خانواده و تربیت

نقش ايمان در درمان افسردگي

**نوشته شده توسط ali halimi**. **ارسال شده در** خانواده و تربیت

 نقش ايمان در درمان افسردگي

 

سلمانعلي ذكي *                                                               

چكيده

روح انسان تالم خود را با افسردگي و اضطراب نشان مي دهد، روح متالم انسان را پوچ انگار، نا اميد، ناتوان و منزوي مي سازد، دانشمندان روانشناسي ريشه اين بيماري را در عواملي ژنتيکي، شناختي، يادگيري و رواني جستجو مي کنند به همين لحاظ براي درمان آن دارو درماني، تغيير دادن شناخت هاي غير صحيح انسان ها، يادگيري و ...را پيشنهاد کرده اند. تمام اين موارد بدان جهت براي بيمار تجويز مي شود تار آرامش، اميد و خود باوري از دست رفته را به او باز گرداند.سوال اين است که آيا درمان ديگري هم براي اين بيماري وجود دارد ياخير؟ جستجوي مختصر در معارف ديني بويژه آيات قرآن نشان مي دهد که ايمان مي تواند اميد، آرامش و خود باوري در وجود انسان زنده کرده نشاط را به او برگرداند.

واژگان‌کليدي: افسردگي، ايمان، روان درماني، شناخت درماني و دارو درماني.

مقدمه

انسان نا اميد، دنيا را تيره و تار و به پايان رسيده مي‌بيند، انسان نا اميد مرده‌وار کنار قبرش منتظر مهيا شدن گور است، انسان نااميد رهايي از زنداني را که براي خود فراهم کرده است، ناممکن مي‌داند. به همين جهت براي رهايي از گرفتاري‌ها و رنج‌هايي خود اقدام نمي‌کند. در دنياي معاصر کم نيستند کساني‌که از اين بيماري رنج مي‌برند؛ زيرا برخي افسردگي را محصول جهان مدرن مي‌داند که انسان له شده در زير چرخهاي صنعت وحشي روزگار و افتاده در قفس آهنين توليد، چاره‌اي جز خودخوري ندارد، گذشته از اينکه ما امروز اسير دنيايي آهنين هستيم، بلاهاي فراوان همچون مهاجرت، جنگ، فقدان عزيزان، فقر و... ما را رنج مي‌دهد.

 انسان افغاني در داخل و خارج از بيماري افسردگي در رنج است، در داخل بدان جهت که سال‌هاست آرامش خود را از دست داده است. انسان افغاني در خانه بيرون خانه مدام در رنج است؛ زيرا اگر درخانه باشد در انتظار شنيدن خبرهاي تلخ است و اگر در بيرون باشد علاوه بر بيم مردن، لحظه لحظه با مشاهده صحنه‌هاي خونيني مانند سرهاي بريده و اجساد پاره پاره انسان ها اعم از بستگان، آشنايان و هموطنان خود مواجه مي شود.

 اگر در خارج از کشور پناه برده باشد علاوه بر رنج دوري وطن، شنيدن اخبار تلخ از سرنوشت خانواده و بستگان، در غربت کمتر خو مي گيرد، شايد بدان جهت که نگاههاي بيروني با او نسبت به ديگران متفاوت است و شايد بدان جهت که نمي تواند خود را به راحتي دنيايي خارج وفق دهد در هردو صورت، درد مي کشد و اين دردها در او رصوب کرده به صورت اتش فشان افسردگي فوران مي کند. در چنين شرايطي راه چاره در چيست اين نوشته با الهام از آيات قرآن و با توجه به نگاه منفي افغانها به افسردگي و استنکاف بيماراز مراجعه به درمانگر، از يک سو و زمينه هاي عميق ديني، بهترين راهکار را تقويت باورهاي ديني جامعه مي داند.

