فرزانگان

علامه فيض محمدکاتب هزاره در آيـيـنه تـاريـخ

**نوشته شده توسط حسين صالحي مالستاني/ فوق لیسانس کلام اسلامی**. **ارسال شده در** فرزانگان

چکيده

علامه فيض محمد کاتب هزاره به عنوان پدر تاريخ افغانستان شهرت يافته است، پرداختن به زواياي زندگي و شخصيت او براي نسل امروزي کشور افغانستان ضرورت­ پژوهشي است؛ زيرا وي آثار خود به­خصوص «سراج التواريخ» را با خون دل نوشته و لحظات زندگي شان باخطر جان گذشته است، تا آيندگان راه را از چاه بشناسند و بين خائن و خادم دچار سردرگمي نگرديده و از گذشته و ريشه خويش بريده نباشند، وي در سخت­ترين شرايط ممکن، از دل اختناق و استبداد، مظلوميت ملت را در قالب ناب‌ترين ميراث مکتوب، براي نسل­هاي بعدي به يادگار گذاشته و چهره جلادان آدمکش، به­خصوص عبدالرحمن جابر را افشا کرد. شهيد ملا فيض محمد کاتب هزاره، در کشور استبداد زده افغانستان، در سياه­ترين دوران ستم­شاهي که تاريخ اين کشور را در حدود بيش از دو قرن در اوج سياهي جهالت و خفقان فاشيستي فرو بردند، دست به نگارش تاريخ زد و وقايع تلخ تاريخي و مظلوميت مردم محروم و ستم زده افغانستان را در آثار ارزشمند خويش، با ناب­ترين ادبيات فارسي دري به نگارش در آورد. اين قلم، زوايايي از شخصيت اين روحاني سر افراز را، به اختصار بررسي مي­نمايد.

واژگان کليدي: کاتب هزاره، تاريخ، افغانستان، حاکمان مستبد، استبداد.

مقدمه

شاکله کشور افغانستان، همراه با استبداد، وابستگي سياسي و بحران­هاي اجتماعي شکل گرفت و اين روند در طـول تاريـخ سياسي اين کشور، عمدتا توسـط گـردانندگـاني از دو خاندان سلطنتي به صورت و حشتناک، ادامه يافت. ملت افغانستان در هيچ نقطه‌اي از  زندگي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي خويش، دوره قابل افتخار را تجربه نکرده است. فساد، ستم، تبعيض، حق­کشي و توسعه­ ستيزي از شاخص­هاي بارز، در ساختار حکومتي اين کشور بوده و مردمان آن با اوج محروميت از مزاياي اوليه زندگي و در بي­سوادي و فقر فرهنگي و اقتصادي، به سر برده و در اين سرزمين غني و سرشار از معادن بکر و غني، و استعدادهاي درخشان بالفعل و بالقوه، با محروميت تأسف آور زيسته و نسل­هاي متوالي مردم آن، با حسرت و محروميت از دنيا رفته­ اند. حاکمان مستبد و نالايق آن، رويکرد همسان قبيله­گرا، دگم انديش و در ستيز با دانش و باروري افکار ناب مردم داشته و از بستر جهل و بي­سوادي مردم به عيش و نوش پرداخته­ و باعث فقر همه جانبه ملت متدين افغانستان شدند.

از پديده­هاي شوم در اين کشور، نرسيدن صداي مردم ستم ديده، به جهانيان بوده و جنايت­هاي تاريخي و کله منارها، در سکوت و خاموشي صورت ­گرفته است. تدوين تاريخ مدوّن، جامع و شفاف، حلقه مفقوده در اين کشور محسوب مي­شود. افغانستان از لحاظ منابع تاريخي در اوج فقر قرار داشته و نسبت به وقايع تاريخي کشور، به‌خصوص نسبت به برخي مليت­ها از جمله هزاره­ها به عمد اطلاعات غلط و ناروايي در برخي منابع منعکس شده است. و همين مسأله باعث گرديده است که پس از دو صد و هشتاد سال، ملت تيز هوش و سر شار از استعداد خدادادي هزاره، بايد در پي اثبات موجوديت خويش باشند و حرکت­هاي عمدي در کمرنگ نشان دادن حضور فيزيکي آنان و کتمان هويت اين مردم در جريان بوده و هست و امتناع دولت­ها، از جمله حاکمان فعلي از سرشماري دقيق و عادلانه از ساکنان کشور، عطف به همان اغراض تبعيض­آميز و غرض آلود سياسي، قابل ارزيابي است. در صورتي که اين کشور نياز مبرم به پرورش استعدادهاي درخشان اين مردم دارد و علامه فيض محمدکاتب هزاره، يکي از همين استعدادهاي درخشان تاريخي کم نظير و رشد يافته در دامن مادري از سرزمين هزارستان بوده است. که امروزه آثار تاريخي و علمي او، از گنجينه‌هاي پرارزش، در سطح ملي به حساب مي آيد.

