نقش علامه فیض محمدكاتب هزاره در جنبش مشـروطیت افـغانستان
چكیده
جامعه ی افغانستان از جمله جوامعی است كه سالهای مدید طعم تلخ استبداد را چشیده است و حاكمان مستبد آن، همواره جهت تداوم قدرتشان، سیاست سركوب و خشونت را برای وادار كردن مردم به اطاعت از خود، در پیش گرفتهاند. در مقابل نیز افرادی آزادی خواهی بودهاند كه برای برون رفت كشور از این وضعیت، دست به مبارزه زدهاند. یكی از آن چهره های برجستهی آزادی خواه كه برای استقلال و رهایی كشور از استبداد تلاش كرده است، ملا فیض محمد كاتب هزاره(ره) است. كاتب یك سیاستمدار و مشروطه خواه عقلگراست كه با آگاهی عمیق از اندیشه سیاسی اسلام، بر خلاف روشنفكران ترقی خواه مدل غربی، معتقد بوده است، باید با تأمل در مواریث فكری اسلامی، راه تجدد را در كشور كشود، نظام سیاسی استبدادی را تغییر داده و نظام مبتنی بر ارزشهای اسلامی و عقلانی را جاگزین كرد.
واژگان كلیدی: كاتب، اسلام، عقلانیت، استبداد، مشروطه
مقدمه
افغانستان كشوری تركیب یافته از ملیتها و اقوام مختلف است كه هیچ كدام اكثریت مطلق نسبت به دیگری ندارد. گویاترین عناوین و مناسبترین مفاهیم معرف هویت تاریخی نظام سیاسی آن، استبداد حكومتی، تحجر فكری حاكمان و سیاستهای قبیلهای است.
استبداد حكومتی و دامن زدن به مسایل قومی، قبیلهای و مذهبی، در تاریخ سیاسی و اجتماعی افغانستان پدیدهی است كه همواره حاكمان ستمگر و متحجر، برای حفظ قدرت و تداوم حیات سیاسی خود، از آن بهره برده و سیاست سركوب و خشونت را پیش گرفتهاند تا از این طریق بتوانند از یك سو، شهروندان را به اطاعت پذیری و تسلیم مطلق، در برابر فرامین حكومتی وادارند و از جانب دیگر، جلو هر نوع نقد قدرت سیاسی را بگیرند.
ساخت نابسامان سیاسی و اجتماعی امروز جامعه ما كه مشكلات و موانع در راه حركت به جلو و پیشرفت كشور، ایجاد كرده، نیز میراث استبداد حكومتی و سیاستهای قبیلهای و ناكارآمدی حاكمان و سیاست مداران گذشته است. اما سیری در آثار مورخان چون ملا فیض محمد كاتب هزاره، عبدالحیی حبیبی، میر غلام محمد غبار، محمد صدیق فرهنگ و... نشان میدهد كه با وجود استبداد و سیاست سركوب حاكمان، همواره انسانهای آزادی خواه، عدالت جو و اصلاح طلب بودهاند كه برای تغییر نظامی سیاسی حاكم بر كشور، ایجاد فضای آزاد، سالم و بهبود جامعه افغانستان سعی و تلاش كردهاند و خواهان نظام مشروطه( كه نظر به شرایط آن روزگار در سطح ملی و جهانی آسترناتیو برای رژیمهای خودكامه و توتالیتر شمرده میشد،) بودهاند. مانند مولوی محمد سرور خان واصف، میر قاسم خان، مولوی عبدالرب و...از جمله میتوان از مرحوم ملا فیض محمد كاتب هزاره،« پدر تاریخ افغانستان» و سیاستمدار چیره دست، نام برد. پیش از اینكه نقش كاتب در جنبش مشروطیت را به خوانش بگیریم، ضرورت دارد توضیحی در بارهی دو مفهوم استبداد و مشروطه داده شود.
