دین و مذهب

حدود آزادي در نظام اسلامي و قانون اساسي افغانستان

**نوشته شده توسط ali halimi**. **ارسال شده در** دین و مذهب

چکيده

در اين مقاله تلاش شده پس از روشن شدن مفهوم آزادي به اين پرسش پاسخ دهد که آيا نظام حکومتي اسلام آزادي هاي عمومي را قبول دارد يا مردم را تابع خواست حاکم مي داند؟ از بررسي ديدگاه اسلام در بخش هاي مختلف زندگي اجتماعي به اين نتیجه می‌رسیم که اسلام انواع آزادي ها را براي بشر محترم دانسته و آن‌را، موهبت الهي می‌داند. یعنی انسان آزاد به دنيا آمده و هيچ شخص يا گروهي حق محدوديت و يا سلب آن را ندارد، جز احکام خداوند که براي مصالح فردي و اجتماعي بشر وضع گرديده است. براين اساس در تمام کشورها، آزادي مطلق وجود نداشته بلکه محدودیت‌هایی براي آن ایجاد می‌کنند. محدودیت‌های آزادی در اسلام، احکام و دستورات الهي است نه خواست حاکمان و زمام‌داران. قانون اساسي افغانستان نيز انواع آزادي هاي عمومي را در قلمرو قانون به رسميت شناخته است.

واژه‌های کلیدی: آزادي، حدود آزادی، نظام اجتماعي، نظام اسلامي، احکام الهي، قوانين.

مقدمه

آزادي يک موهبت ارزشمند الهي است که هم‌زاد انسان بوده، هر انساني در هر دوره و عصري خواهان آن مي باشد، چون آزادي مربوط به اراده انسان است و اراده هيچ‌گاه از او جدا نيست. در مکتب انبياي الهي به ويژه مکتب اسلام آزادي مورد تأکيد بيشتر قرارگرفته و يکي از اهداف بعثت پيامبر اسلام آزادي مردم از اسارت بت، طاغوت و خرافات شمرده شده است. اما در جهان معاصر واژه آزادي بيشتر برسر زبان‌ها افتاده و هر نظام و حاکمي رفتار خود را در سطح ملي و فراملي، آزادي و آزادي‌خواهي نام نهاده و از آزادي توده ها دم مي زنند. سؤال اين است که در نظام حکومتي اسلام افراد آزادي دارند يا نه؟ اگر آزادي دارند آيا اين آزادي مطلق است يا حدودي دارد و حدود آن چيست؟ حدود آزادي قانون است يا اراده و خواست حاکمان؟

با توجه به اين‌که از واژه آزادي برداشت هاي متفاوتي صورت گرفته، ضروري به نظر مي‌رسد که ابتدا مفهوم آزادي روشن گردد، آن‌گاه جايگاه آزادي در اسلام و سپس انواع آزادي و محدوديت هاي آن در نظام اسلامي ارزيابي شود.

مفهوم آزادي

واژه آزادي در لغت عرب با لفظ حرّيت و حرّ به کار رفته و عرب زبانان آن را به معناي نفي سيطره غير، نفي رقيت و نفي هرگونه تقيد و خارج بودن از رقيت ديگران گرفته‌اند (جرجاني، 2003: 70 و صدر، 1410: 77 و همو 2002: 31). در فارسي آزادي عبارت است از «آزادي فرد يا افراد از قيد فرد يا افراد ديگر براي انجام دادن کار و رفتار خاص» (بيات، 1381: 10).

در اصطلاح از نظر انديشمندان اسلامي آزادي به دو نوع معنوي و اجتماعي تقسيم مي‌گردد. آزادي معنوي، آزادي از قيد هوا و هوس و علايق مادي است که باطن انسان آزاد باشد. آزادي اجتماعي آن است که انسان فضاي رشد و تکامل داشته و افراد ديگر مانع از استيفاي حقوق او نباشند و انسان از قيد و بند ديگران آزاد باشد (يزدي، 1379: 21و41).

ازسوي ديگر آزادي داراي وجه فلسفي، اخلاقي، عرفاني و حقوقي است. آزادي فلسفي به معناي اختيار در برابر جبر است که آدميان به صرف انسان بودن واجد آن هستند و هيچ قدرتي نمي تواند آن را سلب کند. آزادي عرفاني به معناي وارستگي از هر چيزي جز خداي متعال است. آزادي اخلاقي به معناي رهایي عقل از سلطه غرايز و شهوات است که همان آزادي معنوي است. آزادي حقوقي همان آزادي اجتماعي است و در اين قسم آزادي، بحث در اين است که حکومت و قانون تا چه حد مي تواند آزادي افراد را محدود نمايد (دفتر همکاري حوزه و دانشگاه، 1386، 250 و هاشمي، 1385: 96). دراين نوشتار آزادي به عنوان يک حق مورد نظر است که در نظام اسلامي چه محدوديت هاي براي آن وجود دارد.

