فرزانگان

سرگذشت نامه استاد علی‌زاده مالستانی

**نوشته شده توسط ali halimi**. **ارسال شده در** فرزانگان

سرگذشت نامه استاد علی‌زاده مالستانی

تهیه و تنظیم: نادر علی حجتی

آوان کودکی:

      استاد عزیز الله علی‌زاده مالستانی، در خانواده مذهبی و روحانی در منطه سوکه مالستان از توابع ولایت غزنی دیده به دنیا گشود، درس‌های ابتدایی را از مکتب خانه سنّتی محل آغاز نمود. ساعات فراغت از مکتب را به کمک پدر و مادر در امور خانه از قبیل تأمین علف گاو و چراندن گوسفند و آوردن علف و هیزم از کوه برای مواشی خانه سپری می‌نمود، ضرورت‌های خانه چنان افزون شده بود که فرصت دانش اندوزی را از استاد در بهار و تابستان و دو ماه خزان گرفته بود و او فقط می‌توانست یک ماه خزان و سه ماه زمستان به مکتب برود.

دوران تحصیلات در افغانستان:

      وقتی به سنّ بلوغ نزدیک تر می‌شد، در زمستان 1342 شمسی، مدت اندکی در مدرسه‌ای غیغانتو مقداری از کتاب سیوطی را نزد مرحوم استاد مهدوی فراگرفت. و به مدّت یک زمستان هم در علوم بلقسان، مقداری باقی مانده از کتاب سیوطی را از محضرجناب الحاج استاد عارفی آموخت، و زمستان دیگری را هم در سبزک نزد مرحوم مغفور آقای استاد نجفی تلمذ نموده و حاشیه ملا عبدالله و کتاب معالم الاصول را از ایشان فراگرفت.

      در سال 1349 به خدمت عسکری در کابل رفت، و در این مدّت نیز بی بهره نمانده و از منبرها و سخنرانی‌های مرحوم آیة‌الله واعظ و آیة‌الله شیخ محمد امین افشار بهره‌ها برده و به مطالعه کتاب‌های علمی و دینی پرداخت. سال 1352 به قصد تحصیل در نجف اشرف ویزای عراق را گرفت، قصد ولی با وقوع کودتای داود خان از رفتن به عراق منصرف شده و به مدرسه ای آیة‌الله محسنی در قندهار رفت. خوشبختانه همان سال مرحوم استاد نجفی به قصد تدریس در قندهار حضور پیدا کرد و استاد علی‌زاده با حرص شدید، درس‌های شرح لمعه و مطول را نزد ایشان فر اگرفت. با تعطیلی مدارس در فصل تابستان، به خانه برگشته و در لابلای کار‌های روزانه خانه، از جناب آقای تقوی که ساکن منطقه بود، شرح لمعه را درس می‌گرفت. در فصل خزان 1353 دوباره به قندهار بازگشته و از درس رسائل و منظومه‌ای آیة الله محسنی استفاده نمود.

ادامه تحصیل در ایران:

      در اواخر سال 1353 رهسپار مشهد مقدس گردیده و حدود 5 ماه در مشهد به درس‌های رسائل، مکاسب و کفایه ای آقای صالحی مدرّس حضور یافت. در اواخر تابستان همان سال به قم مشرف شده و در درس‌های رسائل آقای استاد اعتمادی، مکاسب مرحوم ستوده و کفایه‌ای آیة‌الله سبحانی حضور یافت. جلد اول و دوم اسفار را نیز نزد حضرت آیة‌الله جوادی آملی تقریبا به پایان رسانده و جلد سوم اسفار را هم از محضر استاد شهید مطهری فرا گرفت. چون درس‌های استاد مطهّری در هر هفته فقط دوبار برگزار می‌شد، جلد سوّم اسفار به پایان نرسید. در درس‌های شناخت، جامعه و تاریخ استاد مطهّری نیز شرکت نموده و بر درس‌های استاد، تقریر می‌نوشت و آن‌ها را امتحان می‌داد.

رابطه تنگاتنگ با استاد مطهّری:

      استاد علی‌زاده با استاد شهید مطهری رابطه‌ای تنگاتنگ داشته و شهید مطهری، از رسم و رواج‌های منطقه‌ای و وضعیت دین داری و فرهنگی مردم افغانستان از استاد علی‌زاده کسب اطّلاع می‌نمود. شهید مطهری با این طرح که قبول شدگان در امتحان به چند گروه دسته بندی شوند و روی موضوعات اسلامی به تحقیق پردازند. مثلا: قرآن از نظر قرآن، خدا از نظر قرآن، پیامبران از نظر قرآن، جامعه از نظر قرآن، اقتصاد از نظر قرآن، و...، در صدد ساماندهی تحقیقات طلّاب بود که انقلاب اسلامی ایران آغاز شده و اجرای طرح به عقب افتاد، تا آنکه آن بزرگوار به شهادت رسید. استاد علی‌زاده، در یکی از این مراودات با استاد مطهّری، نامه مرحوم شهید بصیر مالستانی را خطاب به استاد مطهّری تحویل ایشان داد بدین مضمون که شما در کتاب قیام و انقلاب مهدی از نظر فلسفه‌ای تاریخ نوشته‌اید که حضرت ابراهیم (ع)، حضرت موسی(ع)، حضرت محمد(ص) و حضرت امام حسین(ع) از طبقات مرفه جامعه بودند، در حالیکه خداوند برای مستضعفین، و عده‌ای پیروزی و خلافت زمین را داده است. جواب استاد مطهّری به این نامه به طور شفاهی چنین بود که: حضرت ابراهیم(ع) آن قدر گله و رمه داشت که سگ‌های نگهبان آن‌ها به 400 رأس می‌رسید، حضرت موسی(ع) در کاخ فرعون بزرگ شد، حضرت محمد(ص) تمام اموال و دارایی خد یجه در اختیارش بود و حضرت امام حسین(ع) نیز مال فراوان داشت. ولی برای یک آرمان بالاتر، از مال و زندگیّ مرفه دست کشیدند، علیه طبقه‌ای خود انقلاب کردند و حضور در درس تفسیر مرحوم آیة‌الله مشکینی نیز یکی از کارهای روزمرّه استاد علی‌زده در قم بود.

