دین و مذهب

ویژگی های رهبری در قران

**نوشته شده توسط محمدابراهیم شفق/فوق لیسانس علوم قرآن و تفسیر/فصلنامه سخن صبا/شماره دوم/1390**. **ارسال شده در** دین و مذهب

چکیده

مقاله پیش رو، با موضوع « دانش تخصّصیِ رهبری و تبلیغ در قرآن و سنّت» جایگاه دانش در هردو حوزه رهبری و تبلیغ دین را با دلایل قرآنی و روایی در حد وسع خود، مورد بررسی و تحقیق قرار داده، لزوم تخصصی شدن دانش کاربردی در هردو حوزه رهبری و تبلیغ دین را، از ادله نامبرده استنباط كرده و تأکید ادله و به ویژه تأکید ادله روایی بر اعلمیت، افقهیت و ضرورت بهره مندی از دانش های تخصصی- کاربردی در مسایل مرتبط به هردو حوزه را به روشنی تبیین نموده است. طبیعی است که در صورت احراز پست و مقام رهبری، بهره مندی از ویژگی دانش کاربردی و تخصصی تبلیغ دین، به عنوان مهم ترین پشتوانه آن، اهمیت فوق العاده می یابد. قلمرو دانش رهبری و تبلیغ، حوزه های چهارگانه فقهی، سیاسی، مدیریتی و تبلیغی، را تحت پوشش قرار می دهد که به طور گذرا در این مجال به آن پرداخته شده است و در پایان، نکاتی هم به عنوان نتیجه گیری تحقیق آورده شده است.

واژگان کلیدی: دانش، رهبری، تبلیغ، قرآن، سنت، فقه، سیاست، مدیریت، تخصص .

 

دانش تخصّصیِ رهبری و تبلیغ در قرآن و سنّت

قسمت اول - دانش رهبری و تبلیغ در قرآن

مقدمه

از یک سو، زندگی انسانی- با نگاه فلسفی- همانگونه که با وجود تلازم دارد، با علم و دانایی نیز پیوند ناگسستنی دارد و به همین دلیل، یکی از جهات برتری زندگی انسان بر دیگر حیوانات را می توان عقل، دانایی و امکان توسعه دامنه ای دانش او در زمینه های گوناگون طبیعت، طب، اقتصاد، سیاست، مدیریت و...، نام برد، از سوی دیگر، بر اساس مبانی توحیدی همانطورکه زندگی و حیات تمام موجودات جمادی، نباتی، حیوانی و انسانی از خداوند متعال سرچشمه می گیرد، علم، معرفت و دانش موجودات و از جمله انسان نیز، در حقیقت شعاعی از علم مطلق خداوند است که آیات فراوانی در قرآن کریم، به روشنی مؤید این موضوع است و به عنوان نمونه آیات زیر را مرور می نماییم:

وَسِِعَ رَبِّی كُلَّ شَیْ‏ءٍ عِلْماً. وَ مَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا. وَ عُلِّمْتُمْ مَالَمْ تَعْلَمُوا (انعام/ 91 و80 ، 59) دیگر آیاتی که به اصالت علم خداوند متعال در آن ها تأکید شده است: (اسراء/ 85، طه/ 110، طلاق/ 12، احزاب/ 54، بقره/ 129 و 115، 32، 31، حدید/ 3، فاطر/ 38، بقره/ 115، حشر/ 22، الرحمن/ 2 و 1، علق/ 4، یوسف/ 76 و نمل/ 16). با توجه به کاربرد واژگان «عِلم، یَعلَم، عَلَّمَ، عَلِیم و عالِم» در این مجموعه آیات و آیات مشابه، نسبت آن ها به خداوند متعال و تعدد موارد کاربرد آن ها در قرآن کریم، عمومیت، اطلاق، فراگیری و اصالت علم الهی از یکسو, محدودیت وابستگی و فرعی بودن دانش های سایر موجودات و انسان از سوی دیگر، به خوبی از این آیات قابل درک است و نیز در اندیشه سیاسی افلاطونی و ارسطویی نیز، علم و دانش از ویژگی های پایه در اداره و رهبری جامعه به شمار آمده است، تا جای که به اصطلاح او زمامدار یا باید فیلسوف و حکیم باشد و یا باید فلسفه و حکمت را بخواند تا بتواند جامعه را به سمت کمال و عزت رهبری کند.

با توجه به نکات فوق، می توان نتیجه گرفت که علم و دانش در اداره ابعاد مختلف زندگی فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... انسان، جایگاه بلند و نقش اساسی دارد. بنا بر این, کسی که پیشگامی، رهبری، مدیریت، ارشاد و تبلیغ گروه، جامعه و یا کشوری را عهده دار می شود، باید داناتر و اعلم از دیگران در مسائل مختلف دینی، اجتماعی، بین المللی و... باشد، تا بتواند پیروان خود را در جهت دهی سالم به سوی کمال، سعادت و بالندگی های مادی و معنوی رهنمون گردد.

مفاهیم و کلیات

لازم است در قدم نخست, واژگان علم، رهبری، تبلیغ، قرآن و سنت را مفهوم شناسی کرده، پس رابطه رهبری با دانش و تبلیغ و نکات کلیدی در تبلیغ دینی و رهبری را روشن خواهیم کرد:

الف) علم

مصطفوی: «...أنّ الأصل الواحد فی المادّه: هو الحضور و الإحاطه علی شی‏ء، و الإحاطه یختلف باختلاف القوی و الحدود، ففی كلٍّ بحسبه. و إن كان العلم مقارنا بالتمییز و إدراك الخصوصیّات: فمعرفه. و إذا وصل العلم الی حدِّ الطُّمأنینه و السكون: فیقین»؛ معنای علم (Science)، حضور و احاطه است و احاطه بر اساس قوت، ضعف و حدود، بر حسب موارد متفاوت است. اگر علم مقارن به تمییز و درک ویژگی های اشیاء باشد، معرفت و هرگاه علم به حد اطمینان و سکون قلبی رسید، یقین است. (مصطفوی، 1368، ج‏8 ، ص206) البته برخی لغت شناسان معتقد اند که علم به معنای یقین، دو مفعولی و علم به معنای معرفت یک مفعولی است. (راغب، 1418، ص580 و فیُّومی، 1425، ص427)

