دین و مذهب

عوامل نجات از نگاه يهوديت و مسيحيت

**نوشته شده توسط سلمان نوری**. **ارسال شده در** دین و مذهب

 

 

 

 

چكيده

مسأله ي نجات و رستگاري انسان از درد و رنج و رسيدن به يك زندگي اميدبخش و فناناپذير در همه ي اديان از جمله در اديان ابراهيميي يهوديت و مسيحيت يكي از مباحث مهم و اساسي است. در نوشته ي پيش رو اين مسأله و عوامل مؤثر آن، از منظر يهوديت و مسيحت مورد بررسـي قرارگرفته است. از مطالعه اي متن عهد قديم و آثار انديشمندان يهود در باب نجات و رستگاري انسان به اين نتيجه دست يافتيم كه ايمان، عمل و كردار نيك انسان و توبه توام با لطف و عنايت خداوند موجب رستگاري آدميان و رهـايي آنان از عذاب و دست يافتن به زندگي سعادت آميز در سراي ديگر است. هر چند برخي از گروه هاي يهوديان در گذشته مانند صدوقيان و شومروني ها با انكار جهان ديگر، رسيدن به رستگاري را در اين جهان محدود دانسته اند. اما در نجات شناسي مسيحيت فيض خداوند و مرگ عيسي مسـيح به عنوان فديه و كفاره ي گناه مـوروثي آدميان، نقش اسـاسي در امر نجـات دارد، به گونه اي كه انسان بدون آن قادر به نجات خود نيست. در عين حال اراده ي وي به صورت بسيار ضعيف از طريق ايمان، عمل و توبه در امر نجات و رستگاري او دخالت دارد. هر چند در باره ي نقش عمل در ميان مسيحيان اختلاف نظر است. توبه نيز براي جبران گناهان پس از غسل تعميد، سبب تطهير روح شده اما اثر وضعي گناه را نمي تواند از بين ببرد. در نجات شناسي مسيحيت براي تداوم شايستگي نجات كه با مرگ عيسي مسيح محقق شده، دخالت شخص سوم تثليث(=روح القدس) از طريق مأواگزيدن در درون انسان اهميت ويژه دارد.

واژه هاي كليدي: ايمان، فيض خداوند، عمل، توبه، فديه، روح القدس.

مقدمه
مسأله ي رستگاري و نجات انسان از رنج نهفته در حيات كنوني ناشي از دور افتادگي از خدا، يكي از مباحث مهم در حوزه ي كلام و فلسفه ي دين است. رسيدن به مرتبه ي از زندگي اميد بخش و فناناپذير، يكي از دغدغه هاي بشريت در طول تاريخ و يكي از مسائل مهم در اديان بزرگ و متكامل جهاني بوده است. متون مقدس اديان آسماني هستي غايي، حقيقت مطلق و الوهيت را خير محض دانسته و آدميان را به پاسخگويي به نداي آن فرا خوانده اند. اما پرسش اساسي در مبحث نجات شناختي و رستگاري، چگونگي نجات انسان است؛ آيا انسان فقط با قدرت و فيض الاهي نجات مي يابد يا اين كه در فرايند رستگاري جايي نيز براي اراده انساني وجود دارد؟ و به عبارت ديگر آيا انسان ها خود نقش و وظيفه اي در فرايند نجات و رستگاري بر عهده دارند يا اين كه در اين باب معطلند؟ در نوشته حاضر اين مسأله را از منظر دو دين توحيدي يهـوديت و مسـيحيت مورد كنكاش قرار داده شده است و بر اسـاس اصـل نجات شناختي هريك از آن ها راه هايي وصال به قرب هستي مطلق، انتقال از خود محوري به خدا محوري و عوامل نجات را بررسي مي نماييم.

