خانواده و تربیت

نقش آفرينی زنان در نهضت كربلا

**نوشته شده توسط سلمان نوری**. **ارسال شده در** خانواده و تربیت

مقدمه
اوضاع عمومي جامعه­ي اسلامي بعد از رحلت رسول­خدا)ص)تغيير كرده و دگرگون شد. تبليغات مسموم و فعاليت­هاي بني­اميه عليه خاندان رسالت كه در رأس آن امام علي(ع) قرار داشت و نيز تحريف­ها و بدعت­هاي كه زيركانه در اسلام داخل كردند، زمينه را براي نابودي تدريجي اسلام و محو نام رسالت آماده كرده بود. عدالت، تقوا و معنويت از جامعه رخت بربسته و فساد و بي­عدالتي رواج يافته بود. در زمان معاويه حتي كار به جاي رسيده بود كه به نقل برخي صاحب­نظران، وقتي با كشور هند رابطه برقرار مي­كند، بت به عنوان هديه جهت نشان دادن حسن نيت به حاكم آن­جا مي­فرستد. از احكام اجتماعي اسلام فقط جمعه و جماعت باقي مانده بود و آن هم به صورت تشريفاتي برگذار مي­گرديد كه همان نيز گاهي با بدعت همراه بود.
از سوئي اكثر نسل مسلمان كه در جامعه­ي اسلامي زندگي مي­كردند، كساني بودند كه در پايان خلافت عمر متولد، در عصر عثمان پرورش و در دوران معاويه وارد عرصه­اي اجتماع شده بودند كه به خاطر درك و زيارت نكردن رسول­خدا آشنايي چندان از مقام و منزلت خاندان رسالت نداشتند.
از جانب ديگر بعد از مرگ معايه، در رأس جامـعه­ي اسـلامي كه در چنين وضعيت به سر مي­برد و به شدت دچار ضعف و بي­ارادگي شده است، شخصيت فاسق، فاسد، بي­بند و بار، هوس­باز و خوش­گذران چون يزيد قرار گرفته بود.
در چنين اوضاع و شرايط كه سراسر جامعه­ي اسلامي را ظلمت و تاريكي فرا گرفته بود، امام حسين(ع) براي اصلاح جامعه و احياء ارزش­هاي ديني، دست به قيام زده، از مدينه­ي جدش خارج و به سمت مكه و از آن­جا به طرف كوفه حركت و در نيمه­ي راه در سر زمين كربلا متوقف و به شهادت ­رسيد. يكي از گروه­هاي كه در اين حركت حق­طلبانه امام حسين(ع) را هم­راهي كرد، بانوان بود كه در رأس آن­ها زينب كبري(ع) عالمه­اي غير معلمه قرار دارد. هر چند در ارتباط با حضور بانوان در كربلا پرسش­هاي متعدد مطرح است، اما سوؤال اساسي اين است که آنان در واقعه­ي كربلا چه نقش داشته­اند؟ براي يافتن پاسخ پرسـش ياد شده مراجعه به تاريخ غم­انگيز کربلا نشان مي­دهد که بانوان هم در ترغيب و تشويق شوهران و فرزندان، براي شركت در جهاد، تقويت روحي آنان، مراقبت و پرستاري و حضور در ميدان نبرد و جهاد كردن و در تبيين و افشـا نمودن ابعاد جنايات بنی­اميه و بر داشتن نقاب از چهره­ی آنان، نقـش داشته­اند كه به­طور فشرده مورد تحقيق و بررسي قرار داده مي­شود.

1. تشويق مردان به جهاد
به گواه تاريخ بانوان در حضور مردان در كربلا و ميدان مبارزه نقش مؤثر داشته­اند حتي حضور برخي مردان و رسيدن به مقام والاي معنويت، مرهون تشويق بانوان است. چنان­كه در مورد زهير بن قين اتفاق افتاده است. به نقل تاريخ دلهم(ديلم) بنت عمرو همسر زهير بن قين نقش مهم در ملحق شدن او به امام حسين(ع) ايفا کرده است. زهير يکی از قهرمانان نامی عرب است که به­خاطر جنگ­هايی که در ميان مسلمانان اتفاق افتاد خود را کنار کشيده و به کار تجارت پرداخت. هنگامی که امام حسين(ع) مکه را به مقصد کوفه ترک کرد. زهير نيز به آن سمت در حرکت بود اما به گونه­ای حرکت می­کرد که از امام(ع) فاصله داشته باشد تا حضرت از او ياری نطلبد. در يکی از مـنازل در راه کربـلا امام قاصـدی به خيمه­ی او فرستاد. در ابتـدا زهير بی­ميـلی نشـان داد و نمی­خواست به دعوت امام پاسخ دهد. ولی همسرش او را تشويق کرد تا نزد امام رود و ببيند که پسر پيامبر(ص) چه می­گويد و با او چه کار دارد؟ رفتن او نزد اباعبدالله باعث شد تا به امام بپيوندد. همسرش نيز او را همراهی کرد و همسفر زينب و اهل­بيت امام شد. اگر تشويق «دلهم» نبود شايد زهير از توفـيق هم­راهی امام و ياری کردن حق باز مـانده و فوز شـهادت در روز عاشـورا را نمی­چشيد.( سيد ابن طاووس، 1380ص103).