مفهوم شناسی
1. استبداد
در لغت به معنای خود رایی، خود سری، خود كامگی( عمید،1360، ج1، ص134) قدرت مطلقه، خود سر( آذر نوش، 1386، ص28) به كار رفته است. در اصطلاح به نظام سیاسی گفته میشود« كه در آن، دولت( و در تحلیل نهایی، فردی كه در رأس دولت قرار دارد) در مقابل ملت هیچ گونه تعهد و مسئولیت نداشته باشد».(همایون كاتوزیان، 1372، ص12) به عبارت دیگر نوع نظامی است« كه در آن پادشاه رئیس واقعی دولت است و قدرت و اختیارات خویش را بنا به ارادهی خود اعمال میكند».( عالم،1389، ص278) اساس چنین حكومتی بر پایه بیقانونی استوار است؛ (همایون كاتوزیان، 1372، ص12) زیرا در چنین نظامی حاكم و وابستگان به حكومت به رعایت قانون خاصی از پیش تعیین شده در بر خورد با زیر دستان لشكری و كشوری ملزم و پای بند نبوده و حاكم و فرمان او، قانون به شمار میرود.(قاضی، 1370، ج1، ص560؛ كریمی، 1383، ص7).
2. مشروطه
در بارهی ریشهی لغوی واژهی مشروطیت اختلاف نظر وجود دارد؛ اكثر نویسندگان و پژوهشگران آن را از ریشهی عربی«شرط» دانستهاند، بدان معنا كه حاكم مشروط و مقید به شرط قانون اساسی باشد. اما نظری دیگر این است كه واژه مشروطه از عبارت فرانسوی«Charte» به معنای منشور و قانون اتخاذ شده و از اروپا به تركیه راه یافته است و در آنجا از این واژه، لفظ« مشروط» و «مشروطیت» را ساخته است.( حائری، 1380، ص525) و در اصطلاح به نظام سیاسی گفته میشود كه مبتنی بر قانون اساسی است.(عالم، 1389، ص278) و به عبارت دیگربه نوعی نظامی«كه قدرتهای دولتی قسمتی در اختیار پادشاه و قسمتی در اختیار مجمع عمومی ملت و یا در اختیار طبقات ممتاز یا در دست مجالس مقننه باشد»، گفته میشود.(جعفری لنگرودی، 1368، ص361؛ قاضی،1370، ج1، ص560).
كاتب هزاره و جنبش مشروطیت
جنبش اصلاح طلبی و مشروطیت خواهی اول، به خاطر نفوذ جاسوسان دربار مستبد، با استبداد سیاسی و انسداد فكری امیر حبیب الله خان و در باریانش كه میگفتند: «دیگر همه چیز را قبول داریم جز مشروطه»(حبیبی، 1372، ص112) به فرجام نرسیده و به ظاهر محو و نابود گردید. اكثر اعضای مركزی آن اعدام شدند و برخی دیگر محبوس گردیدند. اما اندیشهی مشروطه خواهی با كوشش اعضای باقی مانده در فكر جوانان تحصیل كرده و ترقی خواه نفوذ كرده و در چارچوب مشروطیت دوم تبارز و تبلور یافت. از اینرو، به بررسی جایگاه و نقش فیض محمد كاتب هزاره(ره) در دو بخش جداگانه پرداخته میشود.
الف. كاتب(ره) و مشروطه اول
ترقی خواهانی كه از وضعیت استبدادی حاكم بر افغانستان ناراضی و در صدد تغییر آن بودند متشكل از سه گروه بودهاند:
1. غلام بچه ها یا فرزندان اشراف محلی كه به دربار آورده شده و در آنجا رشد كرده بودند. این گروه خواهان رفورم و اصلاحات در داخل رژیم بودند كه در اثر مطالعات كتابهای جدید و جراید خارجی به مسایل سیاسی و اجتماعی آشنا شده و یك گروه مقاومت علیه استبداد داخلی و جامعه سنتی به شمار می رفتند.
2. روشنفكران منفرد خارج از حلقه دربار، كه از لحاظ فكری با مدنیت اروپایی تمایل داشته اند.
