هزاره‌ها

سکاها کهن ترین نژاد جهان - بخش دوم- استاد ناطقی شفایی

**نوشته شده توسط شورای جهانی هزاره**. **ارسال شده در** هزاره

فصل دهم: سکاها کهن‌ترین نژاد جهان

 

مسکن اصلی ساک‌ها یا آسکائی‌ها

آقای کهزاد نوشته است:

«ساک‌ها یا آسکائی‌ها که اینجا از آنها بحث می‌کنیم شاخۀ بزرگی از کتله‌ای مردمان «سیتی» است که در مأخذ قدیم چین به نام‌های «سیت» یا «سی وانگ» تذکار یافته‌اند. «موسیو رونه‌گروسه» خاورشناس متوفای فرانسه که در شناسای آسیا و سوابق تاریخی و فرهنگی آن ید طولا داشت می‌گوید: «ساک‌ها» یا «ساس‌ها» در منطقۀ کاشغر درپای کوه‌های «تیانشان» و «فرغانه» و سواحل راست رودخانة «ایگزارتس» (سیردریا) تا به حوالی دریاچۀ اورال افتاده‌بودند.» علاقۀ بین کاشغر و دریاچه اورال علاقۀ وسیعی است که سراسر شمال افغانستان را در جمهوریت‌های آسیای مرکزی روسیه شوروی در بر می‌گیرد.[۱] در تعریف مسکن «ساک‌ها» به شرح فوق اگر خوب دقیق شویم می‌بینیم که مرکز ثقل ساک‌ها در ترکستان شرقی یا در علاقۀ سنکیانگ و حوزه‌ای «سیردریا» افتاده بود. آسکائی‌ها در قرن ۵- ۶ ق.م در عصر هخامنشی‌ها معروف بودند، کتیبه‌های هخامنشی از بس ایشان را خوب می‌شناخت در میان آنها تقسیماتی قائل شده  به تعریف جداگانه آنها پرداخته است:

۱-   «ساکی‌هو ماورکه» که عبارت است از همان سکاها که اینجا از آنها صحبت می‌کنیم مقر آنها در آن زمان در حوالی کاشغر فرغانه بود.

۲-   «سکاتیکراخودا» یا ساک‌های کلاه مخروطی که آنها را در حوالی دریاچه اورال قرار می‌دادند.

۳-   «ساکاپاردریادریا» یا ساک‌های ماوراء دریا که عبارت از ساک‌های آن طرف سواحل بحیرۀ خزر بودند.

از این سه تعریف واضح می‌گردد که در واقع اقوام آسکائی به نحوی که خاورشناس فرانسوی مذکور اظهار داشته است اقوام آسکائی از کاشغر تا سواحل دریائی اورال منبسط بودند و این ساحه مقر و مسکن اقوام سیتی هم بود. آنها که «آسکائی» و «سیتی» را مترادف دانسته‌اند از حقیقت دور نیستند. «منتها «سیتی» صفتی است  عام‌تر که تمام اقوام و قبائل بادیه نشین آسیای مرکزی اعم از تخاری، کوشانی، آسکائی و غیره همه جزو آن آمده می‌توانند.» [۲]

دربارۀ تقسیمات آسکائی هر صاحب نظری سخن خاصی خود را داشته است، در مجموع در حوزه‌ای آسیائی مرکزی موقعیت آنها با تفاوت آراء مشخص می‌گردد، به لحاظ اینکه دیدگاه‌های همگی برای خواننده گرامی روشن باشد به نحوی به آنها پرداخته شده است، می‌توان به موضوع دیگری اشاره کرد اگر چه تکرار مطلب است ولی به آن صورت لاطائل هم نیست. و همچنان بسیاری ازکسانی که صاحب نظراند در مورد «امور چیزی‌ها» یا سکاهای «ایورگیت» که از بومیان قدیم سرزمین سیستان بوده‌اند نظریات مختلف دارند، اما در یک مورد همۀ اتفاق نظر دارند که آنها در زمان تهاجم کوروش هخامنشی در این سرزمین حضور گسترده و تعیین کننده داشتند که کوروش هخامنشی را با تمام قشون سواره نظام و پیاده‌ای آن، از مرگ حتمی بوسیله آذوقه برای آنها که در «عالم چند قدمی مرگ حتمی قرار گرفته بودند» نجات دادند، و همانگونه از سکندر و اردوی او بدون جنگ استقبال کردند و مورد نوازش قرار گرفتند، اختلاف نظر آنها در این است که جمعی آنان (ایورگیت)‌ها را بومیان اصیل سیستان می‌دانند، و برخی دیگر ریشة نژادی آنان منتهی به گرگان حساب می‌کنند.