افسردگي

فرويد اضطراب را درد رواني، ناميده است، همانطورکه زخم و التهاب بدن با تب تبارز مي کند، درد رواني خود را با اضطراب نشان مي دهد، همچنين هرگاه فرد با يک سلسله مسايل رواني مواجه شود که تعادل رواني اورا بهم بريزد احساس اضطراب مي کند، پس اضطراب هم علت است هم معلول. (آزاد، حسين، 1387: 30) اگر اضطراب را درد رواني بدانيم اين درد به لحاظ زماني دوره خاصي را تي مي‌کند.

ويژگي اصلي دورهء افسردگي يکدوره زماني حداقل دوهفته اي توام با افسرده خويي، بي‌علاقگي و فقدان احساس لذت (تقريبا در همه فعاليت‌ها) است. که در کودکان و نوجوانان ممکن است با تحريک پذيري همراه باشد. فرد افسرده بايد دست کم چهار نشانه ديگر از نشانه هاي آتي را داشته باشد. (انجمن روان پزشکي امريکا،1388: 531) به عبارت ديگر رايج‌ترين نوع افسردگي در برگيرنده‌ي خلق غمگين و بدون احساس لذت يا علاقه نسبت به همه يا اکثر فعاليت‌ها يا تفريحات معمولي فرد است که تقريبا چندين هفته باقي مي‌ماند و با چهار نشانه از نشانه‌هاي زير همراه است: اختلال در اشتها، تغيرات در وزن، اختلال در خواب، بي‌علاقگي و نداشتن احساس لذت (نسبت به چيزهاي که قبلا به آن‌ها علاقه‌مند بوده و احساس لذت مي‌کرده است مانند غذا‌ها، کار، رابطه جنسي، ارتباط با دوستان و خانواده.)علايم ديگر براي افسردگي عبارت‌اند از بي‌قراري يا بي‌حالي، کاهش انرژي، احساس بي‌ارزشي و گناه، دشواري در تمرکز و تفکر کردن، افکار مرتبط با مرگ، احساس بيهودگي زندگي، خودکشي يا تلاش براي خودکشي. اگر کسي حداقل پنج مورد ازاين علايم را به مدت چند هفته داشته باشد که زندگي او را مختل کرده باشد مبتلا به افسردگي است(همان و نيز وايزمن،1388: 18-19) افسردگي بر خلاف اندوه و دلتنگي موقتي که گذرا، طبيعي و موقتي است، طولاني است (ماه ها و حتي سالها طول مي کشد) بيماري افسردگي بر احساسات، افکار، رفتار و سلامت جسماني افراد تاثير مي گذارد (سالمانز 1389: 15) «شخص در دوره افسردگي خلق خود را اغلب به صورت افسرده، غمگين، درمانده و دلسرد، يا مغموم توصيف مي کند» (انجمن روان پزشکي امريکا، همان: 531) افسردگي ممکن است تبارزهاي فراواني داشته باشد اما شايع ترين نشانه هاي افسردگي به شرح زير است:

نشانه هاي افسردگي

1. داشتن خلق افسرده (که گاهي اوقات در کودکان و نوجوانان به صورت تحريک پذيري بروز مي کند) در اکثر اوقات روز و تقريبا تمام روزها.

2. کاهش چشم گير ميزان شوق و علاقه و لذت در تمام يا تقريبا تمام فعاليت هاي زندگي.

3. کاهش يا افزايش محسوس وزن.

4. کم خوابي يا پرخوابي تقريبا درتمام روزها.

5. بي قراري رواني – حرکتي ياکندي رواني- حرکتي، نوعي شتاب يا کندي در فعاليت ها و فرايندهاي ذهني تقريبا همه روزه که ديگران متوجه شوند.