3. «جمعیت سری ملی»( غبار، 1384، ص717)، «اخوان افغان»(حبیبی، 1372، ص47) و «جان نثاران ملت»(همو،89) است كه مركز آن مكتب حبیبیه بوده است. این گروه علاوه بر رفورم و اصلاحات، خواستار تبدیل رژیم مطلق العنان به مشروطیت بودهاند.(غبار، 1384، ص717ـ716؛ طنین، 1384، ص25).
اما آن كه در جنبش مشروطه خواهی نقش اساسی داشته و حركتشان را بهطور سری در سال 1327ق مطابق با 1909م،آغاز كردند، گروه سوم بوده است كه با محوریت علمای روشن و آزاد اندیش علوم دینی، تفكر ضد استبدادی و ضد استعماری داشته و هدفشان اقامه حكومت مشروطه، تامین عدالت اجتماعی، آشتی و تفاهم ملی، اصلاح جامعه و توسعه و گسترش معارف جدید بوده است. اكثر اعضای جنبش معتقد بودهاند كه باید از راه مسالمت آمیز مرام خود را پیش برده و امیر وقت را به گسترش معارف، اصلاحات در بدنهی دولت و رفع ظلم و استبداد تشویق كرد، مرام نامهای را در ده ماده تنظیم كردند كه به«عشره كامله» شهرت یافته بود، به تأسی از قرآن كریم«تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَة»(بقره، 196) كه در واقع بیانگر اهداف بنیادین و اساسی جنبش اصلاحی است. حبیبی،این مرام نامه را در كتاب جنبش مشروطیت در افغانستان آورده كه فشرده آن ذیلاً نقل میشود:
1. اطاعت از اصول اسلام و اطاعت از تمام احكام آن.
2. كوشش تا دستیابی به حقوق ملی و تبدیل حكومت استبدادی به مشروطة
3.تلاش جهت گسترش اخلاق حمیده و نكوهش عادات ذمیمه
4. آشتی و حسن تفاهم بین تمام اقوام و قبایل افغانستان جهت تحكیم وحدت ملی
5. سعی در اصلاح ملت از طریق مسالمت آمیز نه خشونت
6. گسترش معارف و مكاتب و وسایل بیداری مردم و مطبوعات
7. تأسیس مجلس شورای ملی از طریق برگزاری انتخابات
8. تحصیل استقلال سیاسی و آزادی افغانستان(از سلطهی انگلیس) و گسترش روابط سیاسی و اقتصادی با دنیای خارج
9. بر قرار مساوات و عدالت اجتماعی در كشور
10. بسط دانش و معارف جدید و توسعهی صنایع و ساختن راه مواصلاتی، شهرها، منابع آب، برق و...(حبیبی، 1372، ص80)
بدون شك مرحوم فیض محمدكاتب از پیشگامان نهضت مشروطیت اول بوده است، هر چند برخی مورخان در فهرست كه اعضای محوری جنبش را برشمرده، از او نام نبرده است. ( غبار، 1384، ص718) اما مورخان دیگر كاتب هزاره را از پیشگامان جنبش اصلاح طلبی و مشروطیت اول دانستهاند. میر قاسم خان یكی از اعضای بر جسته مشروطه خواهان كه گرفتار و محبوس شده بود، در مقالهای در بارهی جنبش مشروطیت، كاتب را از پیشگامان جنبش میداند.( یزدانی، 1373، سراج، ش2،ص127).
حبیبی مینویسد:«ملا فیض محمد كاتب بن سعید محمد بن خداد، از هزارهی محمد خواجه غزنه، مؤلف سراج التواریخ و سوانح نگار امیر حبیب الله خان كه نویسنده فاضل و ادیب روشنفكر و از جمله مشروطه خواهان اول بود و در شیرپور محبوس گردید. اما به سبب اینكه امیر از زمان شهزادگی او را میشناخت و در نگارش سراج التواریخ خدمت میكرد، بعد از مدتی كمی رها شد».(حبیبی، 1372، ص72ـ71).
