امام حسين (ع) و اصلاح جامعه
چکيده
جامعهي اسلامي در سال شصت و یکم پس از هجرت يا همان سال قيام خونين عاشورا، نسبت به آخرين سال زندگي پيامبر (ص) تغييرات فـراواني کـرده بـود. تغيـيراتي که نه يکباره بلکه تدريجاً به وقوع پيوست امّا اسـاس آن در ديد بسيـــاري از محقّـقان و پژوهشگران از همـان سالهاي بعد از رحـلت جانسوز پيامبر (ص) به وجود آمد. در اين ميان بني أميّة در پيدايش و گسترش اين انحرافات و کـژيها، نقشي عظيمتر داشتند؛ به ويژه روي کار آمدن يزيد و دوران خلافت سه سالهي او نشان داد که آنان هيچ اصالت و ارزشي براي اسلام قايل نبودند وبه فرمودهي امام علي(ع):«آنان اسلام را نپذيرفته بودند بلکه در ظاهر تسليم شدند و کفر را در سينه پنهان کردند امّا هنگامي که ياوران بر ضد آن يافتند آن چه را پنهان کرده بودند اظهار کردند» [1]. بني اميّة اگر خود را مسلمان هم قلمداد ميکردند تنها براي همراهي، همگامي، سوء استفاده از مردم و فريب آنها بود. پس از مرگ معاويه و روي کار آمدن فرزند نالايقش يزيد، امام حسين(ع) به هيچ وجه نميخواست موافقتي با يزيد و حاکميت او داشته باشد لذا امام (ع) به عنوان آمر به معروف و ناهي از منکر و به عنوان مصلح اجتماعي و احياگر سنّت نبوي آن فدا کاري و از خود گذشتگي عجيب را با يک نقشهي آسماني و بهت انگيز انجام داد کـه اگر انجام نميداد نه تنها عملاً از اسلام واقعي حتّي نامي هم باقي نبود بلکه اساس توحيد و يکتا پرستي به طور کامل در برابر کفر و شرک و نفاق به سختي دچار شکست ميگرديد. نوشتار حاضر، علل يا عوامل قيام امام حسين(ع) را، در کلمات و بيانات خود آن حضرت جستجو و به بحث گرفته است.
واژگان کليدي
امام حسين(ع)، امر به معروف، نهي از منکر، انحراف جامعه، اصلاح جامعه.
پيشگفتار
هدف از خلقت و آفرينش انسان اين است که نظام زندگي او آسماني و ابدي باشد نـه زنـدگي خاکياي برباد رفته و نابود شده اگر چنين ميبود خدا هرگز او را نميآفريد چون او حکيم است؛ کار حکيم در نهايت اتقان و استواري و به دور از هرگونه نقص و کاستي است.
بناءاً زندگي انسان بايد طوري اداره شود که سمت و سويي به زندگي معنوي داشته باشد اگر اين نياز نبود مسلّماً ارسال رُسُل و انزال کُتُب هم معنا نداشت؛ چرا که اگر همه اش زندگي مادي منظور ميبود انسان خود ميتوانست به نحوي زندگي اش را در اين کرهاي خاکي اداره کرده و به نوعي عمر چند ساله اش را به پايان ببرد کما اين که حيوانات بدين صورت زندگي اش رابه پايان ميبرند.
پس حقيـقت اين است کـه از دير بـاز به انسان هشدار داده شده است کـه هرگز بيهدف رها نخواهد شد[2].
از اين رو، انسان به بعثت انبياء نياز پيدا ميکند تا زندگي او را در چارچوب محاسبات معنوي قرار دهد براي تحقّق اين امر صد و بيست چهار هزار پيامبر يکي پس از ديگري آمدند و مردم را از غفلت نجات داده و فيض هدايت خود را به سوي سعادت ابدي از آنان دريغ نورزيدند.
امّا هميشه هدايت انبياء (ع) در خطر غرضها و مرضها بود متأسّفانه هدايت پيامبرما (ص) نيز از اين توطئهها در امان نبود پس از رحلت آن حضرت «فلتةً» با معيارهاي دوران جاهلي [چون مسنتر بودن و قريشي بودن] شروع به کج کردن مسير جامعهاي کردند که پيامبر (ص) با زحمات فراوان بنيان نهاده و براي آن سر پرست و پيشوايي مطمئن و معصومي را به وحي الهي تعيين فرموده بود تا کار به جايي رسيد که درست سيسال بعد از رحلت آن حضرت کسي به عنوان خليفهي مسلمين نشست که از 23 سال نبوّت آن حضرت22 سال آن را سر سختانه با ايشان جنگيد بالأخره همان دشمنان ثابت قدم و استوار اسلام، وارث اسلام شدند و دمشق نشينهاي آن روز با تلاش و کوششي که کردند جاي مدينة النّبی را گرفتند و خلافت اموي را متأسّفانه جايگزين بعثت نبوي کردند.
در چنين وضعيتي امام حسين(ع) ميديد جامعه و ارزشهايي که جدّ بزرگوارش بنيان نهاده بود چگونه رفته رفته رو، به تباهي و ويراني مينهد و آداب و سنن جاهلي دوباره جان ميگيرد. در اين گير و دار بود که معاوية بن ابوسفيان طاغوت بني أميّة به هلاکت رسيد و عالم و آدم از شرّ او رهايي يافت. امّا فرزندش يزيد به جاي او نشست و گستاخانه جاهلان و جلّادان بني امية را به تعقيب حسين(ع) روانه کرد تا شبانه از او در مدينه بيعت بگيرد تا آخرين سنگر مقاومت را درهم بشکند. امّا عکس العمل امام (ع) چيزي جز اين جملهي هشدار دهنده نبود:«و علي الإسلَام السّلام إذ قد بليت الأمّة براعٍ مثل يزيد و لقد سمعت جدّي رسول الله (ص) يقول: الخلافة محرّمةٌ علي آل ابي سفيان» «اگر امّت اسلام به زمامداري مثل يزيد گرفتار آيد، بايد فاتحهي اسلام را خواند، من از جدّم رسول خدا شنيدم که فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفيان حرام است.»[3].
