دین و مذهب

اسلام وفرصت های تعامل با جامعه مدنی غربی

**نوشته شده توسط حسین صالحی**. **ارسال شده در** دین و مذهب

 چکیده: دنیای اسلام همواره از تهاجم فرهنگی غرب، رنج برده و از این ناحیه نسبت به ارزش‌های فرهنگی خویش احساس آسیب دیده است. اندیشمندان و دغدغه مندان عرصه فرهنگی، نیز بیش‌تر، خطرات این تهاجم را گوشزد کرده و به راه حل منطقی آن کم‌تر پرداخته اند. به نظر می‌رسد در دنیای امروز با ویژگی اطلاعاتی و گسترش رسانه‌های جمعی و قدرت برتر رسآن‌های، حالت تدافعی گرفتن کافی نیست. مسلمآن‌ها با داشتن فرهنگ غنی و ناب الهی و دستورات فرهنگ‌ساز بی بدیل، می‌توانند از حالت تدافعی برآ مده و از بستر جامعه مدنی وارد تعامل فرهنگی با جامعه مدنی غرب شوند. در این میان، برای مردم و ملت مسلمان افغانستان نیز، این تعامل یک ضرورت است؛ زیرا انفعال مطلق، ویرانگر و تدافع تنها، قطعا کافی نیست. آموزه‌های فطرت پسند اسلام، زمینه خوبی برای تعامل فرهنگی جوامع مدنی شرق و غرب است که به صورت طرح وار در این مقاله مطرح شده است.

واژگان کلیدی: اسلام، قرآن، فرهنگ، تعامل فرهنگی، دنیای اسلام، جامعه مدنی غربی.

روزنه                                            

اسلام دین رحمت، برای تمامی بشریت است، دستورات و راه‌کارهای فرهنگی آن، عمومی و مخاطبان آن، همه انسان‌ها است. بنا براین، فرهنگیان مسلمان می‌توانند، با الهام از آموزه‌های فرهنگی اسلام، به بهترین وجه ممکن، با جامعه مدنی غربی وارد تعامل اثر گذار و سازنده شوند و آموزه‌های فرهنگی و الهی انسانی اسلام را به تمامی بشریت، به شکل منطقی و عقلانی، عرضه کنند. رابطه فرهنگی دنیای اسلام با دنیای غرب، به لحاظ جامعه مدنی از دو طرف، در سایه تهاجم و تقابل سیاسی غرب علیه جهان اسلام قرار گرفته و چالشی شدن دو فرهنگ را در اذهان تداعی کرده است. در حالی‌که بر اساس فطرت بشری، مشترکات مردم و جامعه مدنی در جهان اسلام و دنیای غرب، کمتر از بسترهای چالشی و انفکاکی، در عرصه فرهنگ نیست؛ زیرا احکام اسلام و از جمله آموزه‌های فرهنگی آن، مطابق با فطرت سالم بشری است و همین بستر می‌تواند زمینه‌های تعامل و تفاهم فرهنگی بین ملت‌ها را فراهم سازد و فطرت بشری را در جامعه مدنی غربی بیدار کند، تا ملت‌ها از فرصت‌های فرهنگی یک‌دیگر بهره ببرند؛ زیرا انسان‌ها در هردوسوی این جهان، در رابطه با ارزش‌های مطابق با فطرت انسانی، برخورد و تعامل نسبتا مشترک و حد اقل هم‌سانی دارند که اگر روی این نکات فطرت پسند آدمی در دنیای غرب و دنیای اسلام سرمایه گذاری شود، چه بسا، بر عرصه‌های سیاسی که نوعا چالشی و تهاجمی است نیز تأثیر بگذارد. اسلام در دستورات اولیه و احکام و سفارش‌های فرهنگی خود مواردی بسیاری را به بشریت سفارش کرده که قطعا جامعه مدنی غربی نیز در برابر آن سر تعظیم فرود آورده و راه‌کارهای فرهنگی اسلام را مطابق با میل فطری خود می‌یابد. گرچه آن‌ها در مواردی، بیش‌تر از ما مسمآن‌ها به دستوراتی که در منابع دینی داریم، عمل می‌کنند و سخن معروف سید جمال‌ الدین افغانی به این مضمون که من در غرب اسلام دیدم و مسلمان ندیدم ولی در شرق بر عکس، شاهد همین مطلب است. وظیفه فرهنگیان در دنیای اسلام است که از این نقطه قوت در متون دینی، از طریق امکانات امروزی برای عرضه آن در دنیای غرب بهره برده و آن را درست، منطقی و خرد ورزانه عرضه کنند و به تعامل جدی فرهنگی با مردم غرب نشین بپردازند و متقابلا از عناصر مثبت فرهنگی در جامعه غربی استفاده ببرند. مقاله حاضر برخی از آموزه‌های اسلامی را به شکل اشاره وار و به عنوان نمونه، در این عرصه، عرضه کرده است.

واژه‌شناسی فرهنگ

لغت شناسان فارسی، واژه‌ی «فرهنگ» را مرکب از دو واژه «فر» و «هنگ» به معنای ادب، تربیت، دانش، علم، معرفت و آداب و رسوم و پیشرفت تعریف کرده‌اند (معین، ذیل واژه فرهنگ؛ عمید، ص915؛ انوری، 6/ 5346؛ دهخدا، 10/15109).