      دروس سطوح ایشان تقریبا به پایان می رسید که درایران انقلاب شد وبه مدت یک سال با وقفه هایی که درتدریس حوزه پیش می‌آمد، دروس را ازطریق مباحثه با رفقایش مباحثه دنبال می نمود؛ کتاب حاشیه‌ای ملا عبد الله و مختصر المعانی را نیز ازهمان زمان، تدریس می کرد بااوج گرفتن انقلاب، به مطالعات علمی و دینی و نویسندگی پرداخت.

بازگشت به مالستان و تأسیس مدرسه علمیه امام صادق (ع):

در خزان 1359 به مالستان ـ زادگاه اصلی‌اش، بازگشت و با استقبال خوب مردم مواجه شد؛ طوری که حدود یکماه پس از بازگشت، مردم مالستان از هر قریه و منطقه با بزرگان قومی و محلِّ وپیش کش کردن یک رأس گوسفند به رسم احترام به دیدن وی می‌آمدند. با خاتمه یافتن دید و باز دید، مد تی در میان مردم به گشت و گذار پرداخت، در حسینیه‌ها سخنرانی می‌کرد. وی فکر می‌کرد یکی از دو کار را باید بکند: 1. یا برود به جبهه‌های جنگ مقدس، برای مجاهدین درس‌های عقیدتی و اخلاق بگوید.2. یا در هزاره‌جات سیر و سفری داشته و تاریخ مردمش را بنویسد. اما به مقتضای شرایطی که مدارس علمیه بکلی تعطیل بود و طلاب محروم از درس، خواهان و عاشق درس بودند، با مراجعه آن‌ها به استاد، تصمیم به تاسیس مدرسه گرفت. ابتدا در حسینیه منطقه سر «سوکه» سخنرانی کرده و از مردم منطقه، مشورت و استمداد خواست، با موافقت مردم رو به رو شد و هر خانه یک عدد درخت برای مدرسه تازه تأسیس پرداختند ولی این امداد مردم کفایت نیازهای مدرسه را نمی‌کرد، لذا خود با طلابش از منطقه جمبود و جاهای دیگر مالستان درخواست چوب
نموده و این چوب‌های تر را بر بازوهای خویش حمل نموده وبه مدرسه رساندند.

 

حدود 30 طلبه در مدرسه (حسینیه‌ای پائین سوکه) جمع شدند، درس‌ها از کتاب سیوطی تا شرح لمعه دائر بود. در ضمن از درس‌های اعتقادی و نیز برنامه‌های جنبی مانند نویسندگی و تمرین سخنرانی نیز غفلت نمی‌شد و مورد اهتمام استاد بود. سال 1360 تعداد طلاب به 70 نفر رسید و سال 1361 به حدود140 طلبه رسید. در تابستان‌ها تعداد طلاب حدود 100 الی 120 نفر بودند؛ از کتاب سیوطی به بالا خود تنها درس می‌گفت، درس‌ها با امتحان‌های روزانه، ماهانه، تحریری و شفایی دایر بود. به برکت برنامه تمرین سخنرانی اجباری، طلاب مدرسه در فن سخنرانی بسیار برجستگی داشتند. درس‌های عقیدتی که تحت عنوان "جهان بینی" تدریس می‌شد، بسیار آموزنده و جهت دهنده و تحرک زا بود. طلبه‌ها با شرکت در این درس، روحیه و جهت گیری ضد طبقاتی و ضد اشرافی گری پیدا می‌کردند.

استاد علی‌زاده روزانه حدود هفت درس می‌گفت، همه روزه از چند نفر امتحان می‌گرفت و همه روزه در تمرین سخنرانی حضور می‌یافت، شب‌ها نیز امات نمازجماعت را عهده‌دار بود و مسئله‌ای شرعی می‌گفت. به طور دایم پنج شنبه‌ها و جمعه‌ها حد اکثر در مناطق گشت و گذار می‌کرد، لااقل در هر جمعه در سه منطقه سخنرانی می‌کرد، عصر جمعه به هر قیمتی که می‌شد به خانه بر می‌گشت، برای آنکه شب شنبه خود را برای درس آماده نماید، این بنای خود را هرگز نشکست. گاهی اگر به حکم ضرورت، شب شنبه در خانه‌ای مهمان می‌شد، صبح زود خود را به خانه‌اش می‌رساند، و در موقع درس برای تدریس به مدرسه می‌آمد، استاد می‌گفت: از این جهت به هر شرایطی شده خود را به خانه و برای درس می‌رسانم که بد عادت نشوم و برای طلاب نیز آموزشی باشد تا در هر شرایطی باید خود را روز شنبه ساعت اول درس به مدرسه برساند و عذر نداشته باشد.

گاهی اگر برای کار ضروری به خانه‌ای مهمان می‌شد، کتب درسی برای مطالعه با خود می‌برد، درس‌های روز بعد را مطالعه می‌کرد. به نقل از استاد در یکی از همان سال‌ها دانه‌ای سرخکان در منطقه‌ای پائین سوکه فراگیر شده بود، دو طلبه یکی از چهل دختران و دیگری هم از تاله‌ قندی را دانه‌ای سرخکان سخت بی‌تاب کرده بود، آن چنان که هر لحظه خوف مرگ شان می‌رفت، استاد کتاب‌های درسی زیر بغلش بود، به نوبت پهلوی یکی آن‌ها می‌رفت، ضمن عیادت آن‌ها، درس‌ها را نیز مطالعه می‌کرد.