نجات در يهوديت
انسان در اعتقاد يهوديت جايگاهي ويژه اي دارد. به گونه ي كه خدا وي را شبيه خود آفريده( سفر پيدايش، 9: 6 ) و يك انسان با همه ي آفرينش برابر است. در انسان شناسي يهود هر چند گناه آدم در نسل او تأثيرگذاشته است اما هيچ انساني گناهكار متولد نمي شود بلكه همه پاك به دنيا آمده و ذاتاً معصوم و بي-گناه است.( كهن، اي، 1382، ص116) به نظر دانشمندان يهودي در انسان دو گرايش وجود دارد: گرايش به بدي و گناه كه ســبب سـقوط و نابودي انسـان مي گردد و ديگري ميل به نيكي و پاكي. انسان وظيفه دارد، گرايش به پاكي را تقويت و غالب گرداند تا به نجات و رستگاري برسد.
در آيين يهود از دو نوع نجات سخن به ميان آمده است: نجات فردي و نجات قوم يهود. در دوران اوليه اعتقاد بر اين بوده است كه خداوند با يهوديان پيمان بسته كه اگر به فرامين و شريعت او عمل كنند، آن ها را نجات خواهد داد. در دوره كاتبان نيز بر عمل به تورات براي نجات تاكيد شده است. فريسيان نيز نجات را در عمل به كتاب تورات يعني شرع موسي دانسته و معتقد بودند كه بايد كتاب هاي قديم و صحف انبياي گذشته را به دقت مطالعه، دستورها و قواعد شرعي آنان را مو به مو متابعت و اجراكرد و تشريفات و مناسك مذهبي را به جا آورد تا قوم به حق واصل و نجات يابند.( خواص، كلام بين الاديان، ص78) چنان كه واينر مي نويسد: با بدتر شدن موقعيت بني اسرائيل در بازي سياسي در خاور ميانه باستان، تصور قومي و ملي گرايانه ي رستگاري به گونه اي پايدار، به موضوع اصلي دين يهود بدل شد. اين تفكر از سده دوم پيش از ميلاد گسترش يافت و از آن به بعد تاكيد بر بي انصافي بني اسرائيل در اثر ارتكاب گناه و سرباز زدن از دستورات شريعت، به عنوان عامل تيره روزهاي قوم يهود، جاي خود را به تاكيد بر شرارت ستمگران غير يهودي داد و باور به ياري نهاي الهي در نجات دهنده اي كه با توانايي هاي ماوراي طبيعي بيايد و غير يهوديان را بر اندازد و بر آنان داوري كند واز بني اسرائيل چون« قوم بر گزيده خداوند» دفاع كند.( واينر، 1385، ج3، ص2197) در عهد قديم نيز به طور مكرر سخن از برگزيدگي قوم اسرائيل و اين كه آنان قوم خاص خدايند، رفته است( پيدايش،22: 18، خروج، 19: 6 و تثنيه، 7: 5_8). برگزيدگي به اين معنا است كه قوم به يك مشيت فوق طبيعي وابسته است، در حالي كه ديگران در معرض قوانين طبيعي هستند(آنترمن، 1385، ص350).
تفكر برتري قوم يهود بر ساير اقوام به گونه اي در ميان انديشمندان يهود گسترش يافت كه برخي از آنان مانند يهودا هالوي مي گويد: ساختار روحي قوم يهود با ساير مردم متفاوت است. هر فردي يهودي قدرت نبوت را به ارث برده و مي تواند از فكر و خواست خداوند آگاه شود اما اقوام ديگر حتي اگر به آيين يهود در آيند، چنين قدرتي را بدست نخواهند آورد.( همو، 1385، ص349). اين قدرت ابتدا به حضرت آدم و سپس به سلسـله اي از برگزيدگان و سرانجام به همه ي افراد قوم بني اسرائيل داده شده است. از اين رو آن ها مي توانند رابطه ا ي ويژه با خدا بر قرار كنند.( همو، ص350) اين انديشه در متون عرفاني يهود مانند كتاب« زوهر» نيز مورد تأكيد قرار گرفته و دارد كه: غير يهوديان متعلق به جهان زيرين، يعني جايگاه شياطينند؛ در حالي كه روح فردي يهودي دست كم قابليت رسيدن به ساحت امور الهي را دارد( همان)0 پس يهوديان اهل نجاتند.
اما اين انديشه با آنچه از اشعيا نبي نقل شده است كه نجات و رستگاري را متعلق به همه ي اقوام -دانسته، ناسازگار است چنان كه مي گويد:« اراده ي مقدس الهي براي نجات و سعادت سراسر بشر پيغمبر و رسولي بر مي انگيزد؛ و ناجي خلايق است».( برناس، ص533) به همين جهت برخي از انديشمندان يهود مانند موسي بن ميمون و سعديا بن يوسف با انديشه برگزيدگي ذاتي و ماهوي قوم يهود مخالفت كرده اند. ابن ميمون مي گويد: برگزيدگي قوم با اطاعت از فرامين محقق مي شود و سعديا مي گويد معناي برگزيدگي اين است كه تورات به طور كامل به قوم بني اسرائيل داده شده در حالي كه تورات داده شده به ساير اقوام ناقص است.(سليماني اردستاني، 1386، ص90) پس مسأله ي نجات و رستگاري اختصاص به يهوديان ندارد و ساير اقوام نيز قابليت رسيدن به رستگاري و دست يافتن به نجات را دارند.
بنا بر اين در نجات شناسي يهوديت، سخن از آمدن يك منجي در واپسين روز كه اين جهان را دگرگون و جهان نوين بر پا و قوم اسرائيل را نجات خواهد داد، شان والا و ناشناخته ي آنان را آشكار خواهد كرد، نيز مطرح است. دور نماي اين جهان نوين آن طور كه در آثار دانيال و ديگر هم فكران او آمده، اين است كه در آخر الزمان حق تعالي جهان را دگرگون خواهد كرد و صلحا و ابرار از ظلمه و اشرار جدا خواهند شد. دوره اي مصائب و آلام به پايان خواهد رسيد و در لمحه ي آخرين يك كرناي آسماني به صدا در آمده و مسيحا كه شباهت صوري به ابناي آدم دارد، سوار بر ابرها، همراه با ملائك در افق، نمودار خواهد شد. مردگان از گور برخواسته با زندگان و احياء، گروه متقيان و ابرار در اطراف او صف واحد تشكيل خواهند داد. صاحبان ارواح از خير و شر در محضر عدل الهي به محاكمه دعوت؛ و در برابر مسيحا، خوبان و رستگاران از بدان و گناهكاران جدا شده، نيكان به بهشت جاودان، در جوار بركات خداوند قرار خواهند گرفت و به سعادت و رستگاري دست خواهند يافت.( برناس، 1388، ص551 و آنترمن، 59_60)
به موازات نجات و رهايي قوم ، تفكر نجات فردي به لطف الهي نيز گسترش يافت. در آموزه ي كهن باور بر اين بود كه رستگاري انسان در بر خورداري از زندگي سعادتمندانه در پرتو عمر دراز، آباداني مزارع، باوري حيوانات و زندگي در سر زمين موعود،در همين دنيا است. اما اين باور باتوجه به بي پاداش ماندن پارسايي ايوب در زندگي دنيوي، سوؤال از دادگري يهوه را بدنبال داشت، چنان كه واينر مي گويد:« ايوب نمونه اي بي كم و كاست رنجبر بي گناهي است كه در تيره بختي ناحقي غرق شده است. مصيبت از آنجا مصيبت بارتر مي شود كه او اين آموزش ديرينه را مي پذيرد كه مرگ پايان بالفعل زندگي شخصي است. در آن سوي مرگ چيزي نيست جز فلاكت« شئول».( باينر، 1385، ج3، ص2197) باينر ادامه مي دهد كه در قرن دوم پيش از ميلاد با تثبيت اين عقيده كه جهان ديگري در كار است كه خداوند مردگان را زنده و در باره ي آنان داوري خواهد كرد خوبان با زندگي غرق در نعمت پس از مرگ پاداش خواهند گرفت و بدان در« شئول» كيفر و مجازات خواهند ديد، پاداش پارسايي ايوب و رنج او در اين دنيا ممكن شد.( همان) و بدين ترتيب خدشـه اي به عدالت خدا وارد نخواهد شد و پارسايان با قرار گرفتن در جوار حق تعالي به رستگاري و نجات دست خواهند يافت.

عوامل نجات
بررسي و مطالعه ي عهد قديم و كتب دانشمندان يهود نشان مي دهد كه در انديشه ي يهوديت ايمان به يهوه، عمل به دستورات و پاي بندي به شريعت و توبه در امر نجات و رستگاري انسان دخالت دارد.

1) ايمان
در كتاب مقدس ايمان كه رابطه ي انسان و خدا بر آن استوار است يكي از عوامل نجات دانسته شده است. دانشمندان يهود خاطر نشان كرده اند كه ايمان علامت مشخص در زندگي قهرمانان كتاب مقدس و افراد بني اسرائيل است كه به وسيله ي آن شايستگي و عنايت مخصوص خداوند را نسبت به خود جلب كرده اند و روح القدس بر ايشان قرار گرفت. چنان كه در كتاب مقدس آمده است:« هر آن كس كه يك فرمان خدا را با ايمان كامل برخود قبول نمايد و آن را انجام دهد شايسته ي آن خواهد بود كه روح القدس بر او قرار گيرد».( سفرخروج، 14: 31) و نيز آمده است:« وقتي قوم اسرائيل اين معجزه عظيم خداوند را به چشم ديدند ترسيدند و به خداوند و بنده او موسي ايمان آوردند».( سفر پيدايش،14: 30) آنان معتقدند كه حضرت ابراهيم به خاطر ايماني كه به خداوند داشت، اين جهان و جهان آينده را به ميراث برد. چنان كه گفته شده است:« ابراهيم به خدا ايمان آورد او اين را براي وي عدالت و نيكوكاري محسوب كرد».( پيدايش، 15:6) انديشمندان يهود داستان هاي زيادي را كه انسان ها در اثر ايمان، به مقام هاي در اين دنيا رسيده اند و از كرامات برخوردار شده اند، نقل كرده اند.
دانشمندان يهود در تلمود نيز بر ايمان به عنوان ابزار نجات و رستگاري تاكيد كرده و گفته اند كه ايمان، صداقت، عدالت، احسان،ترحم، راستي و صلح جويي برترين صفاتند و مهم ترين آن ها، «ايمان» است.(سليماني اردستاني، 1386، ص88)
هدف بسياري از فرامين خداوند به وسيله ي حضرت موسي به فرزندان اسرائيل، تلقين ايمان به خدا در قلب و روح آنان بوده است تا نجات يافته و رستگار شوند.( كهن، اي، ص100) بنابراين در سنت يهوديت ايمان نقش مؤثر و مهم در فرايند نجات انسان دارد.

