دین و مذهب

روا نبودن تكفير اهل قبله با استناد بر احاديث نبوي و ديدگاه اهل سنت

**نوشته شده توسط سلمان نوری**. **ارسال شده در** دین و مذهب

مقدمه
هر چند پيشنه ي تكفير به صدر اسلام باز مي گردد و برخي رخدادهاي سياسي و اجتماعي زمينه ساز آن بوده و عوامل چون ندادن زكات، نپذيرفتن اصل خلافت و يا در نظر گرفتن شخصي ديگري براي آن، و يا اختلاف نظر در باره ي برخي مسائل جزئي در انتساب كفر به برخي افراد و گروهاي اهل قبله نقش مهم داشته است و اين مسأله همواره مورد انتقاد برخي متكلمان و فقيهان مسلمان قرار گرفته است. ولي امروزه اصطلاحِ كفر و مباح العرض و مباح الدم بودن از واژه هاي پركاربردِ برخي فرقه ها و گروه هاي افراطي است. اينان هرگاه عقايد مسلمانى را قبول نداشته باشند، به كفر و ارتداد نسبت داده، خون و عرضشان را مباح و از اسلام خارج دانسته، و از مشركان دوران جاهليت نيز بدتر مى‏دانند. اين عمل باعث اختلاف و تشتّت فراوانى بين مسلمانان شده و سبب درگيرى، قتل و غارت بين آنان، در كشورهاي مختلف اسلامي گرديده است، اما پرسش اساسي اين است كه آيا اهل قبله يعني كساني كه اصول مشترك و اساسي اسلام را قبول دارند ولي در برخي موارد با مذاهب و نحله هاي ديگر اختلاف دارند، مي توان نسبت كفر به آن ها داد و صرف اين كه با ما در برخي موارد اختلاف دارند، تكفيرشان كرد؟ براي روشن شدن اين مطلب ضرورت دارد به مفهوم شناسي واژه هاي ايمان، اسلام، كفر و شرك، مقومات اسلام و موجبات كفر، اسباب داخل شدن در اردوگاه اسلام از منظر احاديث با تكيه بر منابع اهل سنت، دانشمندان اهل سنت و مسأله تكفير و سنت نبوي و مسأله تكفير مورد واكاوي و پژوهش قرار گيرد.

مفهوم شناسي

أ. ايمان
ايمان از ماده« أمن» ضد خوف در لغت به معناي تصديق1، ضد كفر، ضد تكذيب2 آمده است و در اصطلاح متكلمان تعاريف گوناگون از آن، ارايه كرده اند كه از آوردن آن ها خود داري نموده و به ذكر يكي از آن تعاريف كه جامع به نظر مي رسد، بسنده مي كنيم. ايمان عبارت از تصديق قلبي است كه اثر دنيوي و اخروي بر آن مترتب است. اثر دنيوي حرمت خون و آبرو و مال شخص مؤمن است مگر اين كه مرتكب قتل يا عمل زشت شود و اثر اخروي؛ صحت اعمال مؤمن، استحقاق پاداش بر آن اعمال، عدم خلود در آتش جهنم، استحقاق عفو و شفاعت در بعضي از مراحل آخرت است.3 به عبارت ديگر اعتقاد علمي بايد با جان و قلب انسان معتقد و عالم عجين شود و در اوصاف نفساني و اعمال بدني او جلو كند تا درباره‌ي آن كلمه ايمان را به كار برد.4 پس ايمان تصديق قلبي است كه به اراده انسان و در پي علم يا باور تحقق مي يابد و عمل خارجي و اقرار زباني نه جز ماهيت آن، بلكه از لوازم آن است.

