مهدویت؛ کمال خردمندی وظهور سعادتمندی
عقلگرایی که تعابیر دیگر آن، راسیونالیسم، عقلپرستی، عقلزدگی، عقلبسندگی و اصالت عقل است، در قرن هفدهم، بعد از دوران رنسانس و نوزایی علمی، بر اساس دیدگاههای علمی دکارت، گالیله و نیوتون، پیریزی شد. این پدیده در قرن هیجدهم و در ادامة روشنفکری و عقلگرایی توسط روشناندیشانی چون دالامبر، ولتر، کندورسه و دیدرو با سرعت بیشتری تداوم یافت.
دستآورد و رهیافت روشنگری و اصالت عقل، افول عقل از جایگاه و منزلت واقعی خود و فروکاسته شدن در امور مادی و تجربی و نیز بیخاصیت شدن آن برابر خوب و بد، حق و باطل اشیا و همچنین استفاده ابزاری از عقل و محدود کردن آن در امور مشاهدهای و افت کارکرد عقل از امور والای متافیزیک به امور جزئی و روزمره است.
اسلام، در جایگاه جامعترین، کاملترین و آخرین دین آسمانی، برای آینده بشریت و مثبت جلوه دادن آن، اندیشه مهدویت را به بشریت معرفی کرده است، تا در کنار تحقق آرزوی دیرینه بشر و تشکیل حکومت جهانی، استعدادها و قابلیتهای بشر شکوفا شده و در همه زمینهها و در همه امور، رشد روزافزونی یابد؛ از جمله تکامل و تعالی عقول است که با فراهم شدن بسترها و از بین رفتن موانع، حرکت تکاملی عقل سرعت گرفته و شعاع آن به همه سطوح و زوایای زندگی بشر میرسد.
تفاوت اساسی و بنیادی میان عقلگرایی رنسانس و خردورزی در اندیشه مهدویت و حکومت جهانی، رشدیافتگی عقل در همه زمینهها، حرکت متوازن عقل و اقسام آن و استفاده همه جانبه از آن در امور عالی و متافیزیک و در امور دانی و فیزیک و نیز دخالت دادن عقل در ارزشگذاری و تعیین خوب و بد اشیاء در پرتو باورداشت مهدویت است.
اسلام در جایگاه آخرین، جامعترین و کاملترین دین آسمانی، برای زندگی بشر ـ اعم از فردی و اجتماعی ـ برنامه و راهکارهای مناسب ارائه داده و با توجه به همة نیازها و پرسشهای او در صدد پاسخ دادن به آنها برآمده است. برخی پرسشهای مهم و اساسی که همیشه برای بشر مطرح بوده و خواهد بود، چنین است: پرسش از آینده تاریخ و چگونگی رخداد آن، و نیز پرسش از کیفیت رخداد ظهور منجی و تشکیل حکومت جهانی توسط او، پرسش از وضعیت زندگی انسانهای عصر ظهور و کیفیت تکامل و تعالی آنها و نیز جایگاه و نقش عقل و قوانین عقلی در آن دوران. پرسشهای فوق و نظایر آنها در طول تاریخ، در اذهان همة انسانها مطرح بوده است و شاید علت طرح چنین پرسشهایی به علت انگیزههایی است که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود.
الف. انگیزه درونی که از آن، به حس باطنی و گرایش فطری یاد میشود، در قالب مقوله حقیقتجویی و معرفتطلبی تبلور مییابد و بشر پیوسته به دلیل ارضای این حس، به دنبال آگاهی از آینده و تاریخ خویش خواهد بود.
ب. انگیزه برونی، انگیزهای که نمود خارجی داشته و ثمره آن در زندگی ظاهری بشر ـ اعم از فردی و اجتماعی ـ نمایان میشود. خوب زیستن همراه نشاط، بالندگی و پویایی که در پرتو علم انسان به آینده و خوشفرجامی تاریخ حاصل میشود، از جمله آنها است؛ پس بشر به دلیل دو انگیزه فوق (حقیقتطلبی و خوبزیستن) به دنبال آگاهی و اطلاع از آینده و کیفیت رخداد آن است.
در این نوشتار، میان پرسشهای فراوانی که مطرح است، تنها به دنبال پاسخ به برخی مسایل آینده و آیندهنگری که همان آگاهی از کیفیتِ تکامل عقول در دوران طلایی ظهور و مقایسه آن با پدیدة عقلگرایی روشنفکری که در قرن هجدهم رخ داده است، خواهیم بود.
عقلگرایی (راسیونالیسم)
واژه «Rationalism» از ریشه «Ratio»، و در فارسی، برابر نهادهای «عقل گرایی»، «اصالت عقل»، «عقلپرستی»، «خردورزی» و از این قبیل است. این اصطلاح، از تعبیرات مشترک است که برای معانی و مفاهیم گوناگون و در حوزههای مختلف به کار برده میشود. راسیونالیسم یا عقلگرایی به طور عمده در سه حوزه به کار میرود:
الف. مفهوم فوق در فلسفه، برابر اصطلاح تجربهگرایی قرار میگیرد و به معنای آن است که هر امری دربارة حقایق اساسی عالم را میتوان به وسیلة عقل، تبیین کرد.
ب. عقلگرایی در کلام، برابر ایمانگرایی و به معنای آن است که عقل، بر ایمان مقدم داشته میشود و کلیه اصول و حقایق دینی، بر مبنای عقل اثبات میشود، نه آن که بر معنای ایمان استوار باشد.
ج. سومین کاربرد آن، عقلگرایی در عصر عقل یا دوره روشنگری است. این اصطلاح، برای توصیف جهانبینیها و رهیافتهای فیلسوفان عصر روشنگری قرن هجدهم به کار میرود.
علاوه بر رویکردهای فوق که جایگاه راسیونالیسم را در منابع سهگانه نشان میدهند، تعاریف گوناگون دیگری نیز ارائه شده است[1] که برای رعایت اختصار از آن، صرف نظر میکنیم. عمده مطالبی که در این نوشتار به دنبال آن هستیم، پرداختن به حوزه سوّم؛ یعنی تحلیل و بررسی عقلگرایی در عصر روشنگری است. شاخصة قرن هجدهم که به عصر عقل مشهور شده، شریعت عقل، عقل بسندگی، تفکر دئیسم و در نهایت، تفکر آته ئیسم است؛ یعنی در اوایل قرن هجدهم، عقل و وحی، کنار هم به شناخت خدا و تبیین شریعت میپرداختند و در مرحلة بعد، طبق تفکر دئیسم که همان الهیات طبیعی است، عقل و شناخت عقلی اصل، و وحی و شناخت وحیانی فرع و دنبالهروی عقل به حساب میآید؛ امّا در مرحله سوّم، در نظر روشنفکران و وارثان متفکران دئیسمی، وحی و معارف وحی، بیاعتبار و بیمعنا تلقی شده و هرچه عقل برای انسان تبیین کند، واقعی و دارای اعتبار است.
