نقش علامه كاتب(ره) در احـیای هـویت هـزاره ها
چكیده
دانشمندان و نخبگان جوامع به ویژه جامعه افغانستان در طول تاریخ نقش اساسی و مهمی در تحولات سیاسی، اجتماعی داشتهاند. در تمام حوزهها و عرصههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی پرچمداری و رهبری مردم را عهدهدار بودهاند. چنان كه دانشمند معاصر دكتر شریعتی میگوید: پیشاپیش هر نهضت ضد استعماری چهره یك یا چند عالم مذهبی كه در اتاقهای تاریك مدرسه دینی درس خواندهاند، مانند سید جمال الدین[افغانی] دیده میشود. در این مقاله به تبیین نقش یكی از چهرههای ماندگار و پیش آهنگ، دانشمند و مورخ بزرگ علامه فیض محمد كاتب هزاره(ره) در احیای هویت هزاره ها پرداخته شده است. برایند پژوهش، نقش برازنده و تأثیر گذار آن دانشمند بزرگ رانشان می دهد.
واژگانكلیدی:كاتبهزاره، هزارهها، هویت، احیای هویت، هویت سیاسی، هویت اجتماعی.
مقدمه
حكومتهای افغانستان، در طول تاریخ این كشور، مستبد، خود كامه و ستمگر بودهاند، و با زور سر نیزه روی كار آمده و بر مردم حكومت میكردند و مردم هیچ نقشی در تعیین سرنوشت سیاسی خود نداشتند. افکار و اندیشههای آزادی خواهانه (ولو به میزان محدود) که انعکاس بیرونی داشته باشد، به وجود نیامده بود. سیاست، اقتدار و ساختار سیاسی مسلط در افغانستان بر محور قدرت مهارناپذیر و خود کامگی نظام قبیلهی و خانوادگی حاکمان و امیرانی میچرخید، که مردم و کشور را ملک طلق خویش و خود را مالك و صاحب جان و مال مردم، منابع طبیعی و ثروتهای ملی میپنداشتند، و چنین وانمود میشد که امیر مظهر قدرت و سلطنت خداوند در زمین است. این فلسفه سیاسی حاکم بر آن زمان بود. و از سوی دیگر اختلافهای قومی و مذهبی و ظلم در سراسر كشور بیداد میكرد. چنان كه محقق ارجمند حاج كاظم یزدانی در بارهی جنایات عبدالرحمن مینویسد: ابعاد و اعماق جنایات عبدالرحمن، آن مرد سفاك، در تاریخ بشر بیسابقه است. او حداقل یك هزار انسان را به قتل رساند، كه تمام مردم و قبایل افغانستان شامل آن كشتار بیرحمانه میشدند.(یزدانی، 1370، ص335).
برای شناخت این دیكتاتور سفاك، به نوشتهی سید مهدی فرخ سفیر وقت ایران در كابل اشاره میشود. او مینویسد: عبدالرحمن به خاطر دیكتاتوری و استبداد بیاندازه، نسبت به تمام اطرافیان خود مشكوك بود و نسبت به مخالفان در كمال سبعیت رفتار میكرد. یكی از مخالفان را كه از طرفداران محمد ایوب خان بوده، در قفس آهنین میگذارد و بالای چنار عظیمی میآویزد تا استخوانهایش میپوسد. (فرخ،1371 ، ص331).
در این میان هزارههای نگون بخت به جرم شیعه و هزاره بودن، بیش از دیگر اقوام ساكن افغانستان، بیعدالتی ها، تبعیض ها، محرومیت ها، سركوب ها، تصفیههای نژادی، كوچ دادنهای اجباری، قتل عامها و نسل كشیها را در زندگی خویش تجربه كردهاند. به گواهی تاریخ،62% این مردم در یك كشتار وسیع و جمعی توسط عبدالرحمن نابود شدند.(دولت آبادی، 1385، ص92).