2. تقويت روحي مردان
حضور بانوان در كربلا در كنار مردان بدون ترديد در تقويت روحي جهادگران نقش مؤثر داشته است. چه اين­كه آنان هر يك از ديگري سبقت مي­گرفت تا فرزندان شان را به ميدان بفرستندند. يكي از آن شير زنان ام وهب همسر عبدالله بن عمير کلبی است که در کوفه زندگی می کرد. وقتی شوهرش تصميم گرفت تا برای ياری امام حسين(ع) شبانه کوفه را به مقصد کربلا ترک کند. با اصرار زياد شوهرش را راضی کرد تا او را نيز همراه خود ببرد.
ام وهب در روز عاشورا فرزندش را تشويق نمود تا در راه حق به جانبازی بپردازد. در تاريخ آمده است که وهب پس از مقداری جنگيدن نزد مادر آمد و گفت آيا راضي شدی؟ مادرش گفت: زمانی راضی می­شوم که در رکاب امامت به شهادت برسی. وهب دو باره به ميدان جنگ برگشت و با سپاه دشمن جنگيد تا به شهادت نايل شد.( محمد باقر مجلسی، 1404، ج45، ص17)
ام وهب تنها زن شهيد در کربلا است. چه اين­که در روز عاشورا وقتی شوهرش ميدان رفت او نيز چوبی به دست گرفته عازم ميدان شد اما سيدالشهدا مانع او شد و فرمود جهاد بر زنان واجب نيست. پس از آن­که شوهرش به شهادت رسيد، خود را به معرکه رساند و به پاک کردن خون از چهره­ی او پرداخت. شمر غلام خود را فرستاد و او با گرزی بر سر آن بانوی شجاع کوبيد، او را هم شهيد کرد.( سيد محسن امين، 1403،ج3، ص482)
بحرية بنت مسعود خزرجی زني ديگري است كه فرزند نوجوانش را به ميدان فرستاد و شهيد شد. عمرو بن جناده­ی يازده ساله يکی از شهدای نوجوان کربلا است. پدرش قبل از او به شهادت رسيده بود. نزد سيدالشهدا ­آمد و اجازه ­طلبيد تا در مصاف دشمن رود. امام(ع) به­خاطر مراعات حال مادرش اذن ميدان نمي­داد و او اصرار می­کرد و ­گفت: مادرم لباس رزم بر تنم کرده و دستور داده که به ميدان روم. امام اجازه داد و او به ميدان رفت و به شهادت رسيد. بحرية علاوه بر اين­که مشوق فرزندش برای جهاد بود پس از شهادت نيز با روحيه­ای بزرگ و وصف ناپذير با اين مسأله بر خورد کرد. زمانی که لشکريان دشمن سر فرزندش را به طرف او انداختند. مادرش سر مطهر را برداشت و خطاب به آن می­گفت: ای شادی قلبم، ای نور چشمم چه نيکو جهاد کردی آن­گاه سر را به طرف دشمن انداخت و فردی را کشت و چوبه­ا­ی برداشت و حمله کرد. اباعبدالله الحسين(ع) مانع شد و او را به خيمه باز گرداند.( مامقانی، 1428، ج2، ص327)
بانوي ديگري كه در كربلا فرزندش را تشويق به جان­نثاري كرد، ام خلف همسر مسلم بن عوسجه است. مسلم پير مردی بود که همراه با خانواده­اش در کربلا حضور داشت. پس از آن­که مسلم بن عوجه به شهادت رسيد، پسرش خلف آماده­ی نبرد شد و نزد امام آمده اجازه خواست. امام از او خواست تا به مراقبت از مادرش بپردازد، اما مادرش­ او را به ياری امام تشويق کرده و گفت: در صورتی از تو راضی می­شوم که پسر پيامبر را ياری کنی. خلف به ميدان رفت و پس از نبرد قهرمانانه با لشکر باطل به شهادت رسيد. وقتی سر فرزندش را به سوی او پرتاب کردند، سر را برداشت و بوسيد.( ذبيح الله محلاتی، رياحين­الشريعه، ج3، ص305).