6. خستگي يا تحليل انرژي تقريبا همه روزه

7. احساس بي ارزشي يا گناه مفرط

8. کاهش توانايي در تفکر و تمرکزحواس يا نامصمم بودن تقريبا همه روزه

9. افکار تکراري در باره مرگ. (سالمانز،1389: 16-17)

عوامل افسردگي

الف) علل زيستي، «دانشمندان سالها بر اين باورندکه افسردگي با کمبود در انتقال دهنده‌هاي عصبي – يکي از دوماده شيميايي نور آدرلين يا سروتونين- در سيناپس هاي مهمي در دستگاه اعصاب مرکزي ارتباط دارد در آزمايش هاي صورت گرفته بر حيوانات و انسان ها افزايش سروتونين به ميزان متوسط، باکاهش پرخاشگري، تحريک پذيري و رفتار تکانشي همراه بوده است» (سالمانز همان: 48) در کنار انتقال دهنده هاي عصبي کم کار و پر کاري غدد درون ريز مانند تروئيد ممکن است فرد را  شيدا ويا افسرده جلوه دهد. مطالعاتي که روي خانواده‌ها انجام شده است نشان داده است که برخي اشکال افسردگي بويژه انواع عود کنندهء آن پيش زمينه ارثي دارد. علاوه بر اين ها برخي بيماريها مانند بيماريهاي قلبي، کلوي، کبدي، ايدز و... برخي داروها مانند: داروهاي قلبي عروقي، روانگردان، برخي داروهاي مورد استفاده براي بيماري هاي عفوني،  داروهاي هورموني  نظير داروهاي ضدبارداري و... در بروز افسردگي نقش دارد. (سالمانز، همان:50-56).

ب)علل رواني- اجتماعي، بر پايه تحقيقات، براون و ويليام استايرون، مرگ مادردر کودکي، از دست دادن يکي از اعضاي خانواده، طلاق، مرگ همسر، مجازات زندان، مشکلات جنسي ، برکنارشدگي از کار و... مي‌تواند باعث افسردگي شود (سالمانز، همان:58-59) عدم برخورداري از حمايت‌هاي اجتماعي يا نداشتن دوست (در سنين خاص) و در ماندگي يا شکست در زندگي مي‌تواند موجب ايجاد افسردگي شود (همان، 66- 63) بروز نشانه هاي خفيف افسرده پاسخ طبيعي انسان ها به فشارهاي زندگي است، عدم موفقيت در تحصيل يا کار، از دست دادن يکي از عزيزان، آگاهي از عواقب بيماري و پيري از جمله مواردي هستند که موجب افسردگي مي‌شوند. افسردگي تنها زماني نا به هنجار تلقي مي‌شود که در رفتارهاي به هنجار افراد اختلال ايجاد کند و هفته ها بدون وقفه ادامه يابد.(ريتا آل اتکينسون و ديگران، 1385: 536)

 افراد افسرده  نا اميد و ناشاداند، ممکن است به فکر خودکشي بيافتند. «خودکشي فاجعه بار‌ترين نتيجه‌اي افسردگي است، اکثر سي‌هزار مردي که سالانه در امريکا بر اثر خودکشي جان خود را از دست مي‌دهند گرفتار افسردگي هستند.» (ريتاآل. اتکينسون و ديگران، همان: 538)

 افراد افسرده، بي‌علاقه به شادي‌ها، سرگرمي‌هاي و تفريحات و کارهاي خانوادگي اند.

افراد افسرده داراي افکار و انديشه هاي منفي اند:

- اعتماد به نفس اندکي دارند خود را نالايق و ناشايست مي دانند؛

- خود را به خاطر خطاهاي خود سرزنش مي کنند؛

- نسبت به آينده احساس نا اميدي مي کنند و دراينکه بتواند حال خود را بهبود بخشند ترديد دارند؛

- قادر به راه اندازي کارها نيستند. (همان: 538)

1. ديدگاه‌هاي نظري در باره افسردگي

نظريه زيست شناختي، ديدگاه زيست شناختي معتقد است که علت افسردگي در ژنهاي نهفته است، بسياري از پژوهندگان ترکيب آمادگي‌هاي ارثي و فشارهاي رواني محيطي را علت احتمالي افسردگي و رفتارهاي ناشي از آن مي دانند.(آزاد، پيشين: 360) صاحبان ديدگاه زيست شناختي براي درمان افسردگي دارو درماني را پيشنهاد مي کنند.(همان: 369)