در ایام برف و باران و سرمای شدید، خود را به خانه می‌رساند.به گفته‌ای خودش، گاهی که از سخنرانی فارغ می‌شد، روز‌های چله‌ای زمستان بود، 20 دقیقه به مغرب می‌ماند، به طرف خانه حرکت می‌کرد، مدت دو نیم ساعت خود را به خانه می‌رساند، از شدت سرما در صورت، ریش و لباسش تکه‌های یخ چون میخ آویزان می‌شد. در تابستان‌ها به علاوه‌ای تدریس، به کار‌های دهقانی زمین‌های مزروعی خود نیز می‌پرداخت و از گرفتن مزدور و دهقان ابا داشت.

      مضامینی که استاد در طول دوازده سال به شیوه سنّتی حوزات علمیه درس می‌داد عبارت بودند از: سیوطی، حاشیه‌ای ملا عبد الله، معالم الاصول، جلدین شرح لمعه، اصول فقه، مختصر المعانی، رسائل، کفایة الاصول، منظومه و اصول فلسفه. و چندین بار هم کتاب‌های تصریف و مراح الارواح را در علم صرف درس گفت.

عزیمت به شهر غزنی و تأسیس مدرسه علمیه توحید:

      در سال 1371 که مجاهدین به پیروزی رسیدند، به منظور یک سفر تفریحی به شهر غزنی رفت و جناب آقای استاد حکیمی و آقای استاد عرفانی به ایشان پیشنهاد کردند در در غزنی تدریس کند، وی مدرسه‌ای سوکه را به یکی از طلّاب سابق خود آقای حاج صادقی تلخک سپرد و بعدا هم آقایان صالحی، حجتی، باهنر، صابری و بصیر،در غیابش به اداره و تدریس مدرسه امام صادق(ع) تا سال 1382 ادامه دادند. خود به مقصد تدریس رهسپار غزنی گردید. در اوائل با مشکلات زیادی رو به رو شد، جای مناسب برای تدریس نبود، خرج و مصرف نبود، مردم شهر کاملا به مسائل علمی، دینی و فرهنگی نا مأنوس بودند، کسی نزدیک نمی‌آمد و حاضر به همکاری نبود. اما استاد کم کم در صحنه‌های علمی و فرهنگی ظاهر شد، در چندین جلسه‌ای متشکل از مولوی‌ها و قوماندانان و مردم تاجیک، پشتون و هزاره سخنرانی کرد، برای مردم هزاره مقداری دلگرمی پیدا شد. آذان، نماز جماعت، مسئله گویی و جمعه خوانی‌ها را رواج داد، و نیز در روزهای اعیاد اسلامی و وفیات، مراسم جشن یا سوگواری برگزار می‌کرد، مردم حضور با شکوه پیدا نموده و دلگرمی مردم بیشتر می‌شد. در جمعه‌ها و پنج شنبه‌ها روی نوبت، به مناطق اطراف غزنی مانند قره باغی، منگور و خواجه عمری مسافرت می‌کرد، ایام زمستان که فصل بی‌کاری نیز بود، استاد فرصت را غنیمت شمرده و به سخنرانی در حسینیه‌ها و مساجد می‌پرداخت و مردم با اشتیاق و پر شکوه در مساجد حضور یافته وبه سخنرانی استاد گوش فرا می‌دادند.

      به تدریج کارهای مدرسه راه افتاد و مردم خَیّرِ، کمک‌ها و وجوهات شرعیه‌ای خود را برای مدرسه می‌آوردند. حدود 70 الی 80 طلبه در مدرسه‌ای توحید غزنی درس می‌خواندند، در ایام محرم و شب‌های قدر در مساجد شهر غزنی با برنامه ریزی سامان دهی شده، گشت و گذار کرده و سخنرانی می‌کردند. سخنرانی‌های استاد وشاگردان او، استاد علیزاده را بیشتر در میان مردم شهر غزنی و اطراف آن مطرح کرد.

      در اوخر سال 1373 جنگ میان حزب اسلامی و دولت در گرفت. قوماندانان و مسئولین؛ آقای فکرت، مرحوم حاجی الله‌یار، مرحوم عارفی و غیره او را گفتند: از غزنی خود را خارج کند، اگر دوباره وضعیت عادی شد، برگردد به کارهای خود ادامه دهد. وی به مالستان برگشت به دنبال آن جنگ در کابل شدت پیداکرد، و شهید مزاری به شهادت رسید، طالبان زمام امور را به دست گرفتند و استاد دیگر به غزنی نتوانست به منظور تدریس برگردد و در مدرسه امام صادق(ع) مالستان تدریس را ادامه داد.

حضور و عضویت در شورای مرکزی حزب وحدت اسلامی و تأسیس حوزه علمیه رهبر شهید (ره) در بامیان:

      در سال 1375 از استاد علیزاده برای عضویت در شورای مرکزی حزب وحدت دعوت شد، استاد نیزبه بامیان رفت، ولی چون از شغل اصلی خود باز مانده بود عضویت در شورای مرکزی رضایت او را برآورده نمی‌نمود. در فصل خزان آن سال مدرسه‌ی رهبر شهید را در بامیان را تأسیس کرد. حدود 120 طلبه‌ای که واقعا عاشق درس بودند جمع شدند، شروع به تدریس کرد. در زمستان سال 1375 که جنگ با طالبان شروع شد، ایشان به
حیث امام جمعه‌ای بامیان نماز جمعه را اقامت می‌کرد و سخنران رسمیّ تمام مراسم‌های دینی بود که از طرف کمیته‌ای فرهنگی حزب وحدت برگزار می‌شد، عده نمازهای میّت بر سر جنازه‌ای شهدای که از جبهه انتقال می‌دادند به امامت ایشان اقامه می‌شد. در محرم سال 1376 در مسجد رهبر شهید شهر غلغله، رسما سخنران بود، جمعیت زیادی از مسئولین، قوماندانان و مهمانانی که از اطراف به بامیان مراجعه کرده بودند، اساتید و دانشجویان دانشگاه نو تأسیس بامیان و نمایندگان کنسولگری و فرهنگیی ایران، پای سخنرانیش حضور می‌یافتند.