در اصطلاح فلسفه و منطق علم (Knowledge، science، nderstanding: تهانوی، 1996م، جزء2، ص1219. Connaissance: خوانساری، 1374، ج1، ص3) به نیروی درک کننده مفاهیم کلی «قوّه ناطقه»، صور عقلی اشیاء و به عنوان فصل جداکننده انسان از سایر جانداران تعریف شده است (تجلیل، 1366، ص340 و ملا عبدالله، 1363، ص29)، برخی علم را مانند لذّت، گرسنگی و اَلَم از کیفیات وجدانی و نفسانی دانسته که هرکس آن را به وضوح در خود می یابد و بعضی هم آن را به دلیل مشکل دور، غیر قابل تعریف دانسته اند. (خوانساری، پیشین، ص3) بنا براین, علم در اصطلاح منطق و فلسفه، همان صورت عقلی یا نیروی درک کننده کلیات است که موجب پیدایش صورت ها در ذهن عالِم می شود و" فرق عالِم و جاهل نیز در همین است که در آئینه ذهن عالِم صوری به وجود آمده که ذهن جاهل فاقد آن ها است". (خوانساری، پیشین، ص4)

در اصطلاح قرآن کریم، علم در آیات متعددی، در مقابل جهل و به معنای دانایی و بصیرت استعمال شده است و از نگاه ارزشی، قرآن علم را منشأ ایمان (آل عمران/ 18 و 7، نساء/ 62، نبأ/ 6 و یوسف/ 76) ، موجب امتنان بر انبیاء (دخان/ 33، اعراف/ 91 و 52، بقره/ 247 و 239 و آل عمران/ 164 و 48) و بالا رفتن درجات انسان ها (مجادله/ 11) دانسته و به عنوان بالا ترین حجت نزد خداوند (یونس/ 68، بقره/ 80، اعراف/ 33، جاثیه/ 24، نجم/ 28 و... ) از آن یاد نموده است که پایین تر از آن درمحکمه عدل الهی قابل قبول و پذیرش نیست.

با توجه به مفهوم لغوی، اصطلاحی و کاربرد قرآنی واژه «علم» (تجلیل؛ پشین: علم و مشتقاتش در قرآن 785 بار آمده است)، رهبری جامعه اسلامی باید دانش و احاطه علمی کامل تر و معرفت بیشتر از دیگران، هم بر احکام دینی و موضوعات آن ها و هم بر مسائل، مشکلات جامعه و راهکارهای منطقی و معقول سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، اعتقادی و اخلاقی آن ها داشته باشد؛ بلکه بر اساس غالب دلایل روایی باید اعلم، افقه و فهیم تر از دیگران باشد؛ زیرا در صورت تساوی سطح آگاهی و تخصص رهبر با پیروان، مشکل تعدد و تزاحم رهبری پیش خواهد آمد و نیز اصلاح و رشد همه جانبه جامعه به کندی پیش خواهد رفت و در نتیجه عقب ماندگی های گوناگون دینی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و... جامعه را درپی خواهد داشت و در تبلیغ دینی نیز بهره مندی از دانش بیشتر و تخصصی تر در میزان تأثیر گذاری بر مخاطبین و فضای عمومی جامعه، اهمیت ویژه دارد.

ب) رهبری

معادل واژه «رهبری» (Leadership) كلمه «امامت» (Imamat یا Imamate) ، در متون لغوی و قرآن استعمال شده و در تعریف آن گفته اند: «الإمامه‍‍ُ بالکسر: الرئاسه العامه علی جمیعِ النّاس و الخلافه و منصب الإمام» (الخدری الشرتونی، جزء الاول، ص19، ابن منظور، ج1، ص213، مجمع اللّْغهْ العربیهُ، الجزء الاوّل، ص487، رئیس و همکاران، الجزء الاول، ص27 و طریحی، 1375، ج6، ص15)؛ إِمامت (باهمزه مكسوره) ریاست عامه بر مسلمین یا بر جمیع مردم، خلافت و منصب امام است. در فرهنگ نامه های فارسی واژه «رهبری» به معانی: «راهنمایی، راهبری، دلالت، هدایت، و راه نشان دهنده دیگران» (دانشگر، 1381، ص356، عمید، 1365، ج2، ص1277 و دهخدا، 1347، ج8 ، ص111826و12437) گفته شده است.

در اصطلاح علوم اجتماعی برای واژه «رهبری» تعاریف متعددی ارائه شده است که علی رغم توسعه دامنه ای رهبری در علوم، فنون و زمینه‌های مختلف، دارای مفهوم مشترک است، مثلاً رهبری سازمان یک اصطلاح در علم مدیریت، رهبری سیاسی یک اصطلاح در علوم سیاسی و... می باشد. تمام تعاریف اصطلاحی را می توان چنین خلاصه کرد: «رهبری؛ قدرت تأثیر گذاری بر پیروان به نحوی که بر اساس میل و خواسته خود جهت تحقق اهداف در موقعیت های گوناگون حرکت کنند و رهبر کسی است که بتواند با این شیوه افراد را به کار گیرد» (نبوی، 1386، ص132) و نیز: «رهبری؛ توانایی هدایت و ترغیب دیگران به کوشش مشتاقانه در جهت کسب اهداف مشترک و گروهی و فرایند هدایت و اعمال نفوذ بر فعالیتهای گروه، اعضای سازمان یا جامعه است» (حسین اُف، 1386، ص3 و «رهبری در اسلام» جستجوگر انترنتی گوگل. سایر تعاریف: نبوی؛ پشین، ص132- 131) در فقه سیاسی اسلام, از این مقام به «وِلایت فقیه» تعبیر شده است. چنین تعریفی سه کاربرد مهم دارد: نخست؛ رهبری در رابطه با زیر دستان یا پیروان مطرح می شود؛ چون پیروان باید دستورات رهبری را بپذیرند، درصدد تعیین مقام و منزلت وی برآیند و در نتیجه فرآیند رهبری را امکان پذیر سازند، همه ویژگیها و خصوصیات رهبری بدون وجود پیرو به هیچ، تبدیل خواهد شد. دوم؛ رهبری مستلزم توزیع نابرابر قدرت بین رهبر و پیروان می شود اگر چه آن ها بدون قدرت نیستند و می توانند فعالیتهای جمعی را از راههای متعدد شکل دهند ولی تردیدی نیست که معمولاً قدرت رهبری بسی بیشتر است. سوم؛ توانایی رهبری در بکارگیری شکلهای مختلف قدرت برای اعمال نفوذ در رفتار پیروان از راههای گوناگون ممکن است.