حق نظر نظروف كاتب را از مشروطه خواهان اول دانسته و مینویسد:« به جمله طرفداران جنبش مشروطه خواهی، فیض محمد هزاره، مؤلف سه جلدی تاریخ افغانستان با نام«سراج التواریخ» داخل میشد...البته نام بردن و توصیف نمودن هر كدام از اعضای فعال مشروطه خواهان اول غیر امكان است. ولی یك حقیقت مسلم است كه در جنبش مذكور نمایندگان خلقها و قومهای افغانستان فعالانه شركت ورزیده بودند».(نظروف، 1380، ص320).
از عبارت خود كاتب(ره)، نیز استفاده میشود كه او از اعضای جنبش اصلاح طلبی و نهضت مشروطیت اول بوده است. او دوران در بند بودن خود را چنین بیان میكند:« محرر این اوراق كه با جماعت مشروطه خواهان پنج ماه محبوس بود و پس از آن در ارگ بدون زولانه نظر بند بود».(یزدانی، مقدمه سراج التوارخ،1390، ج1، ص44)
چرا غبار، كاتب(ره) را در عداد رجال مشروطیت نیاورده است، شاید علتش نا آگاهی او از حضور كاتب در جرگهی مشروطه خواهان باشد؛ زیرا همانطور كه خود غبار میگوید: مشروطه خواهان اول را حلقههای ده نفری تشكیل میداد كه كمتر همدیگر را میشناختند(غبار، 1384، ص718) و از جانب دیگر به ویژگی شخصیتی خود كاتب(ره) بر گردد. كاتب(ره) همانگونه كه زیركانه برای به فرجام رساندن نوشتار خود، در بیان وقایع،(به خاطر محدودیتهای كه داشت) ضمن تمجید ظاهری از شاه، مظالم را كه از جانب حكومت بر مردم میرفت با تمام جزئیات بیان كرده است، برای به فرجام رسیدن نهضت اصلاح طلبی و جنبش مشروطیت نیز همین شیوه را در پیش گرفته تا كمتر كسی متوجه او گردد، و از جانب سوم غبار به سبب تضاد كه از نظر فكری و اندیشه با كاتب(ره) داشته و در كتابش به «پدر پیر تاریخ وطن» خورده گرفته و از كتاب ماندگار«سراج التواریخ» به عنوان«قوریه» یاد میكند. این نشان میدهد كه غبار نگاه خاص به مرحوم ملا فیض محمد كاتب هزاره(ره) داشته است. شاید این نوع نگاه مانع آن شده تا از كاتب بر خلاف دیگران، به عنوان یكی از مشروطه خواهان اول یاد كند.
به هر حال همانطور كه حبیبی، میرقاسم خان، نظروف نوشتهاند و از كلام خود كاتب بر میآید، او یكی از چهرههای برجستهای مشروطه خواهان اول بوده است و به عنوان یك روحانی روشن، بیدار و آگاه به مسایل جاری كشور كه ظلم و ستم در آن بیداد میكرده است و فاجعه و قتل عامهای كه ما تاب توان دیدن آن را به گونهی نیمرخ نداریم، كاتب با چشمان خسته از دیدن آن، به صورت تمام رخ میدید و هر روز شاهد آن بود، علیرغم وجود تمامی محدودیتها به جرگهی مشروطه خواهان پیوسته و برای ایجاد تغییر و اصلاح وضعیت حاكم بر كشور و رهایی مردم از چنگال استبداد داخلی و وابستگی به استعمار خارجی تلاش كرده است.
ب. كاتب(ره) و مشروطه دوم
حركت ترقی خواهی و خیزش انقلابی و اصلاحی مشروطیت اول، با استبداد سیاسی و انسداد فكری امیر حبیب الله خان و در باریانش، به فرجام نرسید و اعضای برجستهی آن توسط حكومت استبدادی امیر حبیبا... به شدت سركوب، اعدام شدند و یا محبوس گردیدند. سركوبی مشروطه خواهان در نفوس روشنفكران تأثیر عمیق و شدید گذاشت و به تدریج حلقههای سری تشكیل شد كه آثار راجع به انقلاب عثمانی و نهلیستهای روسیه و فعالیتهای آزادی خواهان و مشروطه خواهان شرق را مطالعه و برای بیداری مردم شبنامه میدادند، و در نتیجه حركت اصلاحی و ترقی خواهی، در چارچوب مشروطیت دوم با همكاری نزدیكان شاه مانند نصرالله خان نایب السلطنة(برادر شاه) و امان الله خان عین الدوله(پسر شاه) پدید آمد.(غبار، 1384، ص725).