نوزاد نوراني با نام آسماني
رسول خدا (ص) فرموده است: «هنگام ياد صالحان رحمت الهي فرو ميآيد.»[4] فيض کاشاني[5] در توضيح اين حديث شريف بيان زيبايي ذیل را ارائه می دهد :« ياد صالحان و طرح صلاحيتهـاي اخلاقي آنـان باعث ميشود که انسان، آنها را الگوي خود بگيرد و با تحت تاثير واقع شدن، به آنها تأسّي و اقتدا کند و زمينهي صلاحيت و برخورداري از رحمت پروردگار را براي خود فراهم سازد.»[6]. حال با الهام و پيروي از اين حديث شريف به طور مختصر و گذرا به شرح حال و بيان حسب و نسب اين سوّمين پيشواي بزرگ شيعه که نام ناميشان زينت بخش عنوان مقالهي حاضر است ميپردازم هرچند آن حضرت نه تنها در خاطره ی شيعيان که کل بشريت هرگز ناشناخته نيست چرا که حرّيت، آزادي، آزادگي، و کرامت انساني وامدار قيام خونين اوست.
حضرت سيّد الشّهدا، حسين بن علي سبط [7]پيامبر اکرم (ص) امام سوّم شيعيان جهان در سوّم شعبان سال سوّم هجرت در مدينه ی منوّره به دنيا آمد، پدرش علي بن ابي طالب(ع) امام اوّل شعيان و مادرش فاطمه زهرا (س) بنت رسول خدا (ص) است. هنگامي که اين نوزاد نوراني را نزد رسول خدا (ص) آوردند از ديدارش بسيار شادمان گرديد و در گوش راست وي اذان و درگـوش چـپ او اقـامه گفت.[8].
به دستور رسول خدا (ص) نام آن حضرت را حسين ناميدند، که به گفتهي برخي از مورّخان: «مردم آن محيط پيش از آن، با دو نام نیکو و مبارک حسن و حسين آشنا نبودند تا فرزندان خود را بدين نام نامگذاري کنند و اين دو نام از جانب خداوند بر پيامبر (ص) وحي شد تا آن حضرت بر فرزندان علي و فاطمه اين نامها را بنهد.[9]. الحافظ جلال الدين سيوطي[10] نقل کرده است که حسن و حسين (ع) دو نام از نامهاي اهل بهشت است و مردم عرب پيش از اين، اين دو نام را بر فرزندان خويش نمينهادند[11].
حسين هـمراه برادر بزرگترش حسن مـورد محـبّت ويـژهي رسول خدا (ص) بـود بـه گونــــهي که آنحضرت محبّتش را نسبت به آن دو بدين صورت بيان فرمود:«هرکس حسن و حسين را دوست بدارد من او را دوست ميدارم و هرکه را من دوست بدارم، خداوند دوستش ميدارد و هرکس را خداي دوستش بدارد به به بهشت ميبرد، و هر کس آن دو را دشمن بدارد، من او را دشمن ميدارم و هر که را من دشمن بدارم خدايش دشمن ميدارد و خداوند هر کس را دشمن بدارد به جهنم ميبرد»[12].
اصلاح جامعه با نقشه هاي آسماني
قيام عاشورا همسان سکّهاي دو رو، داراي دو جنبهاي کاملاً متمايز و متفاوت از يکديگر است؛ يک روي آن وفاداري، جانبازي، جوانمردي ستم ناپذيري، شهامت و شهادت در راه خدا است که پرچمدار طرفداران اين دسته حسين بن علي(ع) از دودمان بني هاشم بود که داراي اصالت خانودگي بودند و آيه ی تطهير:«إنّما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت و يطهّرکم تطهيراً ».[13] در قرآن کريم در شأن بزرگان آنان نازل شده است.
روي ديگر آن خيانت، بيوفايي، بيرحمي، مهمان کشي است که در رأس طرفداران اين دسته يزيد بن معاوية بن ابي سفيان از دودمان بني اميه بود؛ دودماني که تا پيش از فتح مکّه در رقابت سخت با بني هاشم به سر ميبردند و در آتش حسادت با اين خاندان اصيل ميسوختند و پس فتح بزرگ مکّه هم به عنوان «طلقا»[14] در ميان مسلمانان با خواري و بدنامي روز گار ميگذراندند؛ و طبق بسياري از تفسيرهاي شيعه و اهـل تسنّن مراد از :«شجرة ملعُونَة في القرآن»[15] و « شَجَرَة خَبِيثَة».[16] همانهاهستند.[17].
لذا باروي کار آمدن آدم نا لايقي از همين شجرهي نفرين شده در قرآن به نام يزيد در حکومت سه سال و چند ماههاي خود سه جنايت بسيار بزرک و هولناکي مرتکب شد که هرکدام نمايگر عمق کينه و دشمني آنان نسبت به اسلام و مسلمين است:
اوّلين و مهم ترين جنايت او (یزید) و دستيارانش ماجراي پر ماجراي کربلا بود که امام حسين(ع) و ياران باوفايش را به طرز فجيع به شهادت رساندند و زنان و کودکان او را به اسارت بردند.
دوّمين جيايت يزيد فاجعه واقعهي «حرّه» بود که در پي اعلام جهاد و قيام عليه يزيد از سوي عبدالله بن حنظلهي غسيل الملائکه و ديگران، مردم مدينه «عثمان بن محمّد بن ابوسفيان» والي مدينه را بيرون کردند و يزيد را از خلافت خلع کردند و به سب و بدگويي وي پرداختند. يزيد وقتي از ماجرا اطّلاع يافت لشکر عظيمي را به فرماندهي مسلم بن عقبة براي قلع وقمع اهالي مدينه گسيل داشت. مسلم بن عقبة سه روز تمام مدينه را براي لشکر کاملاً بيرحم و بيدين خود مباح اعلام کرد تا آنان هرکاري که خواستند کردند تا آنجا که تاريخ از ذکر و بيان ماجراي آن شرمنده است.[18]
سوّمين جنايت یزیدیان، آتش زدن خانه کعبه توسّط همان لشکريان سرکوبگر شام بود که از مدينه براي سرکوبي عبدالله بن زبير بسوي مکه رهسپار شدند وقتي ابن زبير به مسجدالحرام پناهنده شد آن را به منجنيق بستند که پردهها و سقف کعبه حتّي آن گونه که جلال الدين سيوطي در کتابش «تاريخ خلفاء» نقل ميکند دو شاخ قوچ که خداوند آنرا بهجاي اسماعيل به ابراهيم هديه کـرده بود و در سقف کـعبه آويزان بود سوخت:« وأتو مکّه، فحاصروا ابن زبير و قاتلوه و رموه بالمنجنيق، و احترقت من شرارة نيرانهم أستار الکعبة وسقفها و قرنا الکبش الذي فدي الله به اسماعيل و کانا في السقف»[19].