در همین زمینه« ایان بار بور» در کتاب«علم و دین» مراحل سه گانه فوق را چنین شرح داده است:
البته در اروپای قرن هجدهم، بسیاری کسان بودند که هنوز به مفاهیم سنتی دینی اذعان داشتند؛ ولی نظرگاه متمایز و در واقع، صفت ممیزة رهبران فکری روشنگری، همانا شریعت عقل (دین عقلانی) بود که رشد و غلبه و افولش را میتوان در سه مرحلة متداخل پیجویی کرد. در مرحلة نخست که به نوعی ادام? نگرش اهل ذوق[2] بود، عقل و وحی را دو طریقة بدیل یا علی البدل میشمردند که هر دو به حقایق بنیادی یگانهای منتهی میشوند. هستة مشترک این حقایق بنیادی و مقبولات عام را شامل سه مفهوم عمده یعنی خداوند، سلوک اخلاقی و بقای روح میدانستند. این سه اصل را جوهر مسیحیت میگرفتند. مرحلة دوّم که رونق بازار خداپرستی طبیعی دئیسم بود، الهیات طبیعی را جانشینی برای وحی تلقی میکرد. تعریف و مفهوم سنتی خداوند، تا حد زیادی تحت تأثیر علم جدید تعدیل یافته بود... در کفایت عقل، کوچکترین شک و شبههای نبود، و به وحی و کتاب مقدس، نقش تبعی داده شده بود. روشنفکران (منورالفکرهای) نسل اوّل، هم دین طبیعی را قبول داشتند و هم دین الهی را. منورالفکرهای نسل بعدی از دین طبیعی جانبداری، و وحی را تخطئه میکردند. با ظهور نسل سوم، زمزم? شکاکانه طرد و تخطئه انواع صور دین برخاسته بود. «هولباخ» منکر خدا، اختیار و بقای روح بود و ماده را قائم به ذات میدانست. او میگفت: فقط طبیعت سزاوار پرستش است:
ای طبیعت! ای فرمانروای همة هستی! و شماای فضیلت و عقل و حقیقت که گرامیترین پروردگان دامان اویید، تا ابد خدایان ما باشید. [3]
بیشک عقلگرایی قرن هجدهم که توسط روشناندیشانی چون دالامبر(1717- 1783م) ولتر (1694- 1778م) کندورسه (1743- 1794م) و دیدرو (1713- 1784م) رونق یافت، [4] ریشه و خاستگاه آن به قرن هفدهم باز میگردد که به خردگرایی دکارت معروف بود. البته تفاوت اساسی میان آن دو این است که عقلگرایی قرن هفدهم، ماهیت معرفتشناختی دارد؛ ولی عقلگرایی قرن هجدهم، ماهیت انسانی و اجتماعی دارد؛ یعنی در عصر عقلگرایی قرن هجدهم که با رویکرد اومانیستی همراه بود، تنها کار عقل، پرداختن به امور زندگی انسانها و ارزش آن نیز، به توانمندکردن بشر بر امور طبیعت استوار بوده است. در این دوران، عقل از معنای اصلی خود ( یعنی درک امور کلی و متافیزیک) عدول کرده و به درک امور جزئی و تجربی خلاصه شده است. همچنین کارکرد اصلی خودش را که روشنگری و ارزشگذاری در امور فیزیک و متافیزیک است، از دست داده و تنها به امور مادی و فیزیکی روی آورده و در یک کلام، در خدمت علم قرار گرفته تا علم تجربی در کشف رموز طبیعت برای تسلط بشر بر سرنوشت طبیعت توانمندتر شود.
شاخصههای مهم عقلگرایی و تهافت آن با عقلگرایی مهدوی
شاخصههای اساسی عقلگرایی روشنفکری در قرن هجدهم که به نوعی با تکامل و تعالی عقول در دوران طلایی حکومت جهانی مهدوی متعارض است، به قرار ذیل میباشد:
1. اعتبار شریعت عقل( دئیسم) و طرد شریعت وحی.
2. عقل، طبیعت و پیشرفت، سه عنصر مهم راسیونالیسم.
3. خدمتگذاری عقل به علم تجربی که بر این اساس، عقل را به عقل تجربی تعبیر میکنند.
4. خرافی دانستن معجزات و موهوم دانستن متافیزیک.
5. عدولِ عقل از جایگاه واقعی خود(درک امور کلی و متافیزیک) و تنزل در امور جزئی و فیزیکی.
6. خوشبین بودن روشنفکران به توانمندی انحصاری عقل و علم در سعادت و خوشبختی بشر.
7. مکانیکی و ماشینوار بودن جهان و موجودات جهان.
8. تفویض و واگذاری امور طبیعی به علتهای طبیعی (همکنشی علل طبیعی).
آری، عقلگرایی و راسیونالیسم قرن هجدهم با شاخصههای فوق، اعتبار دین و متافیزیک و خدا را به چالش کشیده و بهشت و جهنم و معاد را امری موهوم و خالی از معنا دانسته است. عقل را از معنا و جایگاه اصلی خودش فرو کاسته و به معنا و جایگاه جزئی و تجربی رسانده است. همچنین عنایت و فیض خداوند را از روی جهان و موجودات آن برداشته و اداره جهان را به علل طبیعی و همکنشی مادی واگذار کرده است. این پدیده پایههای فکری و معرفتی بشر را عقل و علم تجربهگرا دانسته و تنها راه معرفت و شناخت را حس و تجربه میداند. متفکران این نظریه، به انسان و توانایی او آنقدر بها دادهاند تا اینکه انسان محوری را جای خدا محوری قراردادهاند. در یک نگاه کلی از جمله شاخصههای مهم عقلگرایی و اصالت عقل، فراهم شدن بستر شکلگیری مکاتب بشری نظیر دئیسم، اومانیسم، پوزیتیویسم، آته ئیسم و... است.
موارد فوق، که از ناحیه اصالت عقل قرن هجدهم نصیب جامعه غربی شده و با اندیشه مهدویت و تکامل عقول در دوران حکومت جهانی متعارض است، در قسمت بیان «تکامل و تعالی عقول در دوران حکومت جهانی مهدوی» بیشتر تحلیل و بررسی خواهد شد و به تفاوتهای میان آن دو و نیز به صحت و سقم مؤلفهها و پیامدهای راسیونالیسم بیشتر خواهیم پرداخت.
عقل از منظر اسلام
قبل از آنکه به موضوع عقل و تکامل آن در دوران حکومت جهانی و تطبیق آن با عقلگرایی و اصالت عقل در دوران رنسانس بپردازیم، بهتر است نیم نگاهی به معنا و مفهوم عقل و اصطلاح و جایگاه آن از منظر اسلام بیفکنیم تا در مقام ارزیابی و تطبیق، بهتر و سریعتر به مقصود رهنمون شویم.
برای شناخت و جایگاه عقل از نگاه اسلام لازم است به آیات و روایات نظری بیفکنیم.