ب. اسلام آوردن
اسلام اعتقاد به اموري مانند توحيد، نبوت و معاد است كه انكار آن ها موجب كفر مي گردد بعضى اسلام را اقرار به زبان دانسته و استشهاد كرده‏اند به آيه ي شريفه‏ ي« قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ‏»5 اعراب گفتند ايمان آورديم اى پيغمبر بگو، ايمان نياورديد بلكه بگوييد اسلام آورديم و هنوز ايمان در قلب هاى شما داخل نشده است.6
زجاج در تعريف اسلام گفته است:« به اظهار خضوع و پذيرش آن چه پيامبر گرامي(ص) از جانب خداوند سبحان آورده، اسلام گويند».7 قرطبي مي گويد:« به قبول ظاهري آنچه رسول خدا آورده، اسلام گفته مي شود».8 بنا بر اين به شخص پذيرنده مسلمان گفته مي شود.
اسلام شكل ظاهرى قانونى است كه با اقرار شخص به شهادتين، آن شخص در سلك مسلمانان قرار گرفته و احكام اسلام بر او جارى مى‏گردد.9 و به عبارت ديگر اسلام اعتقاد غير راسخ است و مراد از داخل نشدن ايمان در قلب، در آيه شريفه، راسخ نبودن آن است، و عده ديگر گفته‏اند اسلام مجرد اعتقاد است. تفاوت اسلام با ايمان در اين است كه امر ظاهري است. به مجرد شهادت به وحدانيت خداوند متعال و رسالت پيامبر اسلام(ص)، شخص مسلمان شمرده مي شود،ولي ايمان يك امر واقعى و باطنى است و جايگاه آن قلب آدمى است.10
شايد بتوان گفت؛ تفاوت مفهومى ميان ايمان و اسلام در صورتى است كه اين دو واژه در برابر و كنار هم قرار گيرند، اما هر گاه جدا از هم بيايند، اسلام بر همان چيزى به كار رود كه ايمان بر آن اطلاق مى‏شود و هر دو واژه در يك معنى استعمال گردد.

ج. كفر و تكفير
كفر در لغت به معناي ستر و پوشاندن است. و كشاورز را نيز كافر مى‏گويند؛ زيرا دانه را در خاك پنهان مى‏سازد.11 و در اصطلاح: كفر به معناى ايمان نياوردن به چيزى است كه از شأنش ايمان آوردن به آن است، مثل عدم ايمان به خدا و توحيد و نبوت پيامبر اسلام(ص) و روز قيامت. قاضى ايجى مى‏گويد: «كفر خلاف ايمان است و آن نزد ما عبارت است از تصديق نكردن پيامبر(ص) در برخى از امورى كه علم حاصل شده كه از جانب پيامبر(ص)است».12 ابن ميثم بحرانى مى‏گويد: «كفر عبارت است از انكار صدق پيامبر(ص)و انكار چيزى كه علم داريم از جانب پيامبر(ص) رسيده است».13 فاضل مقداد نيز مى‏گويد: «كفر در اصطلاح عبارت است از انكار چيزى كه علم ضروري حاصل شده كه از جانب پيامبر(ص) است».14
صاحب مجمع‌البيان مي گويد: كفر در شريعت عبارت است از انكار آن چه خدا معرفت آن‌را واجب كرده از قبيل وحدانيّت و عدل خدا و معرفت پيغمبرش و آن چه پيغمبر آورده از اركان دين هر كه يكى از اين‌ها را انكار كند كافر است.15 راغب گويد: كافر در عرف دين به كسى گفته مي-شود كه وحدانيّت يا نبوت يا شريعت يا هر سه را انكار كند.16
بنا بر اين كافر كسى است كه منكر الوهيت يا توحيد يا رسالت يا يكى از ضروريات دين با توجه به ضرورى بودن آن، شود، به طوري كه انكارش به انكار رسالت منجرّ شود.17
تكفير به نسبت دادن يكي از مسلمانان به كفر گفته مي شود. به عبارت ديگر كسي كه مسلمان بوده و به اعتقادات دين پايبند باشد، سپس آن باورها را انكار كرده و بيزاري جويد، آن شخص را كافر گفته و تكفير مي نمايند.