اين سه جنايت بزرگ، نسبت به اسلام و مسلمين در پرونده سياه سه سال و چندماههي خلافت يزيد و دسـتياران او نشان دهندهي آن است که بني اميه اصلاً اسلام را نپذيرفته بودند بلکه همانگونه که امير بلاغت علي(ع)در بخش نامههاي نهج البلاغه نامـهاي شماره16 با دو سوگند به ايـن مـطلــب تأکيد دارد:«قسم به خدايي که دانه را شکافت و پديدهها را آفريد، آنان در روز فتح مکّه تنها از ترس جان شان در برابر عظمت، شوکت و اقتدار مسلمين تسليم شدند و هرگز اسلام نياوردند و همچنان کفرشان را در سينهها پنهان داشتند». [20] اين مطلب تلويحاً در سخنان رسول خدا که در همان روز خطاب به قومش ايراد فرمود نيز منعکس شده است چنانکه مرحوم طبرسي ذيل آيات سورهي مبارکهي «نصر» سخنان رسول خدا (ص) را در بارهي آنان(بني اميّه) آورده است که آن حضرت فرمود:«ألا لبئس جيران النبي کنتم لقد کذّبتم و طردتم و أخرجتم و آذيتم ثمّ مارضيتم حتّي دخلتموني في بلادي تقاتلونني فاذهبو فأنتم الطلقاء»«هان که شما بد همسايگاني براي پيامبرتان بوديد چرا که شما او را دروغگو شمرديد، از خانه و کاشانه اش رانديد، و از وطنش بيرون کرديد، و او را آزرديد و به اذيت و آزار او بسنده نکرديد بلکه بر ضد من لشکرکشي کرديد و حتّي هجرت گاه مرا هدف گرفتيد و جنگها بر ضد من به راه انداختيد امّا من، اينک نه در انديشهي کيفر شما و نه انتقام از شمايم، بلکه اعلام مينمايم برويد، که همهي شما به شکرانهي اين فتح و پيروزي بزرگ مکّه و ياري خداوند آزاديد»؛[21]. واگر بني اميه گاهي خود را به اسلام متظاهر ميکردند جز براي سوء استفاده چيزي ديگري نبود.
اکنون با در نظر گرفتن اين مطالب و با توجّه به گفتگويهاي صريح امام(ع) در کلمات، نامهها و خطبههاي آتشين و حماسي آن حضرت، ميتوان در يافت که اهدافي مشخّص و سياستي روشن در پيش روي امام(ع) بوده است که اهمّ اهداف آن حضرت را ميتوان به موارد ذيل خلاصه کرد.
1. امر به معروف و نهي ازمنکر
اگر وسعت بدعت گذاري بني اميّة و نيز شدّت انحراف و کج روي جامعهي زير سلطهي آنها، از ارزشهاي ديني و موازين شرعي در نظر گرفته شود امر بــه معروف و نهي از منکر را مـيتوان يکي از مهمترين علت و فلسفهي قيام حسيني شمرد چرا که قيام امام حسين (ع)روي مباني و اصولي بنا شده که دو فريضهي امر به معروف و نهي از منکر از اساسيترين اصول اديان آسماني مخصوصاً دين مقدّس اسلام است.
در شريعت ناب اسلامي امر به معروف و نهي از منکر از اهمّيت ويژهاي برخوردار است به گونهاي که قرآن کريم (هفت بار «يأمرون بالمعروف» و «ينهون عن المنکر» را در چـهار ســورهي مـختلف قرآن کريم ( آل عمران، انعام، اعراف و توبه) مورد بحث و بررسي قرار داده است[22] که اين خود نشانهي اين مدّعا بوده و اجراي آن دو فريضهي الهي را درجامعه به عنوان دو شاخصه و ويژگي از ويژگيهاي مهمّ امّت اسلامي به عنوان امّت برتر مورد تأييد و تأکيد قرارداده است: «کنتم خير أمّة أخرجت للنّاس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر وتؤمنون بالله»[23].
باتوجّه به کلمات امام حسين(ع) امر به معروف و نهي از منکر يکي از بارزترين هدفهاي قيام آن حضرت معرفي شده است. چنانکه ايشان هنگام عزيمت از مدينه به سوي مکه و کوفه کنار قبر جدّش با خدايش اين گونه به راز ونياز پرداخت:« الّلهم هذا قبر نبيّک محمّد(ص) و أنا ابن بنت نبيّک و قد حضرني من الأمر ما قد علمت، الّلهم إني أحِبّ المعروف و أنکر المنکر...» «خداوندا اين قبر پيامبر تو محمّد (ص) و من فرزند دختر او هستم، از آن چه به براي من پيش آمده تو آگاهي، بار الها من معروف را دوست داشته و از منکر بيزارم».[24]و در وصيتنامه اش به برادرش محمّد حنفيه[25] با صراحت تمام چنين نوشت:«...أريد أن آمر بالمعروف و أنهي عن المنکر و أسير بسيرة جدّي و أبي علي بن أبي طالب».« ميخواهم امر به معروف و نهي از منکر کنم و به روش جدّم و پدرم علي بن ابي طالب رفتار نمايم»[26].