اقدام علامه فيض محمدکاتب هزاره در نوشتن تاريخ، زير نظر حاکمان مستبد و پرداختن به جنايات عبدالرحمن جابر، بازي خطرناک و ريسک بزرگي بود که فقط شخصيت بزرگ، هدفمند و شجاعي چون کاتب هزاره، از عهده آن بر آمد، از اين رو پردازش فراز و فرود سرگذشت کاتب، براي نسل امروزي و آينده، درس آموز، راه گشا و جهت دهنده است.

بسترهاي شکل گيري شخصيت فيض محمد کاتب هزاره(ره)

فيض محمد کاتب هزاره، فرزند سعيد محمد بن خداداد، از قوم محمد خواجه، سال 1279ق. در قريه «زرد سنگ» قره باغ از توابع ولايت غزني چشم به جهان گشود (دولت آبادي، 1385، 299) کاتب تحصيلات ابتدايي را در زادگاه خود از مکتب‌خانه شروع کرد و در سن هجده سالگي با جنگ تحميلي استبدادگران با پشتيباني انگليس مواجه گرديده و درس مبارزه با بيداد را نيز عملا آموخت و درد و رنج مردم مظلوم هزاره و قتل عام آنان را در آوان نوجواني مشاهده و تجربه کرد. جنگ نابرابر تحميلي، منجر به مهاجرت خانواده کاتب، به منطقه ناهور (ناوور) گرديد(يزداني، 1و2/ 26).

نخستين سفر تحصيلي کاتب به «شرن» مرکز ولايت پکتيکا، ذکر گرديده است (آهنگ، 1382، 99) و سپس براي ادامه تحصيل، به قندهار رفته و پس از پنج سال (رحيمي، 1387، 63) به لاهور هند- كه امروزه جزة كشور پاكستان است- و نجف اشرف عزيمت نمود و در علوم گوناگون؛ حکمت، کلام، تاريخ، فقه و اصول، ادبيات، منطق، هيئت، نجوم، حساب و جبر متبحر گرديد. نسبت به زندگي کاتب اطلاعات تفصيلي در دسترس نيست از جمله زواياي پنهان زندگي او عدم اطلاع تفصيلي از استادان ايشان مي­باشد و لااقل اين قلم آن را نيافته است. فقط از ملا محمدعلي و ملا عليجان و محمد سرور اسحاق زايي در قندهار(آهنگ، 1382، 99) و از ميرزا حبيب الله رشتي از مراجع نجف، به عنوان اساتيد ايشان نام برده شده است (مجله سراج، 18/ 263-264). البته برخي نسبت به تحصيل کاتب در نجف، اظهار ترديد کرده است (نايل، 1365، 22-23). ترديدهاي از اين دست، نشان مظلوميت علامه کاتب هزاره است، اگر مجموعه آثار خطي ايشان به طور کامل و تحريف نشده، در دسترس عموم قرار گيرد، جزئيات بيشتري از زندگي او کشف خواهد شد.

علامه فيض محمد کاتب هزاره، علاوه بر علوم مرسوم، به فراگيري علوم غريبه نيز پرداخته و بر جامعيت علمي خود افزوده است، وي تحرير اُقليدس[1] خلاصة الحساب و شرح چغميني[2] را نزد مولوي سرورخان اسحاق زايي فراگرفته است(يزداني، 1391، 27). تحصيلات علوم هندسه، هيئت و حساب و غيره، نشان از استعداد، آينده‌نگري و بلند نظري کاتب دارد. در کشوري که اکثر مردم آن بي­سواد و حاکمان آن، ضد فرهنگ و مخالف رشد علمي مردم به‌خصوص هزاره­ها است، همت بلند علامه کاتب هزاره در فراگيري علوم مختلف و جامعيت علمي وي ستودني، قابل تأمل و درسي براي جوانان و محصلان امروز افغانستان است.