عقل در قرآن
در قرآن، خود واژه عقل به تنهایی استعمال نشده است؛ ولی ماده عقل در قالب افعال و واژگان همسو با آن نظیر «نهی» و «لُبّ» فراوان به کار رفته است. مرحوم علامه طباطبایی میفرماید:
اگر کتاب الهی را کاوش کامل و در آیاتش دقت کنید، شاید بیش از سیصد آیه ببینید که مردم را به تفکر و تذکر و تعقل دعوت کرده است یا به پیامبر صلی الله علیه و آله استدلالی را از پیمبران و اولیای خود چون نوح و ابراهیم و موسی و لقمان و مؤمن آل فرعون و... نقل میکند. خداوند در قرآن خود (حتی در یک آیه) بندگان خود را امر نفرموده است که نفهمیده به قرآن یا به هر چیزی که از جانب او است، ایمان آورند یا راهی را کورکورانه بپیمایند. حتی قوانین و احکامی که برای بندگان خود وضع کرده است و عقل بشری به تفصیل ملاکهای آنها نمیرسد و نیز به چیزهایی که در مجرای نیازها قرار دارند، استدلال کرده و علت آورده است. [5]
این چنین خداوند، آیاتش را برای شما بیان میکند؛ باشد که خرد ورزید. [6]
همانا در آفرینش آسمان و زمین و گردش شب و روز، نشانههایی است برای خردمندان. [7]
بخورید و چارپایانتان را نیز در آن بچرانید که در این، نشانههایی است برای خردمندان. [8]
علامه طباطبایی؛ در اینباره میگوید:
عقل، در اصل به معنای بستن و نگهداشتن است. اطلاق نام عقل بر آن نوع از ادراک انسان که به آن، اعتقاد میبندد و بر آنچه که ادراک میکند و بر نیرویی که گمان میرود یکی از قوای متصرفه انسان است و به واسطة آن، خوب و بد و حق و باطل را تشخیص میدهد، به همین سبب و از همین معنا است. در مقابل عقل، تعبیراتی چون جنون، سفاهت، حماقت و جهل است که به اعتبارات مختلف به کار میرود. واژه عقل بر ادراکی اطلاق میشود که همراه تصدیق قلب است به آنچه خداوند سبحان، انسان را بر آن سرشته و آفریده است؛ یعنی ادراک حق و باطل در امور نظری و شناخت خوب و بد و سود و زیان در امور عمل. [9]
عقل در احادیث
از نگاه روایات، واژه عقل با تعابیر مختلفی نظیر فهم، قلب، حکمت، حجت، لُبّ، علم و... آمده است و هر کدام از آن تعابیر و واژگان، بار معنای ویژهای دارند. از امام صادق علیه السلام در خطاب به هشام، منقول است:
خداوند تبارک و تعالی ـ صاحب عقل و فهم را در کتاب مژده داده و فرموده است: «آن بندگانم را که هر سخنی را میشنوند و از نیکوترش پیروی میکنند، مژده بده. ایشانند که خدا هدایتشان کرده و آنها صاحبان عقل هستند. [10]
نیز حضرت در روایت دیگری به هشام فرموده است:
ان الله تعالی یقول فی کتابه: (ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب)[11] یعنی عقلٌ و قال: (وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ)[12]، قال: الفهم و العقل؛
خداوند تبارک و تعالی ـ در کتابش میفرماید: «همانا در این کتاب، یادآوری است برای کسی که دل دارد»؛ یعنی عقل دارد و فرمود: «همانا به لقمان حکمت دادیم» حضرت فرمود: مقصود از حکمت، عقل و فهم است. [13]
در اسلام، عقل از جایگاه مهم و خطیری برخوردار است. بسیاری از اصول و مبانی اسلام، نظیر مبدأشناسی، راهنماشناسی و مقصدشناسی، براساس عقل اثبات میشوند، در قرآن نیز در آیاتِ بسیاری ماده عقل و مفاهیم همسو با آن، استعمال شده است. خداوند، انسانها را به خردورزی، عقلگرایی و تفکر و تدبّر دعوت کرده و آنها را از قبول ایدهها و باورها بدونِ حمایت و پشتوانه عقل، بازداشته است.
بیشک نقش و کارکرد عقل، نه تنها در اثبات و تحکیم اصول و مبانی اسلام مهم است؛ بلکه در فروع و مبادی احکام نیز نقش آن غیر قابل کتمان میباشد. به تعبیر دیگر، عقل، هم در جهانبینی و هم در ایدئولوژی اسلام، نقش محوری دارد. [14]
علاوه بر قرآن، در روایات نیز فراوان به جایگاه و نقش عقل در هدایت و تکامل انسانها تأکید شده و فرجام خوب و بد انسانها و نیز پاداش و جزای الهی بر اساس بهکارگیری عقل و عدم آن دانسته شده است.
چنانکه پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است:
خداوند، چیزی بهتر از عقل، بین بندگان خود، تقسیم نکرده است. [15]
نیز فرموده است:
از عقل راهنمایی بجویید، تا راهنمایی شوید و از آن، نافرمانی نکنید که پشیمان میشوید. [16]
از امیرمؤمنان علی علیه السلام نقل شده است:
از عقل، تو را همین اندازه کافی است که راه را از بیراهه نشانت دهد. [17]
اقسام عقل
مقوله عقل را میتوان با رویکردهای مختلف، به انواع گوناگونی تقسیم کرد؛ برای نمونه با یک نگاه، به نظری و عملی[18] تقسیم میشود و از نگاه دیگر، به ابزاری و معرفتی[19] متمایز میشود. نیز با نگاه سوم میتوان آن را به عقل استدلالگرا و شهودگرا و نیز عقل کلی- قیاسی و عقل جزئی- استقرایی[20] تقسیم کرد.
در مکتب راسیونالیسم و اصالت عقل که در سده هجده میلادی در مغرب زمین و میان باورمندان به آیین مسیحیت نضج گرفت، عقل، از جایگاه اصلی و منزلت والای خود فرو کاسته شد و تنها در امور طبیعی و در قالب عقل جزئی- استقرائی به خدمت گرفته شد. در این مکتب بشری، خبری از عقل نظری و عملی و عقل شهودگرا نبود و استخدام عقل را در این موارد، اشتباهی میدانستند که از ناحیه علما و اندیشوران گذشته سر زده است. در این فرآیند، شاخصههای عقل جزئی و استقرائی که تنها تجربهنگر است و برابر نتیجه استدلال در ارزشگذاری، ساکت است، به همه امور معرفتی بشر سرایت کرده و بشر تنها عقل را در انجام کارهای دنیا و ساماندهی زندگی روزمره به خدمت میگیرد و توقع از عقل تمییز خوب و بد و نیز حق و باطل را ندارد. در مکتب راسیونالیسم، خدمتگزاری عقل، یک سویه و تک بُعدی است؛ امّا در مکتب اسلام، عقل دوسویه و دو بُعدی عمل میکند؛ یعنی هم کارها و امور انسانها را سر و سامان میدهد و هم جهت کارها را از لحاظ خوب و بد برای بشر بازگو میکند. چنین میتوان نتیجه گرفت که اسلام، جایگاه واقعی عقل را حفظ کرده و در اقسام عقل ـ اعم از نظری، عملی، ابزاری و... ـ تعادل برقرار کرده است، نه اینکه توجه ویژهای به عقل ابزاری و تجربی کرده و از عقل نظری و عملی و... غافل باشد و یا بالعکس، بلکه عقل ابزاری که از آن به عقل معاش تعبیر میشود و در ارزشگذاری افعال خنثا است، همراه عقل نظری و عملی که معرفت در افکار و تمییز در افعال به انسان میدهند، در خدمت انسانها قرار میگیرند.