ادوارد تایلور (۱۹۱۷ـ۱۸۳۲)، فرهنگ را پیچیده‌ای از دانش‌ها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادات و هرچه که فرد به عنوان عضوی از جامعه خویش فرامی‌گیرد تعریف می‌کند(تایلور، فرهنگ ابتدایی، 25).

تعریف واژه فرهنگ، نزد اروپاییان پیشینه‌ای دراز دامن دارد. در ادبیات اروپایی نزدیک به دوصد تعریف از فرهنگ می‌توان یافت که نشان از اهمیت فرهنگ در این جوامع دارد. آن‌ها فرهنگ را از دیدگاه‌های گوناگون، از جمله دیدگاه اجتماعی، دینی و حتی اقتصادی بررسی کرده‌اند و دریافته‌اند که فرهنگ بر تمام اجزاء زندگی آدمی تأثیرگذار است. برای مثال، در ۱۹۵۲م. آلفرد کلوبر(Alfred Kroeber) و کلاید کلاکهون(ClydeKluckhohn)‏ در کتاب خود به نام «فرهنگ: مروری انتقادی بر مفاهیم و تعاریف» (به انگلیسی: Culture: A Critical Review of Concepts and Definition)‏ با گردآوری ۱۶۴ تعریف از فرهنگ اظهار کردند که فرهنگ در اغلب موارد به سه برداشت عمده می‌آن‌جامد:

یک) برترین فضیلت در هنرهای زیبا و امور انسانی که همچنین به فرهنگ عالی شهرت دارد. دو) الگوی یک‌پارچه از دانش، عقاید و رفتار بشری که به گنجایش فکری و یادگیری اجتماعی نمادین بستگی دارد. سه)

مجموعه‌ای از گرایش‌ها، ارزش‌ها، اهداف و اعمال مشترک که یک نهاد، سازمان و گروه را مشخص و تعریف می‌کند.

پیشینه فرهنگ و سیر تکاملی آن

فرهنگ همزاد آدمی است، از آغاز پیدایش انسان، فرهنگ، مایه امتیاز آدمی از دیگر حیوانات بوده است. با پیشرفت تدریجی انسان و کشف ابزارهای نوین زندگی، و شکل‌گیری جامعه و زیست اجتماعی انسان‌ها، مقوله فرهنگ و تفاوت‌های فرهنگی در جوامع مختلف رخ نموده و هر جامعه‌ای برای خود، الگوی خاصی از کلیات فرهنگی دارد که سازمان‌های ضروری بشری مانند سازمان اجتماعی، دین، ساختار سیاسی، سازمان اقتصادی، و فرهنگ مادی، مانند افزارها، سلاح‌ها و البسه و غیره، را شامل می‌شود و شاید سبب نامگذاری کتب لغات و اصطلاحات، به فرهنگ، این باشد که چنین منابعی و منابع جمع بندی شده در آن، نمایه فرهنگ عام یک ملت، یا زبان مشترک و فرهنگ خاص عرف علمی و اصطلاحی جوامع مشخص بشری می‌باشد(دایرة المعارف تشیع، 12/ 302).

هنگامی که مفهوم «فرهنگ» برای نخستین‌بار در سده‌های هیجدهم و نوزدهم میلادی در اروپا به کار گرفته شد، بر فرایند کشت و زرع یا ترویج در کشاورزی و باغبانی دلالت داشت. چنان‌که واژه انگلیسی این مفهوم از واژه لاتین «کالتورا» (به لاتین: Cultura)‏ از «کولر» (به لاتین: Colere)‏ ریشه گرفته‌است که به معنای کشت، زراعت و ترویج است.

در آغاز سده نوزدهم میلادی این مفهوم بر بهبود یا پالایش و تهذیب نفس در افراد (به‌ویژه حین آموزش) استوار بود و سپس بر تأمین آرزوهای ملی یا ایده‌آل‌ها دلالت داشت. در نیمه سده نوزدهم میلادی برخی از دانشمندان واژه فرهنگ را برای ارجاع به ظرفیت جهان‌ شمول بشری اطلاق کردند. ادوارد تایلر در سال ۱۸۷۱ فرهنگ را با تمدن مقایسه کرد و آن دو را کلیتی درهم‌ تنیده دانست که شامل دین، هنر، اخلاق و هرگونه توانایی است که آدمی می‌تواند به دست آورد. «کلاکر» نیز فرهنگ را در کل مفهومی وصف‌گرایانه به معنای گنجینه‌ای انباشته از آفرینندگی‌های بشر تلقی کرد. از این‌رو کتاب‌ها، نقاشی‌ها، بناها و نیز دانش هماهنگ ‌کردن خود با محیط و همچنین آداب و فضیلت‌های اخلاقی و دستورهای شایست و ناشایست، همگی جزئی از فرهنگ به شمار می‌رود. «مایرس» نیز فرهنگ را آن چیزی دانست که از گذشته آدمی به جای مانده‌است و بر اکنون و آینده او تأثیر می‌گذارد. در سده بیستم میلادی «فرهنگ» به عنوان یک مفهوم محوری و کلیدی در انسان‌شناسی به کار رفت که همه پدیده‌های انسانی را در بر می‌گرفت و صرفاً نتیجه امور ژنتیکی به حساب نمی‌آمد (بهمردی، ۱۳۹۰؛ نقل از دانشنامه آزاد ویکی پیدیا).