فيض محمد کاتب هزاره، با هوش سرشار خويش، افزون بر دانش اندوزي زير نظر اساتيد، به مطالعه مداوم و مشاهدات دقيق و عيني حوادث پرداخته و بر غناي دانش جامع خويش افزود (دولت آبادي، 1385، 300) وي در اثر مسافرت­ها، درس­هاي زيادي از مسايل فرهنگي، سياسي و اجتماعي آموخت و تجربيات خودرا در خدمت هموطنان گذاشت. او علاوه بر زبان فارسي به زبان­هاي پشتو، عربي، اردو و انگليسي نيز آشنايي پيدا کرد و در خوش نويسي نيز استاد شد و نسخه­هاي از قرآن مجيد و کتاب­هاي ديگر را به خط زيباي خويش نوشت (برزگر، 1378، 3/ 790؛ يزداني، 1391، 26-27).

حضور هدفمند کاتب هزاره(ره) در دَربار

همانگونه که حضرت موسي(ع) در درون دربار فرعون رشد کرد و باعث شکست و رسوايي او گرديد.(قصص، 8-9)، علامه فيض محمد کاتب هزاره نيز از چنين نقشي در دربار ستم­شاهي افغانستان بهره برد. وي به عنوان عالم ديني مسلط بر علوم الهي و طبيعي، جايگاه علمي بسيار ارزشمند و ممتاز داشت و از نگاه اجتماعي نيز در دل مردم جاه داشت و محبوب القلوب آنان بود. گرچند استبداد و ديکتاتوري حاکم بر افغانستان و ظلم و ستم تاريخي بر مردم هزاره، ابراز هرنوع علاقه و ارتباط بين مردم و رهبران سياسي اجتماعي آنان را غير ممکن کرده بود. برازندگي شخصيتي و علمي و شهرت او در خوشنويسي و تسلطش بر ادبيات فارسي و نويسندگي، باعث گرديد که در آوان جواني، توجه در بار را به خود جلب کند. وي در دوره عبدالرحمن و پسرش امير حبيب الله خان (1319- 1337ق.) به سمت منشي گماشته شد و نوشتن نامه­ها و فرمان­هاي دولتي را به عهده داشت، ازاين رو به کاتب ملقب گرديد. امير حبيب الله، با آگاهي از فضل علمي و تسلط علامه کاتب هزاره بر تاريخ نگاري، وي را به دربار فراخوانده و پيشنهاد کرد تا وقايع تاريخي افغانستان را از زمان به قدرت رسيدن احمد شاه دراني (1160ق.) تا زمان خود امير حبيب الله، با نظارت خود امير، بنگارد. و براي اين کار بايگاني دولتي و اسناد و مدارک دسته اول، نامه­ها و فرمان­ها و گزارش­هاي روزانه از جبهه­هاي جنگ و ساير وقايع موجود در ارگ دولتي، در اختيار فيض محمد کاتب هزاره قرار داده شد. که حاصل سال­ها خون دل خوردن کاتب هزاره و کار مستمر او روي اين اسناد و مدارک، کتاب بي­نظير در تاريخ افغانستان، تحت عنوان  «سراج التواريخ» گرديد (برزگر، 1378، 3/ 790). البته ايشان قبل از تدوين کتاب يادشده کتابي تحت عنوان تحفةالحبيب را نگاشت که از نگاه حجم و محتوا کمتر از سراج التواريخ نبود (حبيبي، 1367، 55) ولي به دليل جو استبداد، اجازه انتشار نيافت (يزداني، 1391، 28). بسيار جالب است که در جو خفقان و تبعيض و استبداد که حاکمان وقت، تعمد داشتند تا مردم به­خصوص هزاره­ها را در جهل و بي­سوادي نگهدارند، علامه کاتب هزاره، بر خلاف جريان آب شناکرد و يادگار بزرگي را براي نسل آينده کشور به ارمغان گذاشت که با هيچ مطاع مادي قابل مقايسه نيست. توان کاتب در گذشتن از فلتر چنان حاکمان مستبد، خود يک شاهکار هنري و قابل تأمل است.

در جوي که هزاره بودن  نزد پادشاهان متعصب هزاره ستيز، جرم بزرگي بود و هزاره­ها به هر بهانه­اي مورد ستم و قتل قرار مي­گرفتند، استخدام کاتب در چنين دربار حکومتي، حاکي از دانش وتوانايي بي­نظير وي، در سطح کشور مي­باشد که دربار هزاره ستيز را نيازمند دانش و توانايي او کرده است. البته برخي از نقش مولوي سرورخان اسحاق­زايي (يکي از استادان علامه)، در معرفي او به دربار حکايت کرده است(نايل، 1365، 22-23) از سوي ديگر، رفتن کاتب به دربار ستم و پذيرفتن اين مسئوليت که بارها وي را زير شلاق استبداد قرار داد و لحظه لحظه­ي زندگي او با خطر از دست‌دادن جان، سپري گرديد، روي يک هدف از پيش تعيين شده و براي ثبت جنايات پادشاهان جابر به­خصوص قتل عام 62% هزاره­ها توسط عبدالرحمن جابر بوده است.(دولت آبادي، 302-304). علامه کاتب هزاره، با اين اقدام هدفمند خود، برجستگي شخصيتي، و درک بالاي سياسي خود را به نمايش گذاشته و پژوهشگران تاريخ افغانستان را به طور اعم و دانشوران و ملت هزارستان را به شکل اخص، مديون اين اقدام ماندگار خويش نموده است.