حضور دوباره در حوزه علمیه قم:

      در برج عقرب 1376 همراه با آقای با استاد خلیلی که به ایران دعوت شده بود در صدر هیئت سیاسی، به ایران آمد و برای معالجه‌ای پسرش در ایران برای مدتی ماندنی شد. در سال 1377 که می‌خواست طرف بامیان بیاید، بامیان بدست طالبان سقوط کرد. وی به حوزه علمیه‌ای قم مراجعه کرد و به آسانی در آن حوزه مبارکه پذیرفته شد، خانواده‌ای خود را نیز به ایران انتقال داد. تقریبا مدت سه سال در درس‌های خارج اصول آیة الله سبحانی و آیة الله وحید، و درس خارج فقه مرحوم آیة‌الله فاضل لنکرانی حضور می‌یافت. در این مدت مقدمات، مغنی اللبیب و مختصر المعانی تدریس می‌کرد.

بازگشت دوباره به افغانستان و عضویت در لویه جرگه و تأسیس حوزه علمیه محمّدیه (ص) در غزنی:

      با شکست طالبان و تشکیل دولت جدید، به افغانستان برگشت، در لویه جرگه‌ای اضطراری نیز اشتراک داشت. هدف استاد از بازگشت به وطن، تأسیس مدرسه‌ای علمیه در یکی از شهر‌های افغانستان بود، مدرسه‌اش در مالستان در حال تعطیل بود. برای این هدف حدود پنج سال در حال رفت و آمد به افغانستان و ایران بود ولی پول و امکانات نداشت، به هر بیت و مقامی که مراجعه کرد، با او مساعدت نمی‌شد، تا آنکه یکی از اقوامش به نام کربلایی وکیل به رحمت حق رفت، خمس مئونه‌ای او را حساب کرده و با مبلغ 23000 افغانی از محل خمس مئونه آن مرحوم، خود شخصا به تهداب گذاری و شروع کار ساختمانی مدرسه خویش در غزنی پرداخت. استاد خود نیز با کارگران از صبح تا شب کار می‌کرد و در آن زمان حتّی جایی نداشت که در آن لحظه‌ای بیاساید و شب‌ها بخوابد، در مسجد توحید که در سال‌های قبل، در آن جا نماز جماعت اقامه کرده بود و با آقای سجادی که ملا امام آن مسجد بود، هم اتاق گشته ویک جا زندگی می‌کردند. روز دوبار در بد ترین موتر( مِینیَ) به محل کار خود رفت و آمد می‌کرد.

      در سال 1389، کار ساختمان جدید مدرسه آغاز نمود؛ در یک سال اسکلت ساختمان تکمیل گردید، سه اتاق آن مورد بهره برداری قرار گرفت. طبقه‌ای زیرین ساختمان جدید دارای 26 متر طول و 12 متر عرض است به نام حسینیه که از آن برای جلسه‌های عمومی، نماز، مراسم عمومی، نماز عید، مباحثه و تدریس استفاده می‌شود. طبقه‌ای دوم دارای 7 اتاق نشیمن و خوابگاه طلاب، یک سالن 5+12 برای تدریس، و یک آشپز خانه با حمام و دستشویی است. طبقه‌ای سوم دارای 5 اتاق نشیمن و خوابگاه، حمام و دستشویی و آشپزخانه و یک سالن بزرگی 5+15 متر است. که فعلا از آن به حیث کتابخانه استفاده می‌شود. ساختمان جدید مطابق استاندارد با نقشه‌ای خوب و رو به آفتاب ساخته شده است. راه پله‌ها، راه روها، اطراف حسینیه سنگ کاری شده، دیوار بیرون نیز سنگ کاری شده است.

      فعلا حدود 130 طلبه، روزانه و شبانه درمدرسه حضوردارند، که حدود 50 نفر شان درمدرسه اتاق دارند، برای شان غذای کافی داده می‌شود. چهار مدرّس رسما تدریس می‌کنند. امتحان های هفتگی و ماهانه جریان دارد، طلاب خوب و با انگیزه درس می‌خوانند. شب های پنج شنبه تمرین سخنرانی است، روز‌های پنج شنبه درس اخلاق دائر است، ظهرها و شب‌ها نماز جماعت برقرار و آموزش چند مسئله‌ای شرعی نیز به صورت همیشگی برگزار است و هفته‌ای دو روز تعلیم قرائت قرآن و تجوید و هفته‌ای سه روز آموزش خط و خوش نویسی.

اشاره به برخی از شاگردان استاد علیزاده درطول بیش از سه دهه تدریس:

استاد در سه نقطه از کشور(غزنی، بامیان و مالستان) بیش از چهارصد نفر تربیت کرده است. به عنوان نمونه از عده‌ای آن‌ها نامبرده می‌شود: چمن شاه اعتمادی وکیل پارلمان، داوود ناجی خبرنگار بی بی سی، علی یاور باهنر، استاد تکواندو، و خوشنویس، دکتر سلمانعلی ذکی ادیب و شاعر، علی بابا اورنگ خطاط و هنرمند، محمد باقر اکبری، استاد مدرسه علمیه محمدیه، دکتر قاسم رجایی، دکتر عبدالحکیم عادلی، علی حلیمی، استاد دانشگاه، دکتر جواد محسنی، شهید ناصر علی اعتمادی، دکتر موسی اکبری، استاد دانشگاه بلخ، دکتر نجیب الله حکیمی، و...

