دین و مذهب

متدولوژي دين پژوهي

**نوشته شده توسط نوروز علي محسني/محقق فلسفه و کلام**. **ارسال شده در** دین و مذهب

مقدمه

دين شناسي، تحقيق و پژوهش‌هاي ديني، همواره نيازمند به روش و متدولوژي خاص است که يکي از دغدغه هاي اساسي انسان در طول تاريخ بوده و خواهد بود. در اينکه متدولوژي و روش شناسي ديني چيست ؟ عبارت است از وسيله و ابزار و تکنيک دستيابي فهم از واقعيت و حقيقت چيزي. روش شناسي مي‌خواهد به اين پرسش اساسي جواب بدهد که آيا روش خاصي در فهم از واقعيت و حقيقت وجود دارد يا روش­هاي متعددي در کار است؟ . نظريه­هاي مختلفي از سوي دانشمندان ديني ارائه گرديده است که در اين ميان سه رويکرد عمده از اهميت خاصي برخوردارند که عبارتند از: رويکرد درون ديني، رويکرد بيرون ديني و رويکرد جمع درون ديني و بيرون ديني.

در اين مقاله برانيم که به صورت گذرا اين سه رويکرد مهم را مورد تجزيه و تحليل و نقد و ارزيابي قرار داده و رويکرد مورد نظر را انتخاب نموده، دلائل و اهميت آن را بيان نمايم.

·                    1 رويکرد درون ديني

رويکرد درون ديني خود مشتمل بر طيف گسترده و وسيعي است که به قرار ذيل بيان مي­شود:

الف: رويکرد درون ديني اهل حديث و ظاهرگرايان

مالک ابن انس (93- 179 ) و محمد ابن ادريس شافعي (150-204 ) و احمد ابن حنبل ( 161 - 241 ) که با رويکرد درون ديني و نقل محور به تحقيق و پژوهش درباره‌ي دين و متون ديني پرداخته­اند و فقط مراجعه  به کتاب و سنت نبوي صحابه و تابعين و  اجماع و قياس فقهي  را در شناخت و معرفت ديني لازم و کافي مي­دانند و از دليل عقل و رويکرد عقلي در شناخت و معرفت ديني استفاده نمي­کنند و ارزش معرفتي براي غير نقل قائل نيستند و حاصل استدلال ايشان اين است که  فکر و انديشه‌ي بشري ناقص و قاصر از درک معارف و احکام الهي و اسلامي است و خبري آسمان را بايد از آسمان شنيد. (عبدالحسين خسرو پناه، 1379، ص53).

نقد و بررسي

1- در مسأله اصول دين به خصوص توحيد و اين که جهان و انسان و عالم امکان بدون مبدأ و خالق نيست و اثبات مسأله توحيد به وسيله‌ي خود قران و وحي الهي موجب دور و محذور عقلي است، زيرا اثبات مبدأ بودن خداوند به وسيله­ي کتاب و نقل دور است که محال است زيرا موجب توقف شي علي نفسه است  و تقدم شي علي نفسه  موجب اجتماع نقضين مي­شود که از محالات و بديهيات عقلي است و چنين  امري ممتنع و عقلاً محال است.

2- ظاهرگرايان از اهل سنت، سنت را تعميم داده­اند شامل قول و رفتار صحابه و تابعين هم مي­دانند در حالي که قول صحابه و تابعين طبق مذهب حق جزء سنت و در عرض کتاب و سنت نبوي و حضرات معصومين محسوب نمي­شود، بلکه خبر واحدي است که مي­تواند با تحقق شرايط چهارگانه­ي زير، مثبت سنت حضرات معصومين مي‌باشد: 1- اصل صدور سند تمام باشد يعني رجال سند روايت تا به معصوم حداقل ثقه باشد. 2- جهت صدور تمام باشد در مقام بيان حکم واقعي الهي باشد. 3- دلالت تمام باشد يعني دلالت واضح و روشن باشد مجمل و مبهم نباشد 4- معارض هم از قران و سنت قطعي و دليل عقلي برهاني نباشد روايت و قول صحابه و تابعين در چنين شرايطي مثبت سنت معصومين مي­تواند باشد. 

ب: رويکرد درون ديني اشاعره

البته اشاعره به طور کلي و باالجمله منکر حجيت دليل عقلي نيست اما نوعاً در دين شناسي سراغ نقل يعني کتاب و سنت مي‌روند. براي اينکه مختصري به متدلوژي و روش ايشان در دين شناسي آشنا بشويم اصول عقائد آن‌ها را به صورت فشرده طرح مي‌کنيم (جعفر سبحاني، 1371، ص155).

1: در اوصاف خيريه مثل يد الله فوق ايديهم و الرحمن علي العرش استوي

2: خداوند خالق افعال بندگان است

3: انکار حسن و قبح عقلي

4: تکليف بما لا يطاق جايز است

5: رؤيت خداوند در يوم القيامه با چشم‌هاي عادي

اشاعره به خاطر اينکه دچار جمود و تحجر فکري اهل حديث و افراط گرايي معتزله نگردد از دليل عقلي به طور کلي صرف نظر نکرده‌اند و لذا اوصاف خبري را بر همان معاني ظاهري حمل مي­نمايند. اما براي فرار از اينکه مـوجب تجسيم و تشبيه نگردد مي­گويند؛ کيفيت ان اوصاف خبري را نمي­دانيم. در مورد افعال اختياري مي­گويند؛ خالق افعال انسان خداوند است براي حفظ توحيد در خالقيت. از طرف ديگر به خاطر فرار از جبر که در ان صورت انزال کتب و ارسال رسل، تکليف و ثواب عقاب و هدايت و ضلالت لغو و بي­فايده نشود، انسان را کاسب افعال خودش معرفي مي­نمايد.