د. شرك
شرك مصدر، به معناي اعتقاد به شريك براي خداوند است18، و به كسى كه از براى خداوند قايل به شريكى باشد خواه در ايجاد، خواه در ابقا، خواه در مبدء، خواه در معاد، خواه در تكوين و خواه در تشريع مشرك گويند.19

مقومات اسلام و موجبات كفر
دانشمندان اسلامي با توجه به احاديث و اصول كلي مذهب، چند موضوع را به عنوان حد و مرز اسلام و كفر بيان كرده اند به گونه ي كه اگر مسلماني خواه واقعي و خواه ظاهري اقدام به انكار يكي يا تمام آن ها نمايد، او را نامسلمان دانسته و تكفير مي نمايند و آن ها عبارتند از:
‌أ. اعتقاد به اصول اسلام؛ بدين معنا كه باور به آن ها از مشتركات همه ي فرق و مذاهب اسلامي است و نزد تمامي آن ها، فرد با پذيرش آن اصول در زمره ي مسلمانان در آمده و با انكار آن ها از اردوگاه مسلمانان خارج مي گردد و آن اصول عبارتند از:
1. اعتقاد به وجود خداوند يگانه؛ يعني خداي كه مثل و همتاي ندارد، جز او خالقي و مدبري بالاستقلال براي عالم نيست و معبودي غير او نيست.
2. باور به رسالت رسول مكرم اسلام(ص).
3. و اذعان به معاد و و جود حيات از مرگ.
‌ب. التزام به ضروريات دين؛ يعني التزام به اموري كه ديني بودن آن ها بديهي است و همه-ي مسلمانان به وجود آن ها در اسلام اذعان دارند و از ضروريات دين شمرده مي شوند؛ بدين معنا كه« ضروري دين چيزي است كه جزء دين بودنش، نياز به استدلال ندارد»20 و اين بر دو قسم است، ضرورى خاصّ و ضرورى عامّ، ضرورى خاصّ آن است كه ثبوت آن براى شخصى خاصّ نه همه ي مسلمانان بديهى باشد و ضرورى عامّ آن است كه بداهت آن براي همه ي آن ها معلوم باشد و مراد از ضرورى دين كه انكارش باعث خروج از دايره ي اسلام مي گردد، معناى دوم است، و نشانه اش، آن است كه ادلّۀ واضح و امارات قطعي و براهين آشكار منصوب از جانب صاحب شرع، و اشتهار انتساب آن به صاحب شرع به حدّى باشد كه حدس صائب حكم قطعى مي نمايد كه هر كه داخل آن دين است و با اهل آن سر و كار دارد يقين دارد كه صاحب دين به اين امر حكم نموده، و جزء دين بودنش را هر مسلماني مي داند مگر اين كه تازه مسلمان باشد.21
بنا بر اين هر كه امور ياد شده را تصديق و بپذيرد مسلمان خوانده شده و خون، مال و عرض او محترم، و عدم ايمان به آن ها باعث كفر و خروج از اردوگاه اسلام است.
با توجه به مطالب ياد شده نا درستي نسبت دادن كفر به كسي يا فرقه اي از فرق اسلامي كه به اصول ياد شده پاي بند و به ضروريات دين معترف است، روشن مي گردد. اين مطلب چنان واضح است كه هر فردي اگر كوچك ترين آگاهي و توجه به شريعت اسلام داشته باشد، به آساني حكم به تكفير كسي نمي كند.

اسباب شمول اسلام از ديدگاه روايات
روايات رسيده در اين باب را مي توان به دو گروه دسته بندي كرد؛ گروهي كه شهادت به وحدانيت خداوند متعال و رسالت پيامبر مكرم اسلام(ص) را براي داخل شدن در اردوگاه اسلام كافي مي داند و دسته اي كه علاوه بر آن، اقامه نماز، پرداخت زكات، انجام حج و روزه رمضان را نيز اضافه كرده است كه در اينجا به آوردن روايات منقول در متون حديثي اهل سنت، در اين باب بسنده مي شود.