2) عمل
پاي بندي به شريعت و انجام دادن تكليف الهي يكي ديگر از عوامل نجات در يهوديت است. به عبارت ديگر زندگي فناناپذير و سعادت آميز سرنوشت آن گروهي است كه در طول زندگي خود خالصانه از دستورهاي دين يهود پيروي و به آن عمل كرده است. در تورات آمده است:« اي كاش( قوم اسرائيل) چنين دلي داشته باشند و از من بترسند و تمام اوامر مرا به جا آورند. در آن صورت، زندگي خودشان و زندگي فرزندانشان در تمام نسل ها با خير و بركت خواهد گذشت».( سفر تثنيه، 5: 29) و از زبان حضرت موسي خطاب به بني اسرائيل نقل مي كند كه:« خداوند، خدايتان به من فرمود كه تمامي اين قوانين را به شما تعليم دهم تا در سر زمين كه به زودي وارد آن مي شويد. آن ها را به جا آوريد و بدين ترتيب شما، فرزندان، پسران و نوادگان، خداوند، خدايتان را با اطاعت از كليه احكامش در تمام طول زندگي خود، احترام كنيد تا عمر طولاني داشته باشيد...»
« اي بني اسرائيل گوش كنيد تنها خداي كه وجود دارد، خداوند ما است. شما بايد او را با تمامي دل و جان و توانايي خود دوست بداريد. اين قوانين كه امروز به شما مي دهم، بايد دائم در فكر تان باشد. آن ها را به فرزندان خود بياموزيد و هميشه در باره ي آن ها صحبت كنيد».( سفر تثنيه، 6:6-4) «خداوند را فراموش نكنيد. از خداوند خدايتان بترسيد. او را عبادت كنيد و به نام او قسم بخوريد».( همان)
مطابق فقرات ياد شده نجات انسان در خدا دوستي، ترسيدن از او، اطاعت از او و پاي بند بودن به شريعت كه فرستاده، مي باشد.
هر چند در بيش تر فقرات تورات ثمره اي پرستش و اطاعت از خداوند امور مربوط در همين دنيا بر شمرده شده است اما دانشمندان يهود با تأكيد بر تأثير آن، در اين دنيا، رستگاري و سعادت اخروي را نتيجه ي نهايي آن تلقي كرده اند.

3) توبه
سومين عامل رستگاري در نجات شناسي يهوديت توبه است. دانشمندان يهود معتقدند كه هر چند انسان از دو گرايش خوبي و بدي كه در درون او وجود دارد، بيشتر به سوي بدي ميل دارد اما خداوند راه توبه را براي او باز گذاشته و به واسطه ي آن و انجام اعمال نيك، مي تواند سياهي اوراق نامه اعمالش را شسته و خويشتن را نجات داده و از جهان آينده و عالم باقي سازد.( كهن، اي، ص 374) به نظر آنان گناه طغيان عليه خداوند است كه انسان با آن، نفس خود را تباه مي كند و توبه به معناي بازگشت به سرشت و فطرت شايسته و نيكوي انساني است. شرارت و بدكاري نوعي بيماري و توبه دارو آن است. توبه ي حقيقي و از سر عشق به پروردگار حتي سيئات را به حسنات تبديل مي كند اما اگر از روي ترس باشد تنها باعث آمرزيدن گناهان انسان مي گردد.( همو، ص122)
به اعتقاد دانشمندان يهود توبه يكي از هفت مهمي است كه خداوند قبل از آفرينش جهان طرح به وجود آوردن آن را ريخت. مقام اول به توبه داده شد زيرا بدون آن نوع بشر نمي توانست دوام يابد و در درياي فساد و بدكاري فرو رفته و از صفحه ي گيتي محو و نابود مي گرديد. توبه خنثي كننده ي فساد و شرارت است و زندگي را پس از آن كه به گناه آلوده شد از نو پاك و سالم مي سازد.( همو، ص122)« ذات قدوس متبارك به اسرائيل چنين فرمود: فرزندانم شما منفذي از توبه به اندازي سوراخ سوزن به روي من باز كنيد تا من به روي شما دروازه يي از رحمت بگشايم كه گاري ها و ارابه ها بتوانند از آن بگذرند. دروازه هاي توبه همواره گشاده هستند همان طور كه دريا هميشه در دسترس مردم است. همان گونه نيز دست رحمت ذات قدوس متبارك گشاده است تا توبه كاران را بپذيرد. ذات قدوس متبارك منتظر مردم جهان است كه شايد توبه كنند و آن ها را به زير بالهاي رحمت خود نزديك سازد.( همو، 123)
بنا بر اين توبه نقش مهم و اساسي در نجات انسان دارد و يكي از عوامل مهمي رستگاري در نجات شناسي يهوديت است.
آيا توبه در يهوديت وقت معين دارد يعني در طول سال بايد در روز يا روزهاي معين انجام گيرد يا اين كه انسان هر وقت بخواهد و در هر روزي از سال مي تواند آن را انجام دهد؟ به نظر مي رسد در يهوديت توبه وقت مخصوص دارد كه هر سال از روز اول سال نو يهودي( روش هشنه) شروع و به مدت ده روز ادامه دارد. در اين مدت هر فرد به بررسي مجدد ايمان و اعتقاد مذهبي خويش، امتحان خود، تفكر و مراقبه، دعا و نيايش و روزه تشريفاتي به منظور طلب آمرزش، اقرار به گناهان و جبران ضرر و زيان وارده بر همسايگان مي پردازند. نتيجه ي آن بخشش گناهان، نه بر اساس شايستگي بندگان بلكه بر مبناي لطف و فيض الهي است.( بوش و ديگران، 1374، ج2، ص632).
در اين كه آيا عوامل فوق زمينه ساز و علت معده براي سعادت و رستگاري انسان در نجات شناسي يهود است و يا اين كه علت تامه است، مستفاد از برخي عبارت اين است كه فيض و رحمت الهي باعث نجات انسان است و عوامل ياد شده زمينه ساز رستگاري است. چنان كه در متن مقدس آمده است:« من يهوه هستم و غير از من نجات دهنده اي نيست».(اشعيا، 43: 11) پس نجات دهنده اي واقعي خداوند است و عوامل ياد شده راه را براي فيض و عنايت و لطف الهي نسبت به انسان مي كشايد.