3. مراقبت و دلداري
نقش ديگر بانوان در واقعه­ي كربلا، مراقبت و مواظبت از اطفال و بيماران و مجروحان جنگي بود. از امام زين العابدين(ع) نقل شده است كه در شب عاشورا حضرت زينب مشغول مراقبت و پرستاري از او بوده است.( يعقوبي، ج2، ص244؛ طبري، بي­تا، ج5، ص420) و در روز عاشورا در گرماگرم نبرد نيز در عين پرستاري از مجروحان، از اطفال كوچك مواظبت مي­كردند، چنان­كه حضرت زينب از عبدالله بن الحسن مواظب مي­كرد.( سيد بن طاووس، 1380، ص166)
فاطمه دختر امام حسين(ع) مي­گويد: پس از شهادت امام(ع) و يارانش، هنگامي كه لشكريان دشمن براي تاراج خيمه­ها حمله كردند، با ضربه­ي يكي از دشمنان بي­هوش شدم وقتي به هوش آمدم سرم در دامان عمه­ام زينب ديدم كه گريان بود و از من مراقبت مي­كرد.( سپهر، 1398، ص241؛ مجلسي، 1404، ج45، ص61)
حضرت زينب(ع) از عاطفي برادرش با علي اكبر آگاه بود. در روز عاشورا هنگام شهادت علي اكبر(ع) در آن لحظه­ي فوق­العاده حساس كه امام(ع) با پيكر خونين فرزند روبرو است، تنها كسي كه باعث تسلا و آرامي او مي­گردد، زينب بود. لذا خود را به بالاي پيكر قطعه قطعه شده­اي علي اكبر(ع) رسانده، او را در آغوش گرفته و با سخنان محبت آميز احساس خود را بيان و امام(ع) را دلداري كرد.( سيد بن طاووس، 1380، ص156؛ مفيد، 1413، ص107؛ ابن نما حلي، 1406، ص68؛ طبري، بي­تا، ج4، ص341؛ ابن كثير، 1986، ج8، ص201)
در روز يازدهم هنگام حركت كاروان اسيران، نيز زينب كبرا(س) به شدت مراقب حجت­خدا امام سجاد(ع) و ديگر بازماندگان بود. اگر او نبود شايد براي حجت­خدا اتفاقي مي­افتاد. به نقل تاريخ با اندك فاصله گرفتن از قتلگاه به سمت كوفه، زينب(س) متوجه امام سجاد(ع) ­شد كه گويي جان مي­دهد، خود را نزد او رسانده و علت را جويا مي­شود. وقتي از آن آگاه شد، به دلداري پرداخـته و با نقل سـخنان از جد و پدرش آرامـش را به امام سـجاد(ع) بر ­گردانده و چنين فرمود:« عزيز دلم اين مصيبت تاب از كفت نبرد، زيرا عهدي دارد ميان پيامبر خدا(ص) با جدت و پدرت و عمّت. خداوند متعال، مرداني از اين امت را كه ناشناسي حكام جابرند و در آسمان شهره­ترند تا در زمين، متعهد كرد كه به تكفين و تدفين اين عزيزان بپردازند؛ اعضاي پراكنده اين پيكرها را جمع و جسدهاي پاره پاره را دفن كنند و براي مقبره­ي پدرت، در زمين طف، پرچمي برافرازند كه در گذر زمان محو نشود، ياد و خاطره­اش در حافظه­ي تاريخ، باقي بماند. هر چند سردمداران كفر و پيروان ضلالت در نابودي آن بكوشند، ظهور و اعتلاي آن قوت گيرد و استمرار يابد. پس نگران كفن و دفن اين پيكره مباش كه خدا حود به كفن و دفن­شان نگران است». سپس حضرت زينب(س) حديث را كه از ام­ايمن شنيده و اميرمؤمنان(ع) تأييد فرموده بود، براي امام سجاد(ع) نقل كرده( ابن قولويه، 1356، ص260؛ مجلسي، 1404، ج28، ص55) و بدين گونه دل او را قوت و روحش را طراوت بخشيده و در رگ­هاي خشكيده­اش، خون تازه ­دواند.
4. تبيين و افشاگري
براي بازدهي و نتيجه بخش بودن هر حركت و قيام حق­ طلبانه، و زنده ماندن ياد و خاطره آن در اذهان، خنثي كردن توطئه­ها و نقشه هاي دشمن، تبيين ابعاد جنايات جهت روشن ساختن اذهان مردم نسبت به واقعيت­ها و تحريك و بسيج نمودن آنان، ضرورت دارد. يكي از نقش­هاي بانوان در حادثه­ي غم انگيز كربلا، نقش آفريني در جهت افشا كردن ابعاد جنايات، قساوت قلب لشكريان دشمن و خنثي كردن دسيسه­ها و توطئه­هاي بني­اميه و دستگاه حكومت،از يك سو، و تبيين اهداف قيام حق­طلبانه ي سيدالشهداء(ع) از جانب ديگر بوده است.