پیش از آنکه به موضوع عقل و پیشرفت و تکامل آن در دوران دولت مهدوی بپردازیم، اشاره کوتاهی به معنا و مفهوم عقل نظری و عملی و ابزاری، خواهیم داشت، تا در مقام تطبیق و ارزیابی، سریعتر به نتیجه رهنمون شویم.
1. عقل نظری
عقل نظری به نیرویی گفته میشود که در وجود انسان قرار داده شده و انسان به وسیله آن به دنبال کسب معرفت و شناخت میرود. به تعبیر دیگر، عقل نظری از مقوله علم و معرفت است و با «هست» و «نیست» و «بود» و «نبود» سر و کار دارد و به وسیله آن، جهان بینی و معرفت به مبدأ و معاد، حاصل میشود. [21]
2. عقل عملی
عقل عملی، مقابل عقل نظری است و موضوعات آن، غیر از موضوعات عقل نظری است. عقل عملی، درباره موضوعاتی بحث میکند که بر اساس اراده انسان شکل میگیرد؛ مانند «بایدها و نبایدهای مسائل اخلاقی»، «حقوق فردی و اجتماعی» و «مقررات و نظامهای بشری».
پس آنچه انسان از معلم و مبادی عالیه درک میکند و میپذیرد، به وسیله عقل نظری ادراک میکند و آنچه انسان انجام میدهد و در مادون اثر میگذارد، به واسطه عقل عملی است. جهتی که در اثر آن از مافوق، فیض را دریافت میدارد عقل نظری است و جهتی که فیضهای یافته را در مادون پیاده میکند، عقل عملی است. [22]
3. عقل ابزاری
عقل ابزاری، به معنای اتخاذ و انتخاب کارآمدترین وسیله و روش برای رسیدن به هدف است و نیز جهتگیری اصلی آن، تسلط آدمی بر طبیعت میباشد، فرانسیس بیکن با رویکرد بر این معنا در کتاب نو ارغنون گفت که دانایی، توانایی است. [23] ماکس وبر، رفتارهای انسان غربی را که متأثر از غلبه عقلانیت ابزاری است، کنشهای عقلانی معطوف به هدف میداند؛ یعنی رفتارهایی که متوجه هدفهای دنیایی قابل دسترس است، تکنولوژی، صنعت و بوروکراسی از آثار و نتایج عقلانیت ابزاری است. [24]
حکومت جهانی مهدوی و رشدیافتگی عقل
چنانچه از مفهومشناسی اقسام عقل به دست میآید، آثار عقل نظری، جهانشناسی، هستیشناسی، مبدأ و خداشناسی، معاد و فرجامشناسی،... است و آثار عقل عملی، رشد ایدئولوژی و باید و نبایدهای اخلاقی، تهذیب نفس و پرورش روح، عبادت و بندگی خدا است و آثار عقل ابزاری، رشد صنعت، تکنولوژی و تسلط بشر بر طبیعت و کیفیت بهرهوری از آن میباشد.
تفاوت اساسی و بارز که میان رُشد عقلانیت در دوران رنسانس و عقلانیت در دوران بعد از ظهور مطرح است به این است که عقلگرایی و عقلانیت در دوران مدرنیته، عقلانیت یکسویه بوده و تنها به فکر شناخت نوامیس طبیعت و تسلط بشر بر آن میباشد؛ یعنی تنها به عقلانیت ابزاری که در ارزشگذاری و تمییز خوب و بد، خنثا است، میپردازد. امّا عقلانیت بعد از ظهور، متعادل میباشد؛ یعنی کنار رُشد صنعت و تکنولوژی که محصول عقل ابزاری است، عقل نظری(جهان بینی) و عقل عملی (ایدئولوژی) نیز به تناسب آن، رشد و ترقی مییابد.
1. رشد عقل نظری
در بیان چگونگی رشد عقل نظری میان مردمان بعد از ظهور، باید چنین گفت: از آنجا که عقل نظری، از مقوله شناخت و علم است و نیز عامل جدائی حق از باطل شمرده میشود، بر این اساس هرگاه در جامعهای شناخت و معرفت به حقایق و هستی بیشتر باشد، نشان از رشد و تعالی عقل نظری مردم در آن جامعه میباشد.
البته میان حقایق و هستیها، عالیترین وجود و هستی، از آنِ خداوند متعال است؛ پس هرگاه عقل نظری مردم رشد کرد، خداشناسی و ماوراشناسی میان مردم بیشتر میشود؛ چنانکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید:
آگاه باشید! به راستی که خردمندترین مردم، بندهای است که پرودگارش را بشناسد و فرمانش برد. [25]
آنچه از روایات معصومین علیهم السلام دربارة زندگی مردم در دوران پس از ظهور و دوران نظام جهانی مهدوی برداشت میشود، این است که مردم، از نظر خداشناسی و توجه به خدا، در حد عالی قرار دارند. در واقع، همان رشد و تعالی عقل نظری، میانشان جاری است. در ذیل، برای تثبیت مطالب فوق، به روایاتی چند که به خداشناسی مردم عصرظهور اشاره دارد، میپردازیم.
امام رضا علیه السلام در تفسیر آیه شریفه 83 سوره آل عمران[26] فرمودند:
در حق قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف نازل شده است. چون ظهور کند، به کافران و مرتدان مشرق و مغرب، اسلام را عرضه میکند..... تا اینکه در شرق و غرب جهان، کسی باقی نباشد، جز معتقدان به یکتائی خدا. [27]
باز در روایت دیگری میفرماید:
خداوند، به دست او، زمین را از لوث کافران و منکران پاک میکند، زمین زیر پایش میپیچد و هر کار سخت و دشواری برای او آسان میشود. [28]
روشن است وقتی بساط کفر و انکار خدا از روی زمین برچیده شد، نقیض آن که همان خداشناسی و معرفت به خدا است، جای آن را پر میکند. این، همان تعریفی از رشدیافتگی عقل نظری است.
از امام باقر علیه السلام نیز روایتی به مضمون فوق نقل شده است:
روی زمین، نقطهای نمیماند، جز اینکه در آن، ندا میشود: «اشهد ان لا اله الا الله. [29]
از مجموع روایات فوق که به نوعی دورنمای زندگی انسانها در دوران حکومت جهانی مهدوی را ترسیم میکنند، به وضوح، رشد و تعالی عقلی نظری در میان آنها، آشکار میشود؛ همان عقلی که انسان را به حقایق و هستی آشنا کرده و به عالیترین حقیقت و وجود یعنی خداوند متعال معرفت میبخشد.
همچنین در اینباره روایات بسیاری از معصومان علیهم السلام نقل شده است که برخی از آنها به صورت صریح و برخی به صورت تلویح، به مسأله رشد عقل نظری مردم در آن دوران پرداختهاند که از باب نمونه به تعدادی از آنها اشاره شد و در ذیل به برخی دیگر از آنها خواهیم پرداخت.