اهميت و جايگاه آزادي در اسلام

پس از روشن شدن مفهوم و انواع آزادي بايد ديد آزادي دراسلام ازچه جايگاهي برخورداراست. البته اين نکته قابل تذکر است که به طور کلي سه ديدگاه در باره آزادي وجود دارد که اين ديدگاه‌ها ناشي از نوع نگاه به طبيعت انسان است. يک ديدگاه طرف‌دار آزادي بوده و آزادي را حق طبيعي انسان مي داند و معتقد است که طبيعت انسان آزاد آفريده شده و محدود کردن آزادي استعداد ها را کاهش مي دهد. از اين گروه مي‌توان از ژان‌ژاک روسو، جان لاک، و جان استوارت ميل نام برد (روسو، 1385: 16 و ميل، 1338: 25). ديدگاه دوم طبيعت انسان را وحشي و گرگ صفت دانسته، طرف‌دار زور و اجبار است. ماکياولي استفاده از زور و تزوير را جايز مي دانست و براي حکومت، حق هرگونه اعمال قدرت را در جهت محدود کردن انسان قايل بود. هابز در انگلستان و ژان بدن در فرانسه ديدگاه ماکياولي را تأييد نمودند (صناعي، 1338: 161). ديدگاه سوم مربوط به اسلام است که از نظر اين مکتب، انسان اشرف مخلوقات، جانشين و امانت‌دار خداوند، داراي فضايل و کمالات متعالي بوده که يکي از اين فضايل و مواهب، نعمت ارزشمند آزادي است.

ازنظر اسلام، انسان بندگي خدا را مي پذيرد و از عبوديت و رقيت غير خدا آزاد است. اسلام آمده، تا زنجيرهاي سنگين اسارت اجتماعي و باطني را از دست و پاي فکر و انديشه ي انسان بردارد و انسان را از بردگي بت، طاغوت و خرافات رها سازد:

ويضع عنهم اصرهم و الاغلال التي کانت عليهم (اعراف/157).
قرآن کریم درآيه 64 آل عمران پيام زيبایی دارد چنان‌که می‌گوید:
قل يا اهل الکتاب تعالوا الي کلمة سواء بيننا و بينکم ان لانعبد الا الله و لا نشرک به شيئا و لايتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله.

اين آيه دو پيام دارد: يکي پذيرفتن عبوديت خداوند. دوم نفي سلطه و سيادت ديگران از انسان. عبوديت انسان براي خدا و نفي عبوديت و ربوبيت غير خدا همه را دريک سطح قرار مي‌دهد و هيچ کس حق سلطه بر ديگري را ندارد. بدين ترتيب آزادي در اسلام از بندگي خالص خداوند آغاز گرديده به آزادي از هر نوع عبوديت و بندگي ذلت‌بار منتهي مي گرد (صدر، 1410: 85).

حضرت امير(ع) به فرزندش امام حسن(ع) فرموده است:
ولاتکن عبد غيرک و قد جعلک الله حرا (نهج البلاغه، نامه31). بنده و برده غير مباش در حالي‌که خداوند تو را آزاد آفريده.

بنابراين اسلام پيام‌آور و بنيان‌گذار آزادي انسان است. علامه طباطبايی مي گويد: عده‌اي خيال مي کردند آزادي و دموکراسي و حقوق بشر را غربيان براي انسان به ارمغان آورده اند، در حالي‌که اسلام پيش از ديگران هزار و چهار صد سال قبل، با معارف قوي خود اين امور را به بشريت عرضه نموده است، ولي غرب با تبليغات نادرست خود به جوامع و ملت ها تلقين کرد که حقوق بشر را آنان آورده اند (طباطبايي، 1386: 6، 506).

انواع آزادي و قلمرو آن در اسلام

آزادي يک موهبت الهي است که هيچ شخص حقيقي و حقوقي حق ندارد اين نعمت خدادادي را سلب و يا محدود کند. ازسوي ديگر انسان موجود اجتماعي است نياز به تعاون و مشارکت با ديگران دارد تا مشکلات خود را برطرف نمايد. از اين‌رو ناچار است در حدود مقررات و قوانين مدني از آزادي خود بکاهد. زيرا اگر همه افراد جامعه آزادي مطلق داشته و اراده آنها تابع هيچ‌گونه قانوني نباشد، اساس زندگي اجتماعي به هم مي ريزد و هرج و مرج جامعه را فرا مي‌گيرد. از اين لحاظ انسان مجبور مي شود آزادي مطلقه خود را محدود سازد. پس آزادي مطلق در هيچ جامعه اي امکان ندارد و اصلاً آزادي مطلق با وجود اجتماع قابل جمع نيست. تفاوتي که ميان نظام‌ها و اقوام مختلف وجود داشته در حدود آزادي نسبي است نه آزادي مطلق.