بنا براین, بصیرت سیاسی، تدبیر خردمندانه امور و درک واقع ‌بینانه از واقعیت‌های اجتماعی و بین المللی از ضرورت های اساسی رهبری سیاسی در اسلام است چنانکه در یکی از بندهای اصل ۱۰۹ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، از جمله ویژگی های اساسی رهبری بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری، شمرده شده است و در نتیجه از مجموعه تعاریف و استعمالات قرآنی دو واژه «إمامت» و «إمام» چند نکته اساسی به دست می آید: یک؛ فراگیر بودن مفهوم رهبری در تمام گستره آفرینش. دو؛ کاربرد متضاد دو واژه امام و رهبر، در قرآن و اصطلاح در دو مفهوم ارزشی و ضد ارزشی. (توبه/ 12، انبیاء/ 73، قصص/ 5 و 41 و سجده/ 24) سه؛ تجربیات و سرگذشت های تلخ و شیرین جوامع بشری از گونه های مختلف رهبری در طول تاریخ واژه «إمامت» از نگاه قرآن (بقره/ 124، هود/ 17، فرقان/ 74 و احقاف/ 12) و فرهنگ اسلامی فقط در مفهوم ارزشی رهبری؛ زیرا رهبری اسلامی علاوه بر مسئولیت های مدیریتی، سیاسی، اجتماعی و نگهبانی از حقوق جامعه، نقش هدایتگری، تبلیغی و ارشادی مردم را نیز عهده دار است. (عباس نژاد و همکاران،1384، ص188- 187)

آنچه در تحقیق پیش رو, مد نظر است، رهبری در محدوده جامعه انسانی، کاربرد مفهوم ارزشی و گونه های رهبری جامعه انسانی به سوی کمال و ارزش های الهی است همانگونه که امام رضا(ع) امامت را به این مضمون تعریف می فرمایند: «امامت؛ رهبری دینی و نظام مسلمانان و صلاح دنیا و عزت مؤمنان است. امامت ریشه و اساس اسلام و شاخه بلند آن است... ». (كلینی رازی، 1365، ج1، ص386، ح1)

ج) تبلیغ

واژه «تبلیغ» (propagande) مصدر «بَلَّغَ» در لغت به معنای «کفایت، خبر دادن، اخطار، انذار، رسیدن به نهایت مقصد عالی مکانی، زمانی و یا امور اعتباری و رساندن پیام به مخاطب با وسایل ممکن و در دسترس» (فراهیدی، ج4، ص421، طریحی‏، 1375، ج5، ص6، ابن منظور، 1416ق، ج8، ص419، راغب، پیشین، ص144 و دهخدا، پیشین، واژه تبلیغ) آمده است و در اصطلاح از واژه «تبلیغ» بر اساس سلایق و گرایش های مختلف، تعاریف زیادی شده که خیلی تفاوت محتوایی ندارند، اما برخی با توجه به آیات بلاغ و دعوت در قرآن کریم، تبلیغ را به: «روش یا روش های به هم پیوسته، در قالب یک مجموعه برای بسیج و جهت دادن نیروهای فردی و اجتماعی از طریق نفوذ در شخصیت، افکار، عقاید و احساسات افراد، برای رسیدن به یک هدف یا اهداف مشخص» (کرمی، 1380، ص11. اطلاع بیشتر، همین منبع، ص 9 و 8) و برخی دیگر به: «رساندن پیام به دیگری به منظور ایجاد دیگرگونی در بینش و رفتار او» تعریف کرده و آن را «بر سه عنصر اصلی پیام دهنده، پیام گیرنده و محتوای پیام استوار» دانسته اند. (رهبر، 1371، ص80) در مجموع همان طور که شهید مطهری معتقد اند، در مفهوم شناسی اصطلاحی تبلیغ دو برداشت و فهم متفاوت وجود دارد:

الف) برداشت مثبت؛ رساندن پیام حقیقی از کسی به کس دیگر، ارشاد و هدایت مردم، ایجاد نیرو و حرکت در جامعه به سوی رسیدن به سعادت، کمال و ارزش های واقعی و ماندگار.

ب) برداشت منفی؛ سوء استفاده های دروغین از ابزار، وسایل و امکانات موجود، برای رسیدن به اهداف و مقاصد پست؛ یعنی چیزی را که حقیقت ندارد با دروغ پراکنی تبلیغی به خورد مردم و جامعه دادن. (مطهری؛ سیری در سیره نبوی و حماسه حسینی، جلد 1 و2.

نکته: تفاوت تبلیغ با مسئله امر به معروف و نهی از منکر بر اساس اندیشه شهید مطهری، این است که تبلیغ مربوط به مرحله شناخت و امر به معروف و نهی از منکر مربوط به مرحله عمل است؛ هر چند هردو مرتبط اند اما هرگز یکی نیستند. ر. ک: حماسه حسینی ج 1 و 2)

مقصود ما از واژه «تبلیغ» در این نوشتار، برداشت بند «الف» است که ارتباط واقعی با مفهوم لغوی این واژه نیز دارد و در قرآن کریم نیز آیات فراوانی خطاب به رسول اکرم(ص) و مبلغان حقیقی دین اسلام، با توجه به معنای مثبت تبلیغ، تأکید ویژه دارند، خصوصًا آیه 67 سوره مائده که کل ثمرات و نتایج رسالت رسول خاتم(ص) را مبتنی بر تبلیغ با رویکرد مفهوم حقیقی و مثبت آن می داند و آیه 39 سوره احزاب که در تبلیغ احکام و دستورات الهی، جز از خداوند از هیچ قدرتی نباید دلهره داشت و به هیچ قدرتی غیر از قدرت خداوند نباید متکی بود. (نکته: دو واژه «تبلیغ» و «إیصال» هرچند در لغت به یک معنا- رساندن- آمده اما تفاوت شان در این است که اولی فقط در پیام، افکار و اندیشه و دومی فقط در مادیات کاربرد دارد. ر. ک: مطهری؛ پشین)