2. ايجاد اصلاحات در جامعه
همانطور که قبلاً اشاره شد امام حسين (ع)کنار قبر جدّش فرمود: «خدايا من معروف را دوست دارم و از منکر بيزارم» اگرتنها همين جملهي امام حسين(ع) درست مورد توجّه، تحليل و بررسي قرار گيرد به اين مطلب ما را رهنمون ميکند که امر به معروف و نهي از منکر از آن جهت مورد توجه امام(ع) بوده و معروف را دوست داشته و از منکر بيزاري ميجسته است که اجراي اين دو فريضه ی الهي زمينه ساز اصلاح جامعه است. اصلاح امور جامعه زماني ممکن است که اجراي امر به معروف و نهي از منکر در آن به خوبي موفّق و پر رونق باشد. چنانکه امام باقر(ع) ميفرمايد: «امر به معروف و نهي از منکر طريق انبياء و روش صالحان است؛ دو فريضهي بزرگي است که بقيهي فرايض به وسيلهي آن برپا، راهها امن، کسب و کار مردم حلال، حقوق مردم تامين، درسايهي آن زمين آباد، از دشمنان انتقام و در پرتو آن همهي کارها رو به راه ميشود»[27].
با توجّه به اين مطالب امام حسين(ع) ميفرمايد:« (إنّي لم أخرج أَشَراً و لا بَطَراً و لا مُفسِداً و لا ظَالِماً...» «أَشَراً» از ماده «أَشِرَ يَأ شَرُ به معناي کسي که از زيادي نعمت بسيار شـاد، سرمست و سرکــش شده است.[28]. «بَطَراً» از ماده بَطِرَ يَبطَرُ کسي که زيادي نعمت و ثروت دنيا او را مغرور کرده و عقل را از سرش ربوده باشد.[29]. امام(ع) ميفرمايد:« حرکت من بخاطر مستي،غرور، و يا براي ايجاد فساد و ظلم و ستم نسبت به کسي نيست».«بل إنّما خرجت لطلب الإصلاح في أمّة جدّي».« بلکه حرکتم يک حرکت کاملاً اصلاحي است «اصلاح حال امّت جدّم»[30].
با اين جمله امام (ع) نشان ميدهد که براي امّت اسلامي در سال شصت و يکم هجرت يک فساد سياسي، اجتماعي و ديني خطر ناکي پيش آمده است؛ که جز با قيامي شديد و خونين اصلاح پذير نيست. فسادي که اصلاح آن جز از دست رهبري مانند حسين بـن علي(ع) که آيهي تطهير در قرآن کريم سورهي احزاب شهادت به عصمت او داده است ساخته نيست. فسادي که اصلاح آن با خطبه خواندن و منتشر ساختن مقالات مذهبي، امکان پذير نيست[31].
حرکت اصلاحي امام(ع) در حوزههاي ذيل قابل تبيين است.
الف. اصلاحات سياسي
«ابن عبد ربّه» در عقدالفريد مينويسد:« معاويه هفت سال تمام، تلاش کرد تا جوّ عمومي را براي بيعت با فرزند بوزينه بازش يزيد آماده سازد»[32]. درحالي که معاويه خوب ميدانيست که مردم مخصوصاً بزرگاني چون عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبير و امام حسين (ع) بعد از وي با فردي چون يزيد بيعت نخواهد کرد. امام مخالفت خود راهميشه با اين کار به نحوي ابراز ميداشت چنان که قاضي نعمان مصري از علماي اماميه نقل ميکند امـام حسين(ع) در نامـهاي به معـاويه نـوشت و او را بر اين کـار سرزنش کـرد:« فکيف تولِّي علي أمة محمّد(ص) من يشرب المسکر؟ و شارب المسکر من الفاسقين و شارب المسکر من الأشرار و ليس شارب المسکر بأمين علي درهم فکيف علي الأمة فعن قليلٍ ترد علي عملک حين تطوي صحائف الاستغفار»«تو چگونه مردي ميگسار را بر امت محمد (ص) حکومت دادي؟ در حالي که نوشندهي مسکرات از فاسقان است و از اشرا امت به شمر ميآيد. کسي که شراب مينوشد بر درهمي امين نيست، تا چه رسد بر يک امت به زودي به کيفر عملت خواهي رسيد، در آن زمان که پروندهي عذر خواهي(و طومار زندگي) بسته شود»[33]. ولي معاويه به خاطر عشق به فرزندش و بقاي خلافت در اين خاندان گوش شنوايي که پيام حق را بشنود و آن را درک کند نداشت. معاويه خود صريحاً بر اين عشق اعتراف ميکند چنانکه گفت:«لولا هواي في يزيد لأَبصُرتُ رُشدِي»« اگر عشق و علاقه ام به يزيد نبودي، راه درست را تشخيص ميدادم»[34].
پس از مرگ معاويه و افتادن خلافت در دست يزيد عزم امام حسين (ع) براي اصلاح جامعهي سياسي و تغيير ساختار حکومتي و تحقّق حکومت ديني، آشکارتر و راسخترشد. زيرا يزيد بسي بيپرواتر از پدرش معاويه به نابودي سنّت پيامبر، اصول و ارزشهاي ديني پرداخته بود از اين رو، اوّلين عکس العمل امام در برابر مروان بن حکم که مصرّانه از آن حضرت خواسته بود با يزيد بيعت کند که خير دنيا و آخرتش در همين بيعت خواهد بود اين جمله بود:«وعلي الإسلام السّلام إذ قد بليت الامة براع مثل يزيد» اگر امت اسلامي به فرمانروايي چون يزيد گرفتار آيد بايد با اسلام خداحافظي کرد. متأسّفانه وضع جامعه در زمان خلافت يزيد همان شد که امام پيش بيني کرده بود. چرا که نه از اسلام خبري بود ونه به احکام اسلامي عمل ميشد چنانکه جلال الدين سيوطي از علماي اهل سنّت صاحب تفسير الدّر المنثور در کتابش تاريخ الخلفاء مينويسد:« وأخرج الواقدي من طرق أن عبدالله بن حنظله الغسيل الملايکه قال: والله ما خرجنا علي يزيد حتّي خفنا أن نرمي بالحجارة من السماء، إنه رجلٌ ينکح أمّهات الأولاد، و البنات، و الأخوات، و يشرب الخمر، و يدع الصلاة». «واقدي از طرق مختلف از عبدالله بن حنظله روايت کرده است که وي گفت: ما در حالي از نزد يزيد خارج شديم که ترس آن داشتيم که هر لحظه از گناهان او از آسمان بر ما سنگ ببارد، او مردي است که با مادران و دختران و خواهران نيز زنا ميکند؛ وي شراب مينوشد و نماز را ترک ميکند»[35].