2. مسيحيت و نجات
در مسيحيت نجات انسان در خلاصي از وضعيت كنوني و رسيدن به مرتبه اي زندگي ابدي و فناناپذير تحقق مي يابد. از نظر مسيحيت موقعيت كنوني انسان، موقعيت ابتلا به رنج و آلام است كه ناشي از دوري و بي گانگي انسان از خدا به واسطه ي ارتكاب گناه نخستين توسط آدم و هبوط او به زمين به نشانه اي كيفر است. نجات وي در خلاصي از رنج نهفته و احياي شأن و منزلت اوليه در اقامتگاه روحاني اش در باغ« عدن» در جوار خداوند و پيوند با حضرت حق و عضويت در ملكوت او است كه در آسمان قرار دارد و قلمرو وراي عالم است.
با اين همه اين نكته در باره ي حقيقت نجات در مسيحيت اندكي مغشوش و محل اختلاف است. مسيحيت ابتدايي نجات را به خلاصي از رنج و نيز رهايي از دنيا مي دانستند چنان كه اي. جي. هاگ مي-نويسد:« در بيشتر موارد رهايي و نجات براي ما تنها به معناي رهايي از گناه يا حتي كيفر الهي است، در حالي كه آنان كه ابتدا رهايي را از طريق عيسي ادراك كردند، آن را به عنوان رهايي از جباريت چند بعدي نوعي نظام جهاني شرير تصور مي كردند كه گناه و ضعف اخلاقي تنها عوامل آن بودند. اگر چه برجسته-ترين و مهمترين عوامل به شمار مي رفتند».( تيواري، 1381، ص168) و نيز سيدني كيو مي نويسد:« نقطه اوج ملكوت با آموزش تدريجي نسل انسان و حتي با تأثير مستمر كليسا حاصل نمي شود بلكه با قدرت لايزال خداوند به دست مي آيد. ملكوت قلمرويي آسماني است كه در آن افراد انسـان از زندگي ابدي بهره مند مي شوند. بنا بر اين عضوي از ملكوت[ خداوند] بودن همانا رهايي از دنيا است».( همو، ص169) اما پروتستان ها رهايي از دنيا را به عنوان عنصر ضروري زندگي ابدي تلقي نمي كنند. به نظر آنان ملكوت خداوند در همين عالم تجلي خواهد كرد چنان كه حضرت عيسي گفت:« ملكوت آسمان در درون شما است». تنها راه براي تحقق آن در اين دنيا اين است كه دريچه هاي عشق و محبت را كه در درون قلب انسان بسته است، بگشاييم.( همان)
از منظر انديشمندان مسيحيت نجات و رستگاري بدون لطف الهي ممكن نيست. البته اين لطف با كوشش هاي فردي به دست مي آيد و از اين رو براي نجات و رستگاري مجاهده و كوشش فردي امر لازم و ضروري است.
عوامل نجات
پاسخ اين پرسش را كه انسان چگونه نجات مي يابد و چه عوامل باعث نجات وي مي شود؟ بايد در كتاب مقدس و آثار انديشمندان مسيحي جستجو كرد. به طور كلي از مطالعه ي آن ها استفاده مي شود كه سه عامل مهم ايمان، فيض الهي، مرگ فديي عيسي مسيح و توبه در نجات و رستگاري انسان مؤثر است كه برخي آن ها از ناحيه ي خداوند و بعضي ديگر به عنوان پاسخ مثبت انسان به فرايند نجات الهي صورت مي گيرد.

1) فيض الهي
فيض به معناي حضور خدا و محبت مسيح است كه به وسيله ي روح القدس به انسان عطاء مي شود تا در بخشش و رحمت شريك شده و براي انجام اراده ي خدا تمايل و قدرت پيدا كند.( مجتبي امامي،1386، ص46)
آگوستين و بسياري از مسيحيان اوليه معتقدند كه پس از هبوط حضرت آدم همه ي اطفال در يك حالت گناه آلود متولد مي شوند. به نظر آگوستين راه درمان گناه اوليه و نجات و رستگاري آدميان، در فيض و لطف الهي قرار دارد. آگوستين مي گويد:« وقتي انسان سعي مي كند كه فقط با توان خود بدون استمداد از لطف نجات بخش الهي زندگي كند، دچار گناه خواهد شد اما با اختياري كه دارد مي تواند معتقد به نجات دهنده اي باشد و از رحمت او بهره مند شود. بنا بر اين، فرض شرع(= قانون) بر اين است كه بايد به لطف الهي توسل جست و لطف الهي بر اين است كه رضايت شرع را بايد جلب كرد. از طريق شريعت ثابت شده كه اراده ي ما ضعيف است...و براي اين كه آن ضعف بر طرف شود بايد به منجي متوسل شد. با شفابخشي او، اراده مي تواند كاري را كه در حالت ضعف برايش ممكن نبود انجام دهند».(كاپلستون، 1388، ج2، ص106) به نظر وي فيض الهي كاملاّ مقاومت ناپذير بوده و از سه راه قابل درك است: اول، فيض و لطفي است كه جنبه ي سابق دارد. يعني فيضي كه پيش از هر گونه عمل راست و درست، در درون روح انسان هر گونه خير را كه كسي در صدد كسب آن باشد، ايجاد مي كند. دوم، فيضي كه جنبه ي تعاون و اشتراك دارد. اين فيض افراد را در انجام كارهاي نيك كمك مي كند. سوم، لطف و عنايت كار آمد و مؤثر است كه مخصوص افراد مقدس و الهي است و نقش آن قادر ساختن آنان است تا فقط آنچه را كه خداوند از آن ها انتظار دارد، انجام دهند.( ريچارد بوش و ديگران،1374، ج2، ص742) به هر حال چنين درك از فيض الهي، سوؤال در باره چگونگي رابطه ي آن با اختيار و اراده ي انسان را در ذهن تداعي مي كند، كه جاي طرح آن نيست.
پس نجات و رستگاري، تنها از طريق لطف و عنايت الهي_ عطيه اي مجاني كه هرگز بشر استحقاق آن را ندارد، به دست مي آيد. آگوستين مي گويد:« بايد بفهميم كه كارهاي خوب يك نفر خود عطيه اي الهي است، به نحوي كه وقتي به خاطر مزد و جبران اين اعمال به حيات ابدي دست مي يابيم اين لطف و فيضي است كه به خاطر لطف و عنايتي ديگر داده شده است». بدين ترتيب خداوند از قبل كسي را كه شايسته ي نجات است تعيين مي كند.( همو، ص744)
بنا بر اين از نظر آگوستين فيض الهي علت تامه ي نجات انسان است و بدون آن هيچ اميدي به بازگشت او به سوي خدا و رسـتگارشدن وجود ندارد. چنين برداشـتي در باره ي فيض ازلي با سخنان پولس رسـول انطباق كامل دارد كه مي گويد:« اما چون خدا كه مرا از شكم مادرم برگزيد و به فيض خود مرا خواند، رضا بدين داد كه پسرخود را در من آشكار سازد تا در ميان امت ها بدو بشارت دهم.( غلاطيان، 1: 15_ 16) زيرا كيست كه تو را برتري داد و چه چيز داري كه نيافتي. پس چون يافتي چرا فخر مي كني كه گويا نيافتي( اول قرنتيان، 4: 7)
در جاي ديگر پولس همين مطلب را به صورت روشن تر بيان كرده است. او با نقل داستان برادران دو قلو يعقوب و عيسو سخنش را آغاز كرده و مي گويد كه اراده ي خداوند بر اين تعلق گرفته است كه دومي بايد در خدمت اولي باشد.
« من اراده كرده ام كه يعقوب را بركت دهم و نه عيسو را. خدا اين را پيش از تولد اين دو كودك فرمود؛ يعني قبل از آن كه آن ها عمل خوب يا بد انجام دهند. تا اراده ي خدا بر حسب اختيار ثابت شود نه از اعمال؛ بلكه از دعوت كننده. بدو گفته شد كه بزرگتر كوچك تر را بندگي خواهد نمود چنان كه مكتوب است، يعقوب را دوست داشتم نه عسيو را. پس چه بگويم آيا خدا از روي بي انصافي عمل مي كرد؟ هر گز، او يك بار به موسي فرمود: اگر بخواهم با كسي مهربان باشم با او مهربان خواهم بود و اگر بخواهم بر كسي رحم كنم بر او رحم خواهم كرد. لاجرم نه از خواهش كننده و نه از شتابنده است بلكه از خداي رحم كننده[ است]. زيرا كتاب به فرعون مي گويد براي همين تو را بر انگختم تا قوت خود را در تو ظاهر سـازم و تا نام من در تمام جهـان ندا شود. بنا براين هر كه را مي خواهد رحم مي كـند و هر كه را مي-خواهد سنگ دل مي سازد... زيرا كيست كه با اراده او مقاومت نموده باشد. ني، بلكه تو كيستي اي انسان كه با خدا معـارضه مي كني! آيا مصنوع به صانع مي گويد كه چرا مرا چنين كردي؟ يا كوزه گر اختيار بر گل ندارد كه از يك خميره ظرفي عزيز و ظرفي ذليل بسازد؟»( روميان، 9: 16-21)
از كلمات ياد شده استفاده مي شود كه كار خدا طبق تصميمي بوده است كه از ابتدا گرفته بود. پس بركات خدا به خواهش يا كوشش مردم به آنان عطا نمي شود بلكه به كساني عطا مي شود كه خداي رحيم انتخاب كرده باشد. خدا بر بعضي رحم مي كند و مورد بخشش و لطفش قرار مي دهد و بعض ديگر را نامطيع و سرسخت مي سازد فقط به اين دليل كه چنين اراده كرده است.
پرتستان هاي مسيحي انديشه ي آگوستين را پذيرفته و فيض الهي را در نجات و رستگاري انسان تعيين كننده دانسته اند اما كاتوليك ها و ارتدوكس ها با بخش اين نظريه موافقند و براي انسان نيز نقشي در نجاتش قائلند. (الاميركاني،1890، ص125) به هر حال در انديشه ي مسيحيت فيض الهي يكي از عوامل مهم نجات انسان است.