مبارزات سياسي علامه کاتب هزاره(ره)

فيض محمد کاتب هزاره(ره) علي­رغم پيوند خود با دربار، از هدف عالي خود در مبارزه با بيداد و ستم و حمايت از خيزش­هاي آزادي خواه، هرگز دچار انفعال نگرديد و در هر فرصتي در فاز مبارزه ايفاي نقش کرد. وي روحيه و توان و شم سياسي خود را در حمايت از جنبش­هاي پيشرو و اصلاحي کشور از جمله جنبش مشروطيت اول افغانستان به نمايش گذاشت. وي از پشگامان اين نهضت بود. در مرامنامه و خواسته­هاي اساسي اين جنبش که در ده ماده تنظيم گرديده بود مسائل بنيادين براي زيست‌انساني و برادرانه ملت افغانستان از تمامي اقوام ساکن در کشور، لحاظ گرديده بود. ولي پيش از استحکام بنيان­هاي آن، افشا و توسط حبيب الله، شاه مستبد، متلاشي گرديد. علامه کاتب نيز، توسط دربار حبيب الله خان، سال 1327ق. در شيرپور به زندان افتاد و پس از پنج­ماه تحمل زندان، به خاطر سابقه آشنايي با حبيب الله و تدوين سراج‌التواريخ در دوره حاکميت او، با دخالت وي از زندان رها گرديد ولي در ارگ پادشاهي مدت­ها تحت نظر بود.(حبيبي،1372، 72.ر.ک: برزگر، 3/ 791؛ يزداني، 1391، 43-44). زندان و شکنجه باعث ترک فعاليت هاي سياسي كاتب نگرديد، وي در دربار امان الله نيز به مبارزه  خود براي حق طلبي و عدالت خواهي، نسبت به شيعيان افغانستان ادامه داد ودر زمان امان­ الله خان(1297-1307ش.) در لوي­ جرگه دوم در پغمان، حضور پيداکرده و خواستار رسميت يافتن مذهب جعفري در کنار مذهب حنفي گرديدكه در نهايت مورد هجمه قرار اعضاي لوي جرگه قرار گرفت.(يزداني،1-2،44-45).

علامه فيض محمد کاتب، مبارزات سياسي خود را در فاز ماندگارتري ادامه داد و تئوري سياسي را درقالب چند کتاب، به صورت مکتوب، به يادگار گذاشت که معروفترين آن، کتاب «زمامداري و سياست کشورداري» است، وي اين اثر را با بن مايه فلسفي، به سبک کتاب جمهوري افلاطون و آراء اهل مدينه فاضله فارابي، در اواخر عمر خود نوشته است.(يزداني، 1391، 38). البته حضور او در دربار، با آن جو ضد انساني، خود مبارزه سياسي پر فراز و فرودي بود که در جاي خود، پژوهش و تحقيق مستقل مي­خواهد. ژيست شخصيتي‌علامه و توانايي­هاي گوناگون و جامعيت علمي او، همه لايق تحقيق و تأمل است.

خدمات علمي و فرهنگي کاتب هزاره

علامه کاتب هزاره، در هر بستر و زمينه­اي که برايش فراهم مي­گرديد، نسبت به بالابردن سطح آگاهي آحاد ملت اقدام مي­کرد. وي پس از بروز مشکل در مبارزات سياسي خود، در عرصه فرهنگ، تعليم و تربيت به فعاليت پرداخت. همان چيزي که جامعه افغانستان، سخت نيازمند آن بود. وي که مدتي در دارالانشاء مشغول بود، به خاطر مسايل سياسي و مشکلات پيش آمده در راه مبارزات سياسي او، مورد خشم دربار قرار گرفت اما جايگاه علمي کاتب و نيازهاي موجود در فضاي علمي، به وجود با برکت او، حاکميت را علي­رغم، اين فاصله عميق فکري، نياز مند کاتب مي­کرد. به عبارت بهتر، برازندگي‌هاي شخصيت علمي متفاوت وبي بديل کاتب، همواره دربار را در حالت انتظار قرار مي­داد و نمي­توانستند او را به طور کامل طرد کنند و اين از نکته­هاي برازنده و ممتاز شخصيت علامه کاتب هزاره است.