نقد و بررسي

1- اشکال اول با انکار دليل عقلي اثبات اصول دين به خصوص توحيد و مبدأيت خداوند نسبت به جهان و انسان و واضع دين و قوانين و مقررات الهي و اسلامي محال خواهد شد .

2- اگر اوصاف خبري خداوند را به همان معناي ظاهري حمل بکنيم موجب تجسيم و تشبيه در خداوند مي­شود که چنين امري در خداوند محال است. اگر مي­گويند ما معناي براي آن قائل هستيم ولي معني‌اش را نمي­دانيم، اين موجب تعقيد مي­شود که خداوند کلامي گفته و معني آن را محال است ما بدانيم. اين موجب مي­شود که کلام خداوند را ما نفهميم، يا آنکه اصلاً معني نداشته باشد، چنين  چيزي لغو است و کاري لغو از خداوند حکيم محال است.

3- در مسأ له افعال انسان اگر خداوند خالق افعال او باشد و انسان کاسب نسبت به افعال خودش باشد، اين صرف بازي زباني است که مصحح تکليف انسان و مجوز صواب و عقاب نخواهد بود. انسان نسبت به افعال خودش در صورتي مکلف است و تکليف معقول است که انسان نسبت به اعمال خودش قادر باشد. با چنين تحليل و تفسيري خواسته‌اند اصل توحيد در خالقيت را حفظ نمايند ولي اصل عدالت خداوند زير سؤال رفته و مخدوش خواهد شد.

در صفات خبري خداوند، سه نظريه از طرف ظاهرگرايان و اشاعره مطرح شده است که هر سه نظريه از ديدگاه ما مردود است .

1: اوصاف خبريه را به همان معناي ظاهري‌اش حمل مي­کنيم که اين نظر موجب تجسيم و تشبيه مي­گردد .

2: اوصاف خبريه را بر معناي ظاهري‌اش حمل مي­کنيم، اما کيفيت آن را نمي­دانيم که اين موجب تعقيد يا تشبيه مي‌شود.

3 : اوصاف خبريه را حمل بر هيچ معناي نمي­کنيم و معاني آن‌ها را به خداوند واگذار مي­کنيم. اين نظريه موجب تعطيل معرفت الهي و اسلامي مي‌شود .

ج: رويکرد درون ديني ما تريديه.

جهت آشناي و معرفت بيشتر به متدولوژي و روش آنان در دين شناسي اصول عقائد آنان را برسي مي­کنيم. مؤسس اين مکتب و انديشه ابو منصور ماترودي سمرقندي متوفي (333 ) مي‌باشد ( علي رباني، 1381، ص 22و 228 و 261) که به اصول ذيل اعتقاد دارند.

1- حسن قبح عقلي را في‌الجمله قبول دارند .

2- رؤيت خداوند در روز قيامت امري ممکن است .

3ـ کلام نفسي الهي قديم و کلام لفظي او حادث و مخلوق است .

4ـ خالق افعال انسان خداوند است .

تفاوت ماتريديه با اشاعره

اين دو فرقه با هم تفاوت‌هاي دارند که به طور مختصر اشاره مي­گردد. حسن و قبح عقلي را ماتريديه في‌الجمله قبول دارد، اما اشاعره مخالف و منکر آن است به طور کلي و صد در صد. تقسيم اوصاف  ثبوتي الهي به فعلي و ذاتي را اشاعره قائل شدند، اما ماتريديه انکار کردند. ماتريديه گرچند دليل عقلي را در تشخيص حسن و قبح عقلي لازم مي­دانند و درک حسن و قبح يا مصلحت و مفسده نيازي به فکر و نظر است لذا ابزار معرفت و شناخت را آنان سه چيز مي­دانند. 1- معرفت حسي 2- معرفت نقلي 3- معرفت عقلي.

معرفت عقلي و نظري را در شش مورد به کار مي­گيرند که يکي از آن شش مورد درک و حسن و قبح افعال انسان است که بيان شد. لکن در کل رويکرد ايشان درون ديني و گرايش غالب آن‌ها نقلي است.

نقد رويکرد درون ديني ماتريديه

1- اشکال اول مشترک الورود است که قبلاً در نقد رويکرد درون ديني ظاهرگرايان و اشاعره بيان شده. آنجا گفتيم که اثبات اصول دين بدون استفاده از دليل عقلي محال و ممتنع است که از تکرار آن خودداري مي­کنم.

2- اشکال دوم نقضي است که اگر دليل عقلي در درک حسن و قبح افعال اختياري انسان حجت است چرا استفاده از آن در اصول دين و احکام هم جايز نباشد. و اگر دليل عقلي حجت نيست در همه جا نبايد حجت باشد زيرا دليل عقلي و قانون عقلي کلي است و از تخصيص و تقيد ابا دارد. تخصيص منافي با کلي بودن دليل عقلي است.