امام باقر علیه السلام در روایتی به صراحت به موضوع رشد عقل نظری اشاره میفرماید:
هنگامی که قائم ما قیام کند، دستش را بر سر بندگان گذارد، تا خِردهای آنها بیشتر شده و فکرشان کامل گردد. [30]
از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است:
(به انسانهای دوران) بعد از ظهور آن اندازه حکمت داده میشود که زن در خانهاش براساس کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله قضاوت میکند. [31]
از روایت فوق، دو مطلب به صورت صریح برداشت میشود: نخست گسترش معرفت و حکمت و دوم، گسترش اسلام شناسی که میان همه مردم و سطوح مختلف آنها ـ اعم از زن و مرد، کوچک و بزرگ، و … ـ مطرح خواهد بود.
در نهج البلاغه از امیر المؤمنین علی علیه السلام پیرامون آینده بشریت و رشد حکمت در آن دوران، چنین نقل شده است:
بدانید آن کس از ما (حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف) که فتنههای آینده را در یابد، با چراغی روشنگر در آن، گام مینهد و بر همان سیره و روش صالحان (= پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام) رفتار میکند، تا گرهها را بگشاید، بردگان و ملتهای اسیر را آزاد کند …. سپس گروهی برای در هم کوبیدن فتنهها آماده میشوند و چونان شمشیرها صیقل میخورند. دیدههایشان با قرآن روشنایی گیرد، و در گوشهاشان تفسیر قرآن طنین افکند و در صبحگاهان و شامگاهان، جامهای حکمت سر میکشند. [32]
برای تبیین روایات فوق، لازم است ابتدا به مفهوم شناسی «حکمت» و بعد به اقسام حکمت و رابطه آن با عقل پرداخته شود. قرآن، در آیاتی چند به مقوله حکمت پرداخته و پیامبران و اولیای الهی را از کسانی میداند که به حکمت مزین بوده و نیز مسؤولیت تعلیم و ترویج حکمت میان مردم را عهدهدار بودهاند.
به حقیقت، ما به خاندان ابراهیم، کتاب و حکمت دادیم. [33]
خدا به هر کس که بخواهد، حکمت میبخشد و به هر کس حکمت داده شود، به یقین، خیری فراوان داده شده است. [34]
اوست آن کس که میان درس ناخواندگان فرستادهای از خودشان برانگیخت، تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان کند و به آنها کتاب و حکمت بیاموزد. [35]
در اینباره استاد آیتالله جوادی آملی چنین گفته است:
حکمت نظری درباره «هست»، «نیست» و «بود» و «نبود» حقایق جهان تکوین بحث میکند و نیز حکمت عملی دربارة باید و نباید اخلاقی، فقهی و حقوقی نشئه اعتبار بحث میکند. چون هر کدام صرفاً مطلبی علمیاند و طبق اصطلاح رایج، مُدرک آنها، عقل نظری است، ممکن است مؤمن و منافق هر دو به آنها راه یابند؛ لیکن چون منافق، فاقد عقل عملی است و به آنچه میداند، باور و ایمان ندارد و نیز طبق آنها عمل نمیکند، لذا ممکن است حکمت نظری و نیز حکمت عملی که هر دو دانش مخصوصیاند به قلب منافق راه یابند. امّا به دلیل نبود عقل عملی در منافق، حکمت نظری و عملی او منجر به ایمان نمیشود. [36]
بنابراین چنانکه بازگشت حکمت نظری و عملی به عقل نظری میباشد، پس رُشد و تکامل حکمت میان مردمان دوران بعد از ظهور، به معنای رُشد و تکامل عقل نظری آنها است.
2. رشد عقل عملی
بیتردید، از جمله تکامل و تعالی مردم در دوران بعد از ظهور، رشد عقلی ـ عملی در میان آنها است. چنانکه قبلاً بیان شد، عقل عملی با عقل نظری تفاوتهای بارزی دارند؛ زیرا عقل عملی از سنخ عمل و نیز عهدهدار تببین خوب و بد افعال و اعمال انسانها است؛ ولی عقل نظری از سنخ شناخت و نیز عهدهدار تبیین حق و باطل اشیا و حقایق خارجی میباشد.
از آنجا که عقل عملی، مربوط به افعال و کردار انسانها میباشد، افعالی نظیر عبادت، طاعت، عدالت و بهطور کلی اعمال نیک و پرهیز از اعمال زشت، از منظر آن، توجیهپذیر است. امام صادق علیه السلام در پاسخ به پرسشی از معنای عقل میفرماید:
عقل، آن چیزی است که به وسیله آن، خدای رحمان عبادت شود و بهشت، به دست آید. [37]
از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده است که: خردمندترین شما، فرمانبردارترین شما (از خدا) است. [38]
به صورت عکس نقیض، برای روایات فوق، میتوان آیة شریف ذیل را مطرح کرد:
و چه کسی ـ جز آنکه به سبک مغزی گراید ـ از آیین ابراهیم روی برمیتابد؟[39]
زیرا، در آیات و روایات بسیاری، عبادت و بندگی حق و اعمال شایسته انسانها از منظر عقل توجیه شده است که عکس نقیض آن، بدین صورت جلوه میکند: هر کسی از عبادت و بندگی حق و اعمال شایسته (عن ملة ابراهیم) رویگردان باشد، از نعمت عقل، بیبهره (سفیه و کمعقل و یا بیعقل) است؛ پس هر چه در یک جامعه انسانی، کارهای خوب و اعمال شایسته، عبادات و بندگی خدا، عدالت و احسان و محو ظلم، ستم، تبعیض و نابرابری، بیشتر نمود یا بد، نشان از ترقی و رشد عقل عملی در آن جامعه است.
با عنایت به مطالب فوق، وقتی به کمک روایات معصومان علیهم السلام، به زندگی مردمان دوران نظام مقدس مهدوی مینگریم، میبینیم مقولههای مثبت، نظیر عبادات، بندگی حق، کارهای خوب، اعمال شایسته، عدالت، اضمحلال ظلم و ستم و غیره در آن جامعه رونق مییابد؛ پس به این نکته رهمنون میشویم که عقل عملی در آن جامعه رشد و ترقی پیدا کرده است. در ذیل، به مواردی که نشان دهندة رشدیافتگی عقل عملی است، خواهیم پرداخت.
أ. ایمان
ایمان، یکی از مصادیق عقل عملی است، رشد ایمان و اعتقاد مردم به خدا در دوران بعد از ظهور، نشان از رشد عقل عملی آنها است.
چنانکه در توقیع شریفی که از ناحیه مقدسه صادر شده است، امام زمان علیه السلام میفرماید:
.. آن روز (پس از ظهور)روی زمین به جز مؤمنی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده است، کسی نمیماند. [40]
امام صادق علیه السلام میفرماید:
مذاهب دیگر را از بین میبرد؛ پس در زمین چیزی جز دین خالص نمیماند. [41]
ب. عبادت
از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است.