فديه
به عقيده مسيحيان مصداق بارز فيض و لطف و عنايت خداوند مرگ عيسي مسيح بر صليب و كفاره شدن وي براي گناهان، جهت نجات انسان آلوده به گناه موروثي و متمرد است. در انديشه ي مسيحيت خداوند براي نجات انسان در بند گناه موروثي، خود قيام كرد. كلمه ازليه و يگانه فرزند و هم ذات خود را به شكل بشري پاك، در ميان انسان ها ظاهر و فداي بشر كرد تا بدينسان انسان آلوده اي را كه قادر به نجات خود نبود نجات دهد و به واسطه اي خون او گناه بشر را باز خريد نمايد. چنان كه در عهد جديد دارد:« خداوند براي نجات شما قيمتي پرداخـت تا شـما را از قيد روش هاي پوچ و بي فائده اي زندگي كه از اجداد خود به ارث برده ايد، آزاد سازد. قيمتي كه خدا براي آزادي از اين اسارت پرداخت به طوري كه مي دانيد طلا و نقره نبود بلكه خون گران قيمت مسيح بود كه چون بره اي بي گناه و بي عيب و لكه قرباني شد».( اول پطرس، ا: 18_19).
بنا بر اين نجات انسان با تصميم و برنامه ا ي از پيش تعيين شده از ناحيه ي خداوند صورت گرفته است و جزو قضاي الهي است. در عهد جديد در موارد متعدد به نقش عيسي مسيح در نجات انسان اشاره شده است چنان كه آمده است:« ليكن خداوند كه در رحمانيت دولتمند است، از حيثيت محبت عظيم خود كه با ما نمود، ما را نيز كه در خطايا مرده بوديم با مسيح زنده گردانيد. زيرا كه محض فيض نجات يافته ايد و با او بر خيزانيد و در جاهاي آسماني در مسيح نشانيد تا در عالم هاي آينده دولت بي نهايت فيض خود را به لطف كه بر ما در مسيح عيسي دارد، ظاهر سازد. زيرا كه محض فيض نجات يافته ايد به وسيله ي ايمان و اين از شما نيست بلكه بخشش خدا است و نه از اعمال تا هيچ كس فخر نكند»( افسيان، 2: 4-9).
در جاي ديگري عهد جديد آمده است:« زيرا خدا جهان را اين قدر محبت نمود كه پسر يگانه خود را داد تا هر كه به او ايمان آورد هلاك نگردد بلكه حيات جاوداني يابد. زيرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داوري كند بلكه تا به وسيله ي او جهان نجات يابد. آن كه به او ايمان آرد بر او حكم نشود اما هر كه ايمان نياورد الان بر او حكم شده است. به جهت آن كه به اسم پسر يگانه ي خدا ايمان نياورده»( يوحنا، 3: 16-19).
در تيموتاؤس دارد كه:« اما فيض خداوند ما بي نهايت افزود با ايمان و محبتي كه در مسيح عيسي است. اين سخن امين است و لايق قبول تام كه مسيح عيسي به دنيا آمد تا گناه كار را نجات بخشد كه بزرگترين آن ها هستم. بلكه از اين جهت بر من رحم شد تا اول در من مسيح عيسي كمال حلم را ظاهر سازد تا آنان را كه به جهت حيات جاوداني به وي ايمان خواهند آورد نمونه باشم»( تيموتاؤس،1: 15-16). در رساله پولس به روميان نيز بر همين مطلب تاكيد شده است.( روميان،5: 8-21)
پس عيسي مسيح به عنوان ناجي الاهي بشريت آموزه ي بنيادي مسيحيت در مسأله ي نجات و رستگاري به ويژه در دو مذهب كاتوليك و پروتستان است. اما اين كه مرگ عيسي مسيح براي نجات آدميان از نتايح گناه( گناه نخستين و گناه كنوني) چگونه عمل مي كند، كليسا تعريفي از آن ارائه نداده است، ولي متألهان مسيحي سه برداشت كلي از آن دارند: يك؛ مرگ مسيح بهايي بود كه براي بازخريد انسان به شيطان پرداخت شد. دو؛ مرگ معصومانه ي او خشم بر حق خداوند پدر را نسبت به انسان هاي گناه كار فرو نشاند. سه؛ مرگ او باعث شد تا انگيزه اي در گناهكاران براي بازگشت پديد آيد و توبه كنند و راه را براي آشتي آنان با خدا گشود.( باينر، ج3، ص2200)