معادل قدیمی لفظ فرهنگ در ادبیات عرب، لفظ «دأب» به معنای عادت و روش پایدار بوده است که چهار مرتبه در قرآن کریم به کار رفته است به عنوان نمونه (غافر/31) اما در ادبیات معاصر عرب، لفظ ثقافه، معادل امروزی فرهنگ است که در اصل به معنای روشنفکری می‌باشد(همان، 12/ 302 ـ 303).

ضرورت تعامل فرهنگی به جای جدال‌های سیاسی

دنیای مملو از چالش جدل و تقابل رو به فزونی غرب با جهان اسلام، در عرصه سیاسی و اجتماعی، می‌طلبد که انسان‌ها در دنیای اسلام و دنیای غرب، از عرصه فرهنگی وارد تعامل سازنده، منطقی و عقلانی شوند و جامعه مدنی در دوسوی این جهان، درک متقابل را تقویت و بر عرصه‌های مشترک بشری و فرهنگی تکیه کرده و از قربانی شدن رو به افزایش انسان و پایمال شدن کرامت انسانی جلو گیری نمایند. در این عرصه، اسلام زبان صریح، صادق و گویایی دارد و آموزه‌های فرهنگی بر آمده از متون دینی در اسلام، بسیارغنی و مطابق با فطرت آدمی است که عرضه کردن درست، منطقی و عقلانی آموزه‌های یاد شده، در جامعه مدنی غربی مورد استقبال قرار خواهند گرفت. کرامت انسانی و عزت بشری در سایه دستورات فرهنگی اسلام به بالاترین شکل ممکن آن سفارش گردیده که اگر درست عرضه شود، فطرت انسان‌ها در دنیای غرب را نیز بیدار خواهد کرد. امروزه اسلام در دنیای غرب به شکل کاریکاتوری آن مطرح گردیده و جامعه غربی از اسلام فقط خشونت را می‌فهمند. در حالی‌که اسلام دین رحمت نه تنها برای مسلمانان، بلکه برای تمامی بشریت است. تعامل فرهنگی با دنیای غرب نیاز به معجزه ندارد، فقط درایت و تدبیر می‌خواهد، که فرهنگیان و نمایندگان واقعی جامعه مدنی و فرهنگی اسلام، دستورات فطرت پسند اسلام را به درستی و آن‌گونه که هست برای جامعه مدنی غربی عرضه کنند. بدیهی است که روش‌های بِروز و هنرمندانه در عرضه آموزه‌های فرهنگی اسلام در هرچه بهتر جا افتادن آن، جایگاه ویژه‌ای دارد. ابتدا باید ذهنیت و پندار باطل و کاریکاتوری از اسلام، اذهان جامعه مدنی غربی زدوده شود و این کار، نیازمند راه‌کارهای عقلانی و خردمندانه و حساب شده ایست که باید از سوی فرهنگیان و نمایندگان واقعی دنیای اسلام عرضه شود. نه از سوی کسانی که از اسلام برداشت‌های سطحی و متحجرانه داشته و از عمق آموزه‌های دینی بیگانه اند و همواره اسلام را به عنوان پوستین وارونه به جهان نشان داده‌اند.

از سوی دیگر، لازم است نگاه ما به جامعه مدنی غرب، از حالت سیاه نگری به شکل منطقی در آید و ما باید درک کنیم که بین دولت‌های غربی و انسان‌هایی که در غرب زندگی می‌کنند، تفاوت‌هایی وجود دارد از این رو باید با جامعه مدنی غربی از بستر فرهنگ غنی اسلام با خرد ورزی و عقلانیتی که خود در فرهنگ اسلامی و جامعه فرهنگی مسلمانان، جایگاه بلندی دارد، وارد تعامل شد و گمان نکرد تمامی افرادی که در جغرافیایی به عنوان غرب، زندگی می‌کنند، دارای منش، ایدئولوژِی و خط فکری واحدی باشند. چنان‌که این تصور بسیار اشتباه در سایه زیاده طلبی‌های سیاسی، از سوی سیاستمداران غربی، در جوامع اسلامی پدید آمده و بین ملت‌ها، فاصله‌های عمیقی را به وجود آورده است. بنا براین نباید تفاوت‌های موجود در جغرافیای غرب نا دیده گرفته شود. جامعه فرهنگی و مدنی اسلامی با درک این حقیقت که همه مردم در کشورهای غربی، اندیشه یک‌سان ندارند و تفاوت نگرش به مسائل ارزشی و انسانی در جوامع غربی وجود دارد و نحله‌های متفاوت فرهنگی در این جوامع هست که برخی بیش‌تر از دیگری، بستر تفاهم فرهنگی با دنیای اسلام و فرهنگ اسلام را دارد، این بسترها باید شناسایی شده و با آن وارد تفاهم و همکاری فرهنگی شوند. همانگونه که نگاه دیگر ساز غرب به شرق و پندار در هم تنیدگی دنیای شرق در اذهان، و سیاه و عقب مانده نشان دادن آن، یک نگاه غلط و غیر واقعی است و این نگاه عمدی برآمده از سیاست سلطه طلبی سیاستمداران غربی است تا جامعه مدنی و فرهنگی غرب، نگاه ما به غرب نیزبه صورت یک کلیت در هم تنیده و یکسان، نگاه غیر واقعی خواهد بود. با درک تفاوت‌های نگرشی و فرهنگی در جامعه مدنی غربی، به این نتیجه پی‌خواهیم برد که حتی اگر کشور خاص غربی نیز مطمح نظر قرار گیرد، در خواهیم یافت که افزون بر تفاوت آن با سایر کشورها، در درون همان کشور نیز نحله‌های فرهنگی با دیدگاه متفاوتی حتی نسبت به اسلام و دنیای اسلام وجود دارد. نگاه سیاه و سفید، چه به غرب و چه به شرق، غیر واقعی است که در حقیقت منشأ غربی دارد؛ زیرا غربی‌ها با حربه دیگر سازی، منافع خود را دنبال و پدیده‌ای به نام شرق ساخت و مسایل شرق شناسی خود را سامان داد، تا خود را مظهر پیش‌رفت، ترقی و تمدن و شرق را مظهر عقب ماندگی، توحش و بربریت نشان دهد. این مسأله، خود را در تئوری‌ها نشان می‌دهد، اصلا تمدن جدید غرب بر پایه دیگرسازی استوار شده است. متاسفانه این دیگر سازی به شرق نیز منتقل شده و به تعبیر ادوارد سعید، ما نیز اسیر یک شرق شناسی وارونه شدیم یعنی با آن تلقی یکپارچه و در هم تنیده‌ای که نسبت به غرب در میان ما وجود دارد. قدم در جای پای شرق شناسی، غربی‌ها كه شرق را یک کلیت در هم تنیده عقب مانده دانستند، گذاشته‌ایم و غرب را یک کلیت در هم تنیده منسجم لیبرالیستی با سیاست‌ها و دلالت های خاص در نظر گرفتیم كه اشتباه است. نه غرب و نه شرق یک کلیت در هم تنیده از آسمان افتاده نیستند. اگر این مساله درست درك نشود، نمی توان واقعیت‌ها را به خوبی تحلیل کرد (افروغ، سایت شفقنا).