1. دسته اول روايات( كفايت شهادتين)
بخاري از عمر بن خطاب نقل مي كند كه علي گفت:« يا رسول اللَّه على‏ ما ذا أُقاتل الناس؟» قال(ص): «قاتلهم حتى‏ يشهدوا أنّ لا إله إلّا اللَّه و أنّ محمداً رسول اللَّه، فإذا فعلوا ذلك فقد منعوا منك دماءهم و أموالهم إلّا بحقها و حسابهم على‏ اللَّه».22 اي رسول خدا(ص) تا چه اندازه با مردم بجنگيم؟ حضرت(ص) فرمود:« بجنگيد با آن ها تا شهادت دهند أن لا إله إلا الله و أن محمداً رسول الله، پس هر گاه اين را انجام دادند، خون و اموال آن ها جز به حق محترم است و حساب آنان با خدا است».
امام شافعي از ابوهريره نقل مي كند كه رسول خدا(ص)فرمود:« لا أزال أُقاتل النّاسَ حتى‏ يقولُوا: لا إله إلّا اللَّه، فإذا قالوها فقد عصموا منّي دماءهم و أموالهم إلّا بحقّها و حسابهم على‏ اللَّه».23 با مردم مي-جنگيم تا بگويند: لا إله إلا الله، هنگامي كه آن را گفتند، خون و اموالشان جز به حق، محترم، و حسابشان با خدا است».

2. دسته دوم روايات
بخاري از عبد الله بن عمر نقل مي كند كه رسل خدا(ص) فرمود:« بُني الإسلام على‏ خمس: شهادة أن لا إله إلّا اللَّه و أنّ محمداً رسول اللَّه، و إقامة الصلاة، و إيتاء الزكاة، و الحج، وصوم شهر رمضان».24 اسلام بر پنج چيز بنا شده است؛ شهادت لا إله إلا الله و محمد رسول الله، اقامه نماز، دادن زكات، انجام حج و روزه رمضان».
عبد الله از رسول خدا(ص) نقل مي كند كه حضرت فرمود:« أُمرت أن أُقاتل الناس حتى‏ يقولوا لا إله إلّا اللَّه و أنّ محمداً رسول اللَّه، فإذا شهدوا ألّا إله إلّا اللَّه و أنّ محمّداً رسول اللَّه و استقبلوا قبلتنا، و أكلوا ذبيحتنا، و صلّوا صلاتنا، حرمت علينا دماؤهم و أموالهم إلّا بحقّها».25 مامور شده ام با مردم بجنگم تا لا إله إلا الله و محمداً رسول الله بگويند و هر گاه آن را گفتند و رو به قبله ما ايستادند و ذبيحه ما را خوردند و مانند ما نماز خواندند، خون و اموالشان جز به حق بر ما حرام است».
حدود نه حديث به همين مضمون در منبع ياد شده وجود دارد.