آثار مرگ مسيح بر صليب به عنوان فديه
1. رهايي از گناه. مرگ عيسي مسيح باعث رهايي آدميان از گناه ذاتي شد. گناه كه در سرشت انسان بود از وي جدا شده و از تسلط آن در زندگي خود آزاد گرديد. در اعتقاد نامه ي رسمي كليساي كاتوليك آمده است:« مسيحيان معتقدند كه جهان به وسيله عشق خالق استقرار يافته و به حيات خود ادامه مي دهد. اين جهان كه به ورطه اي بندگي گناه، سقوط كرده است به وسيله ي مسيح كه به صليب رفت و براي شكستن قدرت بشر برخاست، آزاد گشت»(ccc; p.94 ). در نامه پولس به روميان آمده است:« كه خود را در راه همه فدا داد شهادتي در زمان معين( تيموتاؤس، 2: 6)« زيرا هنگامي كه غلامان گناه بوديد از عدالت آزاد بوديد. پس آن وقت چه ثمر داشتيد از آن كارهاي كه الان از آن ها شرمنده ايد كه انجام آن ها موت است. اما الحال چون كه از گناه آزاد شده و غلامان خدا گشته ايد ثمر خود را براي قدوسيت مي آوريد كه عاقبت آن حيات جاوداني است».( روميان، 6: 20_22)
2. آشتي خدا با انسان و بار يافتن دو باره ي او به مقام فرزند خواندگي. به عقيده مسيحيان ، عيسي مسيح كه خود كاملاً بي گناه بود، كفاره ي آسيب وضعي گناهي را كه همه ي مردم در آن شركت داشتند، يك بار و براي هميشه محقق ساخت. وي با تسليم و اطاعت مطلق، ديواري كه گناه بين خداي بي نهايت شايسته و انسان متمرد قرار داده بود منهدم كرد و بدين طريق خشم و غضب خداوند فرو نشست و انسان مقام فرزند خواندگي را دو باره به دست آورد و آشتي بين خدا و انسان بر قرار شد چنان كه در كتاب مقدس دارد:« و همه چيز از خدا كه ما را به واسطه ي عيسي مسيح با خود مصالحه داده و خدمت مصالحه را به ما سپرده است، يعني اين كه خدا در مسيح بود و جهان را با خود مصالحه مي داد و خطاياي ايشان را بديشان محسوب نداشت و كلام مصالحه را به ما سپرده».( دوم قرنيتان، 18_19) و در جاي ديگر دارد:« و اين كه به وساطت او همه چيز را با خود مصالحه دهد چون كه به خون صليب وي سلامتي را پديد آورد».( كولسيان، 1:20)
3. پايان شريعت. شريعت (يعني دستورات و فراميني كه انسان متمرد با از دست دادن مقام فرزند خواندگي و نزول به مقام بندگي، به عنوان كيفر بايد انجام مي داد)، با باز خريد گناه بشر به وسيله ي مرگ و خون عيسي مسيح و بار يافتن دو باره ي آدميان به مقام پسر خواندگي خداوند، پايان يافت و بدين ترتيب انسان نياز ندارد تا احكام شريعت را به جا آورد.« لكن حال بدون شريعت عدالت خدا ظاهر شده است، چنان كه تورات و انبياء بر آن شهادت مي دهند».( روميان، 3:21)

2) ايمان و عمل
ايمان/faith در كاربرد عادي، سنت الهياتي، فلسفي و متون مقدس معناي متعددي دارد، همانند وفاداري، فرمانبري،اطاعت، اعتماد، تعلق و وابستگي، تجربه و...( الياده، 1379، ج2، ص212به بعد) ايمان در همه ي اين كاربردها حاوي نوعي پاسخ و تسليم است. به طوركلي مي توان گفت: در انديشه ي مسيحيت ايمان عبارت است از« قبول صدق آنچه خدا وحي [= عيسي مسيح] كرده، صرفاً بدين دليل كه خدا آن را وحي كرده است»،( برنتل، 1381، ص184) به عبارت ديگر:« ايمان عبارت است از نوعي تصديق آزادانه ي عقلاني به آنچه خدا وحي مي كند».( همو، ص194) پس ايمان پاسخي به خدا است كه مبتني بر اعتماد به او است و به معناي گسترده تر پاسخ كلي شخص انسان به خدا است. به هر حال در سنت مسيحيت، ايمان يكي از عوامل نجات انسان است كه در پاسخ به فيض خداوند در ارتباط با رستگاري انسان به دست مي-آيد. در الهيات مسيحيت ايمان يگانه شرطي است كه خداوند براي نجات انسان قرار داده است. در عبارات متعدد كتاب مقدس به نقش اساسي ايمان در نجات انسان اشاره شده است. « پس به ايشان گفت در تمام عالم برويد و جميع خلايق را به انجيل موعظه كنيد. هر كه ايمان آورد و تعميد يابد نجات يابد. اما هر كه ايمان نياورد، بر او حكم خواهد شد»( مرقس، 16: 15_16).
در جاي ديگر دارد كه:« پس به توما گفت: انگشت خود را به اينجا بياور و دست هاي مرا ببين و دست خود را بياور و بر پهلوي من بگذار و بي ايمان مباش، بلكه ايمان دار. توما گفت: اي خداوند من. عيسي گفت: اي توما بعد از ديدنم ايمان آوردي، خوشا به حال آنان كه نديده ايمان آورند»( يوحنا، 20: 27_29). در رساله پولس به روميان آمده است:« زيرا كه از انجيل مسيح عار ندارم. چون كه قوت خدا است براي نجات هر كس كه ايمان آورد. اول يهود و پس يوناني. كه در آن عدالت مكشوف مي شود از ايمان تا ايمان، چنان كه مكتوب است كه عادل به ايمان زيست خواهد نمود»( روميان، 1: 16_17). و نيز در رساله ي يوحنا دارد:« زيرا همين است محبت خدا كه احكام او را نگاه داريم و احكام گران نيست. زيرا آنچه خدا مولود شده است بر دنيا غلبه مي يابد و غلبه اي كه دنيا مغلوب ساخته ايمان ما است. كيست آن كه بر دنيا غلبه يابد جز آن كه ايمان دارد كه عيسي پسر خدا است»(رساله اول يوحنا، 5: 3_5).