بنا براین، اساس و بنیان تبلیغ از نگاه اسلامی بر تبشیر، مژده و ترغیب به دین شناسی است نه تنفیر و دوری از آن، چنانچه رسانه ها و جریان های تبلیغی غرب بر آن استوار اند. به همین دلیل قرآن کریم مهم ترین شرایط مبلغان دینی را اخلاص و ترس از خدا بر می شمارد (احزاب/ 39 و جن/ 23 و 22)؛ زیرا مبلغان دینی در حقیقت ناصحان خیرخواه، برای جوامع انسانی هستند و نصیحت و خیرخواهی بدون اخلاص و ترس از خداوند، واقعیت نخواهد داشت. این نکته فراموش نشود که از تبلیغ گاهی معنای عام- فرستادن، رساندن و ابلاغ پیام- مراد است و گاهی معنای خاص و اخص و در این نوشتار علاوه بر معنای عام آن، دو معنای اخیر نیز مراد است. (پیام مبلِّغ، 1388، س2/ ش3، ص25- 23. برای تحقیق بیشتر پیرامون مفهوم تبلیغ مراجعه شود به: (تبلیغ دین از منظر دین، نوشته مقیمی و رحمتی)

د) قرآن

مقصود از واژه «قرآن» (Quran) (برای مفهوم شناسی واژه «قرآن» به پایان نامه نگارنده «ویژگی های رهبری در قرآن» فصل اول، ص37- 35 مراجعه شود) آخرین کتاب آسمانی است که به عنوان کامل ترین کتب آسمانی پیش از خودش مشهور است و بر آخرین سفیر الهی حضرت محمد مصطفی(ص) نازل شده و به عنوان قطعی ترین سند قانون اساسی مسلمانان شهرت یافته است. بنا بر این، مفهوم محوریت قرآن در رهبری، در علم و دانش و در تبلیغ دینی، این است که مبانی نظری و عملی هرسه مقوله باید بر اندیشه ناب قرآنی بر گرفته از تفسیر حقیقی معصومین استوار باشند و در غیر این صورت، ارزش الهی، آثار و نتایج مثبت اجتماعی ندارند.

ه) سنت

مفهوم لغوی سنت, (Tradition) مطلق سیره، روش و طریق است (طریحی، پیشین، ج6، ص268) و در اصطلاح عام به قانون الهی و بشری اطلاق دارد اما در اصطلاح خاص اسلامی مقصود و متبادر از آن طریقه قولی، عملی و تقریری رسول اکرم و دیگر معصومان  است همان طوری که مامقانی تعریف کرده: «ألسُّنَّهُ مَا یصدُرُ عَنِ النَّبِی(ص) أَو مُطلَقِ المَعصُومِ(ع) مِن قَولٍ آوفِعلٍ أو تَقرِیرٍ» (مامقانی، 1411، ج1، ص60) و یا طریحی تعریف کرده: «... وَ فِی الصَّنَاعَهِ هِیَ طَرِیقَهُ النَّبِیِّ(ص) قَولًا وَ فِعلًا وَ تَقرِیرًا إصَالَهً أَو نِیَابَهً» (طریحی، همان) که مقصود از تعبیر «أو نیابهً» سایر معصومین هستند. مقصود ما از اصطلاح سنت در این مقال، بیشتر سنت قولی چهارده معصوم  می باشد.

 و) رابطه رهبری با دانش و تبلیغ

با توجه به مطالب پیش گفته در مفاهیم، در یافتیم که رهبری، علم و دانش و مسئله تبلیغ از جایگاهی بس رفیعی در اندیشه قرآنی و اسلامی برخودار هستند و قرآن با نگاه ارزشی و مثبت، هر سه مقوله را مطرح کرده و تنها در صورتی که در خدمت دین و در راه نجات و سعادت واقعی بشریت باشند، نگاه مثبت قرآن نسبت به آن ها نیز باقی است، اما در صورتی که مورد سوء استفاده و ابزار رسیدن به اغراض شیطانی قرار گیرند، قطعا نگاه قرآن نیز نسبت به آن ها متفاوت خواهد بود. بنا بر این رهبری، دانشمندی و تبلیغ که هریک مقام های مستقل محسوب می شوند، قابلیت جمع شدن در ظرف واحدی را نیز دارند؛ یعنی از نظر قرآن کریم و متون روایی، جهت همسو و اهداف مشترک دارند نه متضاد و با این نگاه دارای تأثیر متقابل و پشتوانه همدیگرند. پس رابطه همکاری و همسویی عمیق بین سه واژه رهبری، تبلیغ و دانش برقرار است؛ به عبارت روشن تر، علم و دانش تخصصی و جامع، هم از مهم ترین ویژگی های رهبری و هم ضروری ترین و مؤثرترین ویژگی تبلیغی می باشد که هم از مطالعه آیات قرآنی پیرامون رهبری، تبلیغ و دانش و هم از متون روایی، این رابطه و تأثیر متقابل استفاده می شود.

ز) نکات کلیدی تبلیغ و رهبری

در رهبری و تبلیغ دین, نکاتی در خور توجه هستند که از آن جمله: از جنس مردم و برای مردم بودن، شناخت و رعایت ظرفیت ها و پرهیز از جوزدگی فضای حاکم را می توان نام برد:

الف) از جنس مردم و برای مردم؛ زیرا هرچند فاصله ها بین رهبران و مبلغان دینی- مذهبی و مردم بیشتر باشد، کمتر می توانند مردم را به اهداف و ارزش های دینی- مذهبی آشنا و نزدیک کنند؛ زیرا جایگاه و موقعیت پزشکان متخصص را در جامعه دارند که درد مریضان را تشخیص داده و داروهای متناسب هر مرضی را تجویز می کنند. (مضمون روایت امام صادق از حضرت عیس بن مریم: عاملی، 1409، ج11، ص400 و روایت پیغمبر اکرم: مجلسی، 1404، ج34، ص239) پس باید تمام ابعاد روحی و درونی پیروان و مخاطبین خود را درک کرده و زمینه های مثبت و منفی شان را بدست آورند و اگرنه از اهداف رهبری و تبلیغ دینی دور می شوند. به همین دلیل پیش گامان رهبری و عرصه تبلیغ دینی عمده ترین موفقیت های شان را مدیون همین خصلت هستند که از جمله خصلت های زیبای رسول خاتم(ص) در قرآن کریم نیز از جنس مردم و برای مردم بودن، نام برده شده است. (توبه/ 128) از تعبیر به «مِن أَنفُسِکُم» به جای «مِنکُم» در آیه، شدت نزدیکی و درد آشنایی پیامبر(ص) بیشتر قابل استفاده است.