دانشمندان اهل سنت و مسأله تكفير
فقها و مـتكلمان مسلمان بر اين باورند كه فردي و فرقه اي كه اهل قبله و به سمت آن نماز مي-خواند و توحيد، نبوت و معاد را پذيرفته و به ضروريات دين ملتزمند، كسي حق تكفير آنان را ندارد. در اينجا به كلمات برخي از دانشمندان اهل سنت به عنوان نمونه بسنده مي شود.
ابن حزم اندلسي هنگامي كه درباره‌ي تكفير و عدم تكفير كسي صحبت مي كند مي نويسد: « نبايد مسلمان را كه اجتهاد كرده و در باره اعتقاد و يا در رابطه با موضوع كه به نظرش حق است، نظر داده، نسبت كفر يا فسق داد چه اين كه اگر مصيب باشد برايش دو اجر، و اگر مخطي باشد يك اجر دارد». سپس اضافه مي كند كه اين سخن ابن ابي ليلي، ابي حنيفه، سفيان ثوري، داوود بن علي و صحابه اي كه من مي شناسم و كلام در اين مسأله دارند، است. خلافي در ميان آن ها نيست.26
شيخ الاسلام تقي الدين سبكي شافعي(م756) در پاسخ كسى كه درباره ى تكفير منحرفان و بدعت آوران پرسيده بود گفت: «اى برادر! تكفير مؤمنان كار بس دشوارى است و هر آن كه در دلش ايمان جاى گرفته باشد، تكفير آنان را پر خطر مي‌شمرد. چرا كه همه‌ي آنان شهادت به‏ يگانگى خدا و رسالت محمد(ص) داده‏اند» و آنگاه تصريح مى‏كند: «ادب مؤمن اقتضا مى‏كند كه هيچ‌يک از منحرفان و بدعت آوران را تكفير نكند مگر آنكه از سر عناد و انكار با احكام و نصوص صريح شرعى كه غير قابل تأويل است مخالفت کرده باشند».27
احمد بن زاهر سرخسي اشعري مي گويد: ابوالحسن اشعري هنگام وفات به دستور داد تا اصحابش فرا خوانم، من آن ها جمع كردم. او گفت: شهادت بدهيد كه هيچ يكي از اهل قبله را به خاطر گناهي تكفير نكرده ام زيرا همه ي آن ها به سوي معبود واحد اشاره مي كنند و مشمول اسلامند.28
قاضي سعيد ايجي مي نويسد: جمهور متكلمين و فقها بر اين است كه تكفير احد از اهل قبله جايز نيست و استدلال كرده اند كه اهل قبله در مسائل كه اختلاف دارند، پيامبر(ص)، صحابه و تابعين از اعتقاد كسي كه حكم به اسلام او شده است درباره‌ي آن مسائل جستجو نمي كردند. پس معلوم مي شود كه خطا در آن مسائل ضرر در حقيقت اسلام ندارد. سپس ايجي اسباب شش‌گانه كه اشاعره معتزله را به واسطه آن ها تكفير مي كردند و نيز مسائل چهارگانه كه معتزله اشاعره را به سبب آن ها تكفير مي كردند و هم چنين اسباب سه‌گانه را كه موجب تكفير شيعه مي دانستند، مورد مناقشه قرار داده و رد كرده و مي گويد: اين ها نمي تواند دليل براي تكفير باشد.29
تفتازاني در شرح مقاصد مي نويسد: مخالف حق از اهل قبله كافر نيست تا هنگامي كه مخالفت ضرورتي از ضروريات دين را نكند مثل حدوث عالم، حشر اجساد و… استدلال مي كند به اين كه رسول خدا(ص) و كساني بعد او از عقايد تفتيش نمي كردند و بر آنچه حق بود، آگاهي مي دادند… سپس مي گويد: شيخ اشعري معتقد است كه مخالف در غير از ضروريات دين كافر نيست و سخن شافعي كه مي گويد شهادت اهل اهوا جز خطابيه به دليل حلال دانستن دروغ، رد نكرده ام، نيز اشاره به همين مطلب دارد و در منتقي از ابي حنيفه آمده است كه تكفير هيچ يكي از اهل قبله روا نيست و اين قول اكثر فقها است.30
ابن عابدين از مشايخ حنفيه معتقد است كه هيچ يك از اهل بدعت نبايد تكفير شود. وي مسلك تكفير را به حديث گرايان نسبت داده و آنان را از فقها و مجتهدان جدا دانسته و گفتار آنان را غير قابل اعتنا مي داند.31
از كلمات ياد شده روشن مي شود كه تكفير اهل قبله و كساني كه اصول اعتقادي مشترك بين همه ي مذاهب را پذيرفته و به ضروريات دين پاي بند است، روا نيست.