کاتب از سال 1337ق. به دارالتأليف انتقال يافته و مدتي در وزارت معارف، وارد خدمات فرهنگي گرديد و کتاب­هاي درسي تأليف کرد تا انديشه خود را به شکل ريشه­اي به خورد نسل جديد جامعه بدهد. که کتاب­هاي«تاريخ عمومي افغانستان»،      «تاريخ حکماي متقدم» و « فقرات شرعيه» را به عنوان کتاب درسي نوشت.(يزداني، 1391، 41-42 به نقل از حسين نايل) و پس از آن در مدرسه حبيبيه، جهت تعليم و تربيت، موظف گرديد.

از ديگر فعاليت­هاي کاتب هزاره، در اين دوره، خدمات علمي فرهنگي او به عنوان عضو هيأت علمي بود که با همکاري عبدالواسع قندهاري و بدري بيک، به تهيه و تأليف و تدوين قوانين مملکت و تطبيق آن با قوانين اسلام ايفاي مسئوليت مي­کردند (برزگر، 1378، 3/ 791؛ يزداني، 1391، 47 به نقل از رستاقي).

آثار ارزشمند علامه کاتب هزاره، حاکي از فضايل علمي اوست، کاتب که خود در ميان محروم­ترين مردم جامعه افغانستان (هزاره­ها) رشد يافته بود، در کتاب­هاي تاريخي خود با توجه به نياز جامعه، از هر فرصتي براي نشان دادن بيدادهايي که بر ستمديدگان مي­رفته، بهره برده است. وي گذشته از تحفة الحبيب و سراج التواريخ، آثار علمي متعدد ديگري نيز در ديگر زمينه­ها نوشته و مقالات متعدد از او در شماره­هاي نخست مجله «آيينه عرفان» در ۱۳۰۳ شمسي با عناوين مانند «علم» «زن و عفت» و «دين و سلطنت» و هم­چنين در مجله «حي علي­الفلاح» به چاپ رسيده است مجموع نوشته­هاي او را بيش از شش هزار صفحه بزرگ روايت کرده اند. در ۱۳۵۸شمسي مجموعه­اي از آثار و يادداشت­هاي کاتب را حکومت کمونيستي کابل از ورثه او خريداري کرد و به آرشيو ملي انتقال داد [يا به غارت برد؟] که شامل چهار اثر در ۳۲۶۷ صفحه و ۷۶ قلم، نقل فرمان­هاي دولتي و اسناد و مکاتب و يادداشت­هاي ديگر در ۶۴۷ صفحه است(همان، 3/792).

علامه کاتب(ره) و شرايط ويژه او

علامه کاتب هزاره در تاريک­ترين دوران تاريخي کشور که هيچ کس در فکر و انديشه پژوهش و تحقيق نبود، به عبارت بهتر، اجازه و زمينه تحقيق نداشت، رنج حضور در دربار را به جان خريد و از امکانات و اسناد موجود در آرشيو حکومت، عليه بيداد و بيدادگران اقدام تاريخي کرد و مظلوميت ملت افغانستان به ويژه مظلوميت مضاعف مردم مظلوم هزاره را در قالب اثر وزين «سراج‌التواريخ» و ديگر آثار خود، براي نسل‌هاي آينده کشور به ارمغان گذاشت. دو اثر سترگ او تحفة‌الحبيب و سراج‌التواريخ به رغم نظارت امير حبيب الله، مهم‌ترين و مفصل­ترين منابع تاريخ افغانستان از دوره احمد شاه دراني( ۱۱۶۰- ۱۱۸۷ قمري) تا روزگار مولف به ويژه دوره امير عبد الرحمن خان است و بسياري از رويدادها و حقايق نا گفته را در بر دارد و از همين روست که کاتب را بيهقي روزگارش لقب داده‌اند. (يزداني، 46، نقل از نيلاب رحيمي).

علامه بزرگ، کاتب هزاره را از آن رو با بيهقي، مقايسه کرده‌اند؛ همانگونه که بيهقي با قلم و اثر تاريخي خود، چهره سلطان مسعود غزنوي را در تاريخ، ترسيم کرده است، ملا فيض محمد کاتب هزاره نيز با نوشتن کتاب بزرگ و ارزشمند «سراج التواريخ» رعب انگيزترين و مستبدترين، فرمانده خون­خوار زمانش يعني امير عبد الرحمن جابر و ساير سلسله جاهل و زورگو را نشان داده است و چهره واقعي آنان را در تمام وقايع و حوادث، با ناب­ترين ادبيات، بيان کرده است(برزگر، 1378، 3/ 791-792، نقل از نيلاب رحيمي).