قرآن و آموزه‌های فرهنگی

قرآن کریم به عنوان منبع دسته اول و کلام الهی، فرهنگ جامع بشری را به صورت کامل ارائه کرده است که اگر در جوامع انسانی به درستی معرفی و پیاده گردد، جهان بشری به بهشت امن انسانی تبدیل خواهد شد و انسان‌ها با حفظ کرامت بشری، با صلح و دوستی در کنار هم زندگی خواهد کرد. متأسفانه مسلمانان، اولا خود به بسیاری از آموزه‌های فرهنگی و انسانی اسلام، به درستی عمل نکرده و معمولا راه‌های انحرافی را در پیش گرفته‌اند. نگاه‌های سطحی و متحجرانه به آموزه‌های دینی، امان این دین حنیف را بریده واین آیین رأفت و رحمت را حد اقل در دنیای غرب، کاملا وارونه نشان داده‌اند. معمولا مصلحان و آموزگاران و مبلغان چهره حقیقی اسلام، مظلومیت تأسف آوری داشته‌اند. قرآن و فهم درست آن و عرضه منطقی و صحیح آن، قطعا برای جوامع مدنی و فرهنگی غرب، ارمغان ارزشمندی خواهد بود و مورد استقبال قرار خواهد گرفت. ما به اختصار، برخی از آموزه‌های فرهنگ‌ساز قرآن را مطرح می‌کنیم که این آموزه‌ها جدا از تعلقات دینی و مذهبی، با فطرت آدمی دمساز و مورد توجه و مطابق با فطرت ناب هر انسان عاقلی می‌باشد.

نمونه‌هایی از فرهنگ انسانی ـ الهی قرآن

1. فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر (نظارت ملی): قرآن کریم می فرماید: «یا بُنَی أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»(لقمان/17) در این دستور العمل فرهنگی قرآن، جامعه بشری همانند یک خانواده در نظر گرفته شده است که مانند آیینه، با صداقت و راستی و شفافیت تمام، عیب‌های یک‌دیگر را تذکر دهند، بدون این‌که آن‌ را به نیش و اهانت بیالایند. بنابراین فرهنگ سازی نظارت ملی و بازگو کردن عاطفه انگیز عیوب به همدیگر، ناب‌ترین فرهنگ مطابق با فطرت آدمی است که طرح و ارائه و عملیاتی ساختن درست و منطقی آن، می‌تواند، جوامع اسلامی و غربی را به هم پیوند بدهد.

2. فرهنگ اجتناب از خودخواهی و فخر فروشی: «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ»(لقمان، 18).

انسان فطرتا کمال جو و کرامت پسند است، چه انسان غربی و چه انسان شرقی، فرهنگ سازی عدم فخر فروشی و فرهنگ تواضع و فروتنی در برابر هم، بستر زیبا و پسندیده‌ای است که عرضه کردن درست آن در جوامع مختلف انسانی، خریدار داشته و مایه اتصال فرهنگی آنان خواهد شد. انسان فطرتا از کبر و غرور بی‌زاری داشته و تواضع و فروتنی را ذاتا دوست دارد.

3. فرهنگ ترویج میانه روی و ایجاد آرامش در جامعه: «وَ اقْصِدْ فی‏ مَشْیكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ» (لقمان/ 19) در آیه 63 فرقان نیز نظیر همین مضمون، مورد تأکید قرار گرفته است.

امروزه جوامع بشری از افراط گرایی و عدم تعادل در زوایای مختلف زندگی خود بی‌زار و متنفراند. فرهنگ‌سازی میانه روی و اعتدال در زمینه‌های مختلف زندگی، که در فرهنگ‌نامه اسلام به زیبایی مطرح گردیده است، بستر دیگری برای پیوند فرهنگی جوامع مدنی اسلام و دنیای غرب خواهد شد. در مکتب اسلام به اعتدال و میانه روی بسیار تأکید فراوان گردیده که طرح همه آن در این مقاله مختصر نمی‌گنجد.