چهره ها و عناصر فعال سیاسی و فرهنگی مشروطیت دوم را، كه در راه تحقق آرمان ترقی خواهی، نوگرایی، دیگر اندیشی، بازسازی كشور، برچیدن رژیم ستم پیشهی امیر حبیبالله، تلاشها و كوششهای زیادی در به ثمر رساندن جنبش مشروطه خواهی كردند، میتوان به سه حلقهی سیاسی دسته بندی كرد.
1. درباریان. این گروه كه از درون دربار برخواسته بودند، به برخی اعمال و رفتار شاه، به ویژه به اینكه شاه دربار را به حرمسرا تبدیل كرده و نوعی تحجر و ركود بر آن حاكم گردیده بود، معترض بودند. اعضای این گروه عبارت بودند از افرادی چون سردار نصرالله خان نائب السلطنة، امانا...خان عین الدولة، مادر امانا...خان علیا حضرت ملكه سرور سلطان، جنرال محمد نادرخان، محمد ولی خان دروازی سرجماعه غلام بچههای دربار، شجاع الدولة فراشباشی، محمود طرزی و... بدین جهت این گروه با دو دستهی دیگر تفاوت ویژه دارد.(فیاض، 1389، ص86).
2. آزادی خواهان. این گروه متشكل از جوانان تندروی بودند كه برای تحقق مقاصد خود اقدام به ترور میكردند. برخی افراد این گروه عبارتند از؛ عبدالرحمان لودین، میر غلام محمد غبار، تاج محمدخان بلوچ پغمانی و...كه به نام «جوانان افغان» معروف شدند و اكثراً چپگرا بودهاند.
3. روشنفكران. این گروه در تحولات عصری برخلاف دستهی دوم، طالب سیر تحول درون جامعه و دربار به صورت منظم، تدریجی، آرام و به دور از اقدامات عجولانه بودند و در واقع همان شیوهی مشروطه خواهان اول را دنبال میكردند. اعضای این گروه عبارت بودند از دانشمندان روشن اندیشی چون میر سیدقاسمخان، عبدالهادی داوی و ملازمان آنها.( سید مسعود، 1379، ص86).
جنبش مشروطیت دوم، همانند مشروطیت اول، در آغاز با اهداف چون كاهش اختیارات شاه، وضع قانون اساسی، مشاركت ملت در سر نوشت سیاسی، اجتماعی، تمركز زدایی از قدرت، تجزیه و تفكیك قوا به نهادهای مجریه، قضاییه و مقننه، تكوین زمینه فرایند نظام مردم سالار، رفع استبداد٬ اختناق داخلی از یك سو، و محو وابستگی در اندیشه حاكمان سیاسی، كسب استقلال، حاكمیت سیاسی و مبارزه علیه استعمارگران به ویژه استعمار انگلیس از سوی دیگر، پدید آمد؛( غبار، 1384، ص716) زیرا قدرت سیاسی در افغانستان بر بنیادهای زور، تزویر، بیعدالتی، تبعیض، انحصار گرایی قومی و جزم اندیشی شاهان و امیران بنیان نهاده شده بود.(فرهنگ، 1385، ص529) آزادی خواهان و روشنفكران نواندیش برای رهای از وضعیت استبداد حاكم بر جامعه و سر سپردگی دربار در برابر انگلیس، چارهای جز سرنگونی یا تغییر ساختار قدرت سیاسی خاندان سلطنتی نداشتند.( غبار، 1384، ص718).