 

سکاهای تیکراخودا

اگر چه برخی از پژوهشگران سرزمین محل سکونت سکاهای «تیکراخودا» یا کلاه مخروطی را در حوالی دریای اورال قرار داده‌اند، تردیدی وجود ندارد که این تبار از سکاها همراه با مجموعه‌های دیگر اقوام ساکائی در سرزمین سیستان و اراخوزیا آمده بودند. زیرا «قراین و شواهد نشان می‌دهد که اهالی این ایالت اوائل عصر اسلامی از این نوع کلاه نوک تیز (یا پوشش سر) استفاده می‌کردند این سنت «اراکوزیا» یا «اراخوزیای» ای را جغرافیانگاران عهد اسلامی خاطر نشان ساخته‌اند اینجانب بطور خلاصه در این مورد به فتوح‌البلدان بلاذری اشاره می‌کنیم:

«تا اوائل عصر اسلامی در سرزمین قندهار (وادی هیرمند و ارغنداب) کلاه‌های درازی رواج داشت.* چون بعد از سنه ۴۴هـ ۶۶۴ میلادی عبادابن‌زیاد از سیستان بر این سرزمین بتاخت و قندهار را بدست آورد، مردم اینجا کلاه‌های دراز داشتند، عباد نیز به تقلید از آنها کلاه پوشیده و چون رواج یافت مردم آن را عبادیه گفتند.»[۳] عبدالحی حبیبی اضافه می‌کند: شکل کلاه بمنزلت هرم کوچکی بود، که رأس آن بسیار تیز بودی.[۴]

 کلاه‌های نوک‌تیز در ساحات مختلف مناطق مرکزی مورد استعمال داشته از باب نمونه در سالهای ۱۳۴۲ و ۱۳۴۳ هـ.ش در محضر استاد خسروی درس می‌خواندیم در ولسوالی سنگتخت در قولدوستک دوشیزه‌ها کلاه نوک‌تیز بالای روسری خود می‌پوشیدند و در گیروی لعل مربوط ولایت غور همین گونه کلاه‌های نوک‌تیز را دوشیزگان می‌پوشیدند. و در چهارصدخانه ولسوالی میرامور مربوط ولایت دایکندی این پدیده در میان دوشیزگان حتی زنان شوهردار رواج عام داشت گفته می‌شد که این نوع پوشش‌ سر برای دختران و زنان، تأثیر فرهنگی است که از طرف جرغی و برجگی بهسود اثر گذاشته است. بزرگان آنجا (چهارصدخانه) می‌گفتند که سابق مردان کلاه‌های پوستی نوک‌تیز گنبدی شکل داشتند لبه‌های آن را «قناویز» سبز رنگ (پارچة ابریشمی) می‌گرفتند، بیشتر رجال متشخص دارای چنین کلاهی بودند مردمان عادی در پوشیدن کلاه تقید خاص نداشتند.»[۵]

ولی «آفوشة فرانسوی» نوشته است: زنان هزاره‌ها عمامه‌های بزرگ بر سر دارند که انتهای آن در پشت ایشان آویزان است، مردهای‌شان فقط یک عرق‌چین یا کلاه نوک‌تیز بر سر دارند که معمولاً از پوست درست شده است.»[۶] چنانکه آنفاً اشاره شد کلاه پوست که پوست گوسفند و یا بره به شکل نوک‌تیز ساخته می‌شد، متعلق به اشراف و توانگران بوده است. که نشانه‌ای است از فرهنگ «پوشش‌سر» در میان سکاهای سیستان و اراکوزیا.

استاد یونس طغیان ساکائی که هم اکنون استاد دانشگاه کابل است می‌گوید پدران او در اندراب بغلان – کلاه‌های نوک‌تیز داشتند، این نوع پوشش سر فرهنگ ساکائی بوده است که فعلاً رواج خود را از دست داده است.