ب) شناخت و رعایت ظرفیت ها؛ شناخت دقیق نیازهای مادی، معنوی و ظرفیت های جامعه و شیوه های بیان و برخورد متناسب با شرایط زمانی و مکانی، در رهبری و در تبلیغ دینی از جمله نکات کلیدی کسب موفقیت است و لذا در متون روایی روی این نکته تأکید جدی شده است (مجلسی، پیشین، ج10، ص192 و ج16، ص270، ح122) و به فرموده حضرت آیت الله خامنه ای: «روزی با یـک تذکر شیخ جـعفر شوشتـری به این که: [مردم خدایی هست، در دلها انقلاب درست می کرد و...]» (سایت: http://www.hawzah.net به نقل از پیام مبلّغ، 1389، ص7)، ولی امروز که شرایط عوض شده، طبعاً مردم و اندیشه ها نیز فرق کرده است. پس شناخت شرایط و ظرفیت های جامعه تأثیر اساسی در موفقیت امر رهبری و تبلیغ دینی دارد.

ج) پرهیز از جَوزدگی؛ با توجه به تفاوت مخاطب شناسی و جو نا پذیری و تصریح آیات (آل عمران/ 187 و نحل/ 120) بر این که کوتاهی در بیان حق، کتمان حقایق، عدم استفاده از حکمت، موعظه و جدال نیکو، متضاد با اهداف و فلسفه رهبری و تبلیغ دینی انبیاء الهی  است، صراحت و شجاعت در بیان حقایق و پرهیز از تحت تأثیر قرار گرفتن جوِّ حاکم بر فضای عمومی جامعه (مستند به احزاب/ 39)، از جمله مؤلفه های اساسی رهبری و تبلیغ دینی است؛ آن گونه که رسول اکرم(ص) در مقابل خواسته های تتمیع آمیز مخالفان خود، با صراحت تمام فرمود: «اگر آفتاب را در دست راست و ماه را در دست چپم قرار دهید از آئین، مسئولیت رهبری و تبلیغ دین توحید، هرگز صرف نظر نمی کنم» (امینی، 1416، ج7، ص360 به نقل از پیام تبلیغ، پشین، ص9) مفهوم این جمله این است که اگر همه دنیا را هم به من بدهید از بیان حق و رسالت خود دست بردار نیستم و نمونه بارز این خصلت در جهان معاصر، حضرت امام خمینی بودند که این ویژگی را بعد از ایشان، در مدل های رهبـری و تبلیغی جهان اسلام، کمتر کسـی مانند حضرت آیـت الله خامنه ای، رهبر و الگوی تبلیغی ملت مسلمان ایران، در خود حفظ کرده است.

د) رهبری و تبلیغ، باید از روی علم و بصیرت کامل باشد؛ آیات متعدد و روایات فروان صراحت دارند بر این که دانایی و بصیرت تام و تخصصی به احکام الهی، موضوعات احکام، مسایل اجتماعی، سیاسی و اخلاقی و... در رهبری و تبلیغ دینی لازم و ضروری است و حتی رهبری و تبلیغ دینی از روی جهل، کم فهمی و بد فهمی منجر به نتایج سوء و انحرافی می گردد و چنین رهبران و مبلغانی تهدید به لعن و عذاب شدید اخروی شده اند. (پیام تبلیغ، پیشین، ص10- 5. تحقیق بیشتر از شیوه ها، ابزار و انواع تبلیغ: مقیمی و رحمتی؛ تبلیغ دین از منظر دین، فصل 6 و 5 به نقل از نرم افزار زمزم شماره/ 5 و آیات نهی از گفتار بغیر علم و از روی ظن وگمان و نیز احادیث نهی از افتای بغیر علم: کلینی، پیشین، ج1، ص43، ح3)

جایگاه دانش در رهبری و تبلیغ

در ابتدا با توجه به ضرورت و اهمیت جایگاه رهبری و تبلیغ در نظام اجتماعی- سیاسی اسلام، ضرورت دانش، مهارت، تخصص، قدرت و تسلّط علمی و عملی یک رهبر و مبلغ دینی در زمینه ها و رشته های مختلفی که مرتبط با موضوع رهبری و تبلیغ باشد، از امور بدیهی و ضروریات عقلی بوده و بی نیاز از استدلال به دلایل نقلی است و در ثانی، اگر به دلایل نقلی هم تمسک می شود، از باب ارشاد و هدایت به حکم عقل بدیهی است؛ "زیرا عقل هر عاقلی بر تقدم عالم بر جاهل و هدایتگر بر گمراه کننده، حکم می کند. از این رو عقلاء اگر بخواهند کاری هرچند کوچکی را به عهده کسی واگذارند، به کسی می سپارند که: اولاً فرد عاقلی باشد، ثانیاً نسبت به چگونگی انجام آن کار بصیرت کافی و آگاهی لازم را دارا باشد، ثالثاً توان بر انجام شایسته آن را داشته باشد و رابعاً امانت دار و مورد اعتماد باشد تا یک کار معمولی را به او بسپارند.

حال در مسئله رهبری، زمامداری و امر مقدس تبلیغ دینی که از بزرگ ترین، دقیق ترین و حساس ترین امور ضروری حیات اجتماعی بشر هستند و به خصوص در اسلام که رهبر و زمامدار، مجاز التصرف در تمام شئون ملت و مملکت اسلامی (منتظری، 1408، ج1، ص277- 275 و طاهری، 1381، ص144) و مبلغ امین ترین و مورد اعتماد ترین فرد جامعه است، ضرورت این ویژگی ها که برتـرین آن ها ویژگی دانایی و بصـیرت است، به راحتی قابل فهم و درک است. دانشمندان فرهیخته اسلامی نیز با تأکید روی همین ضرورت عقلی به شرح و بسط دلایل نقلی، در باب ویژگی های «ولایت فقیه» به عنوان رهبریت سیاسی، اجتماعی، معنوی و بالاترین مقام تبلیغی امت اسلامی بعد از ائمه معصومین ، پرداخته اند که با ظهور امام خمینی اعجوبه قرن بیستم در عرصه سیاست جهانی و انقلاب اسلامی ملت مسلمان ایران، تئوری «ولایت فقیه» حیات دوباره یافته و بر بسیاری از تئوری های رهبری و تبلیغی استعماری، استکباری و استبدادی جهان خط بطلان کشید و یا حد اقل آن ها را با چالش جدی مواجه ساخت که آثار مثبت این خیزش الهی و ولایی و بیداری اسلامی را امروز حد اقل در بسیاری از کشور های اسلامی- عربی شاهد هستیم.