 نظريه روان پويايي، زيگموند فرويد به عنوان صاحب نظر اين ديدگاه معتقد است علت اصلي افسردگي نه تمايلات جنسي که عامل هيجاني است، فرويد معتقد است ممکن است علت اين اختلال فقدان واقعي يا ترس ماليخولياي در باره از دست دادن يکي از آن ها باشد؛ زيرا فقدان پدر يا مادر بر عزت نفس تاثر مي گذارد. فرويد با اين ديد راه درمان افسردگي را کشف ريشه هاي ناخودآگاه خلقي مي داند. از نقطه نظر فرويد افسردگي ناشي از تعارضات حل نشده دوران کودکي است. براي درمان بايد به ريشه ها دست يافت. (همان: 379) اين ديدگاه «به افسردگي به عنوان کنشي دربرابر فقدان مي نگرند. نظريه هاي روانکاوي عموما بر آن اند که عزت نفس نازل و احساس بي ارزش بودن افسرده ها برخاسته از نوع نياز کودکانه به تاييد شدن از جانب والدين است» (ريتا آل همان:541)

 نظريه يادگيري، طبق اين ديدگاه افسردگي با فقدان يا کمي تقويت مثبت و زيادي تجربه هاي ناخوشايند رابطه دارند؛ يا بدان جهت که در محيط زندگي فردعوامل تقويت کننده کم و تنبيه کننده زياد است، يابدان جهت که فرد فاقد مهارت هاي اجتماعي براي جذب تتقويت مثبت است. يا بدان جهت که افراد به دليل زمينه هاي افسردگي موارد تقويت کننده را کمتر مثبت و موارد تنبيه کننده را بيشتر منفي ارزيابي مي کنند.(همان، 383) صاحبان نظريه يادگيري براي درمان فرد افسرده گامهاي زير را پيشنهاد مي کنند: مشاهده فرد درخانواده به عنوان نخستين و محيط موثر بر فرد و تهيه کردن فهرستي از رفتارهاي خوشايند و ناخوشايند فرد مراجع و رتبه بندي خلق و خوي مراجع و علامت زدن آن به صورت روزانه  و تعليم مهارت هاي که فرد فاقد آن هاست. اين برنامه درمانگري شامل موارد ذيل است: آموزش ابراز وجود، کار ساز بودن در وظايف پدري يا مادري، گذراندن وقت و آموزش آرامش عضلاني (همان، 386)

ديدگاه شناختي صاحبان اين ديدگاه افسردگي را ناشي از تفسير منفي و مايوس از رويدادهاي زندگي مي‌دانند. ارون بک، معتقد است افراد منفي‌نگر و دارايي زمينه افسردگي، در باره خويش، درباره تجارب کنوني و در باره آينده، ديدگاه منفي دارند؛ خود را بي ارزش و ناشايست، آينده را مبهم و ياس آلود و تغيير و بهبودي را ناميسر مي دانند. طبق اين ديدگاه افرادي که در خلال دوران کودکي يا نوجواني تجربه هاي تلخي چون ازدست دادن يکي از والدين، معلمان و ديگر رويدادهاي تلخ را دارند، در مواجهه با هرموقعيتي و لو داراي مشابهت اندک باورهاي گذشته شان فعال مي شود و دچار افسردگي مي شوند و چون دچار خطاهاي نظامدار در تفکر هستند برداشت هاي غلط از واقعيت مي کنند.( همان: 391 و نيز ريتا آل پيشين: 540) ارون بک مي‌گويد فرد بدان جهت افسرده مي شود که در نحوه فکر کردن خود خطا مي کند و يا به راه مبالغه مي روند، او براي درمان افسردگي طرح پرسشنامه هدفدار و برنامه ريزي شده را به منظور آگاه ساختن شخص افسرده از عدم مطابقت افکار وي با واقعيت  موثر مي داند.(همان، 399) طبق ديدگاههاي طرح شده، عامل ژنتيکي، يادگيري، احساس بي پناهي، نيازمندي وعدم باور به يک نيروي ماورايي آدمي را به افسردگي مي کشاند. ترديدي نيست که باورهاي ديني مي تواند به خوابي تمامي اين کاستي هاي بشر را پاسخ گو باشد.