فعالیت‌های فرهنگی، تبلیغی و اجتماعی استاد علی‌زاده:

1 ـ کتاب‌خانه:

      استاد در جمع آوری و انتقال کتاب به افغانستان حرص شدید دارد. در زمانیکه در قم درس می‌خواند، کتاب خریداری می‌کرد، به کابل پست می‌کرد، برای آنکه کتاب‌ها سالم به کابل برسد، نذر به عهده‌ای خود می‌گرفت. پس از چهل روز از طریق پست، نامه‌ای شهید بصیر و شهید فیاض را در یافت می‌کرد که کتاب‌ها را دریافت کردیم. بار دیگر به تهیه‌ای کتاب می‌پرداخت. تا هنوز هم این برنامه ادامه دارد و در هر شش ماه یک بار حدود 20 یا30 کارتن کتاب انتقال می‌دهد. از داخل هم یک مقدار کتاب‌های متون تهیه کرده است. هربار که به طرف افغانستان مسافرت می‌کند کتاب‌ها را با خود حمل می‌کند. فعلا همه‌ای کتاب‌ها را در مدرسه‌ای محمدیه جمع آوری کرده است، و در نظر دارد اگر امکانات فراهم شد یک کتاب خانه‌ای مجهز تأسیس نماید.

2 ـ تبلیغ و ارشاد:

      استاد آسایش و راحتی را بر خود حرام کرده است، در سخت ترین شرایط حاضر است خود را به جایی برساند، برای تعداد نفری که آماده‌ای شنیدن است سخن بگوید. در ایام محرم در حالیکه پیاده هم بود حدود 30 منطقه را می‌گشت و سخنرانی می‌کرد. در زمستان‌ها روزهای پنج شنبه و جمعه، در سه منطقه گاهی در چهار منطقه حضور یافته و سخنرانی می‌کرد. هم اکنون نیز همان سنت را ادامه داده است؛ در ایام محرم در هر شب و روز در سه مسجد سخنرانی می‌کند. در شب‌های قدر در هر شبی در چهار مسجد سخنرانی می‌کند. در هر جمعه خطیب نماز جمعه است. و در مراسم مذهبی در چندین محفل سخنرانی می‌کند، در بعض مجالس ترحیم و فاتحه گیری سخنرانی می‌کند.در مجموع می‌توان تخمین زد که استاد در سال بیش از100 سخنرانی در جلسه‌های مختلف انجام می‌دهد. با توجه به آنکه سخنرانی‌ها بدون پاکت و پول است. استاد به مناسبت محرم دو سال در دفتر آیة الله محقق کابلی سخران رسمی بوده، یک سال در کرمان، یک سال در مشهد، یک سال در کابل، یک سال در بامیان و یک سال در استرالیا و یک سال در کویته پاکستان طوری که حدود سی‌سال در محرم و غیر محرم محضا لله سخنرانی کرده است.

3- نقش در حفظ امنیت مالستان: در مالستان حدود الهی توسط علمای طراز اول و همکاریّ اقشار مردم جاری می‌شد، قاتل و جانی، دزد و زانی به کیفر شرعی و قانونیّ خود می‌رسید، استاد با کمال جرئت در اجرای حدود الهی اقدام می‌کرد، از کسی هراس نداشت. از برکت همین اجرای حدود بود که در مالستان خونی ریخته نشد و همیشه امنیت حاکم بود.

4 ـ فیصله های قاطع در دعواهای حقوقی: استاد دوست نداشت در حل و فصل دعاوی حقوقی شرکت نماید، اگر شرکت می‌کرد، در حل و فصل دعاوی بسیار جدی و قاطع بود؛ روزهای پنج شنبه و جمعه‌ها معمولا برای حل و فصل دعاوی و جنجال‌های بین مردم می‌رفت، جنجال های حقوقی را در اسرع وقت، بدون هزینه و صرف وقت حل می‌کرد، دعواهایی را که استاد حل و فصل کرده، هیچگاه دوباره تکرار نشده است، آنچه حل کرده، حل نهایی بوده است.

5ـ پشتیبانی از جهاد مقدس: استاد گاهی اوقات با حضور خود، از جبهه‌های جنگ خبر می‌گرفت، طلاب مدرسه را روی نوبت به جبهه سوق می‌داد. به محض آنکه اطلاع پیدا می‌کرد جنازه‌ای شهیدی آمده، برای شاگردان مدرسه می‌گفت: سرود تهیه کرده و تمرین نمایند. وقتی برای تشییع جنازه می‌رفت، طلاب مدرسه سرود می‌خواندند و سینه می‌زدند، این برای تسلی دل خانواده‌ای شهید بسیار موثر بود، برای دیگر مردم نیز تقویت روحی بود.


در کنار شهید ابوذر غزنوی و دیگر همرزمانش

ویژگی‌های اخلاقی استاد:

اـ بی‌علاقگی به مسایل سیاسی: استاد علی‌زاده به مسایل سیاسی خیلی دل نمی‌دهد و به تصریح متواضعانه خودش، معلومات سیاسیی چندانی ندارد و به اعتراف خودش در برخورد‌های اجتماعی خود نیز ساده و ضعیف است.

