که با تحقير و بي اهميتي عمل براي مسلمانان عقيده داشتند و معتقد بودند براي مسلماني فقط عقيده قلبي کافي است و در مقام عمل نبايد خيلي سختگيري نمود. اين گروه از دشمنان سرسخت اهل بيتF بودند و با اين طرز تفکر بسياري از افراد را طرفدار خود نمودند.