 راه هاي درمان افسردگي

1. دارو درماني، دراين روش از داروهاي آرام بخش و ضد افسردگي براي درمان بيمار استفاده مي شود. (اين مجال به دارو درماني نمي پردازد)

2. روان درماني، امروزه درمان افسردگي بيشتر آموزشي و به معناي بيرون کشيدن از درون شده است.(هارولداچ. بلوم فيلد، پيترمک ويليامز، 1387: 142) طبق اين ديدگاه بسياري از مسايل دوران بلوغ، برخواسته از حوادث دوران کودکي است. در اين روش با تمرکز بر گذشته زندگي بيمار و با استفاده از نظريهء رشد و ملازمات آن، به بيمار روش‌هاي جهت درمان آموخته مي‌شود. (ابلاو و دوپاولو،1382: 179) در روان درماني حمايتي به عنوان موثر ترين روش براي درمان کساني که با اختلال عاطفي مواجه اند، درمانگر اهداف زير را دنبال مي کنند:

الف) افزايش توانايي هاي رواني و اجتماعي بيمار

ب) افزايش عزت و اعتماد به نفس بيمار

ج) اگاهي دادن بيمار به محدوديت هاي خودش و محدوديتهاي درمان

د) جلوگيري از وابستگي بي جهت بيمار به درمانگر

هـ) تشويق به استفاده بيمار از کمکهاي افراد خانواده و دوستان(همان: 181)

3. شناخت درماني، افراد افسرده اغلب در نقطه ضعف‌هاي خود مبالغه مي‌کنند، هدف اين روش درماني اصلاح عادات فکري منفي و بنا براين تسکين افسردگي است، درمانگر بيمار را از خطاهاي شناختي و تصاوير ذهني منفي او در برخورد با زندگي آگاه مي کند. تا باور بيمار را به عدم درمان افسردگي تغيير دهد.( همان:183-184)

4. ديگر روشهاي درماني، ساير روشهاي درماني که براي درمان افسردگي وجود دارد عبارتند از: رفتار درماني، درمان

ميان فردي و روانکاوي. (همان: 184-185)

 تا اين جا چنين به دست مي‌آيد که منشا بيماري افسردگي، عوامل ذيل مي‌تواند باشد: ژن، يادگيري، مسايل شناختي و احساس بي پناهي، احساس نيازمندي، احساس ناتواني و بيهودگي.

دين و درمان افسردگي

بي ارزش و ناشايست دانستن خود، نا اميدي مايوس بودن از آينده، تغيير و بهبودي را ناميسر دانستن و نياز کودکانه به تاييد شدن، مي تواند ناشي از بي معني شدن زندگي باشد، بي معني شدن زندگي از اين دوعامل عمده ناشي مي‌شود: عدم شناخت کافي نسبت به محيط و عدم شناخت نسبت به خود، معرفت انسان نسبت به محيط پيرامون و توانمندي‌هاي خود مي‌تواند بخش اصلي اين مشکل را حل نمايد؛ زيرا دين به زندگي آدمي معني مي‌بخشد، يعني به سوال‌هاي مهمي همچون، از کجا آمده‌ام؟ براي چه آمده‌ام؟ و به کجا مي‌روم؟ پاسخ مي‌دهد.(سروش، 1385: 244) دين ترس ها و دلهره هاي موجود در زندگي مدرن را کنترل مي کند؛ زيرا ايمان از ريشه امن گرفته شده است، انسان مومن نه تنها از دوست خود که ديگران نيز از دست او در امنيت و آسايش اند.(همان: 234)

دين و مذهب فداکاري‌ها، و از خود گذشتگي هاي و خويشتن داري‌هاي را که در زندگي ضروري است آسان و دلنشين مي سازد حتي پذيرفتن آنها را سعادت مي شمارد اگر مذهب نتيجه ديگري جز اين امر در زندکي بشري نداشته باشد باز مذهب مهم ترين عامل زندکي بشري است و اگر امر ديگري نتواند اين نتيجه آرامشده را در زندگي ما ايجاد کند، مذهب چرخش اصلي زندگي ما به شمار خواهد آمد» (ويليام، 1372: 30)

2. شناخت محيط

افراد با ايمان دنيا را مجموعه به هم پيوستهء مي داند که با دست توانايي يک افرينش گر حکيم، نظام مند و هدفدار ساخته شده است، هيچ چيز در منظومه هستي بي جهت بر نيامده است.