(در دوران حکومت مهدی) زنا، شرابخواری و ربا خواری از بین میرود. مردم به عبادت و اطاعت روی میآورند. امانتها را به خوبی رعایت میکنند. اشرار مردم نابود میشوند و افراد صالح باقی میمانند. [42]
باز از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده است:
و همه مردم به اطاعت و عبادت خداوند گرویده، در اجرای احکام دیانت میکوشند. [43]
ج. عدالت
از شاخصههای مهمی که از رشدیافتگی عقل عملی میان بشر و جوامع بشری حکایت میکند، مقوله عدالت است. در دوران حکومت جهانی مهدوی، این مهم در ابعاد مختلف و نیز در سطوح گوناگون جامعه توسط آن منجی آسمانی پیاده شده و مردم برای اولین بار، اجرای عدالت فراگیر را در جامعه تجربه میکنند. از امیر المؤمنین علی علیه السلام چنین نقل شده است:
او، همان خورشیدی است که از مغرب طلوع خواهد کرد. میان رکن و مقام ظاهر میشود و میزان عدالت را میگسترد. (پس از آن، ) دیگر کسی به کسی ستم نمیکند. [44]
د. اعتقاد به خدا
از امام باقر علیه السلام نقل شده است:
(در دوران ظهور) روی زمین جایی نمیماند جز اینکه در آن به یگانگی خدا و رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اقرار میشود. [45]
ه. دوری از گناه
هرچه اعتقاد و ایمان و به تعبیر دیگر، عقل عملی مردم بیشتر باشد، معصیت و گناه، میان آنها کمتر خواهد بود؛ پس هر آنچه گناه و معصیت میان مردم کمتر باشد نشان از تعالی عقل عملی میان آنها است. در این خصوص، برخی روایات به بیان محو معصیت و گناه در دوران بعد از ظهور پرداخته که نتیجه آن، رشد عقل عملی میان مردمان بعد از ظهور است. در اینباره امام صادق علیه السلام در پاسخ یکی از اصحابش چنین فرموده است:
سبحان الله ! مگر نمیخواهید خدای تبارک و تعالی حق و عدل را در شهرها ظاهر سازد و همگان را به یک کلمه گرد آورد و دلهای پراکنده و پریشان را الفت عطا کند؟ و مردم در روی زمین خدا را نافرمانی نکنند؟[46]
مصادیق فوق، نمونههایی از رشدیابی عقل عملی در دوران حکومت مهدوی است. علاوه بر آنها موارد بسیاری وجود دارد که به صورت اجمال عبارتند از: آزادی[47]، صمیمیت میان مردم[48]، امنیت[49]، آبادی و عمران[50]، عزت و بزرگواری[51]، وحدت[52]، برکات و خیرات[53]، پاکدامنی و دوری از معصیت[54] ، توجه به قرآن[55]، معرفت و شناخت فراگیر و.... اینها از مواردی است که از شاخصههای بارز دوران حکومت جهانی مهدوی برشمرده میشوند. با رویکرد کلی میتوان چنین نتیجه گرفت که وقتی جامعهای به موارد فوق، آراسته باشد، مردمان آن جامعه از لحاظ عقل عملی دارای رشد کافی هستند.
3. عقل ابزاری
چنانکه پیشتر بیان شد، عقل ابزاری که در روایات، به عقل معاش تعبیر شده است، برای ساماندهی امور دنیا به کار گرفته میشود. گستره نفوذ آن، طبیعت و امور طبیعی میباشد و با کشف رموز طبیعت، دست بشر را در استفاده بیشتر از طبیعت باز میکند. پیشرفت صنعت، تکنولوژی و عمران و آبادی زمین، از ثمراتی است که از ناحیه عقل ابزاری حاصل میشود. در این باره روایات بسیاری در منابع حدیثی آمده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
امیر مؤمنان علیه السلام میفرماید:
ـ برترین مردم در عقل، بهترین آنها است در تقدیر و برنامهریزی معاش خود. [56]
ـ بهترین دلیل بر زیادتی عقل، حسن تدبیر است. [57]
ـ عقل، تو را به امر سودمندتر فرمان میدهد. [58]
ـ عقل، گمانهزنی درست و شناخت آینده بر اساس گذشته است. [59]
ـ مرز عقل، عاقبت اندیشی است. [60]
البته عقل ابزاری یا عقل معاش در اسلام با دیدگاه برخی از اندیشوران غربی که تجددگرا هستند، نظیر دکارت و هیوم، تفاوتی اساسی دارد، زیرا عقل ابزاری بر اساس دیدگاه تجددگرایان، به مثابه ابزاری است برای رسیدن به امیال و خواستههای نفسانی، اما عقل معاش و ابزاری از دیدگاه اسلام، عقلی است که در خدمت عقل نظری و عملی قرار گرفته و انسان را در امور مادی مساعدت میکند، تا انسان بدون دغدغههای مادی در ارتقای عقل نظری و عملی که همان خداشناسی و عبودیت است کوشا باشد؛ از همین رو امیرمؤمنان علی علیه السلام برای نشان دادن همسویی میان عقل ابزاری با عقل نظری و عملی میفرماید:
برترین مردم در عقل، کسانی هستند که بهتر از دیگران در معاش خود تدبیر و برنامهریزی میکنند و بیش از دیگران به اصلاح معاد و آخرتشان اهتمام میورزند. [61]
اما در دوران حکومت جهانی مهدوی، پیشرفت صنعت، تکنولوژی و عمران و آبادیای که در جامعه بشری رخ میدهد همه، در راستای همین موضوع توجیه شده و نشان از رشدیافتگی عقل ابزاری میباشد.
امام صادق علیه السلام فرموده است:
شخص مؤمن در زمان قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف اگر در مشرق باشد و برادر او در مغرب، از مشرق او را در مغرب میبیند و اگر در مغرب باشد و برادرش در مشرق، او را میبیند. [62]
از امام باقر علیه السلام نقل شده است:
هنگامی که قائم ما قیام کند، دست شریفش را بر سر بندگان گذارد و خردهای آنها را گرد آورد و فکرهاشان را کامل کند و خداوند، بر وسعت بینایی و شنوایی آنها میافزاید و میان قائم و آنها مانع و سدی نمیماند. هر وقت قائم بخواهد با آنها سخن بگوید، آنها هر کجا باشند، میشنوند و آنها هر کجا که هستند، نگاه میکنند و او را در اقامتگاه خود میبینند. [63]
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است:
در دولت او، مردم آنچنان در رفاه و آسایش به سر میبرند که هرگز نظیر آن دیده نشده است. مال به قدری فراوان میشود که هر کس نزد او بیاید، اموال فراوانی زیر پایش میریزد. [64]
باز فرموده است:
آن هنگام، زمین، گنجینههای خود را برای او آشکار میکند و برکتهایش را بیرون میفرستد. دیگر انسان، برای صدقه و بخشش محلی پیدا نمیکند؛ زیرا بینیازی، همة مؤمنان را فرا گرفته است. [65]
موارد فوق حکایت از رشد شاخصههای عقل ابزاری در دوران حکومت جهانی دارد که علاوه بر موارد ذکر شده، موارد دیگری نیز در روایات آمده است که برای رعایت اختصار از ذکر آنها صرف نظر میکنیم.
نتیجه و ارزیابی
در انتهای نوشتار، با توجه به مفهومشناسی عقلانیتِ رنسانس و عقلانیت دینی و نیز با عنایت به آثار و پیامدهایی که از ناحیه آن دو، متوجه بشر و جوامع بشری میشود، به مقایسه و ارزیابی آنها میپردازیم.