4. فرهنگ انفاق و اجتناب از بخل و اسراف: «وَ الَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یسْرِفُوا وَ لَمْ یقْتُرُوا وَ كانَ بَینَ ذلِكَ قَواماً» (فرقان/67). فرهنگ بذل و بخشش و دستگیری از افراد نیازمند جامعه، علاوه بر پرکردن چالش‌های اقتصادی، نوعی روابط فرهنگی و عاطفی میان افراد مختلف را در جامعه فراهم می‌سازد و از لحاظ فرهنگی مایه و سبب پیوند افراد در جامعه مدنی می‌گردد. چنان که فرهنگ سازی اسراف و تبذیر و بخل ورزی، روش غیر متعادل و افراط و تفریط در بذل و بخشش، باعث شکل گیری جامعه طبقاتی و غیر مرتبط می‌گردد. البته در پیرامون هریک از این آیات، مطالب بسیاری قابل طرح است که ظرفیت محدود یک مقاله، مجال طرح آن را نمی‌دهد. ما فقط به اشاره اکتفا می‌کنیم.

5. فرهنگ توحیدگرایی و اجتناب از آدم‌کشی و دوری از کارهای خلاف عفت: «وَ الَّذینَ لا یدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتی‏ حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا یزْنُونَ وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِكَ یلْقَ أَثاماً»(فرقان، 68).

اسلام به خون، آب‌رو و حیثیت انسان، ارزش بالایی قایل شده و آن را در کنار توحید، که بزرگ‌ترین آموزه دینی است مطرح نموده است. و در آیه دیگر، قتل یک انسان بی گناه را برابر با قتل تمامی بشر دانسته است«مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى‏ بَنی‏ إِسْرائیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَكَأَنَّما أَحْیا النَّاسَ جَمیعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»(مائده، 32) در این دستور فرهنگی نگاه به شدت، کرامت آمیز اسلام به انسان، و عرضه و تبلیغ آن از طریق بسترهای فرهنگی، در جوامع غربی، چهره رحمانی اسلام را به نمایش خواهد گذاشت و جلو توطئه آدم کشی‌های انسان‌های به نام مسلمان را، که از اسلام یک چهره خشن و افراطی در دنیای غرب ترسیم کرده اند، خواهد گرفت. امروزه ترور و وحشتی که فرقه‌های گمراه، به نام دین آن‌جام می‌دهند و به خون و جان آدمی احترام قایل نیستند، درست در مقابل این آیه قرآن قرار دارند. البته ریشه این نابسامانی‌ها، به سازمان‌های اطلاعاتی ضد بشری سیاست‌های سلطه طلب غربی ختم می‌شود.

6. فرهنگ احسان به والدین، خویشاوندان، یتیمان، بی‌چاره‌ها، همسایه‌ها، دوستان، رهگذران و خادمان و اجتناب از تکبر و خودپسندی: «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَیئاً وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیتامى‏ وَ الْمَساكینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبى‏ وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبیلِ وَ ما مَلَكَتْ أَیمانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً»(نساء/ 36).

آموزه‌های احترام آمیزی که در دستورات این آیات الهی مطرح گردیده و فرهنگ سازی این آموزهای ناب انسانی و الهی، بزرگ‌ترین دستاوردی است برای یک مبلغ فرهنگ ساز مسلمان که با افتخار می‌تواند روی آن، کار فرهنگی کند و با پشتوانه آن وارد تعامل با جوامع غربی شود. و از بستر این آموزه‌ها، فطرت بشری جامعه مدنی غربی را بیدار و عیار نماید. و نیکویی و احسان به اقشار جامعه، را به درستی عرضه کند، هر انسانی با داشتن عقل سلیم، آن را خواهد پذیرفت.

7. فرهنگ صلح طلبی و برادری: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»(حجرات/10).

امروزه خشونت طلبان با هم‌کاری دستگاه‌های اطلاعاتی غربی، از اسلام چهره قهرآمیز و خشن را در جوامع بشری امروزی عرضه کرده است. در حالی‌که اسلام چهره رحمانی و صلح طلبی شدیدی دارد و هم‌واره انسان را به مصالحه و زیست مسالمت آمیز فراخوانده است و بر ترک خصومت تأکید کرده است. جوامع مدنی اسلام و دنیای غرب، از رهگذر این آموزه فرهنگی و صلح طلبی می‌توانند باهم وارد تفاهم فرهنگی شوند و به جای خصومت و شقاق، صلح و همزیستی مسالمت آمیز را فرهنگ سازی کنند.

8. فرهنگ اجتناب از تمسخر، عیب‌جویی و لقب زشت به دیگران دادن: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى‏ أَنْ یكُونُوا خَیراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى‏ أَنْ یكُنَّ خَیراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»(حجرات/ 11). اسلام در این دستور فرهنگی، روی کرامت و عزت انسان تأکید کرده و به سخره گرفتن قومی، قوم دیگر را یا صنفی، صنف دیگر را اعم از زن و مرد، شدیدا منع کرده و از به کار بردن القاب زشت نسبت به یکدیگر، بر حذر داشته و آن را بدترین گناه دانسته و انسان‌های خطا کار را به توبه و بازگشت و جبران خطا فراخوانده است. این دستور العمل فرهنگی برای انسانی زیستن بشر، بزرگ‌ترین ارمغان معنوی و انسانی است.