از اين‌رو، هرملت و جامعه اي براي ايجاد نظم، آزادي افراد را در چارچوب مقررات محدود مي سازد. ولي اين محدوديت در اسلام و نظام‌هاي ديگر متفاوت است. حدود آزادي در جوامع ديگر آزادي ديگران و قوانين موضوعه است. در تمدن جديد به ويژه غرب، اساس زندگي بر حد اکثر بهره‌برداري از لذايذ مادي استوار است. تمام افراد از قيد معارف و عقايد ديني و اصول اخلاقي آزادند و هر عملي که مايل باشند مجازند انجام دهند به شرط اين‌که با قوانين موضوعه مخالفت نداشته باشد. اين نوع آزادي روح انسانيت و ملکات فاضله را در انسان نابود کرده و او را تا سرحد حيوانات تنزل داده، از رشد و تکامل باز مي دارد. درغرب حدود آزادي افراد، آزادي ديگران است (همان، ج4، 183 و 185 و صدر، 2006: 202).

اما اسلام بعد از آن‌که آزادي انسان از قيد شهوات، اصنام و طاغوت ها را مورد تأکيد قرار مي دهد، او را آزاد مي گذارد که هرچه مي خواهد انجام دهد، فقط از حدود الهي خارج نشود و اوامر و نواهي او را در نظر بگيرد. اسلام اساس تعليمات خود را در مرحله اول بر توحيد و در مرحله دوم بر ملکات اخلاق فاضله قرار داده و براي تمام رفتارهاي فردي و اجتماعي انسان دستورات و حدودي قايل شده است. بنابراين آزادي که در غرب و تمدن جديد مطرح شده، در اسلام پذيرفته نيست، بلکه حدود ديگري براي آن در نظرگرفته شده است. اسلام يک نوع آزادي براي انسان عطاکرده که دنياي وسيعي در برابر او گشوده است و آن آزادي از قيد بندگي غير خداست. اين آزادي دامنه وسيع دارد و بسياري از قيد و بندهايی که در دنياي غرب وجود دارد، ازدست و پاي بشر باز مي کند، يعني هرملت را از سلطه و سيادت ملل ديگر آزاد نموده و هرگروه را از بردگي و اسارت ساير طبقات رهايی مي بخشد و تمام افراد قوي و ضعيف و نژادهاي گوناگون را به صورت برابر از آزادي بهره-مند مي سازد (طباطباي، 1386: 4، 185). البته آزادي اجتماعي محدوديت مي‌پذيرد و تمام نظام‌هاي اجتماعي براي آن محدوديت وضع نموده اند. آزادي اجتماعي انواع مختلف دارد که در ادامه به بررسي آنها پرداخته مي شود.

در اسلام حدود آزادي، احکام خداوند است. خداوند خالق بشر بوده، به نيازهاي گوناگون مخلوق خود،آگاهي کامل دارد و طبق مصالح فردي و اجتماعي او قانون تشريع مي‌کند. مسلّم است هر منبع و مقامي که از آگاهي و شناخت کامل برخوردار باشد، قانون کامل و بيعيب وضع ميکند. شاهدش جاودانگي و جامعيت احکام قرآن و تغييرپذيري قوانين بشري است.

حال انواع آزادي و قلمرو آنها را از نظر مقررات اسلامي مورد بررسي قرار ميدهيم.

1. آزادي تفکر

از امتيازات برجسته انسان قدرت تفکر و انديشه است که به تفکر مثبت و منفي تقسيم مي‌گردد. تفکر مثبت و سازنده، در نظام آفرينش و کشف حقايق و اسرار جهان مي تواند انسان را به سوي پروردگار جهان رهنمون باشد و يا طبيعت را در خدمت آسايش و سعادت بشر قراردهد و يا تفکر در تاريخ و علوم گوناگون مي تواند در مسير شکوفايی فرهنگي و علمي جامعه نقش سازنده داشته باشد. تفکر منفي آن است که براي مقاصد شيطاني و تسلط بر انسان‌ها و ارضاي تمايلات حيواني و نفساني بدون توجه به اصول و ارزش‌هاي انساني صورت گيرد، که اين نوع تفکر زيانبار است.

در جهان بيني اسلامي تفکر مثبت برترين عبادت شمرده شده. امام صادق(ع) فرموده:
تفکر ساعة خير من عبادة سنة انما يتذکر اولوا الالباب (مجلسی، 1983: 71، 327 و نورالثقلين: 2، 493).

انديشه يک ساعت بهتر از عبادت يک سال است؛ تنها خردمندان پند مي گيرند. اما تفکر زيان‌بار و مخرب به شدت نکوهش گرديده و از آن نهي شده است. آزادي تفکر در اسلام به طور وسيع مورد تأکيد قرار گرفته و مکرر به تعقل، تدبر و تفکر سفارش شده و از تفکر زيان‌بار نهي شده ولي اين نهي از لحاظ اخلاقي است از نظر حقوقي و قانوني محدوديت ندارد و حکومت و افراد جامعه نمي توانند فردي را از تفکر منفي باز دارند و يا او را مجازات کنند. البته تفکر درگناه غير از نقشه کشيدن و انجام آن است که محدوديت و منع قانوني دارد (رباني گلپايگاني، 1382: 80).