در چنین وضعیتی تنها علما و دانشمندان دردمند و آگاه پرچمدار پایداری و پیشگامان مبارزه و رهبران مقاومت بودهاند و برای احیای هویت این مردم و رفع ظلم و ستم تلاشهای زیادی كردند. تاریخ سراسر درد و رنج مردم ما، گواهی صادقی است بر فداكاریها و مبارزه شخصیتهای چون؛ علامه شهید ملا فیض محمد كاتب هزاره(ره)، دانش آموز شهید عبدالخالق هزاره(ره)، علامه مجاهد شهید سید اسماعیل بلخی(ره)، دانشمند شهید استادمحمداسماعیل مبلغ(ره)، روحانی مبارز شهید واحدی، روحانی شهید اسحاق رضایی ، انجنیرشهید امینی، دانشمند مبارز شهید بصیر مالستانی(ره)، مبارز و انقلابی شهید محمدعلی فیاض مالستانی(ره) و رهبر جنبش عدالت خواهی كشور وپیشوا و پرچمدار مقاومت ضد زیاده خواهی، شهید استاد عبدالعلی مزاری بزرگ(ره) و....
در این مقاله به نقش مرزبان هویت قوم و یكی از شخصیتهای نخبه ملت ما، علامه فیض محمد كاتب هزاره(ره) در احیای هویت سیاسی، اجتماعی كتمان شدهی هزارهها پرداخته میشود، تا سهم اندكی باشد در جهت زدودن غبار فراموشی از چهره این شخصیت ماندگار و معرفی این تك ستاره درخشان آسمان كشور در عصر ظلمت وتاریکی، به نسلهای امروز و فردای جامعه، تا باشد كه با ابعاد شخصیت و زندگی سیاسی، اجتماعی، اندیشهها، افكار، آثار و خدمات ارزنده این دانشمند و مورخ بزرگ آشناه شوند.
مفهوم شناسی
الف. هویت(identity)
هویت در لغت به معنای تشخص، گاه بر وجود خارجی اطلاق میشود، گاه بر ماهیت با تشخص اطلاق میگردد كه عبارت است از حقیقت جزئیه. (دهخدا،1341، ج49، ص349) و جزئی از ذات و از مصادیق ماهیت است، كه در جواب ماهو؟ واقع میشود.(آملی، 1380، ص253) وقتی واژه هویت در بارهی انسان مطرح میشود، منظور كیستی؟ و چیستی؟ او است.(شیخاوندی، 1379، ص6).
هویت در اصطلاح عبارت است؛ از مجموعه خصایص و ویژگیهای زیستی، روانی و فرهنگی كه یك شخص، یك گروه، یك جامعه، یك فرهنگ و...را از دیگر اشخاص، گروهها، جوامع، فرهنگها و...متمایز میكند.(همان) سر زمین، تاریخ، زبان، ادبیات، دین، ساختار سیاسی، فرهنگ و هنر مشترك از جمله عناصر تشكیل دهنده هویت شمرده میشود.(آقا بخشی، 1383، ص305).
بنابراین، در تعریف هویت بایدبه عوامل، عناصر و مؤلفههای آن، توجه كرد، زیرا در تعریف هویت علاوه بر تعریف خود، تصور دیگری نیز مطرح است، مثلاً هزارهها در برابر پشتونها، تاجیكها، ازبكها و اقوام دیگر، عرب در برابر عجم و..
ب. هویت اجتماعی(social Identity)
هویت اجتماعی، هویتی است كه كه انسان در فرایند اجتماعی شدن و ارتباط با دیگران در یك جامعه كسب كرده است و با ضمیر«ما» به آن اشاره میشود و خود را به لحاظ عاطفی متعلق به آن میداند مانند ما افغانستانیها، ما پاكستانیها و...(محسنی، 1381، ص25).
ج. هویت سیاسی(Political Identity)
هویت سیاسی مهمترین مؤلفه هویت ملی را تشكیل میدهد. منظور آن است، افرادی كه از لحاظ فیزیكی و قانونی عضو یك نظام یا ساختار سیاسی هستند و داخل مرزهای ملی یك كشور زندگی میكنند، خود را از لحاظ روانی از اعضای سیستم بدانند.(حاجیانی، 1389، ص70).
د. هویت قومی(Ethnic Identity)
هویت قومی مجموعهای ویژهای از عوامل عینی، ذهنی، فرهنگی و اجتماعی است كه در گروهی از انسانها تجلی مییابد و آن گروه را از سایر گروهها متمایز میسازد.(آقا بخشی، 1383، ص223).
انواع و گونه های هویت
مطالعه هویت در دو حوزه مطالعاتی حیات و زندگی فردی و اجتماعی انسان، دو نوع كلی هویت انسانی را پدید آورده است.