مرثيه­ي جان­سوزحضرت زينب كبرا(س) روز يازدهم بر شهيد كربلا از جهتي، براي نشان دادن واقعيات در ديد عموم بود. او جدش رسول­خدا(ص) را مخاطب قرار داده و با صدايي حزين و اندوهناك، از اعماق جگر فرياد كشيده و فرمود:« يا محمداه! صلي عليك ملائكة السماء هذا حسين بالعراء، مرمل بالدماء، مقطع الاعضاء و بناتك سبايا». يا جدا، يا رسول­خدا(ص) اين كشته­ي به خون آغشته، حسين توست. اين پيكره بريده بريده، حسين توست و اين اسيران، دختران تواند…. يا محمد(ص)! حسين توست اين كشته كه برهنه بر صحرا افتاده است و دست خوش باد صبا شده است. اي واي از اين غم اندوه! اي واي از اين مصيبت جانكاه! يا اباعبدالله … اي اصحاب محمد! اينان فرزندان مصطفايند كه به اسارت مي­روند و اين حسين است كه سرش را از قفا بريده­اند و عمامه و ردايش را ربوده­اند…( سيد ابن طاووس، 1380، ص182؛ ابن شهرآشوب، 1379، ج4: 113؛ طبري، 1967، ج4: 348؛ ابن كثير، 1986، ج8 :210)
حضرت زينب(س) در اين مرثيه با بيان مظلوميت سيدالشهداء(ع) و ياران و اسيران، وجدان مخاطبان را بيدار، قلب­هاي لشكريان باطل را تكان داد، اشك­هاي­شان را جاري كرد و بر روح آنان اثر گذاشت. چنان­كه حميد بن مسلم مي­گويد: فابكت والله كل عدوّ و صديق(ابو محنف كوفي، 1417، ص259).
زمانی که اسرا به دروازه­ی کوفه رسيدند. كوفه­ي كه زنانش زينب را برترين بانوي مي­شمردند و مردانش بر صلابت او سجود مي بردند، اينك خيابان­ها و كوچه­هايش به شادخواري پيروزي، به دستور ابن زياد آذين­بندي شده است. زينب با تشخيص مو قعيت، براي روكردن دست دشمن و بر ملاكردن ابعاد جنايات سخن مي­گويد. بشير بن حزيم اسدی گفته است: به خدا سوگند آن روز من زنی را ديدم که همه­ی وجودش شرم و حيا بود و در عين حال به گونه­ای سخن گفت که گويي خـطابت را از پدر بزرگوارش اميرالمؤمنين علی بن ابی طالب (ع) به ارث برده است. او مي­گويد: زينب دست فرا آورد، به مردم اشاره كرد و فرياد زد: ساكت. نفس­ها در سينه حبس شد حتي زنگ شتران از نوا فرو افتاد. سخن را با نام خدا و سپاس از او، و درود بر پيامبر و خاندان پاك و برگزيده او، آغاز و سپس فرمود:« اي اهل كوفه! اي اهل خدغه و خيانت و خفت! گريه مي­كنيد؟! اشك­هايتان نخشكد و ناله­هايتان پايان نپذيرد. مثل شما مثل آن زني است كه پيوسته رشـته­هاي خود را به هم مي­بسـت و سـپس از هم مي­گسست». يعني شما در حماقت و پيمان­شكني همانند آن زني( ربطه بنت سعد بن تميم) هستيد كه براي ريسيدن پشم زحمات فراواني را متحمل مي­شد و سپس آن رشته را باز كرده و نخ را پنبه مي­كرد.
«پيمان­ها و سوگندهايتان را ظرف خدعه­ها و خيانت­هايتان كرده­ايد. جز لاف زدن، فخر فروختن، كنيه ورزيدن، دروغ گفتن، چاپلوسي چون كنيزكان و سخن چيني دشمنان چه داريد؟ به سبزه­اي كه بر مزبله و سرگينگاه روئيده، و نقره­اي كه مقبره­هاي عفن را آذين كرده مي­مانيد». يعني ارزش شما همين است. از ارزش­هاي والاي انساني چيزي نداريد و از آن­ها هيچ چه نمي­دانيد.
« واي بر شما، براي قيامتتان چه بد توشه­اي پيش فرستاديد و چه بدتداركي ديده­ايد خشم و غضب خداوند را بر انگخته و عذابجاودانه اش را به جان خريديد. گريه مي­كنيد؟! به خدا كه شايسته گريستنيد. گريه­هايتان افزون و خنده­هايتان اندك باد. دامانتان به ننگ آلوديد كه هرگز با هيچ آبي شسته نمي­شود. چگونه عار كشتن فرزند آخرين پيامبر و معدن رسالت پاك شود؟ كشتن سيد جوانان اهل بهشت، كسي­كه تكيه­گاه جنگ­تان، پناهگاه جمع­تان، چراغ راهتان، مرهم زخم­هايتان، آرام­بخش دل هايتان و مرجع اختلاف­هايتان بود. چه بد توشه راهي قيامت­تان كرديد و بار چه گناه بزرگي را بر دوش گرفتيد».