3- ديدن خداوند در روز قيامت با چشمان ظاهري انسان منافي با تجرد و فوق تجرد يعني عدم جسم و جسمانيت الهي مي‌باشد.

د-رويکردي درون ديني اخباريون شيعه

علماي اخباري شيعه با توجه به اين مسأله که دليل عقل را در اثبات اصول دين يعني توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد پذيرفته­اند، اما در بخش فروع دين و ايدئولوژي يعني اخلاق و احکام، متدلوژي و روش ايشان اين است که نقل گرا و نقل محور هستند. در شناخت احکام دين به کتاب و سنّت حضرات معصومينE مراجعه مي­کنند و سنت را در شناخت احکام لازم و کافي مي­دانند.

علامه مجلسي (ره ) ( خسرو پناه، ص54) که يکي از علماء اخباري معتدل شيعه محسوب مي‌شود بهره گرفتن از دليل عقلي را جزء در اصول دين  مثل توحيد و امامت جايز نمي­داند و استدلال ايشان براي اين مدعي اين است که استفاده از دليل بعد از شناخت امام معصوم توسط خود حضرات معصومين (ع )مسدود گرديده است. البته برخي اخباريون شيعه استفاده از دليل عقلي را در مواردي (مسلم قلي پور، تلخيص رسائل، 1378، ج 1، ص28و 29 ) جايز مي­دانند که از جمله اين­ها سيد نعمت الله جزايري و ملا محمد امين استر آبادي و شيخ يوسف بحراني است. سيد نعمت الله جزايري استفاده از دليل عقلي را در چهار مورد جايز مي­داند که آن چهار مورد عبارتند از :

1- مواد اقيسه از محسوسات باشد. 2- يا قريب به حس باشد. 3-  مورد توافق همه عقلا باشد. 4- حکم نظري عقل مورد تأييد دليل نقلي باشد. جز موردي اخير، سه مورد اول را ملا محمد امين استر آبادي هم قبول دارد.

قبل از نقد رويکرد درون ديني اخباريون شيعه، مقدمه سودمندي طي سه مرحله مطرح مي­شود:

مرحله اول

قبل از ظهور علم کلام، شيعه نيز همانند ساير فرق اسلامي در اصول و فروع دين به کتاب و سنت معصومينE استناد مي­نمود. عمده فرق آن‌ها با ساير فرق اسلامي در اين بوده است که براي فهم قرآن تفسير و تأويل آيات قران به ائمه هديE مراجعه مي­نموده­اند و از آن‌ها پاسخ خود را مي­گرفتند. در مواردي که اخبار بيگانه در ميان آن‌ها راه مي‌يافت جهت رفع اشتباه ديني خود به کتاب و سنت مراجعه مي­کردند. اين روش تا زمان امام ششم ادامه داشت.

مرحله دوم

وقتي افکار بي­گانه در زمان امام صادقD شدت گرفت و از طرف هم معتزله به عنوان يک مکتب کلامي در ميان ساير فرق مسلمين شکل گرفت، از عقايد خود ايشان در مقابل ساير فِرَق و فرقه­هاي اسلامي و برخي فرقه هاي ضاله هم به وجود آمده بودند، دفاع مي­نمودند و از دليل عقلي بهره مي­گرفتند. براي اثبات عقايد خود و ابطال عقايد خصم شيعه هم براي دفاع از اصول عقايد و مکتب، اصول علم کلام را اول از امام صادقD فرا گرفتند. حضرت شاگرداني در اين زمينه تربيت نموده­اند، از جمله‌ي شاگردان امام صادقD مي­توان به افراد ذيل اشاره کرد. ابو جعفر طاق (80 - 150 ) و هشام ابن حکم معاصر ابوحنيفه( متولد 199)، براي مناظره و بحث با خصم از طرف خود امام دستور مي‌گرفتند و با شيوه­ي عقلاني از اصول دين و عقائد دفاع مي­نمودند( جمعي از نويسندگان، 1378 ، ج 1، ص 2و 3 (.

بعد از آن اين مطلب ادامه پيدا مي­کند و دليل عقلي در فروع دين چندان مورد عنايت قرار نمي­گيرد. اگر هم لباّ و در باطن استدلال­هاي عقلي در فروع دين و احکام مي­نمودند، اما با اين عنوان در فقه به عنوان يکي از منابع احکام در عرض کتاب و سنت مطرح نبود و در شناخت احکام مراجعه به کتاب و سنت قياس فقهي اجماع که کاشف از رأي معصوم و دليل معتبر نقلي باشد مطرح بوده است و اجماع البته در نظر علماء شيعه به عنوان دليل مستقل مطرح نيست بلکه بر مي­گردد به سنت، و در صورتي حجت است که کاشف از رأي معصوم باشد و سنت در ميان علماء شيعه اعم از قول و فعل و تقرير حضرات معصومين مي‌باشد .