1. هویت فردی
منظور از هویت فردی؛ ویژگیهای فرد مشخص است كه به او تشخص میدهد و او را از دیگران متمایز می سازد كه در علم روان شناسی از آن به شخصیت (Personality) یاد میشود. (اکبری، 1384، صص323 -325).
2.هویت جمعی
هویت جمعی تشكیل دهنده هویت گروه یا جماعت خاص است كه از طریق ارتباط با گروههای دیگر و جماعتهای دیگری آن را كسب میكند.(همان).
سطوح مختلف هویت اجتماعی
هویت اجتماعی سطوح مختلف و گوناگونی دارد كه پایینترین و ابتداییترین سطح هویت جمعی، هویت خانوادگی و بالاترین سطح آن، هویت اجتماعی است مانند هویت افغانستانی، عراقی، پاكستانی و... كه البته تبیین و تشریح این سطوح از حوصله این مقاله خارج است و صرفاً به آنها اشاره میشود.
1) هویت خانوادگی
2) هویت قومی
3) هویت مذهبی، دینی
4) هویت ملی
هویت ملی، عناصر و مؤلفههای آن
هویت ملی یكی ازسطوح و شاخههای بسیار اساسی و مهمی هویت اجتماعی است.و از عناصر و مؤلفه های تشكیل شده است كه عبارتند از:
1. عنصر جامعهای
عنصر جامعهای هویت ملی، در ارتباط با كیفیت روابط اجتماعی فرد با نظام كلان اجتماعی است كه در صورت تقویت مناسبات و روابط فرد با جامعه، هویت ملی شكل میگیرد.
2. عنصر تاریخی
عنصر تاریخی هویت ملی عبارت است از آگاهی مشترك افراد یك جامعه از گذشته تاریخی خود و احساس دلبستگی به آن، كه باعث پیوند افراد جامعه و نسلهای مختلف میشود.
3. عنصر فرهنگی
عنصر فرهنگی هویت ملی، مجموعهای ارزشها، هنجارها، نمادها، باورها، اعتقادات و احساسات مشترك است كه در گذشته تاریخی شكل گرفته و به نسلهای بعدی منتقل گردیده است و نسلهای نوین جامعه آنها را میراث پیشینیان خود میدانند.(حاجیانی، 1389، صص66ـ70)
4. عنصر سیاسی
عنصر سیاسی هویت ملی كه یكی از مؤلفههای اصلی هویت ملی است، عبارت است از نگرش نسبت به ساختار سیاسی حاكم، به لحاظ یك پارچگی یا ضرورت تجزیه و تفكیك آن.(حاجیانی،1389، صص14ـ58)
بنابراین، هر گاه مناسبات و روابط افراد جامعه تقویت شود، و همه نسبت به گذشتهی تاریخی خود و نیز ارزشها، هنجارها، باورها و اعتقادات آگاهی مشترك و احساس دلبستگی مشترك داشته باشند، و آنها را میراث پیشینیان خود تلقی نمایند و نسبت به آنها احساس بیگانگی، نداشته باشند، هویت ملی شكل میگیرد.
بحران هویت ملی یاهویت سازی درافغانستان
بحران هویت ملی دریک نظام سیاسی هنگامی بروزمی کند که مردم به جای وفاداری به دولت ملی واحساس تعلق به مجموعهی یک پارچهی به نام ملت، در دایرههای کوچک تعلقات قومی، نژادی و محلی قرار گیرند.(آقابخشی،1383،ص305). چیزی که متأسفانه تاریخ افغانستان همیشه آن را تجربه کرده است.حتی نام افغانستان تداعی کننده این نکته است که این کشور براساس هویت یکی از اقوام ساکن کشور، به وجود آمده است.هرچند به مرور زمان تلاشهای از سوی دولتهای حاکم صورت گرفته است که واژه «افغان» برکلیه اتباع کشور اطلاق شود و هویت افغانی هویت فراقومی و هویت فرد فرد شهروندان افغانستان به حساب آید.(قانون اساسی،مصوب1382،ماد4،بند4)این مسأله برای اولین بار درقانون اساسی محمدظاهرشاه(1343ش.) به صراحت ذکر شد و جالب این که پیشنهاد کننده آن دکترعبدالواحد سرابی بوده است.(احمدی،1376،ص32). نهادهای آموزشی و فرهنگی کشور در جهت تعمیم و تعمیق این هویت به عنوان هویت ملی و فراقومی تلاشهای زیادی انجام دادند. حتی سیاست مبتنی بر رشد و انکشاف زبان پشتو و طرد زبان دری نه تنها در ادارات دولتی و مراکز آموزشی کشور بلکه در خانهها نیز در دست گرفته شد.(همان،ص35).علیرغم این تلاشها این تلقی در عمق ذهن و شعور همه مردم افغانستان به ویژه اقوام غیر پشتون رسوخ نکرد و فراگیر، نگردید. بلکه در محاوره عمومی «واژه افغان» تنهابر قوم پشتون اطلاق میشود.از این رو، بایدگفت: جستجوی هویت ملی بر بنیاد نژاد خاصی(پشتون) به لحاظ انسانی بسیار تنگنظرانه و وحشتناک است. و میتواند کشور را به چالشهای عمیقی گرفتار سازد.