الف) افراد با ايمان دنيا را هدفدار مي داند: آنان که درهمه حال يه ياد خدايند و در خلق زمين و آسمان تفکر مي کنند، مي گويند خدايا تو زمين و آسمان را بيهوده نيافريده اي و مارا از عذاب جهنم حفظ کن «الَّذِينَ يذْكُرُونَ اللَّهَ قِيمًا وَ قُعُودًا وَ عَلىَ‏ جُنُوبِهِمْ وَ يتَفَكَّرُونَ فىِ خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَاذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ(آل عمران: 191) تفكر و انديشه، در اسرار آفرينش و زمين به انسان آگاهى خاصى مي دهد، و نخستين اثر آن توجه به بيهوده نبودن خلقت است، زيرا انساني که در هر موجود كوچكى، از اين جهان بزرگ هدفى مى‏بيند، نمى‏تواند باور كند، كه مجموعه جهان، بى هدف باشد، (مکارم شيرازي،نمونه ج3: 116)

ب) افراد با ايمان، دنيا را محل کار و تلاش، شب را براي کسب انرژي جهت کار مضاعف و سختي کار روزها را مقدمهء برخورداري بيشتر از رحمت هاي الهي مي داند: ومِن رَّحْمَتِهِ جَعَلَ لَكمُ‏ُ الَّيلَ وَ النَّهَارَ لِتَسْكُنُواْ فِيهِ وَ لِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكمُ‏ْ تَشْكُرُونَ(قصص:73) امروز از نظر علمى ثابت شده است كه در برابر نور تمام دستگاه‌هاى بدن انسان فعال مى‏شوند: گردش خون، دستگاه تنفس، حركت قلب، و ساير دستگاهها، و اگر نور بيش از اندازه بتابد، سلولها خسته مى‏شوند و نشاط جاى خود را به فرسودگى مى‏دهد. و بر عكس، دستگاه‌هاى بدن در تاريكى شب در آرامش و آسايش عميقى فرو مى‏روند و در سايه تجديد قوا و نشاط مى‏كنند.(همان، ج‏16، ص: 148)

ج) افراد با ايمان دنيا راگذرا و فاني مي داند به همين جهت داشته هاي آن را شايسته دلبستگي نمي داند، به داشته هايش مغرور و به نداشته هايش مغموم نمي گردد: به تعبير قرآن متاع اندک زندگي دنيا را بر جهان جاودان آخرت ترجيح نمي دهد. أَرَضِيتُم بِالْحَيوةِ الدُّنْيا مِنَ الاَْخِرَةِفَمَا مَتَاعُ الْحَيوةِ الدُّنْيا فىِ الاَْخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ(توبه: 38) اموال و فرزندان زينت زندگي دنيا است و باقيات و صالحات در نزد پرودگار ماندگار تر و داراي ثواب بيشتر است. الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ الْبَاقِياتُ الصَّالِحَاتُ خَيرٌْ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَ خَيرٌْ أَمَلًا (کهف: 46)