سکاها به سه قبیله منقسم می‌گردند

دکتر محمد جواد مشکور در یکی از آثارش، نوشته است: «چنین بنظر می‌رسد که حمله سکاها به باختر و ایران بواسطه انبوهی و کثرت جمعیت ایشان بود، می‌خواستند بدین وسیله مساکن و چراگاه‌های تازه پیدا کنند. این سکاها به سه قبیله به شرح زیر تقسیم می‌شدند:

۱-   سکاهای امیرگیان که در پامیر سکنا داشته و بعدها فرغانه و دشت‌های امیرگیان (Amyrgian) را از دست دادند.

۲-   سکارا اوکه یا سکاهای راوکا (Sacaraocae) که در شمال سیحون زندگی می‌کردند، شاید مسکن اصلی ایشان دره‌ای «ایلی» بوده است.

۳-   قبیلۀ بزرگ سکاها یا ماساگت‌ها که در استیپ‌های دریای خزر در شمال سرزمین «داهه» (اقوام داهی) در ناحیۀ سفلائی جیحون مسکن داشتند. مساکن ایشان از طرف شمال به کشور آئوریس که از رود ارال به سوی شرق بر می‌گرد ارال کشیده شده بود و محتملاً تا «یاکسارت» می‌رسید، امتداد داشت، سکاها در بین خود به زبان سکای سخن می‌گفت[۷] اما «سکارااوکه» که بعضی آنان را باقبائل چانک کائیان (کانگ‌کیو Kangkaio) یکی می‌دانند زبان‌شان با عناصر ترکی مخلوط بوده است.»[۸]

باختر و تورانیان

در این مورد مقتضی است نظر هموطن خویش جناب‌ آقای شادروان احمدعلی کوهزاد را پیرامون اقوام سکائی از منظر تاریخ منعکس نمائیم:

«اهمیت و موقعیت یک منطقه به اندازۀ در حیات و روحیات یک قوم تأثیرگذار است. که می‌توان علل و منشاء تمام اختصاصات زندگی ایشان را در آن سراغ گرفت.

تاریخ به وضاحت تمام نشان می‌دهد که متهاجمین یغماگر آسیای مرکزی چطور به کرات از راه درۀ زرافشان به سغدیان و مرو و باختر سرازیر شده‌اند. قسمت غرب فلات آریای‌ها بواسطۀ وجود بحیره خزر و کوهای آذربایجان از دست گزند این آفت در پناه بود، و تنها قلمرو باختر با یغماگران آسیای مرکزی دست و گریبان بود، برائی اینکه وضعیت باختری‌ها با تورانی‌ها به‌طوری که معمولاً می‌گویند: مقابله ایرانی و تورانی در قدیمی‌ترین زمانه‌ها در نظر مجسم می‌شود، بهتر است که از زمان اویستا تا زمانه‌های تاریخی نگاه مجملی در این زمینه افکنده شود.

در اویستا ذکر شده است که «کاوه یوسه اوا» و «ویستاسپه» جنگهای شدیدی با «تورا» (Toras) یا تویریاها» Toiryas نموده اند. آیا این دشمنان شاهان باختر کی‌ها (یعنی کدام اقوام) بودند؟ در زبان قدیم باختری دو کلمه فوق «دشمن» و «ظالم» معنی می‌دهد.

«استرابون» از سرزمین توری‌ها «Toiryas» به شمال «پارتیا» بطرف علف‌زارهای آکسوس سخن می‌راند. در داستان‌های تازه‌تر «تورانی‌ها» خطر ناکترین دشمنان شاهان باختر به شمار می‌رفته‌اند در علف‌زارهای بین اکسوس و ایگزارت (سیحون و جیحون) قومی مسکن داشت که مجموع آنها را «فارسی‌ها»، «اسکائی» و یونانی‌ها «سیت» خوانده‌اند، این آسکائی‌ها و سیتی‌ها عموماً قبائلی بودند چادرنشین که بیشتر به تربیت حیوانات می‌پرداختند و از قدیمی‌ترین زمانه‌ها اراضی حاصل‌خیز سغدیان نگاه پرحرص و آزایشان را جلب نموده بود.