به اعتقاد نگارنده، دقت در شرايط فيض محمدکاتب هزاره با تمام زواياي آن، با هيچ نويسنده­اي از جمله بيهقي قابل مقايسه نيست؛ زيرا سايه سنگين نظر قاهر سلطان جابر بر قلم کاتب و هر لحظه احساس خطر نسبت به جان نويسنده، به خاطر ثبت جنايت­هاي سلسله ضد فرهنگ پادشاهي افغانستان، و تعلق کاتب به قومي که قتل عام گرديده و مورد خشم دربار بود، شرايط ويژه­اي براي اين مورخ سترگ به وجود آورده بود، لذا اين مقايسه نيز، قياس مع‌الفارق است؛ زيرا شخصيت و شرايط علامه، با بيهقي، جدا متفاوت است.

ساده زيستي و بلند نظري علامه فيض محمد کاتب هزاره

فيض محمد کاتب هزاره، که از دل محروم­ترين نقطه کشور (هزارستان) بر خاسته بود و محروميت را با ذرات وجود خود لمس کرده و تار و پود وجودش، با سادگي و ساده زيستي شکل گرفته بود، اين روش را با الهام از پيشواي بزرگ، حضرت امام علي (ع)، در طول زندگي خود حفظ کرده و بادرد و رنج مردم مظلوم کشور به خصوص هزاره­ها عملا همرنگي داشت. ايشان با آنکه در دربار راه پيداکرده بود، هرگز از تن پروري درباريان متأثر نگرديد و در منطقه چنداول کابل در کوچه سپاه منصور، در يک منزل کوچک و محقري روزگار گذراند. خانه گلين و محقري که يک دنيا دانش و منبع آگاهي را در خود جاي داده بود، حتي بچه­هاي خرد سال نيز به خانه علامه کاتب هزاره، به ديده احترام مي­نگريستند. و با اين عمل خويش خدمات کاتب را ارج مي‌نهادند. علامه کاتب تا آخر عمرش در همين خانه محقر زندگي کرد و از همان منزل ساده با آرزوي بيداري مردم و تبديل شدن حق­خواهي و عدالت­طلبي به خواسته عمومي مردم، به سوي خدا صعود کرد(يزداني، 1391، 47-48، نقل از محمدعلي پيام). آرزوي که با بيش از يک قرن فاصله بدست يکي از فرزندان بزرگ هزاره، رهبر شهيد عبدالعلي مزاري(ره) تا حدودي برآورده گرديد. و ايشان با الهام از روح بلند کاتب هزاره و ارواح شهداي راه فضيلت و عدالت و احياي کرامت انساني، حق طلبي و عدالت خواهي را به خواسته عمومي تبديل و با خون و شهادت خويش و يارانش، آن را نهادينه کرد.

شهيد مزاري(ره) و احياي اثر تاريخي کاتب هزاره

در روزگاري که هيچ کس به آثار و تاريخ گذشته فکر نمي­کرد و زير ساخت­هاي اندک کشور تخريب مي­شد، شهيد مزاري(ره)، بزرگترين رهبر و نماد عقلانيت ديني و سياسي و بيدارگر محرومان جامعه، به شخصيت، انديشه و آثار کاتب، به مثابه يک گنج ارزشمند نگريسته و در اوج دشواري­هاي جنگ عليه شوروي سابق، افزون بر حضور فعال در سنگر نبرد نظامي و دفاع از خاک ميهن، افق دورتر را نگاه مي­کرد و طرحي براي شرايط سخت پس از پيروزي انقلاب و نهضت داشت.

وي ريشه‌هاي طرح جامع خود را براي احياي هويت مردم ما در احياي نام و آثار علمي و تاريخي علامه کاتب هزاره جستجو مي­کرد و در اين راستا در جستجوي آثار علامه کاتب هزاره، که توسط سلسله ناپاک و ضد علم و فرهنگ پادشاهي دستور نابودي گرفته و ناياب شده بود(يزداني، 1391، 34) تلاش شبانه روزي نمود. وي با پيگيري دايمي و پشتکار مخصوص خود،  بخشي از نسخه خطي «سراج التواريخ» را در آن روز گار، بدست آورد و براي انتشار آن از هيچ تلاشي دريغ نکرد(شريعتي، 1391، 22). شهيد مزاري(ره) مي­خواست، بين نهضت و گذشته آن پيوند بزند و نهضت را در مسير عدالت خواهي و آزادي طلبي در ريل تاريخي آن ببيند و با نگاه به پيشينه نهضت در افغانستان، براي آينده طرحي جامع داشته باشد. انتشار سلسله وار برخي از آثار کاتب هزاره، در مجله وزين حبل الله که به سفارش بابه مزاري(ره) در جريان افتاد، نيز در همين راستا قابل ارزيابي است. تلاش­هاي هدفمند و حساب شده شهيد مزاري(ره) و برخي دوستان ديگر در باره آثار کاتب هزاره، سبب گرديد تا به ارزشمندي و جايگاه اين اثر تاريخي و نويسنده آن توجه شود. و علامه فيض محمدکاتب هزاره، از غربت درآمده و به عنوان يک جوهر تابناک و استعداد استثنايي کشور معرفي و از اثر تاريخي بي بديل او که جمله جمله آن را با خون دل تحرير کرده است، به طور شايسته حفاظت و قدرداني گردد.