د) افراد با ايمان بلاهارا عامل امتحان مي داند، لذا ارزيابي او از رويدادها به آرامش رواني او آسيب نمي رساند: نا اميدي انسان را از هر حرکت سازندهء باز مي دارد. آدمي گاهي با ازدست دادن برخي نعمت هاي الهي در دنيا چنان نا اميد مي شود که اميد باز گشت آن را از دست مي دهد انگاه به کفران نعمت هاي الهي روي مي آورد.(مهدي زاده:1386: 122) قران کريم مي فرمايد: اگر نعمت به انسان بدهيم و آن را از او باز ستانيم بسيار نا سپاس و نوميد خواهد بود. (هود: 9) وَ لَنَبْلُوَنَّكُم بِشىَ‏ْءٍ مِّنَ الخَْوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابرِِينَ(بقره:155) چه بسا چيزهاي که شما نمي پسنديد اما به نفع شماست و چه بسا چيزهاي که مي پسنديد اما به ضرر تان است. وَ عَسىَ أَن تَكْرَهُواْ شَيا وَ هُوَ خَيرٌْ لَّكُمْ وَ عَسىَ أَن تُحِبُّوا شَيا وَ هُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَ اللَّهُ يعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ(بقره:216) هيچ مصيبتى (ناخواسته) در زمين و نه در وجود شما روى نمى‏دهد مگر اينكه همه آنها قبل از آنكه زمين را بيافرينيم در لوح محفوظ ثبت است و اين امر براى خدا آسان است! ما اصاب من مصيبه في الارض و لا في انفسکم الا في کتاب من قبل(حديد:22)

هـ) مشکلا ت را مقدمه آسايش مي‌دانند لذا نااميد نمي‌شوند: با هر سختي آسودگي است، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يسْرًا (شرح:6)

  انسان مومن به رحمت هاي الهي اميد اوارند، ان الذين امنوا والذين هاجروا و جاهدوافي سبيل الله اوليک يرجون رحمه الله (بقره/ 118) و افراد با ايمان از بارگاه خداوند نا اميد نمي شود، إِنَّهُ لَا ياْيسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ(يوسف:87)

و) افراد با ايمان دعا و نيايش را در رويدادها موثر مي داند: افراد با ايمان در سختي ها به خداوند پناه برده از او کمک مي جويند؛ زيرا خداوند فرموده است مرا بخوانيد تا اجابت کنم شما را «ادعوني استجب لکم» (غافر:60) أافراد با ايمان معتقد‌اند در سختي ها اگر از خداوند کمک بخواهندن خداوند آن هارا ياري مي کند. أمَّن يجُِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يكْشِفُ السُّوءَ وَ يجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَ ءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ (نمل:62)

ز) از برتري جويي هاي دروغين، مغرور و رنجور نمي شود: از برتري هاي مالي دينا داران شگفت زده نمي شود چون مال و اولاد را وسيله امتحان و عذاب مي داند، فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَ لَا أَوْلَادُهُم إِنَّمَا يرِيدُ اللَّهُ لِيعَذِّبهَُم بهَِا فىِ الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَ هُمْ كَافِرُونَ(توبه:55) و از برتريي جويي هاي دروغين نژاد پرستان دلگير نمي گردد؛ زيرا انسان ها برادر مي داند و برتري را در ميزان پرهيزگاري، يأَيهَُّا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكمُ مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثىَ‏ وَ جَعَلْنَاكمُ‏ْ شُعُوبًا وَ قَبَائلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَكْرَمَكمُ‏ْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَئكُمٌْ(حجرات:13)

3. شناخت خود

ويژگي ديگر افراد با ايمان خود‌باوري (توجه به داشته‌هاي خود)، است. افراد با ايمان به داشتههاي خود(اعم از سلامتي، دانش، حسن شهرت و...) به عنوان نعمت هاي الهي توجه دارد. چنانکه قرآن دستور مي دهد نعمت هاي الهي را به ياد آر   «و اما بنعمت ربک فحدث.»

الف) محدوديت هاي خود را مي پذيرد: انسان با ايمان مي‌داند که انسان خالي از نقص و عيب نيست مي داند که اگر رحمت پروردگار از او دريغ شود احتمال دارد به بي راهه برود، قرآن کريم به نقل از حضرت يوسف مي فرمايد: وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسىِ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبىّ‏ِ إِنَّ رَبىّ‏ِ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(يوسف:53)

ب) انسان با ايمان مسوليت پذير است، به اندازه تلاش خود توقع موفقيت دارد « وَ أَن لَّيسَ لِلْانسَانِ إِلَّا مَا سَعَى‏(نجم:39) انسان با ايمان مرارت‌ها را معلول اعمال خود مي‌داند، فرافگني نمي کند، کمکاري‌ها، گرفتاري‌ها و ناتواني‌ها و نقص‌هاي خود را مي‌پذيرد، لَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى‏(نجم:38) در نتيجه آرامش خاطر بيشتر دارد.