 

مرحله سوم  

به گفته دکتر ابوالقاسم گرجي، دليل عقل را از علماي شيعه، اولين بار ابن ادريس حلي در کتاب سرائر (متوفي 598 )، و از علماي اهل سنت ابو حامد غزالي عارف قرن پنجم (متوفاي 505 ) در کتاب المستصفي مطرح کرده است که در ميان علماي شيعه با عنوان دليل العقل شهرت مي­يابد دليل مستقل در عرض کتاب و سنت. اما در ميان علماي اهل سنت با اين نام شهرت پيدا نمي­کند، بلکه بيشتر تحت عنوان قياس فقهي و استحسان و مصالح مرسله مطرح مي­شود. با حفظ اين نکات وارد نقد رويکرد درون ديني اخباريون شيعه مي­شويم. ( صابري ، 1381، ص، 34 و 35 ) 

نقد رويکرد درون ديني اخباريون شيعه

1– اشکال اول؛ اگر دليل عقل در مسأله اصول دين مثل توحيد و عدل و نبوت و امامت و معاد قابل اعتماد و استدلال است چرا در سائر مواردي يعني فروع دين، احکام و اخلاق حجت نباشد اين اشکال نقضي است.

2- اشکال دوم اين است که به خاطر فاصله زماني زيادي از زمان ائمه هدي و زمان غيبت کبراي امام زمان­عجل الله تعالي فرجه الشريف که دست­رسي به مهدي موعود ميسر نيست، و همين طور وجود افرادي جعال و کذاب در ميان روات حديث، آيا بدون روش اجتهاد و استفاده از دليل عقلي مي­شود احکام الهي را به دست آورد و استخراج نمود؟ چنين فرضي واهي و خام و باطل است.

3- اشکال سوم با توجه با توجه به اين که احکام داراي دو بخش کلي است:     1- عبادات 2 – معاملات.

عبادات ماهيات تأسيسي دارند و معاملات ماهيت امضاي دارند، نوعاً امري عقلاي است و در معاملات نوعاً تعبد محض مطرح نيست، بلکه ملاک کلي حکم ممکن است عقلاي و عقلي باشد و ما مي­توانيم آن را توسط دليل عقل کشف کنيم. با حفظ اين نکته از طرف ديگر در اثر پيشرفت­هاي علوم و تکنولوژي و پيچيده تر شدن جامعه و مسائل اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي، حقوقي و اخلاقي و پيدا شدن مسائل تازه و نوين فقهي و حقوقي بدون روش اجتهادي فقه پويا و پايا، پاسخ گوي نياز عصر و زمان خودش نخواهد بود. براي اينکه  فقه ما حرف براي گفتن داشته باشد، نياز مستمر به اجتهاد و روش عقلي است و بدون استفاده کردن از دليل عقلي و روش اجتهادي، استخراج مسائل جديد و نوين و احکام آن امري محال و غير ممکن است. 

4- اشکال چهارم، در مسائل ما لانصّ فيه و موردي که نصّ خاص نداريم و از طريق قياس منصوص العلة قطيعته و يا تنقيح مناط قطعي عقلي هم تسري احکام جايز نخواهد بود، در چنين مواردي هم ما نتوانيم حکم الهي را به دست بياوريم، در حالي که اين امر برخلاف فطرت سليم است که در فرض مذکور حکم مسأله را ما از طريق قياس منصوص العلة و تنقيح مناط قطعي به دست مي­آوريم.

5- اشکال پنجم اگر دليل عقلي حجت نيست چرا در احکام فطري حکم عقل را حجت مي­دانيد و چرا در احکام نظري عقلي مستند به بدهي و لو مع الواسطه هم حجت نيست، در آن هم بايد حجت باشد.

البته قابل ياد آوري است که اين اشکال اخير به بعضي اخباريون وارد نمي­باشد، زيرا آن‌ها با توجه به عدم استفاده از دليل عقلي در فروع دين و احکام، استفاده از دليل عقلي را در احکام نظري مستند به بدهي و يا احکام عقلي غير معارض با دليل نقل را جايز مي­دانند.

تا اينجا به رويکردهاي درون ديني فرقه­هاي مختلف اسلامي بررسي و نقد گرديد، اينک به بررسي و نقد رويکردهاي بيرون ديني اين فرقه­ها مي­پردازيم.

2 رويکرد  بيرون ديني

الف- رويکردي بيرون ديني معتزله

معتزله در دين شناسي از رويکرد و متدلوژي عقل محوري استفاده مي­کند و براي درک اين روش­ها خوب است ابتدا اصول عقايد آن‌ها را اجمالاً مطرح کنيم.

1- توحيد صفاتي 2- اصل عدل 3- منزلته بين المنزلتين 4- وعده و وعيد 5- امر به معروف و نهي از منکر.

معتزله در اصول دين و معارف اسلامي مثل توحيد و عدل و نبوت و معاد از دليل عقل استفاده مي­کند. گرچه استفاده از دليل عقل را في­الجمله ما تروديه و اشاعره هم قبول دارند، اما در نهايت دليل عقلي را تابع نقل معرفي مي‌نمايند. به عقيده معتزله، فقط در قلمرو احکام و فروع دين بايد از دليل وحي (نقل) استفاده کرد. ولي ابتدا در همان احکام هم اصول کلي اخلاق را مبتني بر حسن و قبح عقلي مي­دانند و تنها در جزئيات احکام و شکل­هاي ويژه آن قائل­اند که از طريق شرع و وحي به دست مي­آيد.

قبل از نقد رويکرد بيرون ديني معتزله يک مقدمه ذکر مي­شود.