 در هنگامي که مشغول اين نوشته بودم ( 23/2/1392)  گزارشي از رونمايي و تقدير سراج‌التواريخ (جلد چهارم) از نمايشگاه بين المللي کتاب، در تهران شنيدم، ابتدا خيلي خرسند شدم که تلاش شهيد مزاري(ره) و برخي دوستان در باز نشر سراج‌التواريخ دنبال گرديده است ولي خبر ديگري، مرا متأسف کرد، و آن اينکه شخصي به نام اميري و ناشري درکابل حتي نام علامه را دستبرد زده و پسوند هزاره را از نام علامه حذف کرده‌اند. آقاي محمد سرور مولايي کار تصحيح و مقدمه براين اثر تاريخي را به عهده داشته است، معلوم نيست که نسبت به متن آن چه تحريف­هايي انجام داده‌اند. بر محققان دردمند مردم ماست که پيگير اين قضيه باشند و نگذارند ميراث‌خواران علامه، هويت پيامدار علامه فيض محمدکاتب هزاره را، تحريف شده عرضه نمايند.  واژه هزاره جزء هويت و نام و نشانگر شخصيت علامه کاتب است، مخصوصا در شرايطي که هزاره بودن جرمي براي قتل عام پنداشته مي­شد، و تاکنون نيز طيفي در درون حاکميت هستند که بر همان روند جاهلانه اصرار دارند. کاتب اين واژه را براي احراز هويت خود و به عنوان نماد اين قوم مظلوم، حفظ کرد. ميراث داران او نيز براي حفاظت آثار و هويت علامه کاتب هزاره بکوشند.

فرجام حق طلبي، آزادي خواهي و حمايت از مظلومان

فرجام آزادگي و آزادي خواهي، براي انسان­هاي آزاده و بلند­همتي چون علامه فيض محمدکاتب هزاره، در حکومت استبدادي که به جز زور گويي و برخورد قبيله‌اي به چيزي اعتقاد ندارند، تلخ و ناگوار است. آنچه علامه کاتب در طول تدوين آثار خود در دربار از خشونت­هاي فيزيکي و آزارهاي روحي ديده، با قلم و زبان قابل توصيف نيست. فقط شماي از آن قابل انعکاس است.

علامه فيض محمد کاتب هزاره، در روند فعاليت­هاي ارزشمند تاريخ نويسي منحصر به فرد خود. از نفوذ و محبوبيت بالايي در ميان مردم محروم کشور به‌خصوص هزاره­ها که در اوج خفقان و مورد حادترين تبعيض قرار داشتند بر خوردار بود، به همين خاطر حبيب الله کلکاني، معروف به بچه سقاو در حکومت کوتاه خود (1307-1308ش) با مقاوت مردم هزارستان روبرو گرديد. وي در سال 1308ش. علامه فيض محمدکاتب هزاره را همراه عده­اي از رجال سر شناس شيعي افغانستان، براي ترغيب هزاره­ها براي پيوستن به دربار، به هزارجات فرستاد. اما علامه کاتب به اقتضاي رسالت مبارزاتي و ديني خود با استبداد و تبعيض­هاي آشکار عليه مردمش، در مجالس خصوصي، ضمن استماع دردهاي فراوان مردم، به ترغيب مردم مبارز هزاره عليه بيداد و ستم پرداخت و به روشنگري و تشجيع مردم مبادرت ورزيد؛ زيرا رسالت مرد بزرگي چون علامه کاتب، که در مکتب پوياي اسلام بزرگ شده بود، هرگز به وي اجازه نمي­داد که مبلغ ستم و بيداد گردد و توجيه­گر قدرت و زورگويي و قتل عام و تجاوز به حقوق مردم باشد.