9. فرهنگ اجتناب از سوءظن، تجسس و غیبت: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ» (حجرات/12). بدگمانی و قضاوت انسان‌ها در باره یکدیگر بر اساس حدث و گمان، از شیوه‌های رایج در بین بشریت است، که بسیاری از ناهنجاری‌های رفتاری را پدید آورده و تعامل میان افراد جامعه را دچار خدشه می‌سازد، قرآن از چنین رفتاری به شدت منع کرده است. هم‌چنین تجسس از حالات دیگران و ورود در احوال شخصیه افراد در زندگی فردی و اجتماعی از مشکلات پیچیده امروز جامعه بشری به‌خصوص در دنیای غرب، به حساب می‌آید، به ویژه که تکنولوژی اطلاعاتی پیشرفته امروزی این خطر غیر فرهنگی و ضد اخلاقی را در جوامع بشری به یک ناهنجاری بزرگ تبدیل کرده و واکنش‌های زیادی را بر انگیخته است. فرهنگ سازی عدم جواز تجسس از احوال شخصیه افراد انسانی از ضروریات جامعه بشری است که دنیای صنعتی بیشتر در معرض این آسیب‌ها قرار گرفته اند و در واقع جامعه مدنی غربی از این وضعیت خسته‌اند. این دستور انسانی و الهی قرآن، دستور العمل فرهنگی ارزشمندی برای فرهنگ‌سازی عدم تجسس و حرمت آن دارای پیام بلندی برای جامعه مدنی غربی از سوی اسلام است.

دستور فرهنگی و اخلاقی دیگر در این آیه، نهی از غیبت است. در جامعه‌ای که حرمت غیبت و عیب‌جویی انسان‌ها در غیاب آنان، فرهنگ سازی شود، نوعی امنیت روانی در اون جامعه حاکم می‌شود، ولی اسف‌انگیز این‌که مسلمآن‌ها خود به این دستورات به درستی عمل نمی‌کنند. بهرحال این بسترهای فرهنگی ارزشمند در اسلام هست که می‌تواند. در جامعه مدنی غربی با افتخار عرضه شود و مورد اقبال قرار بگیرد.

10. فرهنگ ترک کارهای غیر عقلایی: إِنَّ شَرَّالدَّوَابِّ عِنْدَاللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذینَ لایعْقِلُونَ (انفال/22).

اسلام هم در قرآن هم در سنت، بش‌ترین تأکید را بر خرد ورزی و عقلانیت داشته و ارزشمند‌ترین آموزه‌های دینی و الهی را بر معیار عقل و تعقل مورد سنجش قرار داده است و از کارهای خلاف عقل بر حذر داشته است(دایرة المعارف تشیع،12/ 303ـ304؛ رحیمی، 128ـ 129). البته این‌ها نمونه اندکی از اقیانوس معارف قرآنی است که بسیار خلاصه و اشاره وار، یاد آوری گردید.

گسترش علم و فرهنگ از دامنه اسلام

با بعثت پیامبر اكرم(ص)، روح تمدّن اسلامی بر كالبد جامعه انسانی دمیده شد و در مدینة النبی هسته نخستین تمدّن اسلامی پی ریخته شد و كم كم نسیم آن فضاهای دیگر را در نوردید و به سرزمین‌های دیگر راه یافت و امت‌ها و ملت‌های دیگر را دگرگون كرد. اسلام با فرهنگ و اندیشه ناب والا و شكوفای خود، راه را برای هر چه شكوفاتر شدن تمدّن اسلامی هموار كرد. تمدّن اسلامی با الهام و استفاده از فرهنگ پرمایه و والای اسلام و بهره وری از تجربه ملت‌ها و تمدّن‌های پیشین تمدّنی بی بدیل شد و سرزمین‌های بسیاری، را زیر چتر خود گرفت و در پرتو آموزه‌هاخود انسان‌ها را از تاریكی و جهل به در آورد و به اوج روشنایی و دانایی رساند. این تمدّن سترگ قرن‌ها پایید و درخشید. كم كم اختلاف‌ها نا شایستگی‌های حاكمان، اشرافی‌گری‌ها تجمل پرستی‌ها، دور افتادن مردمان و حاكمان از قانون‌ها وآیین‌های اسلامی، پای بند نبودن آنان به قانون‌های شریعت آلودگی، به گناه و ستم، تن پروری‌ها و تنبلی‌ها، خودبزرگ بینی و… سبب شد تمدّن اسلامی از اوج به فرودآید و از سرزمین‌ها كوچ كند و به دیگر سرزمین‌هایی كه پاس آن را می دارند قرار یابد و منزل گزیند(یعقوبی، چشم انداز تمدّن جهانی اسلام، شماره: 105 و 106، ص 137ـ140).

این در حالی است که بسیاری از داده‌های حِكَمی غرب یا شرق با مبانی اسلامی نمی‌ساخته است ولی به طور شگفت‌انگیزی همه ناسازگاری‌های پنهان در آغاز تفكر اسلامی كه از یونان گرفته شده بود ناسازگاری‌هایی كه در تفكر غربی سبب نابودی دنیای یكپارچه قرون وسطی شد در جهان اسلام سرنوشتی واژگونه یافت دین، فلسفه، اشراق، كلام و عرفان در یك تفكر گرد آمد و این امر از جنبه میانجی گری تفكر اسلامی حكایت دارد.