ابتدا شاید بتوان چنین ادعا کرد که عقلانیت رنسانس، با عقلانیت دینی تفاوتهای ماهوی ندارند؛ زیرا عقلانیت ابزاری که در راسیونالیسم مطرح بوده و غایت آن، ساماندهی دنیا میباشد، در عقلانیت دینی (که از آن، به عقل معاش یاد میشود) نیز مطرح بوده و نمود و بروز کامل آن در دوران حکومت واحد جهانی دیده میشود؛ امّا تفاوتهایی که میان عقلانیتِ رنسانس با عقلانیت دوران ظهور مطرح است را میتوان از دو طریق «کم» و « کیف» چنین مطرح کرد :
أ. تفاوتهای کمی
عقلانیت ابزاری یا عقل معاش که در قالبِ علم، صنعت و تکنولوژی نمود مییابد، در دوران طلایی ظهور و تشکیل حکومت واحد جهانی، مراتب عالی و کاملش در خدمت رفاه و آسایش بشر قرار میگیرد. در اینباره امام صادق علیه السلام که در مقام مقایسه میان قبل و بعد از ظهور از لحاظ رُشد علم بوده، نسبت آن دو را 5/12 برابر معرفی کرده است.
علم، از 27 حرف تشکیل میشود. تمام آنچه پیامبران آوردهاند، دو حرف است و بشر، بیش از این دو حرف تاکنون نشناختهاند. آنگاه که قائم قیام کند، 25 حرف دیگر را آشکار سازد، و میان مردم بگستراند و آن دو حرف را به آنها ضمیمه سازد، تا 27 حرف را گسترش داده باشد. [66]
پس میان دوران بعد از ظهور با عقلگرایی در عصر رنسانس از لحاظ رشد کمی معرفت تفاوت و فاصله به حدی است که نمیتوان میان آن دو واژه مقایسه و تطبیق را به کار برد.
ب. تفاوتهای کیفی
چنانکه پیشتر بیان شد، عقلانیت ابزاری که در رنسانس مطرح است، یک سویه است و تنها به امور دنیایی و زندگی بشر نظر دارد و هدف آن، مسلط کردن بشر بر سرنوشت طبیعت و استفاده تمام عیار از منابع طبیعی است و از آنجا که عقل نظری و عملی او را همراهی نمیکنند، از لحاظ شناختاری و تمیز خوب و بد و نیز حق و باطل محروم میباشد؛ از این رو وقتی دست بشر به طبیعت و منافع طبیعت باز میشود، سر از تخریب و اضمحلال طبیعت در میآورد و پیامدهای منفی آن، همانا به هم خوردن اکوسیستم جهان و بروز فاجعه ال ینو[67] و گرم شدن زمین و پاره شدن لایه اُزن میباشد که در نهایت، زمین را برای ساکنان آن، ناامن و غیر قابل سکونت مینماید.
امّا در دوران طلایی ظهور، رُشد عقل ابزاری متوازن بوده و کنار آن عقل ارزشگرا و معرفتآور؛ یعنی عقل نظری و عملی، دوشادوش عقل ابزاری رشد کرده و آثار و ثمره آن، استفاده کامل و صحیح بشر از طبیعت و منافع طبیعی میباشد و دیگر از ناهنجاریهای زیستمحیطی و تخریب زمین خبری نیست. اکنون به یک نمونه از هنجارهای زیست محیطی در روزگار سبز مهدوی اشاره میکنیم. چنانکه امام صادق علیه السلام فرموده است:
جهان، با پیاده شدن عدالت، خرّم شود. آسمان، بارانهایش را فرو ریزد. درختان، میوههای خود را آشکار میسازد. زمین، گیاهان خود را بیرون میفرستد و برای ساکنان خود، آرایش میکند. [68]
روایت فوق که از سخنان امام صادق علیه السلام در وصف دوران حکومت جهانی مهدوی است، یکی از روایتهایی است که جهان بعد از ظهور را ترسیم کرده است. نیز در برخی روایات به بارانهای پی در پی و پربرکت اشاره شده است[69].
وقتی فرود آمدن بارانهای پربرکت و پی در پی و نیز آراستگی زمین به سرسبزی و خرمی و همچنین فراوانی گیاهان و میوهها و... را کنار هم قرار میدهیم، به این نتیجه میرسیم که جهانِ بعد از ظهور، جهانی است که در آن، نظم و انتظام محیطی برقرار بوده و از اختلال آب و هوایی و به هم خوردن اکوسیستم و ناامنیهای زیستمحیطی خبری نیست.
پی نوشت:
[1]. مجله تخصصی کلام اسلامی، مؤسسه تحقیقات و تعلیماتی امام صادق علیه السلام، شماره 39، ص 103.
[2]. اهل ذوق، بر این باورند که در طبیعت، قصد و غایات الهی مندرج است؛ ولی به درستی معتقدند که این غایات، نباید در توصیف علمی نقش داشته باشد. ایان، باربور، علم و دین، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، 1379ش، چاپ سوم، ص 61.
[3]. همان، ص 74.
[4]. مجله تخصصی کلام اسلامی، شماره 39، ص 106.
1. محمد حسین طباطبایی، المیزان، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ج 6، ص 260.
2. (کذلک یُبَّیّنُ الله لکم آیاته لعلکم تعقلون)؛ بقره (2): 242.
[7]. (إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ)؛ آل عمران(3): 190.
[8]. (کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّأُوْلِی النُّهَی)؛ طه(20): 56.
[9]. محمد حسین طباطبائی، پیشین، ج2، ص251.
[10]. «ان الله تبارک و تعالی بَشَّرَ اهل العقل و الفهم فی کتابه فقال: (فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ)؛ (زمر (39): 18)؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، ج1، ص132.
[11]. ق(50): 37.
[12]. لقمان(31): 12.
[13]. محمد کلینی، اصول کافی، کتاب عقل و جهل، بیروت، دارالکتب الاسلامیة، چاپ سوم، ج 1، ح 12، ص 18.
[14]. تلخیص شده از: آیت الله عبدالله جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، قم، مرکز نشر فرهنگی رجا، 1372ش، ص 190.
[15]. «ما قَسَمَ الله للعباد شیئاً افضل من العقل»؛ محمد کلینی، پیشین، ج 1، ص 11.
[16]. «استرشدوا العقل تَرشُدُوا وَ لا تَعصُوُه فَتَندَمُوا»؛ نوری طبرسی، مستدرک الوسایل، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ دوم، ج 11، ص 207.
[17]. «کفاک من عقلک ما أوضح لک سبیل غیک من رشدک»؛ نهج البلاغه، تحقیق از شیخ محمد عبده، بیروت، دارالمعرفه، ج 4، ص 99.
[18]. عبدالله جوادی آملی، حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه، چاپ اسراء، ص 15.
[19]. عبدالحسین خسروپناه ، کلام جدید، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1379ش، ص 65.
[20]. سید حسین نصر، نیاز به علم مقدس، ص 292.
[21]. ملا هادی سبزواری، شرح منظومه، ص 305، حاشیه؛ عبدالله جوادی آملی، پیشین، ص 15.
[22]. عبدالله جوادی آملی، پیشین، ص 37.