امام خمینی در باب ویژگی های رهبری و تبلیغ دینی، بر دو ویژگی «علم» و «عدالت» تأکید ویژه دارند: «پس از شرایط عامه، مثل عقل و تدبیر، دو شرط اساسی وجود دارد كه عبارتند از: 1) علم به قانون 2) عدالت. «قانوندانی» و «عدالت» از نظر مسلمانان شرط و ركن اساسی اسـت؛ چون اگر تقلیـد كنـد، قدرت حكومت شكسـته می ‏شود و اگر نكند، نمی ‏تواند حاكم و مجری قانون اسلام باشد» در توضیح ویژگی علم می نویسند: «چون حكومت اسلام حكومت قانون است، برای زمامدار علم به قوانین لازم می ‏باشد. حاكم باید افضلیت علمی داشته باشد و ... آنچه مربوط به خلافت است و در زمان رسول اكرم(ص) و ائمه ما  درباره آن صحبت و بحث شده و بین مسلمانان هم مسلّم بوده، این است كه حاكم و خلیفه اولًا باید احكام اسلام را بداند، یعنی قانوندان باشد؛ و... عقل همین اقتضا را دارد؛ زیرا حكومت اسلامی حكومت قانون است، نه خودسری و نه حكومت اشخاص بر مردم. اگر زمامدار مطالب قانونی را نداند، لایق حكومت نیست». (الموسوی الخمینی، 1369، ص‏48 و47)

شهید مطهری رهبری مطرح در قرآن را فراتر از مفهوم معمول رهبری در اذهان بشر بیان می نمایند: «... آنچه قرآن تحت عنوان رهبری از آن بحث می ‏كند، ما فوق رهبری ‏ای است كه بشریّت می ‏شناسد. رهبری ‏ای كه بشریّت می ‏شناسد از حدود رهبری در مسائل اجتماعی تجاوز نمی ‏كند، ولی منظور قرآن از رهبری، علاوه بر رهبری اجتماعی، رهبری معنوی یعنی رهبری به سوی خداست و آن خود حساب دقیق و حسّاسی دارد و از رهبری های اجتماعی بسی دقیق‏تر و حسّاس‏تر است، ... ». (مرتضی، مطهری، 1380، ج3، ص321- 319) در ادامه به بررسی ادله نقلی از قرآن و سنت که ضرورت عقلی این ویژگی را مورد تصدیق و تأکید بیشتر قرار داده، می پردازیم:

دلایل قرآنی

در قرآن کریم از آیات متعددی، ضرورت ویژگی علم و بصیرت در رهبری جامعه اسلامی و امر مقدس تبلیغ احکام دین، قابل استفاده است، در یک تقسیم بندی کلی می توان آیات مورد استشهاد و استدلال را به چند دسته مورد مطالعه و مداقه قرار داد: الف) آیاتی که دستور صریح به مراجعه جاهل به عالم در آن ها آمده است. ب) آیاتی که با ادوات نفی صریح به عدم همسانی عالم و جاهل پرداخته است. ج) آیاتی که با استفهام انکاری و از طریق مقایسه تساوی را رد و برتری دانا بر نادانان را، اثبات کرده است. د) آیاتی که از راه تشبیه و تمثیل عالم و جاهل به کور و بینا، کر و شنوا، نور و ظلمت و زندگی و مرگ، تفاوت جایگاه و منزلت هریک را نمایانده است. نکته جالب توجه در غالب آیات، آنست که مسئله لزوم مراجعه نادان به دانا و اِتّباع جاهل از عالم را به وجدان، فطرت و عقل ارجاع می دهد؛ یعنی احکام شرع مؤید و مصدِّق دستورات فطری و عقلی بشر است نه تأسیسی. از باب نمونه با کمی دقت در آیات ذیل، جایگاه و ضرورت تقدم دانا و اهل دانش در مسایل مختلف دینی، اجتماعی، مدیریتی و...، به خوبی از قرآن قابل استفاده است:

یَأَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَالَمْ یَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِكَ صِرَاطًاسَوِیًّا؛ ای پدر! دانشی برای من آمده كه برای تو نیامده است بنا بر این، از من پیروی كن، تا تو را به راه راست هدایت كنم! (مریم/ 43)

...‏ِأَفَمَن یهَْدِی إِلی الْحَقّ ‏ِأَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لَّایهَِدِّی إِلَّا أَن یهُْدَی ‏فَمَا لَكمُ كَیْفَ تحَْكُمُون‏؛ ... آیا كسی كه هدایت به سوی حق می ‏كند برای پیروی شایسته ‏تر است، یا آن كس كه خود هدایت نمی ‏شود مگر هدایتش كنند؟ شما را چه می ‏شود، چگونه داوری می ‏كنید؟! (یونس/ 35)

قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یعلَمُونَ وَالَّذِینَ لَایعلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَكَّرُ أُوْلُوا ْالْأَلْبَابِ؛ بگو: «آیا كسانی كه می ‏دانند با كسانی كه نمی ‏دانند یكسانند؟! تنها خردمندان متذكّر می شوند!» (زمر/ 9)

الف) نگاه ادبی و تفسیری به آیه اول

مراد از واژه «أب» در آیه، پدر معنوی است؛ زیرا واژه «اَب» در لغت مفهوم تربیتی و پرورشی وسیعی دارد، اعم از جنبه های مادی و معنوی: «أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّه: هو التربیه فی جهه مادّیّه أو معنویّه، و بلحاظ هذا المفهوم یوجد للأب مصادیق حقیقیه كثیره، كالوالد و الربّ المتعال و المعلّم و النبی و الجدّ و العمّ، و غیرهم من أولیاء التربیه. و الاشتقاق منها انتزاعِی» (مصطفوی، پشین، ج1، ص26) بر اساس تحقیقات صورت گرفته حرف «تاء» در منادا «َیأَبَتِ» از علایم خطاب و دال بر مشافهت، نزدیکی، دوستی و عطوفت است نه بدل از «یاء»؛ زیرا حرکت کسره «تاء» دال بر حذف «یاء» است که به خاطر ثقل تلفظ، حذف گردیده است. (مصطفوی، همان) بنا بر این مراد از «اَب» در آیه عمو، استاد و یا یکی از اولیای تربیتی حضرت ابراهیم (ع) است که به لحاظ تربیتی و پروشی پدر خوانده شده است نه آن که مقصود پدر نَسبی و صُلبی آن حضرت باشد تا زمینه ای شبهات فراهم گردد.