وضعیت هزارهها در عصر عبدالرحمن
در طی دهه 1880میلادی و قتی عبدالرحمن سرگرم جدال با مخالفان خود در نقاط مختلف افغانستان بود، هزارهها در مجموع در صلح و صفا زندگی میكردند. اما دیری نپایید كه توجه خصمانه امیر به این مردم معطوف گردید.(پولادی، 1390، ص318) عبدالرحمن یكی از تراژدیهای تاریخی هزاره یعنی نسل کشی و كشتار جمعی بیرحمانه این مردم را به وجود آورد.عبدالرحمن در طرح نابودی هزارهها اولین اقدام خود را در زمینه قتل عام علمای هزاره عملی کرد. چنانچه غبار می نویسد: مردم هزاره تلفات زیادی دادند اما تلفات روحانیون نسبت به فؤدالها بیشتر بود. زیرا فؤدالها اغلب به دولت تسلیم شدند در حالیکه روحانیون کشته یا فراری گردیدند ازیک«یکاولنگ» صدخانوار روحانی به دست دولت افتاد و یک هزار خانوار روحانی موفق به فرار شدند و دوهزار ویکصد روحانی در جنگ کشته شدند. (غبار،1383،ص669)البته این سند تاریخی نشانگر بالندگی، شکوفایی، پویایی فرهنگی وزنده بودن جامعه هزاره قبل ازقتل عام عبدالرحمن است. اما پس از شکست جامعه هزاره، وقوع تراژدی غمبار و کشتار بیرحمانه این مردم، تأثیر از پریشانی، آوارگی و خانه به دوشی را برای این مردم به ارمغان آورد. چنان كه گفته شده 62% این مردم نابود شدند و «بقیةالسیف» امیر دین پرور!! آواره كشورهای همسایه گردیده و راه نجات را در خارج از مرزهای كشور جستجو میكردند.
عدهای اندكی نیز به كوه پایهها و درههای صعبالعبور پناه گزیدند و در آنجاها محبوس و محصور قهر طبیعت گردیدند و سر زمینهای معمور و آباد هزارهها(ارزگان) به عنوان لینگ ملخ تحفه سلیمان به طوایفی از درانیها (دوازدههزار خانوار) وغلجاییها(چهارهزارخانوار) (فرهنگ، 1385، ص446) و (احمدی، 1376،ص34) و پشتونهای كوچی و مهاجر هند بریتانیایی، هدیه و پیش كش گردید.(دولت آبادی، 1385، ص174) شیعیان اجرستان، دایه وپولاد و قسمت اعظم ارزگان و زمین داور به کلی از بین رفتند و زمینهای شان به افغانان سرحدی داده شد.(یزدانی،1390،ج1-2،ص81) خلاصه تمام درهای امید به روی این مردم مظلوم بسته بود. از لحاظ سیاسی و نظامی كاملاً در وضعیت متلاشی، از جهت اقتصادی تاراج شده، از حیث روحی ـ روانی نیز صدمه دیده بودند و به كلی در حال انقراض، نابودی و از هم پاشیدگی قرار داشتند.
مهدی فرخ سفیر وقت ایران از قول عبدالرحمن از كتاب«تاجالتواریخ» مینویسد: جماعت هزارهها سالها، موجب وحشت حكومت افغانستان بودهاند و حتی پادشاه اعظم نادرشاه[افشار] كه افغانستان و هندوستان را به حیطه تصرف خود در آورده بود، نتوانست طایفهی گردنكش هزاره را مطیع نماید...این اظهارات به خاطر این است كه غلبه خود را بر هزاره اهمیت بدهد و عملی را كه نادرشاه افشار نتوانسته انجام بدهد، او انجام داده است .(فرخ،1371، ص332) و (جمالی، 1378، ص 47).