حضرت زينبJ با اين كلمات پرده­هاي تزوير را كنار زد، نقاب­ها را فرو ريخت، حقايق را آشكار ساخت و ماهيت كوفيان را نمايان كرد. در حالي كه مردم از مرد و زن، بزرگ و كوچك، از شرم سر به زير انداخته­اند و صداي شيون گريه­شان بلند است، حضرت زينبJ سخنانش را ادامه ­داده و ­فرمود:
« مرگ تان باد و ننگ و نفرين و نفرت بر شما، در اين معامله، سرمايه­ي هستي خوذ را به تاراج داديد. دست­هايتان بريده با كه خشم و غضب خداوند را به جان خريديد و مهر خفت و خواري و درماندگي را بر پيشانيتان نقش زديد. مي­دانيد چه جگري از رسول­خدا0 شكافتيد؟ چه پيماني از او شكستيد؟ چه پرده­اي از او دريديد؟ چه هتك حيثيتي از او كرديد؟ و چه خوني از او ريختيد؟ كاري كرديد كه نزديك بود آسمان بشكافد، زمين متلاشي شود و كوه­ها از هم بپاشد. شگفت نيست اگر آسمان در اين مصيبت خون گريه كند. و بدانيد كه عذاب آخرت خواركننده­تر است و در آن حال هيچ كسي به ياريتان بر نمي­خيزد. پس اين مهلت خدا شما را خيره و غره نكند. زيرا كه خداوند متعال از شتاب در عقاب منزه است و از تأخير در انتقام نمي­هراسد. ان ربك لبالمرصاد. به يقين خدا در كمينگاه شما است».( سيد بن طاووس، 1380، ص200)
اين سخنان در مردم كوفه اثر عميق گذاشت. آنان را متوجه عمق جنايات نمود كه در آن دستگاه حكومت اموي را همراهي كردند. علاوه بر تقويت روحي شيعيان طرفدار اهل­بيت، وجدان ديگران را نيز بيدار كرد. شعله­هاي ندامت و حسرت را در آنان مشتعل كرد. راوی می­گويد: وقتی سخنان زينب تمام شد. مردم را ديدم که همه، انگشتانشان را به دهان گرفته و می­گزيدند.( مطهری، ج17، ص 408)
در کوفه ام کلثوم خواهر گرامی زينب نيز خطاب به مردم کوفه خطبه ايراد کرد و آنان را سرزنش نمود. راوی می­گويد: در آن روز حضرت ام کلثوم دختر علی با صدايي بلند گريست و سپس فرمود:« ای کوفيان بدا به حالتان چرا حسين را تنها گذاشته و شهيدش کرديد. اموالش را به غارت برده و از آن خود دانستيد. زنانش را اسير و تحت شکنجه قرار داديد. مرگ تان باد ای اهل کوفه آيا می­دانيد کدام بلا را برای خود خريديد و چه خونی را ريختيد. شما بهترين مردان، پس از پيامبر را به شهادت رسانديد رحم از دل­هايتان رخت بربسته. بدانيد که حزب خدا پيروز و حزب شيطان زيان کار است.».( سيد بن طاووس، 1380، ص210)
ام كلثوم(س)با اين سخنان علاوه بر سر زنش كوفيان به خاطر پيمان شكني و تنها گذاشتن امام(ع)، به رفتار نارواي دستگاه حاكم با اسيران و اسير گرفتن آنان، انتقاد كرد و گوش زد نمود كه در اسلام اسير گرفتن زنان و كودكان ناروا است.
حضرت زينب(س) در مجلس ابن زياد نيز با شجاعت تمام در برابر او ايستاد و سخن گفت. وقتی ابن زياد گفت: شکر خدا که شما را رسوا کرد و دروغ­های شما را آشکار ساخت. حضرت زينب فرمود:« فاسق آن کسی است که رسوا شد و دروغگو شخص بدکار است که ما نيستيم». ابن زياد گفت: رفتار خدا را با برادر و خاندانت چگونه ديدی؟ حضرت زينب(س) فرمود:« جز زيبايي چيز ديگری نديدم.اينان کسانی بودند که خداوند شهادت را نصيب شان کرد و آنان نيز به سوی آرامگاه ابدی خود شتافتند. به زودی خداوند ميان تو و آنان جمع خواهد کرد و آنان با تو مخاصمه خواهد نمود، در آن دادگاه بنگر که پيروز واقعی چه کسی است؟ ای پسر مرجانه مادرت در عزايت گريه کند».( همو، ص217)
حضرت زينب با اين سخنان در جواب ابن زياد، پيروزي سيدالشهداء(ع) را اعلام كرد و به گوش همگان رساند كه شكست در قاموس اهل حق وجود ندارد. آنان پيروز دائمي ميدان نبرد حق عليه باطلند، حتي اگر در خون خود غلطيده و يا به اسارت­شان گيرند. اما بدكاران در اوج غرور پيروزي ظاهري، شكست خورده و رسوااند. به عبارت ديگر در نگاه زينب كبرا(ع) پيروزي و شكست معناي دارد، غير از آن­چه ظاهر بينان تصور مي­كند. در نگاه او پيروز كسي است كه رضايت خداوند را همراه دارد لذا فرمود:« مارأيت الا جميلا». زيرا شهود اسماء و صفات حق كه به يقين همراه با شهود جمال و زيبايي حق است، جاي براي ديدن و مشاهده­اي غير زيبا نمي­گذارد. آري نگاه حضرت زينب(ع) متوجه آن زيبايي­هاي است كه در كربلا شيدالشهداء(ع) با يارانش، در تاريكي رفتارهاي زشت دشمنان، به نمايش گذاشتند.