ج) افراد مومن به ارزش وجودي خود احترام مي گذارد: انسان مومن خود را خليفه خدا در زمين مي داند به همين جهت در اين جايگاه احساس پوچي و بيهودگي نمي‌کند. وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئكَةِ إِنىّ‏ِ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِيفَةً (بقره:30)

د) افراد ايمان زندگي خود را هدفمند مي دانند، يکي از عوامل اصلي افسردگي و همچنان پيامد ويرانگر ان احساس بيهودگي و پوچي است انسان‌هاي افسرده ممکن است هم از احساس بيهودگي به افسردگي برسند و هم پس از افسردگي به پوچي و بيهودگي، انسان مومن ايمان دارد که در مسير آفرينش به خدا باز مي گردد: اى انسان! تو با تلاش و رنج بسوى پروردگارت مى‏روى و او را ملاقات خواهى كرد! يأَيهَا الْانسَنُ إِنَّكَ كاَدِحٌ إِلىَ‏ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ(انشقاق:6)

سرانجام انسان هاي با ايمان خدا را در زندگي خود حاضر و ناظر مي‌دانند کسي‌که مدام به ياد خدا باشد از افسردگي و نگراني در امان خواهد ماند، کسانيکه ايمان آورده اند و دلهاي‌شان باياد خدا اطمينان يافته است آگاه باشيد که با ياد خدادلها اطمينان مي‌يابد، الا بذکر الله تطمين القلوب(رعد: 28) انسان مومن مي‌داند که همه امور به خدا بر مي‌گردد به همين جهت به خدا اعتماد دارد، «همه امور به خدا بر مي گردد پس خدا را بپرستيد و به او توکل کنيد» (هود:123) فيض کاشاني معتقد است که توکل در سه جا اطلاق مي شود، قسمت، نصرت و رزق، (مدن،1428ه350) توکلي يعني اعتماد به اينکه هرانچه قسمت تو باشد تغيير نخواهد کرد، اعتماد به اينکه هرگاه کاري را در پيش گرفتي خداوند تورا ياري خواهد کرد؛ زيرا خداوند متعال مي فرمايد: «برما لازم است ياري مومنان» (روم: 47) و اعتماد به انکه خداوند بندگانش را روزي خواهد داد؛ زيرا قرآن مي‌فرمايد: کسيکه به خداوند توکل کند خداوند اورا کفايت خواهد کرد. (طلاق: 32) ايمان به خداوند واحد يعني يگانه پرستي و ايمان به اينکه تمامي آنچه در اين جهان اتفاق مي افتد به فرمان خداوند و تقدير و حکم اوست و تمامي آنچه در اين جهان وجود دارد خدا را تسبيح مي‌گويد و او را مي پرستد و تمامي اين‌ها در منظومه دقيقي قرار دارد که با خداوند يگانه پيوند دارد، اگرچه عوامل پديده هاي اجتماعي گوناگون است.(حکيم، 1387:475)

نتيجه

 با توجه به وضع نا امن افغانستان در بين افراد ساکن در داخل کشور و غربت سنگين آوارگي در بين مهاجرين، بيماري افسردگي در بين مردم ما احتمالا روز به روز رو به گسترش باشد، اين بيماري در داخل بيشتر در قالب خشونت‌ها و در بيرون در قالب اعتياد، مي‌تواند تبارز داشته باشد. با توجه به عدم دسترسي به درمانگر در داخل کشور و نگاه منفي افغان‌ها به افسردگي (که برخي آن را مساوي با ديوانگي مي دانند) از يک سو و زمينهء باورهاي عميق ديني بهترين راهکار براي پيشگيري و درمان تقويت باورهاي ديني است.



* دانش‌پژوه دكتري انديشه معاصر مسلمین

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**