2ـ اهل تعارف و تملّق نیست اهل تعارف نبوده و کاری را که برخلاف میلش باشد به صراحت رد می‌کند، کسی که برای کاری نزدش می‌آید، استاد از ابتدا برایش می‌گوید: هرکار داری خلاصه بیان کن، حاشیه روی نکن. وقتی کار خا تمه پیدا کرد، به صراحت می‌گوید برو که من کار دارم. از شنیدن دعوای مدعی سخت خسته است، مدعی دوبار، سه بار ادعایش را بازگو می‌کند، می‌گوید نفهمیدم چه گفتی؟ در حقیقت خوب گوش نمی‌دهد. اگر کسی اسنادی نوشته‌ای را به وی بدهد که بخواند، آن را نمی‌خواند و یا به کراهت می‌خواند. از صحبت‌های تکراری زود ناراحت می‌شود. در عین حال دعوا و جنجال‌هایی که به وی مراجعه می‌شود، زود و قطعی حل می‌کند. برخوردش به همه‌ای اقشار مردم تقریبا یکسان است؛ بعضی‌ها که به نظر خودش سرش به تنش می‌ارزد، توقع دارد از جانب وی تحویل گرفته شود و بیشتر احترام شود، استاد با آن‌ها مثل دیگران برخود می‌کند، این گونه برخورد‌های سرد، به ضررش تمام می‌شود و موجب می‌شود که عده‌ای از وی دلخور و ناراحت باشند. در مراسم جشن عروسی و شیرینی خوری اصلا شرکت نمی‌کند، در ضیافت‌ها و مهمانی‌ها نیز چندان شرکت نمی‌کند، این نیز برای دعوت کننده سنگین تمام می‌شود.

      واقعا برخورد‌های استاد عجیب و غریب و منحصر به خودش است. کسانی با چه عشق و آرزوی از او تعریف و یا او را تعارف می‌کند، که ظهر یا چاشت بنشین تا یک خدمتی کرده باشم. استاد به جای آنکه با نرمی بگوید عذر دارم، کار دارم، نمی‌توانم بنیشینم، با خشونت و قهر می‌گوید چرا تعارف می‌کنی؟ نمی‌نشینم.

3ـ نظم و انظباط در زندگی: یکی از برجستگی‌های استاد، نظم او در زندگی و پیشبرد کارهایش است. ایشان یک لحظه بی‌کار نمی‌ماند، باید به یک کاری مشغول باشد. صبح‌ها خیلی زود چای خود را صرف می‌کند، در ضمن صرف چای و صبحانه به رادیو گوش می‌دهد و بعد به مطالعات و درس‌های خود می‌پردازد. وقتی احساس خستگی کرد، به کارهای فیزیکی می‌پردازد، بیل و کلنگ و کراچی‌اش آماده است، شروع به کار می‌کند تا آنکه خسته شود. دوست ندارد کسی پهلویش بی‌کار بنیشیند، یا به او می‌گوید، برو. یا خودش از جا بلند می‌شود و می‌نمایاند که بیرون می‌رود، آن‌گاه مهمان خود به خود بیرون می‌شود. استاد ظهرها و مغرب نماز جماعت را اقامه می‌کند، تا هنوز دیده نشده که اذان تمام شده باشد، استاد سر سجاده اش بیاید، همیشه در اول اذان یا وسط اذان سر سجاده‌اش می‌نشیند. در موقع اذان اگر کسی به او کاری هر چند ضرور داشته باشد، به کار او نمی‌پردازد، می‌گوید حالا وقت نماز است.

      در 1388 در «سرای غزنی» در شهر کابل در حویلیّ بزرگی که دفتر کمپاین آقای کرزی بود، اتاق داشت و اقشارمختلف مردم؛ زن و مرد، بی‌چادر و با چادر می‌آمدند، می‌نشستند، جلسه و قهقهه می‌کردند، استاد در اتاق خود مشغول مطالعه یا نوشتن بود، همینکه مغرب می‌شد، اذان می گفت، یک نفر هم به اذانش نماز نمی‌خواند، زنی که از فرانسه آمده بود با بعضی زن‌های دیگر می‌آمدند پیش حجره‌اش، می گفتند: تو را همیشه در حال مطالعه و نوشتن می‌بینیم، برنامه‌ای خود را  هیچ ترک نمی و تغییر نمی‌دهی، ما که اهل نماز نیستیم، ولی تو را که دیده‌ایم، علاقه پیدا کرده‌ایم نماز بخوانیم.

      استا غفور از میرادینه که مدرسه‌ای وی را ساخت، به آقای چمن شاه اعتمادی گفته بود، در زندگی کسی سرم نماز خوانده نتوانست، روزه گرفته نتوانست، مویم را کوتاه نتوانست و سرم ریش گذاشته نتوانست. ولی عملکرد، خوی و عادات استاد را که دیده‌ام، حالا نماز می‌خوانم، روزه می‌گیرم، مویم را کوتاه کرده‌ام و ریش گذاشته‌ام، با آنکه وی در این موارد یک کلمه به من نگفته است.

      استاد، دعوت‌ها و مهمانی‌ها را مایل نیست که قبول کند، خصوصا در ایام درسی، می‌گوید وقتم گرفته می‌شود و نظم کارم بهم می‌خورد؛ چون استاد تا غذای ظهر را صرف می‌کند، لحظه‌ای می‌خوابد. بعد از خواب و با صرف چای دوباره به مطالعه می‌پردازد. اگر برای مهمانی برود، وقت خوابش تلف می‌شود، اگر خواب نکند، نمی‌تواند مطالعه نماید. برای استاد روز‌های تعطیل و غیر تعطیل یکسان است، اوقات مطالعه، استراحت، نماز و دیگر کارهای روز مره‌اش، منظم و معین است. یک یا دو درس را در اواخر شب مطالعه می‌کند.