«سیروس» (کوروش) وقتی که باختر و سغدیان را فتح کرد، برای حفاظت این دو ولایت با اقوام فوق مبارزۀ زیاد نمود. از وسط قرن ۲ ق.م به بعد این قبائل چندین مرتبه به «پارتیا» «مارجیانا» و باختر تهاجمات کرده‌اند.[۹]

 هیرودوت سکاها

آنچه را که هیرودوت به قوم سکائی نسبت می‌دهد یک سلسله روایات و قصصی است که یکی معارض دیگر می‌باشد. عقیدۀ ما این است که هیرودوت آنچه را درباره این ملت شنیده، بدون آنکه خودش در آن زمینه دقت کافی نموده باشد نقل کرده است او درجای دیگر می‌نویسد: از شهر تجارتی «بریستن» که در وسط سکائیۀ ساحلی واقع است (سواحل بحیر، سیاه) اگر دورتر رویم، اول به قوم «کاللی پید» یا سکائی‌های یونانی می‌رسیم، بالاتر از این قوم، قوم دیگری است که موسوم به «الازون» می‌باشد این دو قوم از حیث طرز زندگی مانند سکاها می‌باشند ولی گندم می‌کارند و آن را می‌خورند، سیر و عدث و ارزن جزو غذای آنها است، بالاتر از آن مردمی هستند موسوم به (نور[۱۰]) بالاتر از صفحه‌ای آنها بقدری که می‌دانیم صفحات لم‌یزرع است، این اقوام در کنار رودخانۀ گی‌پاتنیس (بوگ حالیه) یعنی در طرف مغرب «بریستن» مسکن دارند، چون از رود مذکور عبور کنیم به صفحه‌ای می‌رسیم که به دریا از همه صفحات دیگر نزدیک‌تر است موسوم به «گی‌له یا» است بالاتر از این صفحه سکاها هستند که کارشان فلاحت است.[۱۱] این قسمت اراء و اقوال هرودوت مختص سکاهای است که در حوالی شرق اروپا سکنا داشته‌اند. راجع به سکاهای «ایشیای» (آسیائی) مورخین بر آن است که مردمان مذکور به امور تجارت و زراعت و به تربیت اغنام و مواشی می‌پرداختند و روابط تجارتی‌شان با سرزمین فارس و ماد و محصوصاً باختر قدیم قائم بوده است. در این باره اشاراتی شده است.

 

آیا سکاها همه از یک نژادند؟

قبائل سه‌گانه که داریوش نام برده از لحاظ قومیت با هم فرق ندارند، بلکه تمام این قبائل از حوالی قره قوم و «تیان‌شان» تا «جهیل ارال» و از محیط کاسپین تا رود «دن» و از آنجا تا رود دانوب منتشر بودند در حقیقت از یک قوم سکائی‌اند،‌در بدو امر دارای عادات و اخلاق واحدی بودند، همینکه به نقاط مختلف تقسیم شده‌اند عادات و اخلاق و حتی طرز معاشرت‌شان متفاوت شده‌است.[۱۲] آری آن طور که گفته شد سکاها از قوم واحد و کهنی است که در برخی از شهرهائی بابل یادی از آنها شده است از باب نمونه: در عصر هخامنشیان خوراسمیا و سغد و سکا نقش قابل توجهی را در اقتصاد هخامنشی‌ها ایفا کردند منابع کتبی از حضور «خوارزمی»‌ها و «سکا»ها در نیپ پور (nippor) و سائر شهرهای بابل اطلاعاتی را ثبت کرده‌اند. نام خوارزمی‌ها و سکاها در «سیپار» (Sippar) واقع در بابل نام‌های شناخته شده‌ای بودند.»[۱۳] «بعضی از محققین سکاها را جزء طائفه «هون» و برخی دیگر آنان را ترک یا مغول می‌دانند. در قاموس کتاب مقدس آمده است: «مأجوج بلادی است که «جوج» بر آن شهریاری داشت در قرون متوسط «سومریان» بلاد تاتار را «مأجوج (محل جوج) می‌نامیدند. لیکن عرب‌ها زمینی را که میانه دریای قزوین و بحر اسود واقع است مأجوج می‌نامیدند، بسیاری سکاها را که در ایام «حزقیال» معروف بودند در مغرب آسیا سکونت داشتند، «مأجوج» می‌نامیدند. «حزقیال» مهارت آنها را در سواری و تیراندازی (نیزه‌اندازی) می‌ستوده است.» از قاموس کتاب مقدس به روایت تورات نام مملکتی درشمال آسیای صغیر (سیتی – سکائی) ذکر شده است.»[۱۴] روایات مختلف در این باره وجود دارند، لذا پژوهشگران دیگر با هم توافق دارند که سکاها جزء هندواروپائیان احتمالاً از نژاد ایرانی باشند. تنها حقیقت مسلم بطور اعم در مورد سکاها این است که یونانیان باستان این واژه را در مورد همۀ بیابان گردان جولگه‌ای «اوراسیائی» بکار می‌بردند. بطلیموس ناحیه‌ای «سینریا» (Sineria) را در آسیای مرکزی «اسکوتیا» نامید. هیرودوت می‌پنداشت که همگی آنها از آسیا آمده‌اند و در تاریخ نامشخص از ساکنان دریای سیاه جدا شده‌اند. دانشمندان شوروی کلمۀ «سکائی» را در مورد گروه کوچک از طوائفی بکار می‌برند که در کنار سواحل دریای «آزوف»، دریای سیاه، کوبان و دنپیر می‌زیستند. بدین ترتیب درباره محل اقامت اصلی سکاها همان اندازه اختلاف عقیده وجود دارد که دربارۀ اصل نژادی آنها، با وجود این اختلافات، هرگاه وابستگی آنها به «آلتای» و سیبری غربی به مناسبت مسئله نژادی آنها پذیرفتنی باشد. آنگاه مهاجرت بعدی آن قبائل از آن ناحیه با سهولت بیشتری قابل درک خواهد بود. گذشته از این، نظریه مزبور این مزیت را دارد که مغایر مطالب موجود در اسناد فارسی باستان نیست، و این نکته با بعضی وقائع در تاریخ چین که دربارۀ آنها مدارک بسیار موجود است و به تاریخ سلسله «چو» مربوط می‌باشد مطابقت دارد.»[۱۵]