امام حسين در ادامهي اعتراضات خود فرمود:«وقد سمعت جدّي رسول الله (ص) يقول: الخلافة محرّمة علي آل أبي سفيان». امام(ع) نوک پيکان حرکت اصلاحي خود را آشکارا متوجّه ساختار حکومت و رهبري جامعه ميکند[36].
ب. اصلاحات اجتماعي
پيدايش بدعتها و اختلافات طبقاتي،نژادي و ريخت و پاشهاي عوايد مسلمين و بيت المال مردم بيچارهي مسلمان به جاي آنکه صرف مصالح عمومي مسلمين شود به دست اين وآن افتاد و به نام اين وآن به ثبت رسيد و جيب آنان انباشته از درهم و دينار بيت المال مسلمين گرديد. به عنوان نمونه فدک که بر سر آن اختلاف ميان حضرت زهرا (سلام الله عليها) و خليفهي اوّل و دست ياران همپاي او، صورت گرفته و آنان به عنوان اموال عمومي مصادره کرده بودند به مروان بن حکم داماد خليفه بخشيده شد.[37]امام حسين(ع) به عنوان مصلح اجتماعي و احياگر سنّت نبوي با فراهم شدن زمينهي قيام در سال شصت ويکم هجري فرياد بر آورد: «إنَّما خرجت لطب الإصلاح في أُمَّة جدّي» همانا من براي اصلاح ناهنجاريها و کج رويهاي اجتماعي دست به قيام زدم»[38].
ج. اصلاحات فرهنگي
امام حسين (ع) در سخناني در «مني» به اين موضوع اشاره ميکند:«اي دانشمندان و روشـن فکران شما ميبينيد که پيمانهاي الهي را ميشکنند و با قوانين خدا به مخالفت بر ميخيزند، با سازش کاري و همکاري و مسامحه با ستمگران خود را آسوده ميدارند.»[39]. آن حضرت به ناهنجاريهاي فرهنگي و اخلاقي مانند رواج ستگري، گسترش فساد و فحشا، تضييع حقوق مستضعفان و نحراف از آموزهها و ارزشهاي ديني اشــــاره ميکند. امام با مخاطب قرار دادن دانشمندان، آنان را به تفکّر و تبليغات فرهنگي فرا ميخواند [40].
3. مبارزه با بيدادگري
اگر وسعت بيدادگري حُکاّم بني أميّة و شدّت ظلم وستم آنان بر آحاد جامعهي بيچارهي آن روز در نظر گرفته شود ظلم ستيزي را بايد از بارزترين جنبهي قيام حسيني دانست. امام پس از رو بروشدن با پرچمداران سپاه اموي در نامهاي خطاب به سران و بزرگان کوفه، چنين مينويسد:«به نام خداوند بخشندهي مهربان. از حسين بن علي به سليمان بن صرد و مسيّب به نجبة و رفاعة بن شداد و عبدالله بن وال و جماعت مؤمنان. امّا بعد، شما خوب ميدانيد که رسول خدا (ص) در حيات خود فرمود: هرکس فرمانرواي ستمگر را ببيند که حرامهــاي خدا را حلال ميشمرد، پيمان خدا را ميشکند، با سنّت پـيامبر خدا (ص) مـخـالفت ميکند و درميان بندگان خدا با گناه و تجاوز رفتار ميکند، و او با گفتار و کردار خود بر او نشورد، خدا را سزد که وي را در جايگاه آن ستمگر قرار دهد.
شما خوب ميدانيد که اين مردم پيرو شيطان شده از پيروي خداي رحمان سر برتافته اند، فساد را آشکار ساخته و حدود و احکام الهي را تعطيل کرده اند؛ و [ميدانيد که] من به سبب قرابت با رسول خدا (ص) براي قيام بر ضدّ آنان از همه سزوارترم[41].
4. ذلّت ناپذيري
يکي از خصايص و اوصاف ممتاز امام حسين(ع) و ياران با وفايش ذلّت ناپذيري و نستوهي آنان بود مؤّيد اين مطلب شعار پر معناي «هيهات منّا الذّلة» امام حسين(ع) است که آن را در نزديکي کربلا چنين ايراد فرمود:«ألا و إنَّ الدّعي[42] و ابن الدعي قد ترکني بين السّلَّة و الذّلّة، هيهات منّا الذّلة يأبي الله ذلک لنا و رسوله والمؤمنون و حجورٌ طابت و طهرت وأنوف حمية و نفوسً أبية من أن نؤثر طاعة اللئام علي مصارع الکرام» آگاه باشيد ناپاک زاده فرزند ناپاک زاده مرا ميان دو چيز ميخکوب کرده است با شمشير جنگيدن و يا تن به خواري دادن؛ من به استقبال شمشيرها ميروم امّا ذلّت را هرگز نميپذيرم خداوند و رسول او و مؤمنان و دامنهاي پاک که ما را در خود پرورده اند؛ وسرهاي پر غرور و جانهاي استواري که زير بار ستم نميروند، برما نميپسندند که فرمانبرداري فرومايگان بر قتلگاه کريمان ترجيح دهم»[43].
همچنين امام حسین(ع)در جاي ديگر فرمود:«والله لا أعطيکم بيدي إعطاءالذليل و لا أَفِرُّ فرار العبيد»«به خدا سوگند نه به شما دست ذلّت ميدهم و نه همچون بردگان بزدل فرار ميکنم»[44].
امام در جواب برادرش محمّد حنفيه که از روي خير خواهي، وي را دعوت به مسالمت و مــدارا ميکرد و پيشنهاد پناه بردن به شهر مکّه را به وي داد و افزود در صورت احساس نا امني، به يمن برو، که مهمان نوازترين مردمند و اگر در آنجا هم احساس خطر کردي، به شنزارها و شکاف کوهها رفته و از شهري به شهري کوچ کن تا ببيني کار اين مردم به کجا منتهي ميشود و خداوند بين ما و اين گروه فاسق داوري خواهد کرد فرمود:«يا أخي والله لو لم يکن في الدّنيا مَلجأ ولا مأوي لما بايعت يزيد بن معاوية» اي برادر به خدا سوگنداگر در هيچ جاي دنيا، هيچ پناهگاه و جاي امني نداشته باشم باز با يزد بن معاوية بيعت نميکنم»[45].