آیات قرآن این موضوع را تأیید می کند؟ با توجه به این که از حضرت ابراهیم(ع) هم با تعبیر «اَب» (ممتحنه/ 4، شعراء/ 86 و توبه/ 114 و 113) و هم با تعبیر «والِد» (ابراهیم/ 41) در قرآن، طلب غفران و آمرزش، برای پدرش نقل شده و با یک نگاه، به ترتیب تاریخی آیات در برگیرنده طلب استغفار حضرت ابراهیم(ع): (ممتحنه/ 4، شعراء/ 86، توبه/ 114 و ابراهیم/ 41) و با قرار دادن آیه41 سوره ابراهیم با تعبیر «والِد» که در اواخر عمر خود برای والدینش طلب استغفار کرده، در کنار آیاتی که تعبیر «اَب» در آن ها به کار رفته، و همین طور با توجه به کاربرد لغوی «والِد» که فقط برای پدر نَسبی و صُلبی استعمال شده، به قطع می توان گفت که مقصود از کلمه «اَب» در آیه مورد بحث پدر صُلبی و نَسبی آن حضرت «تارُخ» نیست؛ بلکه منظور عموی مشرک آن حضرت «آزر» یا معلم و... ایشان است که موحد نبوده و حضرت با تعبیر «یاَبَتِ» مهربانی و عطوفت خود را نسبت به هدایت و رهبری پدر معنوی خود به راه یکتا پرستی، ابراز داشته است؛ زیرا در آخر عمر، برای پدر و مادرش با تعبیر «لِوَالِدَیَّ» طلب آمرزش کرده اند و در بسیاری از منابع تاریخی از جمله کتاب عهدین نیز از «آزر» به عنوان پدر نسبی آن حضرت یادی نشده است. (قنادی، 1385، ص183 و 182)

ب) شیوه استدلال به آیه

برخی از محققان برای استفاده لزوم ویژگی تخصص علمی در رهبری و تبلیغ دینی از آیه، به این شیوه استدلال کرده اند: «در این آیه خداوند وجوب پیروی «آزر» ازحضرت ابراهیم(ع)را منوط به علم آن حضرت کرده است که در آزر وجود ندارد. استفاده ای که از این آیه می شود این است که هر جاهلی باید از عالم پیروی و اراده عالم را مقدم بر اراده خود کند تا به مقاصد و آرمانهای انسانی خود برسد. در حقیقت دلالت آیه بر این مطلب دلالت تنصیصی است نه فقط اِشعار به تعلیل حکم، چنانکه در مباحث اصولی مطرح است که؛ تعلیق حکم به وصف مشعر به علیت است مانند دستور به اکرام زید عادل. اما این آیه دلالت تنصیصی دارد و ملاک و مناط حکم «اِتِّباع» را بیان می نماید؛ یعنی ابراهیم به عموی مشرکش آزر دستور می دهند که: «از من به دلیل وجود علم در من و نبود آن در تو، پیروی کن». در این آیه مانند مثال اصولی «لاتَشربِ الخمرَ لِأنّهُ مُسکِرٌ» تصریح به علت و سبب حکم شده است؛ زیرا حضرت ابراهیم(ع) به خاطر مقرونیت به دلیل و برهان - برخور داری از علم و دانش- و نبود چنین برهانی در آزر، او را امر به پیروی از خود می کند، تا او را به راه سعادت و کمال انسانی رهبری و هدایت کرده و استعدادهای نهفته در وجودش را به شکوفایی برساند و این در واقع برگشت به همان حکم عقلی و فطریِ وجوب رجوع جاهل به عالِم و پیروی جاهل از عالم دارد». (حسینی تهرانی،1418، ج2، ص147- 145. برداشت و تلخیص)

ج) استنباط اعلمیت و تخصص علمی از آیه

برخی با استفاده از قاعده ای اصولی «تنقیح مناط» آیه را دلیل بر وجوب مراجعه عامی و جاهل به اعلم دانسته و به این صورت استدلال کرده اند: «همان طوری که مناط و ملاک لزوم مراجعه ای جاهل به عالم، وجود ویژگی علم و دانایی در عالم و جهل و نادانی در جاهل است، چنانچه حضرت ابراهیم عمویش آزر را به دلیل وجود همین مناط (ویژگی علم) در خود و فقدان آن در آزر، او را ملزم به اطاعت از خود دانسته و فرمود: «... فَاتَّبِعْنی أَهْدِكَ صِرَاطًاسَوِیًّا» و نفس این مناط و ملاک در اعلم به نحو اکمل و اتم وجود دارد؛ زیرا سعه ای علمی، قدرت بر استنباط احکام و فراگیرتر بودن ویژگی علمی اعلم، به مراتب بیشتر از عالم است». (حسینی تهرانی، پشین، ج3، ص10 و 9) در واقع در این استنباط تأکید اصلی بر این نکته شده که عالم، در واقع همان اعلم است و عالم جاهلی بیش نیست؛ زیرا خیلی از ویژگی های علمی که در اعلم وجود دارد عالم فاقـد آن هاست و این یعنی جهل. (حسینی تهرانی، همان و نیز ص211)

بر این استنباط و استدلال، از علامه طباطبایی ایرادی به این مضمون نقل شده است که: «مناط و ملاک وجوب رجوع عامی به عالم، علم و جهل است نه اعلمیت و عالمیت یا اعلمیت و جاهلیت؛ زیرا در غیر این صورت لازم می آید وجوب مراجعه مجتهد عالم به مجتهد اعلم و این خلاف بنای عقلاء است؛ زیرا مثلاً در هیچ شهری بیماران و حتی خود اطبّاء برای معالجه فقط و فقط به اعلم اطباء مراجعه نمی کنند و در سایر صناعات و حرفه ها نیز فقط به بالا ترین استاد، مراجعه نمی کنند و اگر مراجعه هم می کنند از باب ارجحیت است نه تعیُّن». (حسینی تهرانی، پیشین، ج3، ص10 پانویس) با این بیان روشن می گردد که طبق نظر علامه ملاک در آیه، علم و جهل است نه چیزی دیگر.