نتايج ايمان
ايمان به عنوان يكي از عوامل نجات در انديشه ي مسيحيت داراي آثار متعدد چون آغاز نوعي حيات طيبه و جاودان و از جمله عادل شمرده شدن انسان است. بدين معنا كه خداوند به عنوان داور عادل اعلام مي دارد هر انساني كه به مسيح ايمان آورد هر چند گناه كار باشد، عادل است؛ زيرا در مسيح با خدا رابطه-اي عادلانه برقرار كرده است.( تيسن، ص261) در فقرات از رساله هاي پولس به اين امر تصريح شده است:« پس چون كه به ايمان عادل شمرده شديم نزد خدا سلامتي داريم به وساطت خداوند ما عيسي مسيح».( روميان، 5: 1)« هيچ كس از اعمال شريعت عادل شمرده نمي شود بلكه با ايمان به عيسي مسيح».( علاطيان، 2: 12)« چون كه به دل ايمان آورده مي شود براي عدالت و به زبان اعتراف مي شود به جهت نجات.( روميان، 10: 10) «زيرا به يقين مي دانيم كه انسان بدون اعمال شريعت، محض ايمان، عادل شمرده مي شود».( روميان، 4: 28) «پس چه چيز را بگويم كه پدر ما ابراهيم به حسب جسم يافت؛ زيرا اگر ابراهيم به اعمال عادل شمرده شد جاي فخر دارد اما نه در نزد خدا؛ زيرا كتاب چه مي گويد ابراهيم به خدا ايمان آورد و آن براي او عدالت محسوب شد. لكن براي كسي كه عمل مي كند مزدش نه از راه فيض بلكه از راه طلب محسوب مي شود و اما كسي كه عمل نكند بلكه ايمان آورد به او كه بدينان را عادل مي شمارد ايمان او عدالت محسوب مي شود»(روميان، 4: 1- 5). نتيجه اي عادل شمرده شدن انسان از بين رفتن كيفر گناه، بدست آوردن رضايت خداوند و سلامتي نزد خداوند است.
پرسش كه به ذهن مي آيد در باره ي جايگاه اعمال نيك انسان در رستگاري او است. آيا در كنار ايمان، اعمال و كارهاي شايسته نيز در نجات انسان نقش دارد يا اين كه ايمان تنها كافي است؟ ميان پروتستان ها و كاتوليك ها اختلاف نظر است. كليساي پروتستان معتقد است، چون برائت از گناه فقط به وسيله ي ايمان تحقق مي يابد، از اين رو نجات نيز تنها در گرو آن است. چنان كه جان باير. ناس در باره ي لوتر مي گويد: روزي وي مشغول مطالعه ي رساله ي پولس به روميان بود تا به اين جمله رسيد كه دارد:« عدالت خدا مكشوف مي شود از ايمان تا ايمان، چنان كه مكتوب است كه عادل به ايمان زيست خواهد نمود».( روميان،1: 17) اين عبارت، انقلابي در انديشه ي او پديد آورد و گفت:« ايمان و فقط ايمان براي نجات انسان كافي است و درك رحمت و لطف الاهي تنها به و سيله ي اعمال نيست بلكه خداوند متعال مانند پدر مهربان، رحيم و بخشاينده به صاحبان ايمان است و هر كس با محبت و توكل الاهي زندگاني مي كند، اعمال خود را تنها با ميزان ايمان بايد بسنجد و انسان مانند طفلي كه به محبت پدر خود يقين دارد به خداوند محبت مي ورزد و توكل مي كند. پس حق شناسي و معرفت سر چشمه ي حيات عيسوي است نه ترس و هراس».( ناس، 1388، ص669)
كارل بارت( 1886_1968) متكلم پروتستان نيز با توجه به دو عمل« انساني» و « الوهي» اولي را محكوم به شكست و دومي را مايه ي نجات مي داند. « شريعت عمل گناه آلود انساني است و تجلي خداوند عمل رهايش گيري خداوند است. اگر انسان بخواهد با تلاش متمردانه و تكبرآميز خود، راه نجات را جستجو كند، راه را گم كرده است. «در شريعت، انسان مصنوع خويش را به جاي خداوند مي نشاند و بسيار چيزها را كه پيشتر، از خداوند به او عطا كرده از كف مي دهد و لذا از تجلي خداوند محجوب مي ماند.» نجات و رستگاري تنها در گرو تجلي راستين خداوند است و « تنها يك تجلي وجود دارد؛ تجلي ميثاقي، تجلي اراده ي اصيل و بنيادين خداوند… ما بدون عيسي مسيح و مستقل از او مطلقاً نمي توانيم در باره ي خدا و انسان و رابطه ي آن ها با يگديگر چيزي بگويم». به نظر بارت انسان از طريق مرگ فديه اي عيسي مسيح، با خداوند آشتي مي كند نه از راه شريعت و عمل.( پترسون و ديگران،1387، ص402-404)
بايد توجه داشت كه معناي كفايت ايمان اين نيست كه اعمال نيك در نزد گروه پروتستان ارزش ندارد، بلكه آنان معتقدند كه اعمال شايسته، باعث رشد شخص نجات يافته از طريق ايمان مي گردد.(امامي، 1386، ص47) يعني آنچه باعث نجات انسان مي شود، ايمان به عيسي مسيح به عنوان وحي الهي است. اما اعمال نيك فقط در رشد شخصيت انسان مؤثر است و نقش در نجات و رستگاري وي ندارد.
در مقابل، كليساي كاتوليك و ارتدوكس معتقد است كه اعمال نيك انسان تجلي ايمان او است. بنا بر اين، عمل شايسته نيز شرط نجات و رستگاري انسان است و بدون آن ايمان به مسيح تحقق نمي يابد. پس علاوه بر ايمان، عمل طبق احكام خداوند و دستورهاي كليسا در نجات انسان دخالت دارد.( سليماني،1386، ص208) در بخش هاي از عهد جديد آيات وجود دارد كه اين ديدگاه را تأييد مي كند چنان كه آمده است:
« اي برادران من چه سود دارد اگر كسي گويد ايمان دارم وقتي كه عمل ندارد. آيا ايمان مي تواند او را نجات بخشد؟ پس اگر برادري يا خواهري برهنه و محتاج خوراك روزينه باشد و كسي از شما بديشان گويد: به سلامتي برويد و كرم و سير شويد لكن مايحتاج بديشان ندهد چه نفع دارد. هم چنين ايمان نيز اگر اعمال ندارد، در خود مرده است. بلكه كسي خواهد گفت تو ايمان داري و من اعمال دارم؛ ايمان خود را بدون اعمال بر من بنما و من ايمان خود را از اعمال خود به تو خواهم نمود. تو ايمان داري كه خدا واحد است. نيكو مي كني؛ شياطين نيز ايمان دارند و مي لرزند و ليكن اي مرد باطل، آيامي خواهي دانست كه ايمان بدون اعمال باطل است. آيا پدر ما ابراهيم به اعمال عادل شمرده نشد وقتي كه پسر خود اسحاق را به قربانگاه گذراند؟ مي بيني كه ايمان با اعمال او عمل كرد و ايمان از اعمال كامل گرديد و آن نوشته تمام گشت كه مي گويد ابراهيم به خدا ايمان آورد و براي او عدالت محسوب گرديد و دوست خدا ناميده شد. پس مي بينيد كه انسان از اعمال عادل شمرده مي شود نه از ايمان تنها... زيرا چنان كه بدن بدون روح مرده است هم چنين ايمان بدون اعمال نيز مرده است».( رساله ي يعقوب، 2: 14-26)
عبارات ياده شده به صراحت دلالت دارد كه ايمان بدون عمل در رستگاري انسان كار ساز نيست. ايمان وقتي در نجات آدميان مؤثر است كه همراه با اعمال نيك باشد.

3) توبه
مسيحيان معتقدند كه توبه موجب بخشايش الهي( توفيقي، 1381، ص155) و يكي از عوامل و براي نجات است. مراسم آيين توبه كه در كليسا انجام مي شود، براي جبران گناهاني است كه از زمان غسل تعميد به بعد، شخص مرتكب آن ها شده است. بر خلاف غسل تعميد و تأييد، اين آيين را مي توان هر زمان و هر چند بار برگذار كرد.( بوش و ديكران،1374، 2/ 792) در آيات متعدد از عهد جديد برضرورت آن تأكيد شده است. در انديشه ي مسيحيت توبه يكي از موضوعات موعظه ي عيسي مسيح و ديگر فرستادگان بوده است، چنان كه در كتاب اعمال رسولان آمده است:« پس خدا از زمان هاي جهالت چشم پوشيد. الان تمام خلق را در هر جا حكم مي فرمايد كه توبه كنند».( اعمال رسولان، 17: 30) در انجيل لوقا دارد كه:« ني به شما مي گويم اگر توبه نكنيد همگي شما هم چنين هلاك خواهيد شد يا آن هجده نفري كه برج در سِلْوام بر ايشان افتاده، ايشان را هلاك كرد. گمان مي بريد كه از جميع مردمان ساكن اورشليم خطا كارتر بودند. حاشا ، بلكه شما را مي گويم كه اگر توبه نكنيد، همگي شما هم چنين هلاك خواهيد شد».( لوقا، 13: 3- 5) در انجيل متي آمده است:« و در آن ايام يحيي تعميد دهنده در بيابان يهوديه ظاهر شد و موعظه كرده مي گفت: توبه كنيد، زيرا ملكوت آسمان نزديك است.زيرا همين است آن كه اشعياي نبي از او خبر داده و مي گويد: صداي نداكننده در بيابان كه راه خداوند را مهيا سازيد و طريق او را راست نمايد».( متي، 3: 1- 4)
آيين توبه و طلب بخشايش، در سنت مسيحي طي چهار مرحله انجام مي گيرد:
يك. توبه و طلب مغفرت كه عبارت از اظهار تأسف عميق از انجام گناهان، توسط فرد توبه كننده در حضور كشيشي كه مراسم را به جا مي آورد.
دو. اعتراف به گناه؛ شخص توبه كننده اقرار به آن را در زمان اوليه، در حضور جمع انجام مي داد اما از قرن يازده به بعد جنبه ي خصوصي پيدا كرده و شخص داوطلب آن را تنها در حضور كشيش به جا مي-آورد.
سه. كسب رضايت الهي؛ مسيحيان بخشش الهي را به عنوان اعمال مثبتي كه آن گناه خاص را مي-پوشاند، تفسير مي كنند و به طور معمول به اشكال خاصي مانند روزه گرفتن، نماز و نيايش و يا كمك به نيازمندان انجام مي گيرد. اين اعمال نوعي مجازات دنيوي است كه از جانب كليسا بر فرد توبه كننده مقرر مي شود. در قرون وسطي مردم اين اعمال را به عنوان مجازات، باعث بخشش گناهان صغيره مي دانستند اما گناهان اخلاقي كه شخص از روي فكر و برنامه ي قبـلي مرتكـب آن مي گردد، علاوه بر مجـازات هاي دنيوي، كيفر ابدي خداوند را نيز به دنبال دارد.
چهار. نجات و رهايي؛ بدين معنا كه شخص پس از آن سه مرحله، فقط به طور موقت از تبعات و نتايج گناه رهايي مي يابد و اين شايستگي را مي يابد تا زمينه ي براي فيض و لطف خداوند در امر آمرزش گناه در او به وجود آيد.
به عبارت ديگر توبه هر چند ضرورت دارد اما فقط باعث تطهير روح انسان مي شود. اثر وضعي گناه و تجاوز به ساحت الهي پس از توبه نيز باقي است( توفيقي، 1381، ص150) و تنها در صورتي كه مورد عنايت و رحمت الهي قرار گيرد اثر وضعي گناه از بين خواهد رفت. بنا بر اين به واسطه ي آن نمي توان به نجات و رستگاري دست يافت. شايد اين كلمات انجيل لوقا ناظر بر همين مطلب باشد.« پس اين مثل را آورد كه شخص درخت انجيري در تاكستان خود غرس كرد و چون آمد تا ميوه از آن بجويد، چيزي نيافت. پس به باغبان گفت اينك سه سال است مي آيم كه از اين درخت انجير ميوه بطلبم و نمي يابم آن را ببُر، چرا زمين را نيز باطل سازد. [باغبان] در جواب وي گفت اي آقا امسال هم آن را مهلت ده تا گردش را كنده كود بريزم»( لوقا، 13: 6- 8).