حضرت زينب(ع) در شام نيز با شنيدن اشعار يزيد، از جا بر خواست با خطابه­ی پر شور و افشاگرانه­ای خود کاخ سر دمداران نفاق را به لرزه در آورد، او پس از حمد خدا سبحان و درود بر پيامبر و آلش، فرمود:« راست گفت خداي سبحان، آنجا كه فرمود:« ثم كان عاقبة الذين اساؤوا السوأي ان كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزئون».(روم:10) سپس فرجام آنان كه مرتكب گناه شدند، اين بود كه آيات خدا را دروغ شمردند و تمسخر آن­ها پرداختند.
حضرت زينب(ع) با خواندن آيه­ي ياد شده، دست روي مهم­ترين نقطه ضعف يزيد گذاشت و دليل كفرگويي يزيد را بر ملا كرد. بدين معنا كه اگر يزيد بزرگترين آيت الهي رسول­خدا(ص) را انكار و دسـت به خون سرور جوانان اهل­بهشت آلود، همه، ثمره­ي عياشي­ها، شـهوتراني­ها، هوس­بازي­هاي و گناه­هاي ريز و درشت يزيد است كه روي هم انباشت شده به شكلي جنايتي بروز يافته است. زيرا انباشت گناه­هان و فرو رفتن در باطلاق معصيت، پاياني جز انكار روشن­ترين حقايق و پشت كردن به سعادت نخواهد داشت.
سپس فرمود:« ای يزيد آيا گمان کردی همين که ما را چون اسيران به اين شهر و آن شهر راندي، نشانگر خواری ما نزد خدا و عزت بزرگي تو نزد او است؟ كبر ورزيدي، گردن فرازي كردي و به خود باليده و شادمان گشتي از اين­كه دنيا به تو رو آورده و كارها بر وفق مرادت شده و ملك و حكومت ما به سيطره­ات در آمده؟ آهسته­تر يزيد! فراموش كرده­اي فرموده­ي خداوند را كه دارد: و لا يحسبن الذين كفروا انمانملي لهم خير لانفسهم انما نملي لهم ليزدادوا اثماً و لهم عذاب اليم».( آل عمران: 178) آنان كه كفر ورزيدند، گمان نكنند كه مهلت ما به سود آن­ها است. ما به آنان فرصت مي­دهيم تا بر گناه­هانشان بيفزايند و عذابي دردناك در انتظار آنان است.
بني­اميه، با تبليغات مسموم خود به مردم شام چنين وانمود كرده بودند كه اين پيروزي ظاهري، نشان باطل بودن امام حسين(ع) و حق بودن يزيد است. حضرت زينب(ع)با خواندن اين آيه، خط بطلان بر توهم بني­اميه كشيده و حقيقت را روشن كرد كه پيروزي از آن اهل­حق است و آن ما هستيم.
افزون بر آن به يكي از سنت­هاي الهي كه سنت املا و استدراج است،٭ اشاره كرده و به يزيد ياد آور مي­شود كه اين مهلت نه تنها به سود او بلكه سر انجام نكبت باري را براي او به دنبال خواهد داشت.
سپس ادامه مي­دهد:« اي فرزند آزادشده­گان به منت! آيا اين از عدالت است كه زنان و كنيزكان تو در پرده و دختران رسول­الله،اسير و آواره باشند؟ حجاب آنان را بدري، روي آنان را بگشاي و دشمنان، آنان را از شهري به شهري برند و بياباني و شهري بدان­ها چشم بدوزند و نزديك و دور و پست و شريف به تماشاي­شان بايستند در حالي­كه نه از مردان شان سر پرستي مانده و نه از ياوران­شان مددكاري».
حضرت زينب با خواندن يزيد به اين عنوان علاوه بر تحقير او، و به رخ كشيدن سابقه كفر و عناد پدران وي، اشاره به تفاوت رفتار پيامبر(ص) در فتح مكه با رفتار زشت و ضد بشري امويان در حادثه­ي كربلا ­كرده و مي­فرمايد: جد ما از خون جد شما گذشت اما شما فرزندان او را كشتتيد.( شجاعي،1384، 201)
در نگاه زينب(ع) جريان غم انگيز كربلا در ادامه­ي همان دشمني ديرينه­ي بني­اميه و خاندان ابوسفيان با اسلام و خاندان وحي قابل تحليل و تفسير است و به مردم ياد آوري مي­كند كه براي آينده­ي شان فكري كند و از خواب غفلت بيدار شوند.