4ـ روحیه‌ی ضد طبقاتی و اشرافی گری: استاد با خوی و منش اشرافی گری شدیدا مخالف است؛ خصوصا با اشرافی گریی مذهبی سال 1359 وقتی تازه از ایران آمد، خوانین، اربابان و ارباب‌چه ها را که خود را ذات برتر می‌دانستند، توقع احترام و کرنش از مردم داشتند، را شدیدا تقبیح و توبیخ کرد، آنان نیز در برابر استاد عکس العمل نشان دادند، مدعی بودن ما معززین هستیم. استاد می‌گفت: اگر شما معززین هستید، دیگران مذللین هستند، عزت و ذلت در دست خداوند است، خدا شما را عزیز خلق نکرده و دیگران را ذلیل خلق نکرده است، دست از سر مردم بردارید. در این اواخر استاد با اشرافیت مذهبی سخت مشکل پیدا کرده و بر سر آنان شدیدا می‌تازد که شما با دروغ، خود را نسبت به دیگران برتر می‌دانید.

5ـ تعبد: استاد واقعا شخص متعبد است، در موضوعات دینی تفکر سنتی دارد، سعی می‌کند واجبات و مستحبات را انجام دهد. نمازهای خود را بلا وقفه در اول وقت می‌خواند، مگر اینکه در مسافرت باشد و یا در اختیار خود نباشد. استاد گاهی که در جایی باشد که در اول وقت، جای مناسب برای نماز نیست، موتر دربست می‌گیرد تا خود را در اول وقت در جای مناسبی برای نمازبرساند. نماز خود را اگر به تنهایی می‌خواند، رکوع، سجود و قنوت نمازش را خیلی طول می‌دهد، اگر پیشنماز می‌شود، نمازش را کوتاه می‌خواند. حد اکثر حتی در وقتی که کار می‌کند با وضو است. با وضو می‌خوابد. به دعا و نیایش سخت عقیده‌مند است. در سخنرانی‌های خود زیاد به اهمیت دعا گوشزد می‌کند. می‌گوید: وقت سحر، بین طلوعین و هنگام عصر وقت استجابت دعا است.

 

6ـ تلاش وسخت کوشی: استاد شدیدا سخت کوش بوده و در امور شخصی واجتماعی واقعا تلاش دارد؛ هیچگاه تنبلی و راحتی و تن آسایشی را دوست نداشته و هم خود به کارهای روز مرّه و ساخت و ساز پرداخته و هم دیگران ره به تلاش و کوشش فرا می‌خواند. استاد در تلاش و پشت کاری خود بی‌نظیر و یا کم نظیر است. کاری را که بدان اقدام کند، شب و روز دنبالش است، تا آن کار را به جایی برساند. کار مورد نظر او برایش اصل است. وقتی بعد از سه ما یا شش ماه در قم، پیش خانواده می‌اید، ظرف یک هفته به مدرسه و محل کارش بر می‌گردد. یادمان نمی رود که استاد چوب‌های سنگینی را که کسی دیگر حمل نمی‌توانستند و یا حمل نمی‌کردند، خود بر بازوانش حمل می‌کرد. تبر و اره را می‌گرفت چوب‌ها را برای سوخت قطع و کوتاه می‌کرد.

      در ساختن (مدرسه ای محمدیه) بلا استثنا روز 4 ساعت کارسنگین می‌کرد، در ایام عید و درس‌ها تعطیل بود، استاد با آنکه روزه داشت، از اول صبح تا نزدیک مغرب با کارگران خود کار می‌کرد. ظهرها کارگران غذا می‌خوردند، استاد لحظه‌ای می‌خوابید. آن چنان دست‌هایش ترکیده و خونین شده بود، که هرگاه وضو می‌کرفت از اثر سوزش دست‌های خود را تکان می‌داد. در کابل تکت طیاره می‌خرید، تککت فروش دست‌های او را دید، رفت از دواخانه یک بوطل چرب آورد به وی داد که دست‌هایش را چرب کند.

یک تعداد چوب‌های تنومندی را که یکی از خیرین مالستان برای کمک به مدرسه داده بود. چوب‌ها در دو طرف رود خانه واقع بود، در فصل بهار که فصل کشت و زراعت بود، چوب‌ها را قطع می کرد، دو هفته ای تمام از صبح تا عصر همراه با طلاب مدرسه، با تبر و اره می‌رفت، چوب‌ها را قطع می‌کرد، پوست‌های شان را جدا می‌نمود، مشکل از همه بیرون کردن چوب‌ها از میان آب بود. استاد از اول صبح تا عصر با شاگردان خود بین آب بود، چوب‌های سنگین را از میان آب بیرون می‌کشید، در اواخر روز تعدادی از شاگردان که خسته می‌شدند، فرار می‌کردند. استاد با عده‌ای از شاگردان تا آخر روز بین آب بود. مادرش را خدا بیامرزد، روز دو دفعه از خانه چای و نان برای طلاب می‌آورد.

      خاطره‌های دیگری نیز از این قبیل زیاد است، یک بار در سه پای رفتیم، چوب‌های خیلی بزرگ را قطع کرده به سر سرک رساندیم، تبر و اره‌ای خوب هم نبود. دوبار در رباط برای قطع کردن و انتقال آن به لب سرک رفتیم، چند اصله چوب بزرگ از عوض زوار یکی از خیرین مالستان را خدا بیامرزد قطع کردیم به لب سرک رساندیم. استاد از همه بیشتر و قوی تر کار می‌کرد.

      در شب‌های زمستان تقریبا 5 ساعت و شب های تابستان 3 ساعت بیدار است و درس‌های مهم را شب مطالعه می‌کند.

7. بیان شیوا و رسا: درس‌ها و سخنرانی‌های استاد خیلی روان ، ساده، شیرین و خوش فهم است. مطالب علمی را با بیان ساده تفهیم می‌کند، در ضمن درس و سخنرانی خود طنز می‌گوید، سخنرانی‌اش خسته کننده نیست. ، روضه ساده و مؤثر می‌خواند، درس‌های استاد اگر خیلی طول کشد از 40 دقیقه بیشتر نمی‌شود.