شهید مطهري مي گويد:
آزادي تفکر ناشي از استعداد انساني بشر است که مي‌تواند در مسايل بيانديشد. اين استعداد بشري بايد آزاد باشد. هرمکتبي که به ايدئولوژي خود ايمان و اعتقاد داشته باشد، بايد طرف‌دار آزادي انديشه و تفکر باشد. به عکس، هر مکتبي که ايمان و اعتمادي به خود ندارد، جلو آزادي انديشه و تفکر را مي گيرد. اين گونه مکاتب مي خواهند مردم را دريک محدوده خاص فکري نگهدارند و از رشد افکارشان جلوگيري کنند. همان‌گونه که در کشورهاي کمونيستي چنين است. در اين کشورها به دليل وحشتي که از آسيب‌پذير بودن ايدئولوژي رسمي وجود دارد، حتا راديوها طوري ساخته مي شود که مردم نتوانند صداي کشورهاي ديگر را بشنوند (مطهري، 1387: 24 و 123 ؛ همو، بی‌تا: 6 و11).

البته انتشار تفکر انحرافي و ضد ارزش‌هاي اسلامي که منجر به نفاق و فساد اخلاقي و اعتقادي در جامعه بشود، قطعا جايز نيست و حکومت مي تواند درچارچوب مقررات ازآن جلوگيري نمايد (طباطبايي، 4، 207).

2. آزادي عقيده 

عقيده گاهي از تفکر و انديشه درست سرچشمه مي گيرد و گاهي ناشي از عواطف، احساسات، تمايلات، عادات، تعصب و تقليد است؛ که اين‌گونه عقايد، در بندکردن و اسارت انديشه بوده و زيان‌بارترين اثرات را براي جامعه در پي‌دارد، مانند پرستش سنگ، حيوانات، و انواع بت و صنم. براين اساس نمي توان گفت: چنين عقايدي احترام دارد، بلکه بايد کاري کرد که عقل و فکر انسان ها از اسارت اين عقيده غير منطقي آزاد گردد مانند کار حضرت ابراهيم(ع) که باشکستن بت ها تبر را بردوش بت بزرگ گذاشت و فکر بت پرستان را از اسارت رها ساخت و ازخواب تقليد و عادات نادرست نياکان شان بيدار نمود. تمام انبياي الهي براي آزادي بشر از بند خرافات و عقايد بي اساس تلاش نمودند، قرآن در باره پيامبر اسلام(ص) مي فرمايد:
ويضع عنهم اصرهم و الاغلال التي کانت عليهم (اعراف/157).
پيامبر تکليف سنگين شان و غُل هايی را که بر آنان بوده، از دوش آنها بر مي دارد.

عقيده و مذهب چون حق و باطل، درست و نادرست دارد، از نظر عقلي هر عقيده را نمي‌توان تأييدکرد. جهان‌بيني اسلامي که بر اصول عقلي استوار است عقايد و اديان بشري را به حق و باطل تقسيم نموده و مردم را به آيين توحيد فراخوانده و ازعقايد غير توحيدي بر حذر داشته است. ازسوي ديگر عقيده از صفات دروني بوده و نمي توان آن را از طريق اجبار برکسي تحميل کرد، بلکه تنها فراهم کردن زمينه ها و رفع موانع امکان پذير است. بنابراين ايمان و کفر ازلحاظ تکويني آزادند اما از لحاظ تشريع داراي محدوديت است که ايمان مقبول است و کفر مردود. در قرآن آزادي عقيده به روشني بيان گرديده. از نظر قرآن انسان داراي کرامت و استعداد فوق العاده بوده و شايستگي رسيدن به مقامات مادي و معنوي عظيمي را دارد. او موجود انتخاب‌گر و مختار است که در افعال و عقايد خود با شناخت و اراده تصميم مي گيرد، به همين جهت تحميل عقيده بر او غير ممکن است:
لااکراه في الدين قدتبين الرشد من الغي (بقره/256).

در پذيرش دين اکراه و اجبار درکار نيست، زيرا راه کمال و راه گمراهي به روشني بيان گرديده. انسان خودش باید با تعقل يکي را برگزيند. درآيه 2 سوره انسان فرموده:
انا هديناه السبيل اما شاکرا و اما کفورا (انسان/2).
یعنی راه حق و سعادت براي بشر نشان داده شده خودش اختيار دارد که ايمان بياورد يا کفر ورزد. همچنين درآيه 29 سوره کهف آمده:

وقل الحق من ربکم فمن شاء فليؤمن ومن شاء فليکفر بگو دين حق از سوي پروردگار شماست حالا هرکه مي خواهد ايمان بياورد و هرکه مي‌خواهد کافر شود (کهف/29).

بايد اين نکته را در نظر داشت که خداوند انسان را آزاد آفريده و او در انتخاب هيچ دين و مذهبي مجبور نیست، اما از لحاظ تشريع موظف است دين حق را که خواسته اي فطرت پاک و الهي است بپذيرد. راه رشد و کمال و هدايت از بيراهه گمراهي و ضلالت متمايز گشته و هر انسانی خواهان سعادت بايد هدايت الهي را مغتنم شمرده و از طغيان و طاغوت دوري ورزد و به خداوند ايمان بياورد (طباطبايي، 4، 183).