بدون تردید و به گواهی همهی منابع تاریخی افغانستان عبدالرحمن پرچمدار استبداد و ظلم در افغانستان بوده است. میرمحمدصدیق فرهنگ مینویسد: او[عبدالرحمن] مدعی بود كه از جانب خداوند به پادشاهی افغانستان برگزیده شده است و كسانی را كه با این ادعا مخالفت كردند، به شمول ملایان و روحانیون به شدت سركوب كرد.(فرهنگ، 1374، ج1، ص425).
علاوه بر آن، با ایجاد سیستم جاسوسی گسترده، ایجاد وحشت از طریق زجر و شكنجه و اعدامهای دسته جمعی و از بین بردن آزادیهای شخصی، استبداد مطلق در كشور حكمفرما بود.(همو، ص426).
جالب این که؛ به خاطر این تصفیهی نژادی و كشتار جمعی و نسل كشی هزارهها، لقب دلاور اعظم از سوی ملكه انگلیس(ویكتوریا) به عبدالرحمن خان اعطا شد!!(دولت آبادی، 1385، ص91). و یا او را ستاره اعظم خطاب كردند. چنان كه ریاضی هروی مینویسد: ملكه انگلیس در این سال(1303) عبدالرحمن را مخاطب به ستاره اعظم نموده بود و نشان و شمشیری هم در این رتبه ارسال داشت.(ریاضی، 1369، ص178) و غربیها از او[عبدالرحمن] به عنوان امیر آهنین!! یاد كردهاند.(احمدی، 1376، ص33).
مطالب یاد شده، از یك سو، بیانگر هماهنگی و هم دستی استعمار خارجی و استبداد داخلی جهت كوبیدن، قلع و قمع و نسل كشی و كشتار هزارهها( كه روحیهی استقلال طلبی داشتند) است و از سوی دیگر وابستگی و سر سپردگی كامل امیرعبدالرحمن را نسبت به انگلیس نشان میدهد. که حتی اخلاف او، نیز از چنین سرسپردگی عریان، سرافکنده وخجالت زده بودند. چنانچه گفته شده: امانالله خان(نواسه عبدالرحمن) وقت این جریان (اعطای لقب «دلاوراعظم!!» از سوی«ملکه ویکتوریا» به عبدالرحمن) را در کتاب «سراجالتواریخ» مطالعه کرد، دستور داد آن کتاب را بسوزانند.(یزدانی،1372،مقدمه سراج التواریخ،صص6-7).
علامه كاتب(ره) و احیای هویت هزارهها
ملا فیض محمد كاتب هزاره(ره) یكی از دانشمندان آگاه و مسئول افغانستان بوده است كه به درجات بالای علمی رسیده بود. اواز برجستهترین چهرههای علمی وسیاسی کشورمحسوب می شود.کاتب(ره)جهت احیای هویت هزارهها، تلاشهای سیاسی وفرهنگی زیادی، انجام داده است. شاید، علما و مبارزان زیادی بوده باشند که برای احیای مذهب و هویت تلاش کرده باشند، اماتلاش هیچکدام به پای فعالیت ها وتلاش های فرهنگی مرحوم فیض محمد کاتب(ره)نمی رسد. ملافیض محمد کاتب (ره) در شرایطی خود را در دربار حفظ کرد که ازدر و دیوار آن، خون مردم هزاره می بارید. که اینک به گوشههای ازاین فعالیت ها اشاره میشود.