نه تنها امام حسين(ع) اين چنين بود بلکه تمام ياران فداکار او در اوجي از عزّت نفس و ذلّت ناپذيري، مشتاقانه شربت شهادت را نوشيدند امّا ذلّت را هرگز نپذيرفتند. رد اماننامهي شمر و عبدالله ابن ابي محل از ابن زياد که غلام عبدالله بن ابي محل[46]. براي عباس و برادرانش آورد نمونهي ديگري از اين حقيقت است. هنگامي که چشم فرزندان امّ المؤمنين به امان نامه يا از نظر آنان ذلّتنامه افتاد گفتند: سلام ما را به دائيمان برسان و بگو ما نيازي به امان شما نداريم، امان خدا از امان زاده سميه بهتر است[47].
زهير بن قين بَجَلِّي که از بزرگان قبيلهي بجيله در کوفه بود شب عاشورا وقتي امام حسين به هر يک از ياران، اجازهي باز گشت به ديار شان را داد زهير گفت: به خدا سوگند دوست دارم کشته شوم، سپس زنده شوم و دوباره کشته شوم، تا هزار مرتبه حاضرم در دفاع ازشما اين گونه کشته شوم تا خدا بدين وسيله جان شما را سلامت بدارد[48]. اين اوج عزّت نفس، نستوهي و نمايانگر ذلّت ناپذيري است که از ايشان و ديگر ياران امام به نمايش گذاشته شده است.
5. شهادت طلبي
بر اساس شواهد تاريخي جاي هيچ ترديدي نيست که امام حسين(ع) از سرانجام قيام خويش آگاه بود و با قطع و يقين به شهادت، قيام و حرکت حماسي خويش را آغاز کرد [49]. اخباري که از طريق شيعه و اهل سنّت از پيامبر اکرم9 در موضوع شهادت فرزند زهرا نقل شده است به اندازهاي مشهور بود که نه تنها خود امام (ع)،بلکه عموم اهل بيت(ع) حتي از محل شهادت آن حضرت باخبر بودند چنانکه ابن عباس ميگويد:« ما ترديد نداشتيم که امام حسين(ع) در سرزمين به نام طف(کربلا) به شهادت خواهد رسيد» [50].
امام (ع) در آغاز حرکتش از مدينه در خطاب به بني هاشم سخناني ايراد نمود که آشکارا از شهادت خود و يارانش پرده بر ميدارد:«إنّ مَن لَحِقَ مِنکُمُ استُشِهدَ، وَ مَن تَخَلّفَ لَم يبلُغِ الفَتح»«هرکس از شما به من بپيوندد قطعاً به شهادت ميرسد و هرکس بماند به پيروزي نميرسد»[51].
همچنان امام در جواب برادرش محمّد حنفيه که وي را از رفتن به عراق و گرفتار شدن در چـنگ بيوفايي کوفيان بر حزر ميداشت عنوان فرمود:«آتاني رسول الله (ص) بعد ما فارقتک فقال: ياحسين أُخرُج فإنّ الله قد شاء أن يراک قتيلاً» «بعد از آنکه از تو جدا شدم رسول خدا (ص) را در خواب در ديدم که فرمود: اي حسين حرکت کن زيرا خداوند خواسته است تو را کشته ببيند»[52].
مفهوم اين روايات نه به معناي آن است که امام حسين(ع) از انجام قيام، تنها در پي قتل و شهادت خويش بود بلکه آن حضرت از دنبال کردن هدف که مآل و سر انجامش شهادت باشد، با آغوش باز استقبال ميکرد لـذا با قاطعيت تمام و نـه با شک و ترديد تصميم گرفت بسوي اهـداف والايش که جز زنده کردن روح اسلام، احياي اصول عدالت و قطع ريشهي ظلم و فساد چيزي ديگري نبود حرکـت کند و وظيفهي الهي اش را به خوبي به پايان بـبرد واگـر در ايـن مـسير بـه شـهادت هــم بـرسد بـه-إحدي الحُسنَيَين-[53] ( شهادت يا پيروزي) دست يافته و همانند خواهرش زينب شهادت را چيزي جز خوبي نخواهد پنداشت[54].
نتيجه
هرچند امام حسين(ع) و ياران باوفايش در اين راه به شهادت رسيدند امّا به پيروزي بزرگي نايل آمدند چرا که يزيدبن معاويه در پي نابودي اسلام و محو نام پرآوازهي پيامير خدا (ص) بود امّا امام حسين (ع) و ياران باوفايش با شهادت از اين کار جلوگيري کرد و امّـت جدّش را از حيرت و گـمراهي نـجات داد چنانکه از امام صادق(ع) روايت شده است پس از شهادت امام حسين (ع) وقتي امام زين العابدين (ع) با ديگر اسيران پيروز کربلا، وارد مدينهي منوّره شدند شخصي به نام ابراهيم بن طلحه بن عبدالله جلو آمده از روي طعنه سوال کرد:«يا علي بن الحسين مَنِ الغالب؟»«اي علي بن الحسين در اين نبرد بيامان چه کسي پيروز شد؟» امام زين العابدين(ع) فرمود:«إذا أردت أن تعلم من غَلَبَ و دخل وقتُ الصلوة فأذِّن و أقِم ثمّ تَعرِفُ الغالِب»«اگر ميخواهي بداني پيروزي و غلبه با چه کسي بود، هنگام فرارسيدن وقت نماز اذان و اقامه بگو آنگاه به روشنی خواهي دانست که پيروزي از آن کيست»[55]. چون هنگام اذان و اقامه نام محمّد (ص) که نشانهي بقاي مکتب و آيين اوست بر مأذنهها و منارههاي مساجد شهرها در پنج قارهي جهان برده ميشود و باگذشت زمان اين حقيقت آشکارتر و هر روز بر دامنهي آن افزودهتر ميشود.