اسلام کسي را مجبور به پذيرفتن مکتب خود نمي کند بلکه اصول و پايه هاي آن را با دلايل روشن عقلي و از طريق وجدان فرد مشخص نموده، سپس همگان را به پذيرش آن دعوت مي‌کند. اسلام هرگز تفتيش عقايد را اجازه نمي دهد، آن گونه که مسيحيت در قرون وسطي مرتکب مي شد. خداوند به پيامبر اسلام(ص) دستور داده که اهل کتاب را به آيين اسلام دعوت کند، اگر آنان دعوت را بپذيرند هدايت خواهند شد و اگر نپذيرند پيامبر وظيفه ندارد که آنان را به پذيرش اسلام مجبور سازد، بلکه وظيفه او ابلاغ پيام است:

قل للذين اوتوا الکتاب و الاميين ءاسلمتم فان اسلموا فقد اهتدوا و ان تولوا فانما عليک البلاغ و الله بصير بالعباد (آل عمران/20).

بر اساس این نگرش اسلام است که اقليت‌هاي ديني در کشورهاي اسلامي حق حيات دارند و تحت حمايت حکومت اسلامي از امنيت حقوقي و مدني برخوردارند و حکومت اسلامي و ديگر افراد حق ندارند آنان را به پذيرفتن اسلام مجبور کنند (رباني گلپايگاني، همان، 86 و دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، 1386: 266).

3. آزادي بيان 

آزادي بيان ازحقوق فطري انسان است که خداوند به او ارزاني داشته است: «الرحمن خلق الانسان علمه البيان» (الرحمن/1تا3). گرچه بيان برگفتار از طريق زبان اطلاق مي‌گردد، ولي نوشتار و هر وسيله اي که يک ايده و عقيده و مقصود را ابراز نمايد، بيان است. از اين رو خداوند به قلم سوگند ياد نموده «ن والقلم وما يسطرون» (قلم/1).

بيان مي تواند حقايق و انديشه هاي حق و سازنده را ابراز نمايد و يا انديشه هاي باطل و ناصواب را. در قرآن به قول استوار و نوشتار عادلانه توصيه شده و از مطالب انحرافي و گمراه کننده نهي شده است. «ياايها الذين آمنوا اتقوا الله وقولوا قولاسديدا» (احزاب/70). درآيه (283) بقره فرموده: «وليکتب بينهما کاتب بالعدل». درآيه ديگر نوشتن مطالب انحرافي و نسبت دادن آن به خداوند سرزنش گرديده «فويل للذين يکتبون الکتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عندالله» (احزاب/79).

بنابراين آزادي بيان در اسلام در چارچوب قانون و با رعايت اصول و معيارهاي عقلي و شرعي، به رسميت شناخته شده است. از آيه (17و18) زمر نيز آزادي بيان استفاده مي‌شود «فبشرعبادی الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه». بديهي است که انتخاب و پيروي از بهترين گفتار در حالي امکان دارد که آزادي بيان وجود داشته باشد، تا در مقايسه با يک‌ديگر بهترين سخنان مشخص گردد. از سيره معصومين(ع) نيز آزادي بيان در برخورد با مخالفان و اجازه مناظره با آنان به خوبي قابل دريافت است، که در احتجاج طبرسي اين مناظره ها به تفصيل آمده است.

اما سوء استفاده از آزادي بيان و ايجاد فتنه در جامعه و ايجاد شبهه در اذهان جوانان و افراد بي اطلاع ممنوع است. چنانچه در زمان رسول اکرم(ص) گروهي از منافقان مدينه دست به کار ساختن مسجد شدند تا در صفوف مسلمين تفرقه ايجادکنند، پيامبر اسلام دستور داد اين مسجد را که مسجد ضرار است خراب کنند (طباطبايي،4، 390). ازماجراي مسجد ضرار به دست مي آيد که هرگونه سوء استفاده از مقدسات و ارزش هاي ديني در جهت اهداف شيطاني و نفساني و ايجاد فتنه ميان مسلمين ممنوع است ( رباني گلپايگاني، 86 و 90 ؛ دفتر همکاری حوزه و دانشگاه: 272).

شهيد مطهري در اين رابطه تأکيد دارد که در نظام اسلامي بايد همه آزاد باشند که حاصل انديشه ها و تفکرات خود را عرضه نمايند، طرف‌دارن اسلام گمان نکنند که راه دفاع ازعقايد اسلامي جلوگيري از ابراز عقيده ديگران است، بلکه بايد ازاسلام با نيروي علم، و آزادي دادن به افکار مخالف و برخورد صريح و روش علمي دفاع کرد. اما نبايد آزادي فکر و ابراز عقيده را با آزادي اغفال و توطئه اشتباه کرد. نبايد در پوشش اسلام مطالب انحرافي و گمراه کننده تبليغ شود (مطهري، 10 - 12).