1. تلاش های سیاسی کاتب(ره) درجهت احیای هویت
علامه فیض محمدکاتب(ره) دانشمند و روحانی بیدار وآگاه که ظلم و بیداد ستمگران زمانش را باتمام وجود لمس کرده بود، بیتفاوتی را در قبال مسایل کشور و سرنوشت ملت و مردم خود، نپذیرفت علیرغم تمامی محدودیت ها، به استقبال خطررفت و به جرگه مشروطه خواهان، پیوست و با جمعی از اندیشمندان دلسوز وطن اولین جنبش اصلاحی(مشروطیت اول) را که از جنبشهای مترقی و خوشنام در افغانستان بود، در كشور بنیاد نهادند. چنان که برخی از نویسندگان نوشتهاند: فیض محمد[ره]،به رغم پیوندش با دربارشاهی، از جنبش مشروطیت پشتیبانی میکرد به همین سبب مدت کوتاهی را در زندان گذراند. (رامین و همکاران ،1389، ج12، ص178). هدف اساسی کاتب(ره) ازاین تلاشها و فعالیتهای سیاسی، تامین عدالت اجتماعی، احقاق حقوق سیاسی، اجتماعی اقوام ساکن کشور و ایجاد وحدت ملی در میان اقوام و ملیتها و از همه مهمتر، احیای هویت هزارهها بوده است. کاتب(ره) در راستای منافع مردم ما، دفاع ازحیثیت، شرف، حقوق سیاسی، اجتماعی، مذهبی، حفظ و احیای هویت هزارهها، سختیها، شکنجهها و زندانها را تحمل کرد.
2. تلاش های فرهنگی کاتب (ره) برای احیای هویت
كاتب(ره) از میان محرومترین و شلاق خوردهترین قوم(هزراه) برخواسته بود و سیاهترین دوران تاریخی افغانستان یعنی قتل عامها، كله منارها، نسل كشیها، چپاولها، غارتگریها و رفتارهای غیر انسانی عبدالرحمن و اخلاف بیخرد او را با تمام وجود لمس كرده بود. جنایات، قساوتها و بیرحمیهای عبدالرحمن را برای رسیدن به قدرت از نزدیك میدید كه چگونه ظلم و ستمهای او نسبت به هزارهها شهره تاریخ است. چنان كه خود مینویسد: آن قدر بیداد بدان قوم روی داد كه قلم از شرح آن عاجز است...هر چه از ظلم كه از اول خلقت آدم تا آن دم به وجود نیامده، به فعل و وجود آورده...( كاتب، 1372، ص245).
كاتب(ره) با درك چنین فضای حاكم بر كشور به این باور رسیده بود كه مبارزه مستقیم و رویارو، ناممكن و محال است، زیرا كوچكترین صدای مخالف به شدت سركوب میشد. از اینرو، مورخ بزرگ ملا فیض محمد كاتب(ره) با سلاح قلم به جنگ استبداد رفت و خواست كه از راه توسعه علم و دانش وگسترش فرهنگ، ملت به خواب رفته افغانستان را بیدار و حاكمان مستبد را برای ابد در تاریخ رسوا سازد. بعد از نفوذ در دربار، به طور غیر مستقیم و زیركانه و در لفافه، شرح جنایات عبدالرحمن و اسلاف او را بیان كرد. و چهرهی حكام ظالم و ستمگر را كه در پشت نقاب دین و عناوین«ظل ا...»، «دین پرور» و «خادم دین رسول الله»!! مخفی شده بود، افشا كرد. به جرم این افشاگریها، بارها توسط شخصی امیر حبیب ا...خان (سراج المله و الدین!!) مورد لت و كوب قرار گرفت و سر انجام توسط بچه سقا، آن، راهزن كلكانی به شهادت رسید. در حالی كه بیش از پنجاه سال از عمر گران بهایش صرف توسعه علم، دانش و گسترش فرهنگ گردیده بود.(یزدانی، ص39).
كاتب(ره) آثار ارزشمندی به یادگارگذاشت که آثار او، بهترین و ماندگارترین سند تاریخی در جهت احیای هویت هزارهها و افشای چهرهی حكام ستمگر است.