سپس فرمود:« و چه انتظاري است از فرزند آن جگر خواري كه جگر پاكان را به دندان كشيده و گوشتش از خون شهيدان روئيده و چگونه در عداوت با شتاب نكند كسي كه به ما به چشم بغض و كينه و دشمني مي­نگرد و بي­هيچ پروايي مي­گويد: اي كاش پدرانم بودند و از شادماني فرياد مي­زدند: اي يزيد! دست مريزاد. بي­شرمانه بر لب و دندان اباعبدالله، سيد جوانان اهل بهشت، چوب مي­زند و چرا چنين نگويي؟ توي كه جراحت را به انتها رساندي و ريشه­مان را بردي و خون فرزندان محد و ستاره گان زمين از خاندان عبدالمطلب را به خاك ريختي و ياد پدرانت كردي و به گمانت آنان را فراخواندي، پس به زودي به آنان مي­پيوندي و به عاقبت آنان دچار مي­شوي و آرزوي مي­كني كه اي كاش لال بودي و آنچه گفتي نمي­گفتي و آرزو مي­كني كه اي­كاش فلج بودي و آنچه كردي نمي­كردي».
در اين فراز از سخن زينب(ع) با اشاره به جنايت مادر بزرگ يزيد در جنگ احد، كه چگونه به دليل كشتن شدن نزديكانش در جنگ بدر به دست سربازان اسلام، كينه­اي اسلام را در دل داشته و براي اطفاء آن، در جنگ احد، پهلوي حمزه سيدالشهداء پاره كرد ، جگرش را در آورده و در دهان گذاشت. هنگامي­كه زنان اين خاندان در قساوت چنين است، وضعيت مردان روشن است. يزيد نيز از همين خاندان است. انتظاري غير از اين نبايد داشت. به مردم ياد آوري مي­كند كه يزيد نه اولين كاري اين خاندان و دودمان آن بوده و نه آخرين مي­باشد بلكه يك مبارزه مستمر طولاني است كه با بعثت رسول­خدا(ص) آغاز و در كربلا به اوج رسيد و اين جريان ادامه خواهد داشت.
زينب كبرا(ع) ادامه داد«… و اگرچه روزگار، مرا باتو هم­گفتار كرد ولي من هم­چنان تو را حقير مي­بينم و سر زنشت را لازم و توبيخت را واجب مي­دانم. ولي حيف كه چشم­هايمان اشكبار و سينه­هايمان آتش­وار است. در شگفتم و بسيار در شگفتم از اين­كه بزرگ­زادگان حزب خدا به دست بردگان آزاد شده­ي حزب شيطان، كشته شدند! و از دست­هاي شما است كه خون ما مي­چكد و با دهان­هايتان است كه كه كشت ما كنده مي­شود. … اگر اكنون غنيمت تو هستيم، به زودي غرامت تو خواهيم شد. آن هنگام كه هيچ چيز جز اعمال خويش را با خويش نخواهي داشت و خدايت به بندگان خويبش ستم نمي­كند و پناهگاه و شكوهگاه من خدا است. پس هر مكري كه داري به كار بر و هر تلاشي كه مي­تواني بكن. به خدا سوگند كه ريشه­ي ياد ما را نمي­تواني بخشكاني و وحي ما را نمي­تواني بميراني و دوره­اي ما را نمي­تواني به سر برساني و ننگ اين حادثه را نيز نمي­تواني از خود براني. عقلت منحرف و محدود، ايام حكومتت كوتاه و جمعيتت پراكنده و مطرود است. روزي خواهد رسيد كه منادي ندا دهد:« الا لعنة الله علي الظالمين» پس حمد و سپاس از آن خداي جهانيان است كه براي اول­ما سعادت و مغفرت و براي آخر ما شهادت و رحمت رقم زد. از خدا مي­خواهيم كه ثوابشان را كامل و بر پادششان بيفزايد و ما را جانيشنان شايسته­ي شان قرار دهد كه او با محبت و مهربان است و او براي ما كافي و هم اوبهترين پشتيبان ما است».( ابن طاووس، ص244؛ بحراني، 1413، ج17، ص434؛ ابن نما حلي، 1406، ص101)

نتيجه
فرجام سخن اين­كه زنان در تاريخ نهضت خونين کربلا نقش مهمی داشته­اند و نه تنها از شهادت شوهران و فرزندان جوان شان در راه احيای دين خدا و ياری امام شان روی بر نتافتند بلکه مشوقی برای اين­گونه مبارزات و فداکاري­ها بوده­اند و شوهران و پسران را به نبرد و شهادت در راه حق و حقيقت ترغيب و تشويق کردند. اينان با ايمان و صبر و پايداری در برابر آن همه مشكلات برای زنان و مردان مسلمان و تمام آزاد انديشان جهان، الگوهای شايسته­اند.