سنت نبوي و مسأله تكفير
روايات متعدد از رسول خدا(ص) در باب نهي از تكفير مسلماني كه مقر به شهادتين است، در منابع اهل سنت نقل شده است كه در ادامه به عنوان نمونه چند تاي آن را مي آوريم.
در حديثي پيامبر مکرم فرموده است:« بُني الاسلام على‏ شهادت أن لا إله إلّا اللَّه، و أنّ محمداً رسول اللَّه، و الإقرار بما جاء من عند اللَّه، و الجهاد ماض منذ بعث رسله إلى‏ آخر عصابة تكون من المسلمين ... فلا تكفّروهم بذنب و لا تشهدوا عليهم بشرك».32 اسلام بر چند خصلت بنا شده است، شهادت ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله و اقرار آن چه از جانب خداوند متعال آمده و جهاد…پس مسلمانان را به سبب گناهي تكفير نكنيد و عليه آن ها شهادت به شرك ندهيد.
بر اساس اين كلام رسول خدا(ص) كسي كه شهادت به وحدانيت خداوند جل جلاله و رسالت پيامبر(ص) دهد و به ما جاء من عند الله اقرار داشته باشد، مسلمان است و تكفير و مشرك خواندن آن روا نيست.
در كلام ديگر صراحتاً از تكفير مرتكبان گناه كبيره نهي كرده و مي فرمايد:« لا تكفروا اهل ملتكم و ان عملوا الكبائر»33 اهل ملت خود را تكفير نكنيد، اگر چه گناهان كبيره انجام دهند.
در كلام ديگر مي فرمايد:« لا تكفّروا أحداً من أهل القبلة بذنب و إن عملوا الكبائر».34 هيچ يك از اهل قبله را به واسطه گناهي تكفير نكنيد اگر چه گناهان كبيره انجام دهند».
و نيز مي فرمايد:« ثلاثة من اصل الايمان؛ الكف من قال لا اله الا الله و لاتكفره بذنب و لاتخرجه من الاسلام بعمل و الجهاد ماض…»35 اهل لا أله إلا الله را واگذاريد و به سبب گناهي تكفير نكنيد. از اسلام به سبب كاري خارج ندانيد».
روايات ياد شده نمونه اي احاديث منقول از رسول خدا(ص) درباره‌ي نهي از تكفير اهل قبله است كه در منابع اهل سنت آمده است و براي رعايت اختصار از آوردن روايات منقول در متون حديثي شيعه، خود داري مي شود.