كاتب(ره) با ضبط این جنایات( برای نسلهای بعد از خود، به عنوان سند جنایات عبدالرحمن و مدرك مظلومیت هزارهها) هویت سیاسی، اجتماعی و مذهبی این مردم را احیا كرد.ازاین رو، میتوان گفت: مهم ترین عاملی که هزارهها را از مرگ و نابودی حتمی نجات داد، قلم مرحوم فیض محمد کاتب(ره) بود. زیرا اگر قلم کاتب(ره) نبود تاریخ هزارهها برای همیشه محو و مخفی میماند. روشن است که ملتی که تاریخ ندارد و تاریخ خود را فراموش کرده باشد، هویت ندارد و ملت بیهویت زنده بیتحرک و بیارزش است. چنانكه حاج كاظم یزدانی مورخ معاصر مینویسد: اگر كتاب عظیم«سراجالتواریخ» نبود، ما امروز از بسیاری از جنایات عبدالرحمن بیخبر می ماندیم. این كتاب، بزرگترین سند رسوایی رژیمهای گذشته افغانستان به حساب میآید، و شاید هیچ نویسندهای مثل ملا فیض محمد كاتب(ره) نتوانسته باشد كه ستمگران زمان خویش را چنین تا ابد رسوا و مفتضح سازد.( یزدانی، 1368، صص256ـ257). وی در جای دیگر مینویسد: از میان صدها روحانی که در زمان عبدالرحمن به شهادت رسیدند فقط دو نفر روحانی جان سالم بدر بردند، که این دو نفر توانستند، جنایات امیر کابل و سپاهیان او را به رشته تحریر درآورند. وآن جلاد خونآشام را برای ابد رسوا سازند. این دو نفر، اول ملافیض محمدکاتب(ره)و دوم ملامحمدافضل ارزگانی(ره) میباشند.(یزدانی، 1368، صص254-255). دکتر سید مخدوم رهین وزیر فرهنگ، اطلاعات وکلتور افغانستان میگوید: دقتی که کاتب[ره] به امورداشت بسیاری ازمسایل را طوری برای ما روشن ساخت که اگر«سراجالتواریخ»نمیبود ما از 90% رویدادهای آن عصربی خبرمیماندیم.(رهین،مخدوم؛http:kabul.icro.ir).
آری موسی زمان تلاش برای نجات قوم و حفظ هویت دو باره آنان را درست، از همان جای آغاز كرد كه طرح محو و سناریوی نابودی هویت این قوم، در همان جاطراحی و ریخته شده بود و آن دربار حاكم بیرحم و ستمگر و كاخ فرعون زمان عبدالرحمن جابر بود. به قول مورخ دردمند معاصر آقای دولت آبادی؛ اگر عبدالرحمن اولین نابود كننده و كتمانگر هویت مردم هزاره و شیعه به حساب میآید، بدون شك مرحوم ملافیض محمد كاتب(ره) «پدر تاریخ افغانستان» اولین احیاگر هویت این قوم شكست خورده محسوب میگردد.(دولت آبادی، 1385، ص299) زیرا تلاشها، رنجها، تحمل زندان و بارها لت و كوب ملا فیض محمد كاتب هزاره(ره) در همین راستا صورت گرفته است.
نتیجه
آنچه گفته آمد، نقش برازنده علامه فیض محمد كاتب هزاره(ره) را در احیای مجدد هویت هزارهها نشان میدهد. زیرا جامعه هزاره افغانستان هویت و خود آگاهی كه اكنون دارند، بدون شك مرهون تلاشها و مجاهدتهای خاموش فیض محمد كاتب(ره) و خدمات بیشایبهی او به فرهنگ، ادبیات، تاریخ، زبان، آثار و مفاخر تاریخی افغانستان به ویژه جامعه شیعه و هزاره است. او با نوك قلم خود، قوم را از محو و نابود شدن حتمی نجات بخشید.
لیكن رهبر مقاومت و پیشوا و پرچمدار جنبش عدالتخواهی كشور، شهید مزاری(ره) با سه سال مقاومت خود در غرب كابل نهال هویت را كه بانوك قلم«فیض محمد كاتب هزاره (ره)» از خشكیدن نجات یافته و باخون دانشآموز شهید «عبدالخالق هزاره(ره)» آب یاری شده بود، به ثمر نشاند و به درخت تنومند تبدیل كرد. زیرا واقعیت این است كه اگرسه سال مقاومت جانانهی غرب كابل نبود، و «رهبر شهید استاد مزاری(ره)» در برابر زیاده خواهی «مثلث فاشیسم» و توطئههای بیرونی ایستادگی و مقاومت نمیكرد، تمامی اقدامات قبلی بدون نتیجه و عقیم میماند. در حقیقت «رهبر شهید استاد مزاری(ره) با مقاومت عدالتخواهانه خود، یاد«علامه فیض محمدکاتب هزاره (ره)» و « شهید عبدالخالق (ره)» را زنده کرد و قهرمان ملی هزارستان «ابراهیم خان گاوسوار (ره)» و «علامه مجاهد شهید سیداسماعیل بلخی(ره)» را بر سر زبانها، انداخت. روان پاک و مطهر همهشان، شاد و یادشان گرامی باد!