میل به وحدت و پرهیز از قطعه قطعه شدن بهتر از هرجا در جهان شناسی اسلام نمود تئوریک یافته است. جهان شناسی توحیدی نظر به وحدت سرزمین‌ها و انسان‌ها را برای تمدّن اسلامی به ارمغان آورد. ما با اندك درنگی در می یابیم كه تمدّن‌های پیشین، هر كدام راه‌هایی برای تقسیم بشریت به اجزای كوچك تر پدید آورده اند:

یونانی‌ها دنیا را به یونانیان و بربرها تقسیم می‌كردند؛ یهودی‌ها می‌گفتند: انسان یا یهودی است یا غیر یهودی؛ و برای اروپاییان دنیای قرون وسطی در درجه اول در بر گیرنده مسیحیت و بی‌دینی بود و در درجه بعد خود مسیحیت هم در برگیرنده چند كشور سلطنتی بود. امّا دین اسلام از دنیا و مردمانش ساختار جدای از دیگر ساختارها ارائه داد. اسلام همه آدمیان را پدید آمده از یك ریشه می‌داند و بر این باور است كه همه آن‌ها از حقوق انسانی برخوردارند. و غیر مسلمانان می‌توانند با پرداخت جزیه بدون هیچ نگرانی در قلمرو اسلامی زندگی كنند(جلالی، مجله حوزه، شماره 105ـ106، ص 142ـ143).

تمدّن اسلامی به مدت یك هزار سال، همه تكاپوها و تلاش‌های علمی و هنری ایرانیان مصریان عرب‌ها هندوها مغول‌ها و دیگر قوم‌ها و ملیت‌ها را در پرتو خود داشت. همه این قوم‌ها زیر پرچم و بیرق اسلام به صورت یك نواخت هم‌آوا و هم جهت به تلاش‌ها و تكاپوهای علمی و فرهنگی پرداختند. این امر چنان‌كه عامری نیشابوری اندیشه‌ور اسلامی سده چهارم هجری در تفسیر آیه: «وَ الَّذینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى‏ فَبَشِّرْ عِبادِالَّذینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ»(زمر/17ـ18) یادآور شده است از روح اسلام سرچشمه می‌گرفت. خردمندان اسلامی دفترهای دانشمندان روم، ایران، هند و یونان را ترجمه كردند و در آن‌ها ژرف نگریستند و آن‌چه از آن‌ها دشوار بود گشودند و آن‌ها را روشن ساختند و میان مردم پراكندند و آیینی را كه در قرآن آمده است به كار بستند(عامری، الاعلام بمناقب الاسلام، ص5).

سه قرن بعد از مرگ پیغمبر شهر قرطبه با حدود یك میلیون جمعیت، هشتاد مدرسه عمومی وكتابخآن‌های شامل ششصد هزار جلد كتاب داشت و زبان عربی زبان علمی جهان شده بود. در این هنگام اشاعه علم از نو شروع شد. زكریای رازی(923 ـ 850 ق) مرض آبله و همكار او ابوالقاسم خلف بن عباس زهراوی(1003 ـ 913 ق) سلعه و امراض ستون فقرات را كاملاً توصیف كرد.

ابن سینا بلخی(1037 ـ 980 ق) پرنس علوم و دانش طب را در دنیای اسلام چنان رونق داد كه یكی از پادشاهان كاستیل كه آب آورده بود برای معالجه به شهر قرطبه نزد دشمنان خود رفت. ابن سینابلخی و ابن رشد اندلسی (1198 ـ 1120 ق) در قرون وسطی شهرت فراوان داشتند زیرا اقوام اروپایی، خود را در اطلاع بر آثار ارسطو مدیون آنان می‌دانستند (مخلصی، مجله حوزه، شماره 105ـ106، ص 90).

گرایش و علاقه به شناخت تمدّن‌ها و كشف و فهم فرهنگ‌ها و داد و ستد با همه دستاوردهای ارزشمند قوم‌ها و ملّت‌ها ریشه در عناصر دارد كه در قرآن و اسلام نهفته است. هرچند پاره‌ای از این عناصر تنها ویژه فرهنگ اسلامی نیستند و در ادیان و مجموعه های دیگر فرهنگی نیز می‌توان آن‌ها را یافت.

عناصر تعامل فرهنگی

در این‌جا به شماری از این عناصر كه دست مایه تعامل‌گرایی در اسلام شده اند و كم‌تر می‌توان در آن‌ها تردید كرد و با این حال چندان مورد دقت قرار نگرفته اند اشاره می‌شود.

1. وحدت گرایی؛ تمدّن اسلامی به گونه مستقیم از وحی آسمانی ریشه گرفت و با تغذیه پایدار و همیشگی از آن قرن‌ها در راستای فرهنگ سازی معنویت رو به بالندگی نهاد و از میراث تمدّن‌های بیگانه پیش از خود تا آن جا برداشت كرد كه با اصول و بنیادهای آن هماهنگی داشته باشد یكی از این بنیادها پذیرش جهان‌نگری توحیدی است كه انسان را با همه پدیده های مادی و غیر مادی پیوند می‌زند.