امام خميني آزادي افراد را در حدود قوانين مورد تأکيد قرار داده است:

در هر مملکتي آزادي در حدود قوانين آن مملکت است. مردم آزاد نيستند که قانون را بشکنند، معني آزادي اين نيست که هرکس بر خلاف قوانين ملت دل‌خواهش باشد، بگويد قوانين ايران قوانين اسلام است. قوانين اسلام را بايد ملاحظه کرد، در چارچوب قوانين اسلام، در چارچوب قانون اساسي، بيان آزاد و بحث آزاد است (خميني، صحيفه امام، 8 ، 18 و 19).

او همچنین در جای دیگر می‌گوید:

دراسلام آزادي به طور مطلق است مگر آنچه به حال ملت و کشور ضرر داشته باشد و موجب مفسده باشد (همان، 4، 242)؛ اسلام دين مستند به برهان و متکي به منطق است و از آزادي بيان و قلم نمي هراسد و از طرح مطالب ديگر باکي ندارد (همان، 9، 187).

قانون اساسي جمهوري اسلامي افغانستان در ماده (34) مقرر مي دارد
آزادي بيان از تعرض مصون است. هر افغان حق دارد فکر خود را به وسيله گفتار، نوشته، تصوير و يا وسايل ديگر، با رعايت احکام مندرج دراين قانون اساسي اظهار نمايد.


4. آزادي سياسي

يکي از مهمترين انواع آزادي هاي اجتماعي، آزادي سياسي است که به طور عام شامل هر گونه فعاليتي است که بر سرنوشت سياسي جامعه تاثيرگذار باشد. مهمترين مصاديق آزادي سياسي عبارتند از: 1- آزادي انتخاب و حق رأي درانتخاب حاکم و حکومت؛ 2- آزادي تشکيل اجتماعات و احزاب؛ 3- آزادي بيان که قبل از اين بررسي گرديد (بيات، 1381: 15).

آزادي احزاب و جمعيت ها در اسلام پذيرفته شده است. زيرا اسلام طرف‌دار رشد فکري جامعه و تعاون و همکاري عمومي بوده و مي خواهد مردم در سرنوشت خود دخالت داشته باشد، با تشويق بر تعاون در امور خير و تقويت کننده تقواي فردي و اجتماعي که شامل تعاون حزبي هم مي شود، براي اين امر پايه‌ريزي نموده است. البته احزابي که در مسير گناه و عدوان باشد نهي شده:

تعاونوا علي البر والتقوي و لاتعاونوا علي الاثم والعدوان (شوري/38).

سيره پيامبر اسلام(ص) نشان مي دهد که آزادي احزاب در راستاي خير و سعادت جامعه مورد عنايت است. در زمان جواني رسول اکرم(ص) قبل ازبعثت عده ي ازجوانان غيرت‌مند مکه براي دفاع از مظلومان و محرومان پيمان حلف الفضول را تشکيل دادند، که حضرت نيز عضو آن جمعيت بودند (ابن هشام، بي‌تا، ج10، 140 و 142).

ازسيره حضرت علي(ع) به خوبي روشن مي‌گردد که آزادي سياسي در بعد آزادي بيان و آزادي احزاب و جمعيت ها در نظام اسلامي ممنوعيت ندارد و افراد مي توانند براي مشارکت در امور سياسي، اجتماعات و احزاب تشکيل دهند. در زمان حکومت حضرت علي(ع) احزاب و گروه‌هاي سياسي وجود داشتند و حکومت مزاحم شان نبود، مانند گروه خوارج تا زماني که دست به کشتار و غارت مردم نزده بودند آزادانه فعاليت مي نمودند.

شهيد مطهري در اين که اسلام دين آزادي بخش است و مباني آزادي را تأمين نموده، آزادي‌خواهي اسلام و آزادي‌خواهي مکاتب بشري را مقايسه مي کند و تجربيات دنيا را نشانه موفقيت اسلام مي شمارد:

اسلام هم اعلام آزادي کرد، ديگران هم در دنيا اعلام آزادي کردند. شما در عمل ببينيد اسلام چه موفقيت هايی پيدا کرد آنها چه موفقيت هاي پيداکردند. ما اگر تنها زندگي پيغمبر(ص) و زندگي علي بن ابيطالب(ع) را، حتا زندگي خلفا را تا مدتي که روي سيره و سنت پيغمبر(ص) رفتار مي کردند، مقياس قرار بدهيم مي‌بينيم اسلام چه قدر در اين زمينه موفقيت داشته است و آنها چه‌قدر ناکام بوده اند؛ همين حکومت پنچ ساله علي(ع) حقيقتا عجيب است. علي(ع) از باب اين‌که واقعاً بنده اي خدا بود و از حکومت و هر قوه اي غير از خدا آزاد بود، آزادي‌خواه و آزادي‌بخش بود. ما مي دانيم در دوره حکومت علي(ع) عده اي بودند که از بيعت کردن با علي(ع) تمرد کردند و حاضر نشدند با علي(ع) بيعت کنند از قبيل زيد بن ثابت، اسامه بن زيد، سعد بن ابي وقاص، از اول باعلي(ع) بيعت نکردند... ولي علي(ع) با اينها چه کرد؟ گفت اختيار باخودشان، مي خواهند بيعت کنند مي خواهند بيعت نکنند. آيا مزاحم اينها شد؟ نه. مجبورشان کرد که حتما بايد بيعت کنيد؟ نه. سهميه اينها را از بيت المال قطع کرد؟ نه. امنيت جاني اينها را از بين برد؟ نه. خودش حافظ جان و مال اينها شد، البته در حدودي که مشروع بود. از اينها بالاتر خوارج بودند. خوارج رسماً باغي بودند، به اين معنا که حکومت علي(ع) را بعد از آن که با علي(ع) بيعت کرده بودند رد کردند، گفتند ما علي(ع) را قبول نداريم، نه تنها ردکردند علي(ع) را تکفير کردند،... با اينها چه کرد؟ تا وقتي اينها مزاحم ديگران نمي شدند و فقط عقيده خودشان را اظهار و تبليغ مي کردند و به صحبت و سخن گفتن مي پرداختند، علي(ع) مزاحم شان نشد، ولي ازآن ساعتي که از اين آزادي خودشان سوء استفاده کردند مزاحم ديگران شدند، اسباب زحمت ايجاد کردند و رسماً به عنوان باغي ازکوفه سپاه بيرون بردند براي اين که اخلال بکنند و امنيت را برهم بزنند علي(ع) سراغ اينها آمد (مطهري، 1388: 25، 139 و 140).

ماده 35 قانون اساسي جمهوري اسلامي افغانستان تصريح دارد:

اتباع افغانستان حق دارند به منظور تأمين مقاصد مادي و يا معنوي، مطابق به احکام قانون، جمعيت ها تشکيل دهند.

حق انتخاب کردن و انتخاب شدن نيز در نظام اسلامي براي افراد آزاد بوده و طبق ميکانيزم خاص صورت مي گيرد. از نظر اسلام منشأ حاکميت، خداوند است، زيرا او خالق تکوين و تشريع است و هم او براي انسان حق تعیين سرنوشت داده. حاکميت در اسلام به گونه اي است که نه مردم از حق تعيين سرنوشت و حق انتخاب محروم اند و نه اين که طبق دل‌خواه هر کس را چه صالح و چه ناصالح باشد انتخاب کنند. بدين معنا که شرايط رهبري از سوي شريعت مشخص گرديده و مردم بايد در انتخاب رهبر و حاکم اين حدود را دقيقا رعايت نمايند. ازشرايط رهبري در اسلام مي توان به تقوا و عدالت، آگاهي سياسي، فقاهت درحد اجتهاد اشاره نمود. مردم به صورت مستقيم يا غير مستقيم به يکي از فقهاي که واجد شرايط رهبري باشد رأي بدهند. (رباني گلپايگاني، 1382: 111).

در قرآن نيز به نظر مردم توجه شده و مشورت بامردم سفارش دشه است

وشاورهم في الامر (آل عمران/159). يا اين که فرموده: وامرهم شوري بينهم (شوري/38).

مشورت با مردم در شرايط حاضر تنها ازطريق انتخابات و نظرخواهي ممکن است. در زمان معصوم(ع) هم بدون بيعت مردم، حکومت شکل نمي گرفت. حضرت علي(ع) در عالم ثبوت امام و جانشين پيغمبر(ص) بود اما تا زماني که مردم بيعت نکردند حکومت را به دست نگرفت.

بدين ترتيب آزادي سياسي در نظام اسلامي به شکل برجسته آن در محدوده احکام شرع پذيرفته شده است. انتخاب مسئولان اجرايي و نمايندگان قوه مقننه حق مسلم مردم است که مردم وظيفه دارند سراغ افرادي بروند که علاوه بر وثاقت و لياقت از تعهد ديني نيز بهره مند باشند (دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، 1386: 266). حق انتخاب شدن نيز براي کساني که واجد شرايط قانوني باشند محدوديت ندارد، مي توانند کانديدا شوند.

در قانون اساسي جمهوري اسلامي افغانستان در ماده 33 آمده:

اتباع افغانستان حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را دارا مي باشند.


5 . آزادي هاي مدني

آزادي هاي مدني شامل آزادي در انتخاب مسکن و محل اقامت، آزادي در انتخاب شغل و آزادي در تملک اموال منقول و غير منقول مي شود. در اعلاميه جهاني حقوق بشر بند1 ماده13 تصريح شده که هر کس آزادانه محل اقامت خود را برگزيند. در اسلام نيز اين حق محترم شمرده شده و رسول اکرم(ص) فرموده:
البلاد بلاد الله والعباد عباد الله فحيثما اصبت خيرا فاقم (همه سرزمين ها متعلق به خداست و بندگان نيز بندگان اويند، پس هرکجا موجب خير و سعادت شما است اقامت کنيد) (نهج الفصاحه/223).

در ماده 39 قانون اساسي جمهوري اسلامي افغانستان آمده:

هر افغان حق دارد به هر نقطه کشور سفر نمايد و مسکن اختيار کند.