بدين سبب «مسيو ماربين آلماني» دربارهي حسين بن علي(ع) و علل قيام آن حضـرت و نتايج حاصله از آن چنين مينويسد:«حسين(ع) با قرباني کردن عزيزترين افراد خود و اثبات مظلوميت و حقّانيت خود، به دنيا درس فداکاري و جانبازي آموخت و نام اسلام و اسلاميان را در تاريخ ثبت و در عالم بلند آوازه ساخت؛ و اگر چنين حادثهي جانگدازي پيش نيامده بود قطعاً اسـلام به حــالت کنوني خود باقي نميماند ممکن بود يک باره اسلام و اسلاميان محو و نابود ميگرديد»[56].
شايد حديث معروف نبوي:«حسين از من است و من از حسين». که منابع شيعه و اهل سنت آن را نقل کرده اند [57] به همين مطلب اشاره داشته باشد که حسين آئين مرا احيا و زنده ميکند بدين خاطر خودم را از حسين ميدانم امّا اينکه حسين از رسول خدا (ص) است جاي حرفي نيست چرا که او سبط اصغرش يا فرزند دخترش فاطمهي زهرا(سلام الله عليها) است.
بدون ترديد حسين(ع) نه تنها آئين جدّش بزرگوارش رسول خدا (ص) را از خطر نابودي نجات داد بلکه اهداف رسالت پيامبران گذشته را نيز زنده و إحيا کرد چرا که رسول خدا (ص)خاتم پيامبران و دين او خاتم اديان گذشته بود.
بدين لحاظ است که در زيارت مطلقهي امام حسين از امام صادق(ع) [58]خطاب به جابر جعفي امام حسين(ع) به عنوان وارث آدم صفي الله، نوح نبي الله، ابراهيم خليل الله، موسي کليم الله، عيسي روح الله، محمد مصطفی (ص) سيّد رسولان و علي أمير مؤمنان قلمداد شده است.
ظـلم بر محو عدالت سخت ميکوشد هنوز ظالم از خون دل مظـلوم مينوشد هـنوز
تا عـدالت را کند جــاويد در عـالـم حسين خون پاکـش بر بساط ظـلم ميجوشد هنوز
پی نوشت ها
[1]. ما أسلموا ولکن إستسلموا و أسرّوا الکفر فلمّا و جدوا أعواناً عليه أظهروه، امام علي(ع)، نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتي، انتشارات الهادي، چ الهادي، چ سي و دوّم،1386، ص496،نامهي شماره16.
[2] . أيحسب الإنسان أن يترک سديً، قيامت(75)/36.
[3] . سيد ابن طاوس، الملهوف(اللهوف) سيّد ابن طاوس، دارالاسوة، قم، چ دوّم،1411،r، ص99، محمّد باقر مجلسي، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بيروت، چ دوّم، 1403r، ص184.
[4] . «عند ذکر الصّالحين تُنزِلُ الرّحمة»، بحار الانوار، ج90، ص349.
[5] . مرحوم محمّد بن شاه مرتضي ملّقب به محسن معروف به ملّا محسنفيض کاشاني است، ايشان عالم، عارف، حکيم، متکلّم، محدّث، محقّق، مفسّر، فقيه، شاعر و اديب از علماي بزرگ اماميه قرن يازدهم هجري قمري است.
[6] . محمد بن شاه مرتضي فيض کاشاني، محجة البيضا، دفتر انتشارات اسلامي، جامعه مدرسين، چ دوّم، ج4، ص17.
[7] . سِبط نوه و بيشتر به نوهي دختري اطلاق ميشود در برابر الحفيد که نوهي پسري است، لويس معلوف، المنجد عربي به فارسي، ترجمهي محمّد بندر ريگي، انتشارات ايران، تهران، ج اول، ص703.
[8] . ابن اثير، اسدالغابه، دارالاحياء التراث العربي، بيروت، ج3، ص18، سيد محسن امين، اعيان الشيعه، تحقيق حسن امين، دارالتعارف، بيروت،1403r، ج1، ص578.
[9] . سيخ صدوق، علل الشرايع، مطبعه الحيدريه، نجف،1386r،ص175.
[10] . ايشان از علماي معروف اهل سنت در قرن دهم صاحب تفسير الدرالنثور است.
[11] .جلال الدين سيوطي، تاريخ الخلفاء، دارالفکرللطباعة و النشر و التوزبع، لبنان، بيروت،ص175.
[12] . محمد بن محمدبن نعمان مفيد،الارشاد، مؤسسة آل البيت(ع) لاحياء التراث، تحقيق کنهگرهي هزارهي شيخ مفيد، قم، چ اوّل،1413r، ج2،ص28.
[13] . أحزاب(33)/33.
[14] . آزاد شدهها از سوي پيامبر خدا9.
[15] . إسراء(17)/60.
[16] . ابراهيم(14)/26.
[17] . تفسير نمونه،ج12،صص194ـ 196، مجمع اليان في تفسيرالقرآن،ج(5ـ 6)،ص548.
[18] . سعيد داوودي، و ديگران، عاشورا،ريشهها، انگيزهها،رويدادها،پيآمدها.مدرسة الامام علي بين ابي طالب(ع)، چاپخانه سليمان زاده، چ دوم،1384،صص221ـ 222.
[19] . جلال الدين سيوطي، تاريخ الخلفاء، دارالفکر للطباعة والنشر والتوزيع،1425r،ص195
[20] . فوالذي فلق الحبّة و برأ النسمة ما أسلموا ولکن إستسلموا و أسرّوا الکفر فلمّا و جدوا أعواناً عليه أظهروه نهج البلاغه،ترجمهي دشتي، ص496،نامهي شماره16.
[21] . مجمع البيان في تفسير القرآن، ج(9ـ10)،ص712.
[22] . محمد فواد عبدالباقي، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکريم، اسلامي، تهران، چ اوّل، ص832.
[23] . شما بهترين امتي بوديد که به سود انسانها آفريده شديد (چه اينکه) امر به معروف و نهي از منکر ميکنيد و به خدا ايمان داريد. آل عمران (3)/110.