مقدمه: بايد به اين نکته توجه داشته باشيم که روش عقلي و فکري در جهان اسلام طيف وسيع دارد که عبارتند از: 1-روش فکري فلسفه مشاء که بوعلي سينا، اين روش را در فلسفه اسلامي اختيار کرده است. 2- روش فکري فلسفه اشراق که شيخ اشراق اين روش را بر گزيده است. 3- روش فکري عرفاني؛ چون ابن عربي، مولوي، قونوي و خواجه عبدالله انصاري اين روش را برگزيده­اند. 4- روش فکري کلامي. خود روش فکري کلامي مشتمل بر سه رويکرد است .

1- کلام اشعري

2- کلام شيعي

3-کلام معتزلي

روش کلام اشعري نقلي است زيرا در نهايت آنان دليل عـقل را تابع دلـيل نقل مي­دانند.

روش کلام شيعي بعد از خواجه نصرالدين طوسي به روش فلسفه مشاء است و از دليل عقل استفاده مي­کند.

روش کلام معتزلي عقلي اما جدلي است، زيرا مواد اقيسه ايشان عمدتاً بر حسن و قبح عقلي مبتني است. روش کلام معتزلي يک وجه اشتراک با فلسفه‌ي مشاء دارد و آن عبارت است از تکيه نمودن بر د ليل عقلي. اما دو وجه امتياز دارد يکي اينکه کلام معتزلي مبتني بر حسن و قبح عقلي است که امر اعتباري از قبيل مقبولات و معقولات عملي در منطق مي­باشد و دليل عقلي ايشان جدلي است. وجه دوم امتياز ايشان اين است که متکلم خود را متعهد به دفاع از عقايد خاص خودش مي­داند و با چنين پيش فرض وارد بحث کلامي و اعتقادي مي­شود. اما يک فيلسوف با انديشه و فکر آزادانه در بحث شرکت مي­نمايد و خود را ملزم به دفاع از عقايد خاص نمي­داند.  

براي روشن شدن زواياي بحث خوب است فرق فلسفه اشراق با روش فکري عرفاني را هم بيان کنيم. اين دو نوع روش يک وجه اشتراک دارند که هر دو در استدلال علاوه بر استفاده از دليل عقلي براي اصلاح و تهذيب نفس و روح و جان تأکيد دارند و فقط دليل عقل را کافي نمي­دانند در درک معارف و حقايق. اما وجه افتراقشان نيز دو چيز است: عارف بعد از درک و وصول و رسيدن به حقيقت اسـتدلال عقلي را به کلي رها مي­کند، اما فيلسوف اشراقي آن را حفظ مي‌کند. وجه افتراق دوم ايشان اين است که فيلسوف اشراقي به دنبال درک حقيقت است اما هدف عارف رسيدن و وصول به اصل حقيقت مي­باشد. 

 

نقد رويکردي بيرون ديني عقلي معتزله

1- متدولوژي و روش معتزله در دين شناسي مبتني بر عقل وهمي خيالي ظني و جدلي است که اصل اولي در ظنون عدم حجيت آن‌ها است الا ما خرج بالدليل. از اين رو عقل جدلي در متون ديني با آيه  «لا تقف ما ليس لکَ به علمٌ» و روايت «انّ دين الله لا يصابُ با العقول» مورد نهي واقع شده است.

2- گر چند استفاده از دليل عقلي در اصول دين لازم است اما کافي نمي­باشد، لذا در شرح و بسط و تفصيل اصول دين نيازي به قران و سنت و دليل نقلي است. به خاطر عدم تفکيک بين ظهور و اراده­ي استعمالي از ظهور جدي و اراده­ي تصديقي و فاصله گرفتن از منبع جوشان وحي و سنت باعث شده است از دليل عقل به صورت افراطي استفاده شود و عقل را نه تنها مصباح بدانند که آن را ميزان و مفتاح و صراط حساب کردند در تمام ابعاد دين شناسي اعم از اصول دين و فروع دين يعني معارف و اعتقادات و احکام و اخلاق، در حالي که عقل طبق مبناي معرفتي ديني و جهان بيني توحيدي به عنوان يک منبع معرفتي در دين شناسي به عنوان مصباح ست، نه اينکه ميزان مفتاح و صراط باشد. چنين رويکردي به دين شناسي ناشي از تفکر انحرافي الحادي و اومانيستي و سکولارستي است. در انديشه­ي توحيدي خدا محور هستي و قانون و مقررات او فوق همه­ي  قانون­ها و مقررات است، زيرا تمام دين به اصول دين بر مي­گردد و اصول دين به توحيد و توحيد تشريعي و توحيد عبودي، آخرين مرحله از هفت مرحله که براي توحيد مطرح است مي‌باشد و کمال توحيد عبودي به اخلاص است.

امام علي (ع ) فرموده است در خطبه‌ي اول نهج‌البلاغه« اوّل الّدين معرفته و کمال معرفته التصديق به، و کمال التصديق به توحيده و کمال توحيده الاخلاص له، و کمال الا خلاص له نفي الصفات عنه...» (نهج‌البلاغه/خطبه اول).