مستدل, اعتراض علامه را به این صورت جواب داده است: «اولاً؛ بناء عقلاء همیشه یکسان نیست و ملاک وجوب رجوع با میزان اهمیت مسائل و موضوعات، در اندیشه عقلاء سنجیده می شود؛ در مسایل و موضوعات کم اهمیت و پیش پا افتاده هرگز بنای عقلاء بر اصرار رجوع جاهل و عالم به اعلم در آن ها نیست. مثلاً برای تداوی مرض سردردی و زکام خفیف که با مراجعه به پزشک محلَّه قابل درمان است، مراجعه به پزشکان متخصص چه الزامی دارد؟ در صورتی که نتیجه مراجعه به متخصص همان است که پزشک محله تشخیص داده بود. اما در مسایل و موضوعات مهم، خطیر و کلان بناء عقلاء الزام مراجعه جاهل به اعلم است، مثلاً در مریضی های خطرناک و کشنده که تشخیص پزشکان عمومی متضاد شده است بنای عفلاء در این گونه مسایل که دوران امر بین مرگ و زندگی است، وجوب مراجعه به اعلم و متخصص ترین پزشک آن مرض است و چه بسا برای تداوی و علاج آن، ممکن تا دست رسی به اعلم و متخصص ترین پزشک، تلاش های زیاد، مصارف کلان و سفر به شهرها و کشورهای دیگر را متحمِّل شد تا شاید نتیجه مطلوب به دست آید. پس سیره و بنای عقلاء در همه مسایل و موضوعات یکسان نیست. ثانیاً؛ عدم مراجعه عموم مردم به اعلم به دلیل عدم دست رسی عموم است نه عدم وجوب مراجعه به اعلم؛ زیرا متخصص و اعلم در هر موضوع و مسئله ای یک فرد یا چند نفر محدود بیش نخواهد بود؛ چون هر قدر دایره تخصص در هر موضوعی تنگ تر شود عدد اشخاص باقی مانده و متخصص، تقلیل پیدا می کند. البته با توجه به این مثال که شکل و هیئت هِرَم تا جایِ امکان تصاعد دارد که به آخرین نقطه برسد، این جا هم از بین تمام افراد عالِم یک فرد اعلم می ماند و به خاطر تک فردی شدن اعلم امکان مراجعه و دست رسی به او هم دشوارتر شده و دست یابی همگان و عموم به او نا ممکن یا دشوار می شود و به همین دلیل اکتفا به «الأعلم فالأعلم» نیز عقلایی می شود؛ زیرا اگر امکانات دست رسی به اعلم برای همه یکسان بود، هرگز وجوب رجوع به اعلم ترک نمی شد». (حسینی تهرانی، همان)

بنا بر این، استشهاد علامه به سیره و بنای عقلاء استحکام ندارد و آیه نیز در صدد قول به بطلان علم عالم هم نیست بلکه فقط ضعیف بودن این درجه از علم را بیان می نماید. در نهایت مطابق این استدلال مفاد آیه ای شریفه این است که؛ ای آزر! سطح علمی و دانایی تو به هر اندازه که باشد، علمت ضعیف و راهت بیراهه است و تا زمانی که با این سطح علمی به این راه ادامه دهی, هرگز به مقصد نخواهی رسید. اما در صورت ترک این راه- شرک به خدا- و سیر در راه مستقیم با استفاده از شعاع نور علم من، حتماً و در کوتاه ترین زمان ممکن به مقصد خواهی رسید.

مستدل, در ادامه، روایت پیامبر(ص) که از سلمان فارسی، امام علی، امام حسن و امام کاظمدر منابع متعدد شیعه و سنی مثل ینابیع المودّه، الغدیر و...، روایت شده است را، مفسر این آیه دانسته اند: «مَا وَلَّتْ أُمَّهٌ أَمَرَهَا رَجُلًا قَطُّ وَ فِیهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا لَمْ یَزَلْ أَمْرُهُمْ یَذْهَبُ سَفَالًا حَتَّی یَرْجِعُوا إِلَی مَا تَرَكُوا...»؛ سَفال، از سَفل؛ ای فی مرتبهٍ سُفلَی. و این تعبیر زیبای است در حدیث؛ یعنی مردم در مسیر زندگی به سوی مقصد در حرکت اند و از نعمت های الهی استفاده می کنند، منتها اگر زمام رهبری مردم و امت به دست افراد نادان یا دانا با وجود داناتر باشد، پایین ترین درجه نعمت های الهی را استفاده و به صورت ضعیفی به سوی مقصد کمال سیر می کنند، اما اگر زمام رهبریت شان به دست شخص اعلم شان باشد، در سطح عالی به سوی مقصد کمال مادی و معنوی سیر می کنند. (مجلسی، پیشین، جلدهای: 10/ ص143 و 30/ ص323 و... و طبرسی، 1425، ج1، ص151) آیه مورد بحث نیز با این حدیث شریف وحدت مفاد دارد. مستدل در نتیجه گیری نهایی بیان می دارند: «مقصود اینست که آیه مبارکه در صدد بیان این مطلب است که علم؛ نور و حق است و هرچه منبع تغذیه ای این نور کامل تر باشد، بدون تردید نور دهی بیشتری خواهد داشت». (حسینی تهرانی، پیشین، ص160- 152. اسناد و مفهوم این روابت را درص56- 41 مفصل بررسی نموده اند. تلخیص) در یک بررسی اجمالی با توجه به استحکام استدلال های مستدل در رد شبـهه ای عـلامه، برداشت اعلمیـت از آیـه را نـمی تـوان به سادگی رد کرد، هرچند فضای غالبی حاکم بر تفاسیر، ناسازگار با این برداشت از آیه است؛ زیرا در روایتی که از امیرالمؤمنین(ع) در تفسیر این آیه با استناد به روایت پیامبر اکرم(ص) نقل شده، به اعلمیت رهبر تصریح شده است که متن کامل روایت در دلایل روایی خواهد آمد. (شیوه های استدلال به آیات دیگر را در پایان نامه «ویژگی های رهبری در قرآن» دنبال فرمایید)

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**