روحیه ای مردمی و مردانگی استاد:

8. روحیه همکاری و مردمی: استاد روحیه‌ای مردمی دارد، خوی و خاصیت و اخلاقش مردمی است؛ امتیاز خواه نیست، از کسی توقع مدح و تمجید و احترام ندارد، از مردم توقع کار برای خود ندارد، سال‌های که در مالستان تدریس می‌کرد، بین یک عده مردم محبوبیت قوی داشت و امرش نافذ بود، ولی هیچ گاه توقع نمی‌کرد، مردم مفت و مجانی کار او را انجام دهند، اگر کسی را برای کار استخدام می‌کرد مطابق معمول مردم بود، برایش مزد می‌داد، یا در مقابل کار او برایش کار می‌کرد، یا گاو و الاغ خود را می‌داد. از حقوق توده‌ای مردم زیاد دفاع می‌کند، زیاده خواهان و امتیاز خواهان را سخت نکوهش می‌کند، اهل تملق و مداحی نیست، اصلا صحبت تعارفی نمی‌تواند بکند. مدتی است در غزنی تدریس می‌کند، حاضر نیست به دفتر کار مقامات دولتی و یا احزاب و گروه‌های سیاسی برود، و از آن‌ها توقع چیزی نماید. تا هنوز دیده نشده که استاد با افرادی از سنخ مردم عادی در افتاده باشد، و جر و جنجال کرده باشد، اما با آدم‌ها متشخص و نخبه زیاد در گیر می‌شود. هر که استاد را در غیابش، سخنان بد و بیراه گفته باشد، در حضورش کسی به او اهانت و جسارت نکرده است.

با آنکه برای مصرف مدرسه وجوهات و سهم مردم را می‌گیرد، پیش پول داران کلان که از همه بیشتر سهم و وجوهات دارند، نمی‌رود از خوی و عادت آنان متنفر است، گاه گاه آنان را نکوهش می‌کند.

9. طرفدار علماء فعّال و به درد بخور جامعه: استاد یک عالم سنتی و سخت طرفدار علماء فعّال است، برای علماء نقش بسیار قوی در اصلاحات جامعه قائل است، اما نسبت به علمایی که از لباس و عنوان علمایی بد استفاده می‌کنند، منتقد است، از علمای عوام فریب، ریا کار و متظاهر متنفر است، آنان را ننگ علما و مایه‌ای بد بینی مردم نسبت به اسلام و علما می‌داند.

10. ساده زیستی: استاد ساده زیست است، با تشریفات و تنوع در زندگی جدا مخالف است. استاد مهمان‌های شخصی خود را با پیشانیی باز و ساده پذیرایی می‌کند. و زندگی ساده و بی‌آلایش دارد.

11. مناعت طبع: برخلاف پندار و گفتار برخی که می‌گویند، استاد علی‌زاده حریص به دنیا است، از مردم پول طلب می‌کند، استاد عزت نفس و طبع منیع دارد. البته برای مدرسه از کسانی که اهل حساب و کتاب است، درخواست کمک می‌کند، برای مصرف شخصیی خود هر گز از کسی توقع کمک ندارد.

رمز موفقیت‌های استاد:

      استاد واقعا در کارهای خود یک فرد موفقی بوده است. هیچ گونه جنجال و گرفتاری، مانع کارها و موفقیت‌های او نشده است. صحت مندی، توانایی‌های جسمی، موافقت و همکاری‌های بی‌دریغ خانواده، همسایه‌گان و اقوام، همه اسباب توفیق استاد در کارهایش بوده است. استاد سه امر را دلیل موفقیت‌های خود می‌داند:

1 ـ تلاش و پشت کار همیشگی و سختکوشی و زحمت پذیری که زبانزد همگان است.

2 ـ دعای پدر و مادر؛ استاد می‌گوید: پدر و مادرم زیاد مرا دعا می‌کردند. مادرم هرگاه در مسافرت‌های نزدیک هم که می‌رفتم برایم روزه‌ای نذر می‌گرفت. پدرم شب و روز ده‌ها بار مرا دعا می‌کرد.

3 ـ دعاها و نیایش‌های خود استاد؛ استاد دعا زیاد می‌کند و به دعا خیلی معتقد است، برای موفقیت خود نیز همیشه دعا می‌کند.

اندیشه های اصلاحی استاد:

استاد سال‌ها بین مردم بوده، عادات و اخلاق و رسوم مردم را از نزدیک مشاهده کرده است، با برخی کردار و رفتارها شدیدا مخالف است. مثل نسوار کشیدن و آرایش زنان در مجلس و بازار و برای مردم. همیشه مردم را به ادب و نذاکت نشستن در مجلس، نظافت کوچه و بازار، و اسراف و مصارف بیهوده در عروسی و مراسم ختم و فاتحه گیری توصیه می‌کند.

آثار و تألیفات:

کتاب زندگی، آراء، عقاید فلسفی و کلامی شیخ الاسلام خواجه عبدالله انصاری هروی که دکتر محمد سعید عبدالمجید (سعید الافغانی) به عربی نوشته است به فارسی روان ترجمه کرده است و همچینن کتاب افغانستان تاریخ، سرزمین، مردم که محمود شاکر نوشته است به فارسی ترجمه کرده است. و صدها مقاله علمی و تخصصی با موضوعات مختلف در مجلات و نشریه‌های (عدالت، نشریه وزارت عدلیه، ماهنامه حقوق بشر، کمسیون نشریه حقوق بشر، ماهنامه حبل الله، ماهنامه بامیان و... داخل و خارج افغانستان و سایت ها و وبلاگ‌ها به نشر رسیده است.

و همچنین کتاب (فدک از منظر جدید) و کتاب (سیرۀ جنگی اخلاقی نظامی حضرت محمد(ص)) ر آماده چاپ دارد همچنین داشتن خط خوش بدون آموختن از استاد از ویژگی‌های دیگری استاد علی زاده مالستانی می‌باشد.

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**