3- رويکرد بيرون ديني کارکرد گراي  

البته روش کارکرد گراي خود به چهار نوع تقسيم مي­شود.( خسرو پناه، 1379، ص 246 و 248) 1 - کارکرد گراي جامعه شناسي 2 - روان شناسي 3 - تاريخ شناسي  4 - کارکرد گراي فلسفي و کلامي. (قرا ملکي، 1388، ص60 )

جامعه‌شناسان، تاريخ‌شناسان و روان‌شناسان، دين را به عنوان يک پديده روان شناختي، جامعه شناسي و تاريخ شناسي در کنار سائر پديده­هاي روان شناسي، جامعه شناختي و تاريخ شناسي مورد پژوهش قرار مي­دهند و در کنار سائر نهادهاي اجتماعي به عنوان يک نهاد مطرح مي­کنند، و به دنبال صدق و کذب يا حق و باطل و خير و شر آن نمي­باشند. تمام هم و غم جامعه‌شناسان، روان‌شناسان و تاريخ‌شناسان اين است که دين مي­تواند در کنار سائر نهادهاي اجتماعي و مدني يک سازمان و نهاد مطرح است و آثار و کارکرد خودش را به دنبال دارد و جامعه در حيات اجتماعي خود همان طوري که نيازمند نهاد سياسي و مدني و نهادهاي اقتصادي و نهادهاي فرهنگي و آموزش و پرورش و نهاد خانواده مي­باشد، دين را هم به عنوان يک نهاد فرو مي­کاهند و در قوام تعادل جامعه صرفاً از منظر کارکردي توجه دارد.

4- روش کارکرد گراي فلسفي و کلامي

تفاوت اساسي اين روش از کارکرد گراي فلسفي و کلامي در اين است که در اين روش از دين شناسي علاوه بر آثار مثبت و منفي و کارکرد گراي آموزه‌هاي ديني به لحاظ فردي و اجتماعي، سعادت و عزت دنيوي و اخروي، وحدت و يک پارچگي جامعه بشري و اسلامي و حيات طيبه الهي را نويد مي­دهد. با حفظ اين پيش فرض معرفت شناسي که معيار و ملاک صدق و کذب و حق و باطل بودن گزاره­هاي راجع به هست و نيست­ها مطابقت با واقع و نفس الامر بودن است. البته طبق مبناي برگزيده و به لحاظ مقام ثبوت و واقع. اما به لحاظ مقام اثبات مبنا گروي تعقلي است که گزاره­هاي نظري عقلي به بدهي ختم مي­شود و بديهيات عقلي خود موجه است. اما معيار در بخش دوم و سوم دين يعني اصول اخلاقي و احکام اولاً در انشائيات صدق و کذب که در گزاره­هاي خبري است نمي­آيد، اما خود ملاک ديگري دارد به لحاظ مقام ثبوت اصول اخلاقي تابع حسن و قبح عقلي است، اما احکام تابع مصالح و مفاسد در متعلقاتشان مي­باشند. اما به لحاظ مقام اثبات اولاً در متون ديني، قران و سنت باشند، ثانياً با دليل ديگري يا مطلقاً تعارض نداشته باشند و يا اگر تعارضي بدوي دارد مثل عام و خاص مطلق و مقيد وارد و مورود حاکم و محکوم ظاهر و اظهر نص و ظاهر، جمع دلالي مقبول عرفي دارند که عام را بر خاص و مطلق را بر مقيد حمل مي­کنند. و هکذا دليل وارد بر مورود و نص بر ظاهر و اظهر بر ظاهر مقدم مي­شود و اين گونه تعارض دو دليل رفع مي­شود. اگر دو دليل با هم جمع دلالي مقبولي عرفي نداشته باشند يعني تعارض مستقر باشد اعم از اينکه دو دليل با هم تباين کلي داشته باشند يا به صورت عام و خاص من وجه که تباين جزئي دارد، اين جا تعارض محقق مي­شود.

 

دو دليل از نگاه تعارض و عدم تعارض سه صورت در آن متصور است:1- دو دليل قطعي اعم از اينکه هر دو عقلي يا هر دو نقلي باشند يا يکي عقلي و يکي نقلي باشند، (حسين زاده، 1388، ص108 و 109) در چنين ادله­اي تعارض به لحاظ عقلي محال و ممتنع است چون هيچ گاه دو دليل قطعي با هم تعارض نمي­کند. توهم و خيال شده است که هر دو قطعي است يا هر دو ظني است يا يکي ظني و يکي قطعي است. 2- دو تا دليل که يکي قطعي و ديگري ظني است دليل قطعي مقدم مي­شود بر دليل ظني مطلقاً چه عقلي باشد يا نقلي. نقطه مقابلش هم که دليل ظني است مي­خواهد عقلي باشد يا نقلي 3- هميشه تعارض ميان دو تا دليل ظني است و تعارض هم به معناي تنافي و تکاذب مدلول دو تا دليل است آن هم در مقام جعل و انشاء. فرق تعارض با تزاحم در اين است که در تزاحم تنافي مربوط به مقام امتثال در خارج است و تعارض دو تا دليل ظني در صورتي که يکي داراي مرجح است اعم از اينکه موافقت کتاب، شهرت رواي و مخالفت عامه باشد، ان روايت و دليلي که داراي مرجح است مقدم مي­شود. در صورتي که يکي مخالفت عامه را دارد و ديگري موافقت کتاب را دارد در صورتي که در مرجحات قائل به ترتيب باشيم، آنکه مرجح کتاب را دارد مثلاً مقدم مي­شود. در صورتي که يکي دو تا مرجح دارد و ديگري يک مرجح دارد آنکه دو مرجح دارد مقدم مي­شود. در صورتي که قائل به تعدي از مرجحات مـنصوصه باشـيم باز هم بر اسـاس قواعد مرجحات عمل مي­شود. در صورت فقدان مرجحات منصوصه و غير منصوصه و تکافوُ ادله باشد دو مبنا است. يک مبنا وظيفه تخيير در عمل به هر يک از دو حجت مي­باشد. مبناي دوم اين است که دو دليل با هم تعارض و تساقط مي­کند. در صورتي که عام فوق يا اطلاق فوق باشد به آن عمل مي­شود. در صورتي فقدان عام فوق و اطلاق فوق، وظيفه رجوع به اصول عمليه متناسب در هر مسئله است. اگر حالت سابقه دارد جاي استصحاب است. در صورتي که حالت سابقه ندارد، يا شک در تکليف است يا در مکلف به، در صورتي که شک در اصل تکليف باشد، جاي اصل برائت مي­باشد. و در صورتي که شک در مکلف به است يا احتياط ممکن است، وظيفه احتياط است. در صورتي که احتياط ممکن نباشد و دوران امر بين محذورين باشد مثل وجوب و حرمت، وظيفه اصل تخير است.