در لیست كه غبار و حبیبی از چهرههای شاخص جنبش مشروطه خواهی دوم ارائه كردهاند، از فیض محمد كاتب هزاره(ره) نام برده نشده است، در حالی كه او یكی از برجستهترین چهرههای مشروطیت اول بود و از آرمانهای مهم او تغییر نظام استبدادی كشور، به نظام مشروطه بوده است. این احتمال وجود دارد كه كاتب در آغاز با مشروطه خواهان دوم، همكاری داشته است. چنان كه برخی منابع تاریخ معاصر افغانستان حكایت از آن دارد كه كاتب مدتی در مقام محرر و كاتب سراج الاخبار با محمود طرزی از بنیانگذاران مشروطه دوم، در عرصه مطبوعات همسنگر بوده است.( حبل الله، ش70ـ69، ص62) اما به خاطر اختلاف فكری با مشروطه خواهان دوم در برداشت از نظام مشروطیت، از یك سو، و ظهور گرایشهای ناسیونالیستی و لیبرالی، بروز نشانههای قومگرایی پشتونیزم، تخطی از هدف اصلی( تبدیل رژیم فردی استبدادی سلطنتی به حاكمیت ملی و حكومت قانون و اجرای انتخابات آزاد)،( حبیبی،1372 ،ص124ـ123) تجدد به شكل غربی، گرایشهای خفیف چپی و تمایل به روسیه،( غبار، 1384، ص723ـ727) در میان اعضای آن، از سوی دیگر، كاتب همانند برخی افراد دیگر كنار رفته و از آنان جدا شده است. چنان كه سید مهدی فرح میگوید: تفاوت مشروطه اول با دوم در این بود كه مشروطهی اول با محوریت روحانیون، اسلام را در اولویت قرار داده بودند، در حالی كه مشروطهی دوم با محوریت محمود طرزی( اولین كسی كه به تقلید از غرب كشف حجاب را در خانواده خود عملی كرد) مبارزه با استعمار و رفتن به سمت مدرنیته را در اولویت قرار داده بودند.(فرخ، كرسی نشینان كابل، ص89ـ91).
كاتب و الگوی مطلوب مشروطه
با توجه به اینكه فیض محمد كاتب هزاره تاریخ نگار عقلگرا است كه دادههای تاریخی را در چار چوب عقل و خرد با هدف عبرت، درس و تجربه بررسی میكند.(كاتب، 1366، حبل الله، ش44، ص44) بدین جهت او را بیهقی معاصر خواندهاند. اندیشهی سیاسی كاتب نیز مبتنی بر خردگرایی در چنبرهی اندیشهی سیاسی اسلام است. در اندیشه سیاسی كاتب خرد تنها شالوده تحلیل و تبیین پدیدههای تاریخی نیست، بلکه شالوده مناسبات اجتماعی نیز است و عقلانیکردن سیاست موضوع اصلی تلاشهای فکری و فرهنگی او را تشكیل میدهد. از اینرو، كاتب حکومت داری خردمندانه و عقلانی و مبتنی بر اندیشه سیاسی اسلام را به منزله یگانه راهكار برون رفت از استبداد سیاسی حاکم بر افغانستان میدانسته است.
مطالعه آثار به جا مانده از كاتب نشان میدهد كه در اندیشهی سیاسی او فساد، تباهی و فاجعههای اجتماعی ریشه در نابخردی زمامداران و غیبت عقلانیت در مناسباتِ سیاسی و اجتماعی دارد و راهكار برون رفت از این وضعیت نابهنجار، ظالمانه و استبدادی، در بر قراری مناسبات عادلانهی انسانی و اجتماعی، بر پایهی عقلانیت و وفاداری به خرد جمعی و تحقق آرمانهای اسلامی است.( كاتب، 1366، حبل الله، ش41،ص54). بدین جهت، كاتب حكومت حبیب الله كلكانی(بچه سقا) را كه به نظر او فرد فریب كار، بیسواد، مستبد و از راه و رسم مملكت داری آگاهی نداشته، سم مهلك برای افغانستان دانسته(كاتب، تذكرة انقلاب، ص43) و مردم هزاره را به مقاومت علیه او تحریك میكند و با صراحت میگوید:« نگارنده هزارهها را به جنگ و مقاومت بر ضد بچه سقا تبلیغ و ترغیب نمودم»(كاتب، نژاد نامه افغان، ص32، به نقل میثاق وحدت، ش5، ص26).