حضور آنان در نينوا نشان داد كه از منظر دين تكليف اجتماعي خاص مردان نيست بلكه بانوان نيز در برابر وظيفه­اي شرعي بايد به جريان اجتماعي توجه كنند و در صورتي كه مسأله­ي حمايت از دين و ارزش­هاي ديني مطرح و بر پا داشتن حق تنها با قيام آنان ممكن است، با حفظ عفاف و حجاب در صحنه­ي اجتماع حضور يافته و تكليف خود را ادا نمايند
ـــــــــــــــ
٭ سنت املا و استدراج در باره ي منكران حق اعمال مي­گردد و در آيات متعدد از قرآن تصريح شده است.
املاء در لغت به معناي امتداد دادن در مدت زياد،(راغب اصفهاني،1412، ص881) إمهال و تأخير انداختن(مصطفوي،1380، ج5، ص168) و مهلت دادن آمده(جعفري، بي تا، ج4،ص289) است. در اصطلاح، به مهلتى كه خداوند بنا بر مصالح به ستمگران و كافران مى‏دهد، به كار مي­رود(طباطبايي،1417ق، ج19، ص386). كلمه­­اي استدراج از ماده­ي درج، در لغت به معناي نرم نرم پيش رفتن، كم كم نزديك شدن، به طمع انداختن، اغوا كردن،(راغب، ص311راغب، ص311؛ مصطفوي، ج3، ص190) با تطميع به نابودي كشاندن، فراخواني تدريجي، جلب تدريجي و توان تدريجي(آذر نوش، 1386ش، ص193) به كار رفته است. در اصطلاح دينى، عبارت است از درجه كسى را به تدريج و خرده خرده پايين آوردن، تا جايى كه شقاوت و بدبختيش به نهايت رسيده و در ورطه هلاكت قرار گيرد. استدراج، دادن نعمت دنبال نعمت به متنعم است تا درجه به درجه پايين آيد، و به ورطه هلاكت نزديك شود.( طباطبايي، ج19، ص386) به بيان ديگر« فراهم آوردن تدريجى زمينه‏هاى هلاك و نابودى براى ستمگران در عين قدرت و برخوردارى است»( جعفرى ، بي­تا، ج4، ص289)‏.

فهرست منابع
1. ابن شهرآشوب، محمد بن علي، المناقب آل ابي­طالب، قم، نشر علامه، 1379ق.
2. ابن قولويه، كامل الزيارات، نجف، انتشارات مرتضويه، 1356ق.
3. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البدايه و النهاية، بيروت، دارالفكر،1407ق.
4. ابن نما حلي، جعفر بن محمد، مثيرالاحزان، قم، مدرسه امام مهدي، 1406ق.
5. ابو مخنف كوفى، لوط بن يحيى‏، وقعة الطفّ‏، محقق / مصحح: يوسفى غروى، محمد هادى‏، قم‏، جامعه مدرسين‏، 1417ق‏.
6. آذر نوش، آذر تاش، فرهنگ معاصر عربي ـفارسي، تهران، نشر ني، 1386ش.
7. امين، سيد محسن ، اعيان الشيعه، تحقيق حسن امين، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403ق.
8. بحراني اصفهاني، عبدالله، عوالم العلوم و المعارف، تصحيح محمد باقر موحد ابطحي، قم، موسسة الامام المهدي، 1413ق.
9. جعفرى، يعقوب‏، كوثر، بي­تا.
10. راغب أصفهانى، حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن‏، بيروت،‏ دار القلم- الدار الشامية، 1412 ق‏.
11. سپهر، عباس­قليخان، ناسخ التواريخ حضرت زينب، تصحيح محمد باقر محمودي، تهران، انتشارات اسلاميه، 1398ق.
12. سيد بن طاووس، علي بن موسي، اللهوف، ترجمه­ي عباس عزيزي، انتشارات صلاة، 1380ش.
13. شجاعي، سيد مهدي، آفتاب در حجاب، تهران، نيستان، 1384ش.
14. طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن الكريم، قم‏، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏ 1417ق.
15. طبرسي، ابو منصور احمد بن علي، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضي، 1403ق.
16. طبري، ابو جعفر محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دارالتراث، 1967م، طبع الثانية.
17. مامقانی، عبدالله، تنقيح المقال، تحقيق محيي الدين مامقاني، قم، موسسة آل بيت، 1428ق.
18. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1404ق.
19. محلاتی، ذبيح الله، رياحين­الشريعه.
20. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، انتشارات صدرا.
21. مصطفوى ، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم‏، تهران بنگاه ترجمه و نشر كتاب‏، 1360 ش، ج11، ص155؛ حسن‏ مصطفوى تفسير روشن‏، تهران، مركز نشر كتاب‏،1380 ش.‏
22. مفيد، محمد بن نعمان، الارشاد، قم، كنگره شيخ مفيد، 1413ق.
23. يعقوبي، احمد بن ابي­يعقوب، تاريخ يعقوبي، بيروت، دارالصاد. 

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**