نتيجه
با توجه به مفاهيم ايمان، اسلام، كفر و شرك و روايات مربوط به آنچه موجب دخول انسان در اردوگاه اسلام مي گردد و احاديث رسول خدا(ص) در ارتباط نهي از تكفير مسلمان و سخنان علماي اهل سنت در باره ي نسبت دادن كفر به كـسي، پاسـخ پرسـش روشن مي گردد و آن اين-كه هر فرقه ي از فرق اسلامي كه به اصول مشترك بين مذاهب مانند توحيد در همه ي ابعاد، رسالت پيامبر گرامي اسلام(ص) و ساير انبياي الهي(ع) و معاد اعتقاد دارند و به ضروريات دين پاي بندند، خون و اموال و عرضشان محترم است و كساني كه نسبت كفر به آنان دهد، از دو حال خارج نيست؛ يا به مباني اسلام آشنايي چنداني ندارد و يا دينش را به دنيا فروخته و ابزار دست دشمنان اسلام است كه مي خواهد با ايجاد تفرقه در ميان مسلمانان، دين مقدس اسلام را تضعيف كرده و از اين طريق سر سپردگي اش را به دشمنان دين به اثبات رساند.
ـــــــــــــــــــــــ
پا نوشت
1. خليل بن احمد، ترتيب العين، ص56
2. ابن منظور، لسان العرب، ج13، ص21.
3. علي رباني گلپايگاني، محاضرات في الالهيات، قم، دفتر انتشارات مركز مديريت حوزه هاي علميه،1389، ص433.
4. آيت ا…جوادي آملي، تسنيم، قم، مركز انتشارات اسراء، ج2، ص156.
5. سوره حجرات آيه 14
6. سيد عبد الحسين طيب،كلم الطيب در تقرير عقايد اسلام، كتابخانه اسلام، 1362، ص 22.
7. فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372، ج9، ص207.
8. محمد بن احمد قرطبي، جامع الاحكام القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1364، ج16، 348.
9. ناصرمكارم شيرازى، تفسير نمونه، ‏ تهران‏، دار الكتب الإسلامية، 1374، ج22، ص210.
10. كلم الطيب در تقرير عقايد اسلام، ص 22.
11. حسين بن محمد راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، تحقيق صفوان عدنان داوودي، دمشق بيروت، دارالعلم الدار الشاميه، 1412ق، ص714.
12. مير سيد شريف ايجي، شرح المواقف، تصحيح بدر الدين نعساني، قم، الشريف الرضي، 1325ق، ج8، ص388.
13. ابن ميثم بحراني، قواعد المرام، قم، مكتبة آيت ا…مرعشي نجفي ص171.
14. فاضل مقداد، ارشاد الطالبين الي نهج المسترشدين، قم، مكتبة آيت ا…مرعشي نجفي، 1405ق، ص 443.
15. سيد علي اكبر قرشي، قاموس قرآن، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1371ش، ج6، ص122.
16. المفردات في غريب القرآن، ص715.
17. سيد محمد كاظم طباطبايي، العروة الوثقي، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1409ق، ج1، ص67.
18. محمد علي تهانوي، موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، بيروت، مكتبة لبنان ناشرون، 1996م، ج1، ص664.
19. محمد ثقفي تهراني، تفسير روان جاويد، تهران، انتشارات برهان، 1398ق، ج‏2، ص 64.
20. سيد حسن بجنوردي، القواعد الفقهيه، مصحح مهدي مهريزي و محمد حسن درايتي، قم، نشر الهادي، 1419ق، ج5، ص329.
21. مولى احمد بن محمد مهدى نراقى، رسائل و مسائل ، قم، كنگره نراقيين ملا مهدى و ملا احمد، 1422 ه‍ ق، ج2، ص337.
22. محمد بن اسماعيل بخاري، صحيح البخاري، ج1، ص10.
23. به نقل از آيت ا…جعفر سبحاني، رسائل و مقالات، قم، مؤسسة الامام الصادق، ج1، ص227.
24. صحيح بخاري، ج1، ص16، باب اداء الخمس، از كتاب ايمان.
25. مبارك بن محمد بن الاثير الجزري، جامع الاصول في احاديث الرسول، تحقيق عبد القادر الارناؤوط، بيروت، دار الكتب العلميه، 2009م، ج1، ص169.
26. ابن حزم اندلسي، الفصل في الملل و الاهواء و النحل، تعليق احمد شمس الدين، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق، ج2، ص267.
27. عبدالوهّاب الشّعرانى، اليواقيت و الجواهر فى بيان عقايد الاكابر، المطبعة الأزهريّة المصرية، الطبعة الثالثة، 1321ه، ص58.
28. همو.
29. مير سيد شريف ايجي، شرح المواقف، تصحيح بدر الدين نعساني، قم، الشريف الرضي، 1325ق، ج8، ص339ـ344.
30. سعد الدين تفتازاني، شرح المقاصد، تحقيق و تعليق عبد الرحمان عميره، قم، شريف رضي، 1409ق، ج5، ص227ـ228.
31. محمد بن امين بن عمر ابن عابدين، حاشيه رد المختار علي الدر المختار، بيروت، دار الفكر، 1415قريال ج4، ص450.
32. سليمان بن احمد طبراني، المعجم الكبير، تحقيق عتد المجيد السلفي، بيروت، دار الاحياء التراث، ج11، ص311.
33. علاء الدين علي المتقي الهندي، كنز العمال، تصحيح شيخ صفوة السقا، بيروت، مؤسسة السله،1399ق، ج1، ص215.
34. همان.
35. جامع الاصول في احاديث الرسول، ، ج1، ص207 و224. 

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**