نقد روش بيرون ديني کار کرد گراي

1- چه روش کارکرد گراي جامعه شناختي دين، روان شناسي دين، تاريخ شناسي دين که به دنبال صدق و کذب و حق و باطل بودن مسائل ديني نيستند و چه روش کارکرد گراي فلسفي و کلامي، که با پيش فرض صدق و کذب سراغ آثار و کارکرد آموزه­هاي ديني به تحقيق در حوزه­ي دين شناسي توجه خودشان را مبذول مي­دارند، لکن هم و غم اساسي ايشان توجه کارکرد گراي به دين شناسي است و از منظر کارکرد گراي به تحقيق مي­پردازند و به صدق و کذب، حق و باطل بودن آموزه هاي ديني يا اصلاً توجه ندارند يا توجه اساسي ندارند.

2- عقل از نگاه انديشه­ي ديني مصباح است نه اينکه ميزان صدق و کذب و حق و باطل بودن امور باشد. از جمله گزاره‌ها و آموزه­هاي ديني را با عقل ناقص بشري خود محک بزنيم، اگر چيزي از آموزه­ها و گزاره‌هاي ديني عقل گريز بود، بگوييم باطل است مهمل، بي­معنا و لغو است. البته که گزاره‌ها و آموزه­هاي ديني قطعاً عقل ستيز نيست وقتي که در متون ديني، معارف، اخلاق و احکام ديني مطرح مي­شود، عقل با جان و دل او را مي­پذيرد و اين‌گونه است که دين و متون ديني عقل ستيز نيست و وحي به معناي عام کلمه اعم از قران و سنت هم مصباح است و هم مفتاح و هم ميزان و هم صراط است. متأسفانه عده­اي از روشنفکران ديني به ( اصطلاح ) با حفظ اين پيش فرض معرفت شناختي و فلسفي و ديني که خداوند آفريدگار و پروردگار و کردگار و قانون گذار است که واضع شريعت و قانون الهي فقط خداوندي که داراي آن ويژگي چهارگانه هست، بايد پرستش نمود و او دين و شريعت جامع و کامل را بر پيامبر اسلام0 نازل فرمود، پيامبر و امامان را منصوب کرد، با حفظ اين نکته که پيامبر اسلام0 و ائمه هدي داراي عصمت بزرگ شناختاري و رفتاري هستند، در مقابل خدا و دين الهي پيامبر0 و امامان معصومE، دست به اجتهاد در مقابل نصوصي که در متون ديني به وضوح و روشني آمده است، زده‌اند و ميزان و معيار در احکام و اخلاق و قوانين و مقررات فقهي و حقوقي و اخلاقي، عقل ناقص خود را دانسته­اند. از يک سوء قائل به فهم و معرفت و ايمان و عمل و پايبندي به مکتب و آموزه­هاي ديني خود را قلمداد مي­کنند، از طرف ديگر به تساوي حقوق انسان­ها مطلقاً فارغ از دين و مذهب اعم از مسلمان و کافر ذمي و تساوي در حقوق زن و مرد از مرجعيت و رهبري و قضاوت گرفته تا ميراث و شهادت و طلاق قائل شده­اند. اين ناشي از نوع انحراف در معرفت شناسي الهي و جهان بيني توحيدي است که در ايدئولوژي اسلامي دچار تناقض گوي شده­اند. در نتيجه بعضي از احکام اسلامي را تأويل نا صواب و تفسير به رأي کرده­اند، که خداوند انسان را از چنين انحراف بنيادي و لغزيدن استراتژيک در دين شناسي نجات بدهد. لذاست که قلمرو علم «مالم تعلمون» هسـت يعني چيزي را که نمي­دانيد، تلاش کنـيد آن را فرا بگـيريد از راه­هاي مختلف، ولي ممکن و دست يافتني است محال نيست شرطش تلاش و کوشش است. اما قلمرو وحي «ما لم تکونو تعلمون» است که با تحصيل و تحقيق مستمر تا دامنه­ي قيامت دست نيافتني است. لذاست که پيامبر0 و امامD هم ميزانند و هم مصباحند، هم صراط و هم مفتاحند. هيچ زمان ما از وحي و دين و شريعت و پيامبر0 و امامD بي­نياز نخواهيم شد و آن‌ها راه و راهنمايي‌اند، براي بشر که بشر را از ظلمات و تاريکي ماده و ماديات و سمعه و ريا به سوي آن نور مطلق و کمال مطلق و قدرت مطلق و حيات مطلق و علم مطلق و وجود مطلق و حقيقت هستي يعني خداي بزرگ هدايت مي­کنند. لذا عبوديت و بندگي انسان تابع معرفت و ايمان اوست و بالاترين عبوديت و بندگي براي انسان کامل است، چون او بالاترين معرفت و ايمان را به خداي سبحان دارد و لذا چراغ هدايت و کشتي نجات است. 