سازگاری یك فرد مسلمان با انسان‌ها، فرهنگ‌ها و تمدّن‌های دیگر و گردن نهادن به حقوق فطری و حقوق طبیعی همه انسان‌ها و نیز هم‌سویی او با طبیعت و حفظ محیط زیست و پاسداری از سیستم حاكم بر آن، همه ریشه در این نگرش دارد. چنان‌كه تمدّن اسلامی ضمن بها دادن به دستاوردهای دیگر تمدّن‌ها به مدارای فرهنگی با آن‌ها روی آورده و در راستای حفظ یگانگی و یكپارچگی خود كوشیده است ناسازگاری‌های را كه در جریان زمان از درون و بیرون بر آن بار شده است به توحید برساند. هرچند گاهی این حركت قرن‌ها به درازا كشیده شده است.

2. تساهل و تسامح فرهنگی؛ اسلام از همان آغاز با سنت‌های اجتماعی، باورها، ارزش‌ها و عقاید مردم برخورد نظارتی و اصلاحی می‌كرد و از اشتباه انگاری مطلق و بی قید و شرط باوری‌های دیگران پرهیز داشت و به هیچ روی مسلمانان را وادار به تغییر آیین پیروان ادیان آسمانی دیگر نكرد و عرف‌های پذیرفته شده و اصیل ملّت‌ها و امت‌ها را كنار ننهاد و از ملّت‌های زیر پوشش خود نخواست تنها پیرو یك عرف باشند یا با دستاوردهای دینی، علمی و هنری ملّت‌های دیگر آشنا نشوند و این همه ریشه در آسان گیر بودن اسلام و بینش اسلامی دارد. این آسان گیری سبب شده بود مسلمانان به مسیحیان، یهودیان و زردتشتیان اجازه دهند تا بر اساس معیارها و ترازهای دین خود عمل كنند و در قلمرو پهناور اسلام حضور یابند حضور آنان زمینه داد و ستد فكری آنان را با جهان اسلام فراهم می‌ساخت و دانشمندان مسیحی یهودی و زردشتی به همین دلیل در زندگی فرهنگی جهان اسلام سهمی به سزا و خدمت‌های شایان داشته اند.

مسلمانان با تساهل در برخورد و رفتار با پیروان ادیان و مذاهب دیگر و با صرف بخشش اموال فراوان به آنان در جذب و تقویت انگیزه هم‌كاری ایشان زمینه‌های لازم تفاهم فكری و فرهنگی میان اندیشه وران همه ملل و مذاهب را فراهم آوردند. از یك سو چهره‌های مثل ابن میمون فیلسوف یهودی كه در تفكر یهودی و غربی بسیار اثر گذار بود در سرزمین اسلامی حضور یافت و از سوی دیگر دانشمندان بزرگ جهان اسلام نزد دانایان صابئی حرّانی یهودی، مسیحی و زردشتی علم آموختند. حتی هشام بن حكم كه از اصحاب امام صادق(ع) است نزد ابی شاكر زندیق علم آموخت. مستند او اجازه امام صادق(ع) بود(جلالی، 105ـ106/ 212).

3. انسان دوستی؛ اسلام آیینی انسان گرا و بشر دوست است و بر شخصیت، شرافت، آزادی و شكوفایی انسان تأكید می‌ورزد و از به سخره گرفتن او پرهیز می‌دهد و با پست و كوچك شمردن او به مخالفت بر می‌خیزد. حقوق فطری آدمی را در همه قلمروهای آن مورد تأیید قرار می‌دهد.

اسلام به كرامت انسان باور دارد و اراده و عقل را پایه این كرامت می‌داند و در راستای روشن‌گری زوایای كرامت انسان، قرآن به حضرات پیامبران بزرگ: ابراهیم، اسماعیل، یوسف، موسی، عیسی، هود، صالح، و شعیب (علیهم السلام) اشاره می‌كند و آنان را به عنوان انسان‌های با كرامت و مؤمن به همگان معرفی می‌کند. این گزینش نمونه‌های از تمدّن‌های گوناگون خود ریشه در روی‌كرد انسانی اسلام به همه تمدّن‌های انسانی دارد.

پیش‌فرض ذات مشترك برای همه انسان‌ها و اهتمام به بالندگی این ذات موجب شده است تا انسان در تمدّن اسلامی همیشه و حس بالندگی را در خود احساس كند و نوعی رضامندی از جبین او هویدا باشد.

فرودستی و فقر انسانِ مسلمان را از پا نمی‌اندازد چنان‌كه رویدادهای تكان دهنده زندگی انگیزه‌های افسردگی روحی او را رقم نمی زند؛ زیرا انسان مسلمان، در زیر سایه اسلام، حیات مادی را گذرگاهی بیش نمی‌داند (جلالی، 105 و 106، 212ـ214، 225).

نتیجه

اسلام دین رحمت برای تمامی بشریت است، از این‌رو، آموزه‌های دینی اسلام در بین تمامی بشریت، از جمله جامعه مدنی غرب، قابل عرضه مؤثر بوده و دستورات فرهنگی آن، فطرت انسانی را بیدار خواهد کرد، زیرا دستورات قرآن، برای تمامی بشریت است، از سوی دیگر مطابق با فطرت و خواسته‌های درونی و ناب هر انسان سلیم العقل می‌باشد. مسلمانان و میراث داران واقعی آموزه‌های فرهنگی اسلام باید، اسلام را با چهره رحمانی و صلح طلبی آن که چهره واقعی اسلام است در جامعه مدنی غرب عرضه کنند و رابطه و تعامل فرهنگی را نه به طور مقطعی بلکه به شکل دوامدار و دراز مدت، احیا و فرهنگ‌سازی کنند.

 

 

 

 

 

 

 

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**