[24] . ابن اعثم، الفتوح، دارالندوة الجديدة، بيروت، چ اوّل،ج5، ص27، بحار الانوار، ج44، ص328.
[25] . محمد حنفيه بن علي برادرحسين(ع) مادرش خوله دختر جعفر بن قيس است. او از دلير مردان شيعه و در جنگ جمل علمدار سپاه پدرش بود در جنگ نهروان هم حضور داشت در سال81 هجري در مدينه از دنيا رفت و در بقيع مدفون است.(جواد محدّثي، فرهنگ عاشورا، نشر معروف،چ ششم، 1381،ص439).
[26] . فتوح ابن اعثم، ج5، ص33، بحارالانوار،ج44،ص329.
[27] . «إنّ الأمر باالمعروف والنهي عن المنکر سبيل الانبياء و منهاج الصّلحاء فريضةً عظيمةً بها تقام الفرايض و تأمنُ المذاهب و تحلُّ المکاسب و تردُّ المظالم و تُعمر الأرض و ينتصف من الأعداء و يستقيم الأمر» شيخ حر عاملي، وسايل الشيعة دار إحياء التراث، بيروت، چ چهارم،1310r، ج11،ص315.
[28] .لويس معلوف، المنجد عربي ـ فارسي، ترجمهي محمد بندر ريگي،ايران،چ ششم،1386، ج1، ص23.
[29] . همان، ص85.
[30] . فتوح ابن اعثم، ج5،ص33، بحار الانوار،ج44،ص329.
[31] . اقتباس از محمدابراهيم آيتي، بررسي تاريخ عاشورا، مقدمه علي اکبر غفاري، صدوق،تهران، چ نهم،1375،صص66ـ67.
[32] . ابن عبد ربه، عقدالفريد،دارالکتاب العربي، بيروت،1406r،ج4،ص368.
[33] . ابو حنيفه النعمان بن محمد التميمي المغربي(مفروف به قاضي نعمان مصري)، دعائم الاسلام،تحقيق آصف بن علي اصغر فيضي،دارالمعارف بمصر، قاهره،1383r،ج2،ص133،ح468.
[34] . سبط ابن جوزي، تذکرة الخواص،مؤسسة أهل البيتE،بيروت،1401r، ص257.
[35] . جلال الدين سيوطي، تاريخ الخلفاء، دارالفکر للطباعه والنشر والتوزيع،بيروت،ص195.
[36] اقتباس از «گشايش» فصلنامهي فرهنگي، ديني، اجتماعي، سال هشتم، شمارههاي22ـ 23پاييز و زمستان1388،ص62.
[37] . رسول جعفريان، تارسخ سياسي اسلام(تاريخ خلفاء)، دليل ما،چ دوّم،1382، ج2،ص155.
[38] . گشايش،ص62.
[39] . محمود شريفي، موسوعة کلمات الامام الحسين، تهيه وتنظيم پژوهشکده باقرالعلوم، قم، الهادي، 1377،ص271.
[40] . گشايش، ص62.
[41] . مقتل الحسين خوارزمي، تحقيق محمد سماوي، انوارالهدي، اول،1418r،،ج1،صص238ـ239، به نقل از پژوهش پيرامون شهداي کربلا، عبدالحسين بينش و ديگران،ياقوت، چ دانش، چ اوّل،1381q،ص49.
[42] . واژهي ألدَّعِيّ به فتح دال و کسر عين و تشديد يا به کسي اطـلاق ميشود که به غير پدرش منتسب باشد، المنجد عربي ـ فارسي،ج1،ص471.
[43] . بحارالانوار،ج44،ص392.
[44] . احتجاج طبرسي،ج2،ص99، به نقل از عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيآمدها.
[45] . سيد محسن امين، اعيان الشيعة، تحقيق حسن امين، دارالتعارف، بيروت،1403r،ج1،ص588.
[46] . عبدالله بن ابي محل، برادر زدهي امّ البنين مادر حضرت ابوالفضل است، در اين صورت دائيزاده ابوالفضل ميشود، (پژوهشي پيرامون شهداي کربلا، پاورقي،ص72.
[47] . پژوهشي پيرامون شهداي کربلا، ص72.
[48] . پژوهشي پيرامون شهداي کربلا،ص171.
[49] . عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيآمدها،ص262.
[50] . ما کنّا نشکّ أهل البيت و هم متوافرون أن الحسين بن علي(ع) يقتل بالطّف، مقتل الحسين خوارزمي،ج1،ص160.
[51]. موسوعة کلمات الامام الحسينE،ص296.
[52] . بحار الانوار،ج44،ص364، به نقل از عاشورا ريشهها...،ص264.
[53] . توبه(9)/52.
[54]. مارأيتُ الّا جميلا.
[55] .بحار الانوار،ج45،ص177.
[56] . به نقل از شهيد عبدالکريم هاشمي نژاد،درسي که حسين بن علي به انسانها آموخت، مصحّح موسوي دامغاني، مؤسسة انتشارات فراهاني، تهران،چ ارمغان، چاپ دوازدهم ،1314 r،ص439.
[57] . «حسين منّي و أنا من حسين»،بحار الأنوار،ج43،ص261، در منابع اهل سنت چنين آمده است:«حسين منّي و أنا من حسين أحب الله من أحبّ حسيناً حسينٌ سبط من الأسباط» محمدبن عيسي ترمزي،سنن ترمزي، تک جلدي، تحقيق و تخريج احمد زهوه و احمد عنايه، دارالکتاب العربي،بيروت،ص1029،ح3775.
[58] . زيارت سوّم و هفتم وارث: « ألسّلام عليک يا وارث آدم صفوة الله، ألسّلام عليک يا وارث نوحٍ نبي الله، ألسّلام عيک يا وارث ابراهيم خليل الله، ألسّلام عليک يا وارث موسي کليم الل،ه ألسّلام عليک يا وارث عيسي روح الله، ألسّلام عليک يا وارث محمد سيّد رُسُلِ الله، ألسّلام عليک يا وارث علي أمير المؤمنين و خير الوصيين، أالسّلام عليک وارث حسن الرّضي...».شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان،ترجمهاي کمرهاي، صبا،چ أسوة، چ دوّم،ص750.