5- روش کارکرد گرايانه و تفسير پراگماتيسم و سود گرايي ويليام جميز

روش سود گرايي و يا تفسير پراگماتيستي با روش قبلي کارکرد گرايي تفاوت اساسي دارد، زيرا در روش کارکرد گرايي عمدتاً به دنبال معيار صدق و کذب و حق و باطل بودن گزاره­هاي ديني خبري و انشائي نبودند، ممکن است معيار صدق و کذب را در حوزه هستي شناسي مطابقت با واقع و نفس الامر بدانند و در حوزه بايدها و نبايدها تابع حسن و قبح عقلي و مصلحت و مفسده بداند. اما در روش کارکرد گرايانه يا سود گرايي ويليام جيمز به لحاظ مباني ايشان در معرفت شناسي معيار و ملاک صدق و کذب و حق و باطل بودن چيزي را در حوزه هستي شناسي  مطابقت و عدم مطابقت با واقع و نفس الامر نمي­داند، بلکه ملاک صدق و کذب و حق و باطل بودن چيزي، تابع کارکرد گرايي و سود گرايي آن چيز مي­باشد. در حوزه ايدئولوژي يعني اخلاق و احکام هم تابع حسن و قبح عقلي مصلحت و مفسده در متعلق احکام نمي­داند، بلکه ملاک صدق و کذب همان سود و کارکرد گرايي است و هم در مقام اثبات در هر دو حوزه هست و نيست­ها يعني جهان بيني و هم در حوزه بايد و نبايدها يعني ايدئولوژي‌ها، معيار موجه بودن يک گزاره را کارکرد گرايي و سود و فايده مادي و دنيايي آن مي­دانند. ) بيات، 1381، ص83)

نقد روش کارکرد گرايانه يا تفسير پراگماتيستي و سود گرايي

1- به لحاظ مبناي معرفت شناسي، ملاک صدق و کذب و حق و باطل بودن يک گزاره، مطابقت و عدم مطابقت با واقع و نفس الامر است. به لحاظ مقام ثبوت در حوزه­ي هست و نيست­ها و جهان بيني و در حوزه­ي بايدها و نبايدها يعني ايدئولوژي اخلاق  و احکام تابع حسن و قبح عقلي و مصلحت و مفسده مي­باشد، در حالي که طبق اين مبناي معرفت شناختي، ملاک صدق و کذب در هر دو حوزه يعني هست و نيست­ها، بايد و نبايدها، يعني اصول دين و فروع دين، کارکرد گرايي و سود گرايي مادي و دنيايي است.

2- به لحاظ مقام اثبات در حوزه جهان بيني و اصول دين به لحاظ مبناي درست و صحيح در گزاره‌هاي ديني ملاک و معيار موجه سازي يک گزاره‌ي ديني مبناگروي تعقلي است، که هر امر نظري به بدهي عقلي ختم شود و بدهي عقلي خود موجه است. در حوزه بايدها و نبايدها يعني اخلاق و احکام و فروع دين، اثبات يک گزاره منوط و متوقف است بر اين که متون ديني به صورت واضح و روشن آمده باشد، يعني در قرآن و سنت و جود داشته باشد و هم دلالتش تمام باشد و هم معارض  ديگر از قرآن و سنت قطعي بر عليه آن وجود نداشته باشد.

3- خلط و عدم تفکيک بين مقام ثبوت و اثبات در هر دو حوزه اصول دين و فروع دين است، که در هر دو مقام ثبوت و اثبات و هم در حوزه اصول دين و فروع دين ملاک و معيار حقانيت يک گزاره‌ي ديني را کارکرد گرايي و سود گرايي دانسته­اند.

بنابراين روش و رويکرد و تفکر، هيچ کس در هيچ زمان نمي­تواند به صدق و کذب و حق و باطل بودن يک گزاره و انديشه­اي واقف بشود، چون تمام آثار و خواص اشيا را هيچ کس آگاهي و اطلاع ندارد.

4 - ممکن است شي در زمان واحدي نزد عده­اي سودمند باشد و در نزد عده­ي ديگري آن سود را نداشـته باشـد. طبق اين روش کارکرد گرايانه در دين شناسي و آموزه­هاي ديني، ملاک و معيار صدق و کذب و حق و باطل بودن اشيا، امر نسبي خواهد شد نه امر مطلق و ثابت، و اين موجب نوع تناقض گويي در دين است که امر محال و ممتنع است در حق مولاي حکيم. 

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**