دین و مذهب

میــلاد مسـعود پـیـشـوای هشـتم حضـرت امـام رضــا (ع) مبــارک!

**نوشته شده توسط محمّد شریف عظیمی**. **ارسال شده در** دین و مذهب

میــلاد مسـعود پـیـشـوای هشـتم حضـرت امـام رضــا (ع) مبــارک!


مانند بارقه ای ازدیدگان زمین عبورکرده ای ومثل خاطره ای در دل زمان خطور نموده ای؛ فرصت نگاه تورا دست ها دریافته اند که گیسوان ضریحت را به چنگ می گیرند وحلاوت پناه تورا دلها یافته اند که درآغوش بارگاهت تنگ می گیرند؛ توهمان آفتابی که هرروز ازراه پلّه مناره های حرمت بالا می روی تا دستی برسر پروانه های اطراف شکوفه عشق خود بکشی ویا آن ماهتابی که هرشب ازپنجره خانه های تاریک دل ما پایین می شوی تا طعم حال ویرانه های دل شکسته مارا بچشی؛ هنوز وقتی دلم تنگ می شود در سایه دست های تو پناه می گیرم وآن گاه که کارم لنگ می شود دیدگان تورا گواه می گیرم؛ توآدرس شکفتن امید هائی ولحظه برآوردن دعائی، درانبساط باصفای صحن تو دانه های باران را افشانده اند و کنار «پنجره فولاد» تو ابرهای بهاران را گریانده اند، چه دلپذیر می شود دمای حال من وقتی هلال گنبد تو در چشم هایم نفوذ می کند وچه دلگیر می شود هوای احوال من وقتی نشانه های غروب خورشید شهر تو دردیدگان من بروز می کند، من مثل رحمت حضور تو همواره غریب بوده ام که از نوازش دنیا محروم مانده ام و مانند کرامت وجود توبرصلیب بوده ام که درمیان دردها مظلوم مانده ام؛ من آن گلدسته افراشته حرم تویم که کبوتر پرشکسته عشقت را درخویش جاداده ام و همان قالیچه ای فرسوده زیر مقدم تویم که زائرخسته مرقدت را پناه داده ام؛ چه می شود اگر به فوّاره های صحن دیده ما نظرکنی و یا به آواز نقّاره های دل ما گذرکنی؟! اینک آهوی لرزان جان خود را به درگاه محبّت تو رسانده ام تا پشتیبانم باشی و تکّه های جگر سوزان خویش را به پناه مرحمت تو کشانده ام تا درمانم باشی! پس به التماس طولانیّ جانم گوش بفرما و آتش عصیانم را خاموش بفرما! میـــــلادت بر همـــــــــــه هستی مبــارکــــــــــ !

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**