بدین جهت مشروطیت در اندیشهی كاتب نه یك امر سطحی بلكه ریشه در عقل و خرد داشته، و به صورت دولت خرد و زمامداری مبتنی بر تجربه و عقلانیت مطرح بوده است و در این راستا او به اندیشهی سیاسی اسلام( بر خلاف مشروطه خواهان دوم كه اكثرشان به اندیشه سیاسی مدرن غربی توجه داشتند.) توجه داشته است.
كاتب با آگاهی ژرفی که از اندیشهی سیاسی اسلام در باب حكومتداری از یك سو، و شناخت عمیقی از فاجعههای نظام استبدادی از سوی دیگر، و تركیب جامعهی افغانستان از اقوام مختلف و مسلمان از سوی سوم، داشته است، به چیزی توجه کرده بود و میاندیشید که مشروطه خواهان روشنفكر معاصر او(به خاطر تحت تأثیر نظامهای مدل غربی قرار گرفتن و بعضاً گرایشهای چپگرایانه،) از آن غافل بودند، و آن استقرار نظام سیاسی بر اساس اندیشه سیاسی اسلام و سنت به جا مانده از رسول خدا(ص) در دوران مدنی است. زیرا او معتقد بوده که با توجه به چنین اندیشهی، میتوان نظام بربریت را تبدیل به یك نظام خردگرا و عقلانی و عادلانه كرد و مناسبات سیاسی و اجتماعی ظالمانه را تغییر داده و انسانی كرد. چنان كه خود در ضمن بیان رابطه دین و سیاست مینویسد:« سلطنت و امارتی كه برای نوع انسان مقرر است و آیات و احادیث در مدح و فضیلت آن وارد آمده است، همانا امارت و سلطنتی است كه با دین توام و بسته باشد نه غیر آن»(كاتب، زمامداری و سیاست، حبل الله، ش45ـ46، ص56).
بر این اساس كاتب گرچه در رسالهی«حسن السیاسة» امان الله خان عین الدوله را به جهت كسب استقلال و انجام اصلاحات در ابتدای جلوس بر كرسی سلطنت، ستایش نموده،[1] اما در ادامه، به سبب رو آوردن به استبداد و فساد درباریان و وزرا در رسالهی«تذكرة الانقلاب» از سیاستهای او، شدیداً انتقاد نموده، سوء اقدامات او و حكومتش را در امور سیاسی، اقتصادی، حقوقی، اخلاقی، شعائر دینی، پلتیكی و... باعث شورش بچه سقا دانسته و چنین مینویسد:« امیر امان الله از غرور جوانی كه در كاخ دماغ و هوای خیالیهاش جای داشت، طریق خود پسندی و استبداد پیشه كرد. پا به جادهی تقلید دول متمدنه اروپا كه آن هم از طریق روزنامهها و جراید اوضاع ترقی و تمدن آنها را شنیده بود، گذاشت و از راه تقلید اروپاییها كه توسط جمال پاشا و امثال او از ترقی آنها آگاه شده بود...و تأسی به دولت ترك كه دین را ترك كرده بود، جست. در حالی كه از مضمون حكمت مشحون:« الملك و الدین توأمان لایتم احدهما الا بالاخر» بیخبر بود...و از رسوخ این عقیده كه جاگیر ضمیرش شده بود، در تشهیر و تنویر شعائر اسلامیه و ترویج اوامر الهیه كمتر بذل توجه كرد و اشخاص كانا(نادان) و جاهل كه از علم سیاست بیخبر بودند و طریق هواجس(آرزوها نفسانی) نفسانی و وساوس شیطانی میپیمودند را به وزارت برداشت... كه آنها به جز شهوترانی و حصول خواهشهای نفسانی و آرایش سر و تن و گفتار دروغ، دیگر شغلی نداشتند...رفته رفته سوء عاقبت بار آورده، از كثرت گفتار دروغ كه آن را پلتیك نام نهاد، چراغ نطق خویش را بدون روغن عمل افروخته و خانه ضمیر خود را تاریك میساختند، چنان نزد خلق از اعتماد و اعتبار ساقط شدند كه اگر ابراز دیانت و اسلامیت میكردند، كسی باور نكرده، ایشان را به زیر لب دشنام داده، نفرین مینمودند و در آخر كیفر كردار ناهنجار خود را دیدند و نیك و بد و تر و خشك به مكافات اعمال آنان در آتش انقلاب و مجازات یكسان سوختند.( تذكرة الانقلاب، با دست خط كاتب، به نقل پیام مستضعفین، ش67ـ68، ص127).