[23]. محمدعلی فروغی، سیر حکمت در اروپا، انتشارات زوار، ص123.
[24]. سایت شبکه خبر دانشجو، مقاله از حمید پارسانیا، www. com. ir.
[25]. «الا و ان اعقل الناس عبد عرف ربه فاطاعه»؛ حسن دیلمی، اعلام الدین، بیروت، مؤسسة الوفاء، ج15، ص337.
[26]. (وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا)؛ آل عمران (3): 83.
[27]. «انزلت فی القائم علیه السلام اذا خرج فی اهل الردة و الکفار فی شرق الارض و غربها فعرض علیهم الاسلام… حتی لا یبقی فی المشارق و المغارب احد الا وحد الله»؛ علامه مجلسی، پیشین، ج 53، ص 238؛ سید مصطفی کاظمی، بشاره الاسلام، تهران، مکتبة النینوا الحدیثیة، ص 230.
[28]. «یطهر الله به الارض من اهل الکفر و الجحود. و تطوی له الارض و یذل کل صعب»؛ علی حایری یزدی، الزام الناصب، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ص68.
[29]. «و لا یبقی ارض الا نودی فیها شهادة ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمداً رسول الله»؛ علی محمد علی دخیل، الامام المهدی، بیروت، دارالمرتضی، چاپ دوم، ص 34.
[30]. «اذا قام قائمنا وضع یده علی رؤوس العباد فجمع بها عقولهم و کملت بها احلامهم»؛ محمد صدوق، کمال الدین و تمام النعمه ، موسسه نشر اسلامی، ج2، ص 675
[31]. «وتؤتون الحکمه فی زمانه حتی أن المراه لتقضی فی بیتها بکتاب الله تعالی و سنة رسول الله»؛ محمد نعمانی، غیبت نعمانی، تهران، مکتبة الاسلامیة، 1363ش، ص238.
[32]. «الا و ان من ادرکها منا یسری فیها بسراج منیر و یحذوا فیها علی مثال الصالحین لیحل فیها ربقاً و یعتق فیها رقاً ثم لیشحذن فیها قوم شحذ القین النصل تجلی بالتنزیل ابصارهم و یرمی بالتفسیر فی مسامعهم و یغبقون کاس الحکمه بعد الصبوح»؛ نهج البلاغه، خطبه150.
[33]. (فَقَدْ آتَیْنَآ آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ؛ نساء) (4): 54.
[34]. (یُؤتِی الْحِکْمَةَ مَن یَشَاء وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا)؛ بقره (2): 269.
[35]. (هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمة)؛ جمعه(62): 2.
[36]. عبدا... جوادی آملی، پیشین، ص 15.
[37]. «ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»؛ محمد کلینی، پیشین، ج1، ص 11.
[38]. «اعقلکم اطوعکم»؛ عبد الواحد آمدی، غرر الحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ح382.
[39]. (وَمَن یَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ)؛ بقره (2): 130.
[40]. «…فیومئذٍ لا یبقی علی وجه الارض الا مومن قد اخلص قلبه للایمان»؛ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 53، ص 104.
[41]. «یرفع المذاهب من الارض فلا یبقی الا الدین الخالص»؛ سیدمصطفی کاظمی، پیشین، ص 287.
[42]. «و یذهب الزنی و شرب الخمر و یذهب الربا و یقبل الناس علی العبادات و تؤدی الامانات، و تهلک الاشرار و تبقی الاخیار»؛ علی ابن طاووس، الملاحم و الفتن، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ص54.
[43]. «و تعکف الناس علی الطاعه و الخشوع و الدیانه»؛ لطف الله صافی، منتخب الاثر، قم، موسسه السیده المعصومه، چاپ اول، 1419ق، ص 474.
[44]. «هو الشمس الطالعه من مغربها، یظهر عند الرکن و المقام فیطهر الارض و یضع میزان العدل فلا یظلم احد احداً»؛ علی حایری یزدی، پیشین، ص 180.
[45]. «و لا یبقی ارض الّا نودی فیها شهاده ان لا اله الّا الله وحده لا شریک له و ان محمداً رسول الله»؛ علیمحمد، علی دخیل، پیشین، ص 32.
[46]. «سبحان الله اما تحبون ان یظهرالله تبارک و تعالی الحق و العدل فی البلاد و یجمع الله الکلمه، و یؤلّف الله بین قلوب المختلفه و لایعصون الله عز و جلّ فی ارضه»؛ محمد کلینی، پیشین، ج 1، ص 333؛ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 52، ص 127.
[47]. محمدباقر مجلسی، پیشین، ج53، ص115.
[48]. محمد مفید، اختصاص، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ص 24.
[49]. محمدباقر مجلسی، پیشین، ج52، ص316؛ لطفا... صافی، پیشین، ص474.
[50]. حافظ سلیمان القندوزی، ینابیع الموده، قم، منشورات الشریف الرضی، چاپ دوم، ج3، ص78.
[51]. علیابن طاووس، پیشین، ص 108.
[52]. سلیمان کامل، روزگار رهائی، تهران، نشر آفاق، ترجمه علی اکبر مهدیپور، چاپ سوم، ج1، ص500.
[53]. محمد نعمانی، پیشین، ص124؛ سیدمصطفی کاظمی، پیشین، ص 243.
[54]. محمد کلینی، پیشین، ج 1، ص333؛ بحارالانوار، ج52، ص 127.
[55]. حافظ سلیمانی قندوزی، ینابیع الموده، قم، منشورات الشریف الرضی، چاپ دوم، ج3، ص 94.
[56]. عبدالواحد آمدی، پیشین، ج2، ص422.
[57]. همان، ج2، ص429.
[58]. ابو سعید آبی، نثر الدرر، مصر، مرکز تحقیق التراث، ج1، ص285.
[59]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج2، ص331.
[60]. عبدالواحد آمدی، پیشین، ج3، ص404، ح4901.
[61]. همان، ج2، ص472، ح3340.
[62]. «ان المؤمن فی زمان القائم، و هو فی المشرق، لیری اخاه الذی هو فی المغرب، و کذا الذی فی مغرب یری اخاه فی المشرق»؛ سیدمصطفی کاظمی، پیشین، ص254؛ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 52، ص 391.
[63]. «اذا قام قائمنا وضع یده علی رؤوس العباد فجمع به عقولهم و کملت به احلامهم، ثم مدَّ الله فی ابصارهم و اسماعهم حتّی لایکون بینهم و بین القائم حجاب برید یکلمهم فیسمعون، و ینظرون الیه و هو فی مکانه»؛ محمد نعمانی، پیشین، ص 4.
[64]. «تنعم امتی فی دنیاه نعیماً لم تنعم مثله قط، البرّ منهم و الفاجر و المال کدوس، یاتیه الرّجل فیحثوا له»؛ علی اربلی، کشف الغمه، بیروت، دارالاضواء، ج 3، ص 263؛ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 51، ص 76.
[65]. «فحینئذٍ تظهر الارض له کنوزها، و تبدی برکاتها، حتّی لا یجد الرجل منکم موضعاً لصدقته و لا لبره بشمول الغنی جمیع المؤمنین»؛ علی حایری یزدی، پیشین، ص 139.