ادامه دارد…..

  1. سکاها کهن‌ترین نژاد جهان ( بخش نخست)


[۱] – البته در زمان چاپ این مقاله هنوز کشورهای آسیای مرکزی از یوغ اسارت مسکو آزاد نشده بودند.

[۲] – علی احمد خان کوهزاد، افغانستان در پرتو تاریخ، چاپ اول مطبعه دولتی،  کابل، ص ۱۶۲ و ۱۶۳٫

*  در آن زمان هنوز هزاره‌ها در قندهار و ماحول آن موجودیت بدون دردسر داشتند.

[۳] – احمدبن یحیی بلاذری، فتوح‌البلدان، چاپ سال ۱۳۴۹ هـ.ش ناشر انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ص ۳۲۸٫

[۴] – تاریخ افغانستان بعد از اسلام، چاپ دوم ۱۳۳۶ ناشر دنیای کتاب، ص ۶۲۷٫

[۵] – از یادداشت سفرهای منطقه‌ای ۱۳۶۴ مقالة از خانه تا خانه.

[۶] – مقاله هزاره‌جات از آفوشه، تمدن ایرانی، ترجمة دکتر عیسی بهنام، چاپ سال ۱۳۴۶ ناشر بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص ۴۳۶٫

[۷] – که عبارت از زبان بلخی و سکائی و سغدی و خوارزمی است معروف به زبان میانه است. محسن ابوالقاسمی، تاریخ زبان فارسی ص ۱۲۵٫

[۸] – محمد جواد مشکور، تاریخ سیاسی اجتماعی اشکانیان، ص ۱۶۰٫

[۹] – احمد علی خان کهزاد، سال‌نامه کابل ۱۳۱۸ مقاله مدنیت اوستای، ص ۱۷۳٫

[۱۰] – Nwar.

[11] – تاریخ ایران باستان، چاپ دهم ۱۳۸۲، دنیای کتاب تهران، ج ۱، ص ۵۳۲٫

[۱۲] – سیستان سرزمین ماسه‌ها و حماسه‌ها، ص ۱۳۵٫

[۱۳] – تاریخ تمدن‌ها آسیای مرکزی،چاپ اول ۱۳۷۶، ناشر وزارت خارجه ایران، ج ۲، ص ۳۰۰٫

[۱۴] – لغت نامۀ دهخدا، ج ۱۳ ص ۲۰۰۴۸ یادداشت بخط خود آن مرحوم.

[۱۵] – رقیه بهزاد، قوم‌های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، چاپ اول ۱۳۷۳ ناشر وزارت امورخارجۀ ایران، ص ۱۳۳٫

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**