بنا براین درک كاتب از مشروطیت بر خلاف مشروطه خواهان معاصر روشنفكر بیش از آنکه استقرار نوعی نظام سیاسی مدل غربی باشد، اصلاح نظام سیاسی كشور در چنبرهی اندیشهی سیاسی اسلام در باب حكومتداری بوده است. كاتب معتقد بوده به جای تقلید و الگو قرار دادن نظام سیاسی مدل غربی كه با عقائد اسلامی و عنعنات ملی جامعهی مسلمان افغانستان مناسبت ندارد، باید با تأمل در مواریث فکری اسلامی، راه تجدد را كشوده و با احیای سنت اصیل اسلامی و الگو قرار دادن حكومت رسولخدا(ص) در دوران مدنی، نظام سیاسی استبدادی را تغییر داده و نظام مبتنی بر ارزشهای اسلامی و عقلانی را جاگزین آن كرد. نظام سیاسی كه در آن، همهی ساكنان كشور، از هر قوم و قبیله و نژاد، از حقوق شهروندی مساوی و برابر، در عرصههای اجتماعی، سیاسی، اداری، اقتصادی و فرهنگی برخوردار است و در آن سیاه و سفید، سرخ و زرد، عرب و عجم مطرح نیست و برتری افراد تنها در گرو پروا پیشه گی از خدا است و بس.
فرجام سخن
بدون تردید علامه فیض محمد كاتب(ره) از پیشگامان جنبش مشروطیت و چهرهی برجسته اصلاح طلب در افغانستان بوده است كه در كنار سایر مشروطه خواهان، برای آزادی، رعایت حقوق شهروندی، بهبود اوضاع كشور تلاش كرده است و خواهان تغییر نظام فردی و استبدادی سلطنتی حاكم بر جامعه، به نظام مشروطه تحت نظر نمایندگان ملت، حاكمیت ملی و حكومت قانون بر اساس اندیشهی سیاسی اسلام و مدل سنت نظام سیاسی رسولخدا(ص) كه همان عقلانی كردن سیاست است، بوده، نه مدل نظامهای غربی كه ناسازگار با دین و عقائد دینی ساكنان افغانستان است.
[1]. چنان كه مینویسد:«اعلیحضرت شهریار غازی از بدو جلوس میامن مانوس خویش راه مصداق آنچه كه به شرح رفت، پیش گرفته و بوسه بر دم شمشیر آبدار زده، عروس ملك و استقلال را در كنار آورد، و تشكیل ادارات فرموده هر یك از خدمه دولت و ملت را كه شایسته حمل بار وزارت بود به منصب وزیری دایره مفتخر ساخت و به نظم و نسق و انتظام مهام، سلطنت و تدبیر ترفیه حال ملت و تعمیر مملكت پرداخت و نظام نامه ها در عقود...مطابق «شریعت غرا» و موافق سیاست ملت بیضا، تالیف و طبع و نشر فرمود و مامورین و مستخدمین دولت را از قضاة و عمّال و ضبّاط در اداره معارف، امر تحصیل، امور متعلق به سیاست مدن و تهذیب اخلاق و تربیت منزل فرمود و امر فرمود كه هر كدام پس از حصول فضل و درایت از روی دانستگی مامور خدمتی شوند تا تعمیر بلاد و ترفیه عباد حاصل آمده، دولت و ملت ترقی پذیرد. (كاتب، حسن السیاسة، حبل الله، ش74، ص45)