آزادي مشاغل و کسب نيز از ديدگاه اسلام محترم شمرده شده و خداوند در زمين، منابع کسب و تغذيه را قرار داده است:
ولقد مکناکم في الارض و جعلنا لکم فيها معايش (اعراف/10). ما شما را در روي زمين تواناي داده و درآن براي شما روزي قرار داديم.

رسول اکرم فرموده است:

العبادة سبعون جزأ افضلها طلب الحلال (حر عاملي، 11). عبادت هفتاد بخش دارد، برترين آنها به دست آوردن روزي حلال است.

اما از اشتغال به برخي مشاغل مانند معامله شراب، اعيان نجسه، آلات قمار، لهو و لعب و... نهي شده.
ماده 48 قانون اساسي جمهوري اسلامي افغانستان تصريح مي‌کند:
کار حق هر افغان است... انتخاب شغل و حرفه، در حدود احکام قانون، آزاد مي‌باشد.

آزادي در تملک اموال نيز از نظر اسلام محترم شمرده شده است. هرگاه کسي مال را از مجاري صحيح به دست آورد، متعلق به همان شخص است و کسي حق تصرف درآن را ندارد. قرآن کریم می‌فرماید:
للرجال نصيب ممااکتسبوا و للنساء نصيب مما اکتسبن (نسا/32)؛ براي مردان از آنچه کسب کرده اند بهره اي است و براي زنان نيز از آنچه کسب کرده اند بهره-اي است.

قانون اساسی افغانستان نیز ملکیت را محترم شمرده و در ماده 40 می‌گوید:

ملکيت از تعرض مصئون است.

بنابراين انواع مختلف آزادي از ديدگاه اسلام به رسميت شناخته شده است اما تا جايي که با احکام الهي و حقوق ديگران منافات نداشته و سبب برهم زدن نظام اجتماعي نگردد. زيرا بديهي است که آزادي مطلق در اجتماع حتا در يک لحظه باعث اختلال نظام اجتماعي شده و اوضاع را درهم مي ريزد. اين که گفته شده آزادي فطري و ارتکازي بشر است، دليل نمي شود که افراد در ياغي گري و برهم زدن نظام اجتماعي هم آزاد باشند، براي اين که تنها آزادي فطري نيست، بلکه احتياج به تشکيل نظام اجتماعي نيز فطري و ارتکازي بشر است و همين ارتکاز، اطلاق آزادي را مقيد و محدود مي کند، زيرا همان‌طوري که اجتماع با بطلان اصل آزادي دوام نمي يابد، بدون محدود شدن آزادي نيز قابل دوام نخواهد بود (طباطبايي، 1386: 6، 505).

بدین جهت، در قانون اساسي کشورها براي آزادي، محدوديت هايی جعل شده است. از جمله در قانون اساسي جمهوري اسلامي افغانستان به آزادي‌هاي عمومي و محدوديت‌هاي آن اشاره شده و در ماده 24 آن آمده:

آزادي حق طبيعي انسان است. اين حق جز آزادي ديگران و مصالح عامه که توسط قانون تنظيم مي گردد، حدودي ندارد. آزادي و کرامت انسان از تعرض مصون است دولت به احترام و حمايت آزادي و کرامت انسان مکلف مي باشد.

در ماده 59 مي گويد:

هيچ شخص نمي تواند با سوء استفاده از حقوق و آزادي‌هاي مندرج در اين قانون اساسي، بر ضد استقلال، تماميت ارضي، حاکميت و وحدت ملي عمل کند.

ديده مي شود دراين قانون آزادي‌هاي عمومي به صورت محدود پذيرفته شده که آزادي ديگران و مصالح عامه از قبيل استقلال، تماميت ارضي، حاکميت و وحدت ملي، حدود آن است.

نتيجه

با توجه به جامعيت اسلام و تکيه براصل توحيد و گسترش عدالت و آزادي در جامعه، در نظام اسلامي هر نوع آزادي براي افراد محترم شمرده شده، و در حد معقول مورد توجه قرار گرفته است. منتهي به لحاظ طبيعت زندگي اجتماعي، آزادي مطلق در هيچ نظام اجتماعي امکان پذير نيست. ازاين رو آزادي‌ها بايد در حدود قانون باشد. تفاوت نظام اسلامي با ديگران در اين است که اسلام انسان را از هرگونه قيد و اسارت معنوي و اجتماعي آزاد نموده تنها به عبوديت الهي و رعايت احکام او ملزم مي کند. اما در نظام هاي ديگر قوانين موضوعه آزادي ها را محدود مي کند که زايده فکر بشر است و فکر بشر جدا از منبع وحي نمي تواند به تمام نيازهاي اساسي و فطري بشر پاسخ‌گو باشد. از اين رو آزادي ها و محدوديت هاي آن در اسلام بر اساس مصالح و نيازهاي فطري بشر است. بنابراين اسلام انسان را از هرنوع بندگي آزاد نموده فقط به بندگي خداوند فرا مي خواند. 

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**