تداوم امر نجات
نكته اي ديگري كه در نجات شناسي مسيحيت قابل توجه است، مسأله ي تدوام امر نجات و رستگاري است. مسيحيان معتقدند كه هدف و غرض خداوند از شايستگي نجات بشر كه به وسيله ي مرگ عيسي مسيح و رهايي از گناه محقق شد، صرف رابطه برقراركردن او با ما نيست بلكه او دوست دارد ما در پرتو اين ارتباط، شخصيت و منيش خود را آن گونه دگرگون كنيم كه در اصل براي آن ساخته شده ايم؛ يعني شخص ايمان دار، در ايمان و عمل خود مداومت داشته و در طريق نجات باقي و خود را حفظ كند.
در سنت مسيحيت اعتقاد بر اين است كه براي تحقق اين برآيند، به كمك شخص سوم تثليث(= روح-القدس) نياز است. در اعـتقاد مسـيحيت روح القدس از طريق مأواگزيدن در درون انسـان، امر نجات و رسـتگاري انسان را تدوام مي بخشد. از نگاه مسيحيان حيات طيبه و جاودان در پرتو اطمنان به نجات و تداوم آن تحقق مي يابد و اين اطمنان از طريق آگاهي از سكونت روح القدوس در درون انسان بدست مي آيد.( محمديان، 1381، ص446، به نقل از امامي، ص42) در عهد جديد دارد كه:« و از اين مي شناسيم كه در ما ساكن است؛ يعني از آن روح كه به ما داده است».( اول يوحنا،3: 24) و نيز دارد:« هر كه اقرار مي كند كه عيسي پسر خدا است، خدا در وي ساكن است و او در خدا و ما دانسته و باور كرده ايم آن محبتي را كه خدا به ما نموده است، خدا محبت است و هر كه در محبت خدا ساكن است، در خدا ساكن است و خدا در او»( اول يوحنا، 4: 16_17)
بنا بر اين نقش روح القدس در تداوم فرايند نجات نزد مسيحيان از اهميت ويژه اي برخودار است. زيرا پس از مصلوب شدن عيسي مسيح به عنوان فديه كفاره ي گناهان آدميان، وظيفه او در فرايند نجات پايان يافته و كار روح القدس براي دوام بخشيدن به آن آغاز مي گردد.

نتيجه
نجات شناسي مسيحيت به نظر اغلب انديشمندان مسيحي مبتني بر گناه موروثي اوليه است كه توسط حضرت آدم انجام و در نتيجه آن قواي انسان تضعيف شد و توانايي نجات و بازگشت به جايگاه نخستين خود را نداشت. تنها از طريق فيض الهي و با خون عيسي مسيح بود كه اين گناه كفاره داده شد و خدا با انسان آشتي كرد.
بر اين اساس در نجات شناسي مسيحيت عيسي مسيح منجي انسان ها است و با ايمان به او آنان بار ديگر به جايگاه اصلي خود بازگشته و به مقام فرزند خواندگي خدا دو باره دست يافتند. به نظر متألهان مسيحي آدميان براي تداوم امر نجات و رستگاري و حفظ مقام اصلي به كمك شخص سوم تثلث(= روح القدس) نياز دارند كه از طريق مأواگزيدن او درون انسان ها محقق مي گردد. از اين رو آن ها بايد روش و منش خود را براي تحقق اين امر عوض كرده و بر ايمان و عمل خود مداومت داشته باشد.

 

فهرست منابع
1. كتاب مقدس
2. آنترمن، آلن، باورها و آيين هاي يهودي، تر جمه ي رضا فرزين، تهران، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1385ش.
3. امامي، مجتبي، نجات در قرآن و مقايسه آن با آموزه نجات مسيحي، فصلنامه قبسات، 1386، سال دوازدهم، شمار 43.
4. بايرناس، جان، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ نوزدهم، 1388.
5. برنتل، جرج، آيين كاتوليك، ترجمه ي حسن قنبري، تهران، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1381ش.
6. بوش، ريچارد و ديگران، حهان مذهبي، ترجمه ي عبدالرحيم گواهي، تهران دفتر نشر فرهنگ، چاپ اول، 1374.
7. تيسن، هنري، الاهيات مسيحي، ترجمه ط. ميكائيليان، تهران، انتشارات حيات ابدي.
8. خواص، امير، جزو درس كلام بين الاديان.
9. سليماني، عبدالرحيم، يهوديت، قم، آيات عشق، 1382ش.
10. __________، عبدالرحيم، درسنامه اديان ابراهيمي، قم، طه، چاپ اول، 1386.
11. كاپلستون، فردريك چالز، ترجمه ي ابراهيم دادجو، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1388ش.
12. كهن، ابراهام، گنجينه ي از تلمود، ترجمه ي امير فريدون گرگاني، تهران، اساطر، چاپ اول، 1382.
13. واينر، فليپ پي، فرهنگ تاريخ انديشه ها، ترجمه ي گروه مترجمان، تهران، انتشارات سعاد، 1385ش.
14. الياده، ميرچا، دين پژهي، ترجمه ي بهاءالدين خرمشاهي، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1379.

 

 

 

 

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**