در بازگشت از اين مأموريت بود که جاسوس­هاي بچه سقاو، وي را متهم به ترغيب هزاره­ها عليه حکومت کردند. حبيب الله کلکاني هم که استبداد و زورگويي را از حاکمان پيش از خود به ارث برده بود، علامه بزرگ را زير رگبار شلاق بيداد قرارداد و تا سرحد مرگ وي را به خاطر حمايت از عدالت و حقوق محرومان، لت وکوب کرد. ايشان در اثر آسيب­هاي همين لت و کوب وحشيانه، پس از يک مسافرت درماني به ايران و بازگشت نا اميدانه به وطن، دنياي فاني را وداع گفت  ودر حقيقت شهيد راه حمايت از حقوق مظلومان گرديد. وي در سال 1309ش در هفتاد سالگي که پنجاه سال آن را وقف اعتلاي فرهنگ و ثبت تاريخ و ادب و مظلوميت ملت افغانستان نمود، در منطقه بالاجوي چنداول کابل، به خاک سپرده شد (برزگر، 1391،3/ 791؛ يزداني، پيشين، 48-49). غربت  و مظلوميت علامه کاتب هزاره، در چهره مقبره مخروبه مانند او در چنداول کابل، نيز قابل مشاهده و مايه تأسف دردمندان و مايه خجلت براي دولت مردان بيگانه با فرهنگ و هنر است که به تازگي در فضاي مجازي منتشر شده است. اميد است که با تلاش ملي، مزار ايشان  وبابه مزاري به شکل آبرومندانه مرمت و بازسازي شود.

آثار و تأليفات کاتب را بناست دوست ديگرما براي ويژه نامه تهيه ­کند لذا از پرداختن به آن خود داري مي­شود. و براي اطلاع ر.ک: يزداني، پيشين، 28- 43).

نتيجه

علامه فيض محمد کاتب هزاره، از دل مظلوم­ترين مردم (هزاره­ها) افغانستان سر برآورد و با سادگي و محروميت مردم، در طول زيست خود همراه و همنوا بود. وي براي انعکاس و ماندگاري اين مظلوميت، براي عبرت گيري آيندگان، حضور در دربار پادشاهان مستبد را متحمل گرديد و از فضاي تهديد آلود آنروز که شمشيرهاي ستم براي نابودي مردم مظلوم هزاره و بيچارگي کل ملت افغانستان، از غلاف بيرون کشيده شده بود، به عنوان يک فرصت بهره برد و با قلم تواناي خود، گذشته و آينده تاريخ مردم افغانستان را به­هم پيوند زد. تا آيندگان، با تجربيات گذشته، راه همدلي و برادري را بپيمايند و از مسلط کردن حاکمان دگم انديش و قبيله­گرا و مستبد، بر سر نوشت خويش بپرهيزند. کاتب در فضاهاي مختلف سياسي، علمي و فرهنگي و تاريخي به ايفاي نقش پرداخت و هرگز، از فشارهاي سخت روزگار دچار انفعال نگرديد و در هر شرايطي دست از خدمت رساني به مردم افغانستان بر نداشت و در راستاي عدالت و حق خواهي، جانش را در طبق اخلاص گذاشت. و براي اداره عادلانه کشور تئوري حکومت­داري را در راستاي اهداف فلاسفه بزرگي چون افلاطون و فارابي، به نگارش در آورد.

حسن ختام مقاله را به سخنان نغز حضرت اميرالمؤمنين، امام علي (عليه‌السلام)، متبرک مي­کنيم که فرمود: «علما باقي هستند تا دهر باقي است؛ بدن‌هاي آنان مفقود و امثال (و آثار) شان در قلب­ها موجود است»(نهج البلاغه، نصيحت­نامه به کميل بن زياد) طبق فرموده حکيمانه امام علي (عليه­السلام)، علامه فيض محمد کاتب هزاره نيز در قالب آثار تاريخي و علمي خود در قلوب مردم مظلوم و متدين هزاره و تمامي ستمديدگان تاريخي کشور و محرومان افغانستان، باقي و اثر گذار است. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

 

پانوشت:

[1]. کتاب اصول هندسه اقليدس (Euclid's Elements) حدود ۳۰۰ سال قبل از ميلاد توسط اقليدس اسکندراني تاليف شده. اصول هندسه اقليدس، را که در کنار شاهکارهاي علمي بشر مثل نظريه جاذبه عمومي نيوتن و نسبيت اينشتين و کشف DNA قرار داده‌اند، نقطه عطفي در روند تکاملي علوم بشري است.

[2]. شرحي است مزجي بر کتاب «المخلص في الهئية» اثر محمود بن محمد چغميني خوارزمي. 

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**