تاریخ و فرهنگ

نامهای تاریخی افغانستان

**نوشته شده توسط فاضل کیانی**.

نامهای جدید افغانستان و ایران مانند دو تیغه قیچی بود که تاريخ ایران کهن و خراسان را بريده و دور انداخت و در نتیجه تاریخ بی خوانده (بی صاحب) و دشت مانده ایرانِ اَوِستا و شاهنامه و تاریخ زابلستان تاریخی و سیستان نامدار و تاریخ خراسان زیبا و تاریخ فرهنگ و ادب فارسی، خود بخود به ایران نوین رانده شدند...

 نامهای تاریخی افغانستان



 
 

با اطمینان و جرأت می‌گویم که تاریخ کشور افغانستان را نمی توان تنها از ذیل نام افغان و افغانستان دریافت؛ بلکه تاریخ باستانی و قرون میانه این سرزمین را در تاریخ آریانا یا ایرانِ اوستایی و شاهنامه ی، و در تاریخ زابلستان، سیستان، خوراسان، باختر و بلخ باید جستجو نمود.

بدون تردید تاریخ ایرانِ اوستایی و شاهنامه ی، زابلستان، باختر و خوراسان، از تاریخ فرهنگ و ادب ریگ‌بَید (کتاب مقدس مِهریان) و اَوِستا (کتاب مقدس پارسیان) و از تاریخ شاهان پیشدادی و کَیانی، و از  تاریخ باختریان، زابلشاهان مانند خاندان سام و شَنسَب، ملوک کیانی و پهلوانی نیمروز، دهقان‌ها و برازندگان خوراسان، صفاریان سیستان، گوزگان‌خدایان، شاران غرجستان، شیران بامیان، سلاطین غوری، برمکیان، نوبختیان، و از تاریخِ فرهنگ و ادب و زبان فارسی و از تاریخ تمدن مِهریان و پارسیانِ نخستین در بلخ و زابل و کابل، و از تاریخ شاهنامه ها جدا نیست.

از متون کهن ویدی، اوستایی و متون پهلوی و از منابع کهن دری و شاهنامه ها و از تواریخ و جغرافیای عربی و پارسی دورة اسلامی چنین دانسته میشود که نامهای مملکت افغانستان در طول تاریخ پنجهزار ساله خود در عهد کیومرثی بنام «هَنِیره بامی» یا «خونيرث درخشان» و در عهد پیشدادی و کیانی بنام « اِیریانانَم وَیِجه» و «ایران» و در دورة اسلامی بنام «خراسان» بوده و در حدود یکنیم قرن اخیر موسوم به «افغانستان» شده است. [1]

پس از سقوط دارا کیانی بدست اسکندر مقدونی (330 ق.م) سلوکیان بر بلخ تسلط یافتند. در تاریخ از حکومت این دوره بنام حکومت یونانوباختری یاد میشود. پس از تسلط یونانیان، نام «ایران» که نام رسمي مملکت بود به «باكتريا» تبديل گرديد از اين پس نام ايران یا آريانا كم كم از زبانها افتاد؛ تا اينكه پس از ورود اسلام (قرن 6 م) در تمام قرون میانه به مدت 1500 سال نام رسمي سرزمین افغانستان بنام «خراسان» بود. [2]

نویسنده مجمل التواریخ نوشته است: «تا روزگار افريدون، زمين ايران را هَنيره خواندندى و هوشنگ و طهمورث و جمشيد را پيشدادیان و پادشاهان هَنيره گفتندى، چون افريدون اقليم چهارم را به ايرج داد، زمين ايران نام نهادند.»[3]

اما به نظر میرسد که نام کشور ایران به مرکزیت بلخ از نام هوشنگ گرفته شده باشد. زیرا هوشنگِ بامی برای نخستین بار ملوک الطوایفی را بر انداخت و شاهنشاهی پایدار و گسترده ای به‌نام ایران را بنیاد نهاد. صاحب میرخواند بلخی لقب هوشنگ را «ایران» و جایگاه کشته شدن او را در بلخ ذکر کرده است. [4]

دائرت المعارف آریانا و انجمن تاریخ در کابل، واژه آریانا یعنی تلفظ یونانیان را برگزیده و نوشته است: «مملکتی که در تاریخ معاصر آسیا و جهان، بنام افغانستان یاد میشود، در قرون وُسطی به اسم «خراسان» و در قرون قدیمه بنام «آریانا» شهرت داشت.» [5]

پس از حملات خونین صفویان و نادرقلی بیگ افشار بر سیستان و قندهار و... حاکمان ابدالی، کم کم به کشور خراسان دست یافتند. احمدخان ابدالي معروف به احمد شاه بابا در اكتبر 1747م/1160 هجری، (حدود دو و نیم قرن پيش) در قندهار بر اريكة سلطنت خراسان جلوس نمود و خود را در آغاز پادشاه خراسان خواند. نود سال پس از آن در زمان شاه شجاع المُلک افغان (16 اگست 1837م) در عهدنامة سه جانبة خراسان ، هند و انگلیس، به جای خراسان نام افغانستان در مکاتبات رسمی قرار گرفت و از این پس به تدریج نام رسمي كشور شد.[6]

تا جایی که از منابع تاریخی دوره اسلامی فهمیده میشود، از عهد صفويه (907 تا 1135 هجری) یعنی از حدود پنج قرن پیش به این سو،  کم کم در منابع تاریخی نام «دولت عِلّيَه» يا «دولت عِلّية ايران» بر قلمرو ترکان صفوی و افشاری و قاجاری اطلاق شده است، اما نام رسمی و بین المللی این سرزمین به‌نام پارس یا عراق عجم بوده است، و نام پارس هفت دهه پیش از این، یعنی در سال 1314 خورشیدی در عهد رضا شاه پهلوی به نام «ایران» تغییر داده شد و کم کم رسمیت بین المللی پیدا کرد. [7]  

نامهای جدید افغانستان و ایران مانند دو تیغه قیچی بود که تاريخ ایران کهن و خراسان را بريده و دور انداخت و در نتیجه تاریخ بی خوانده (بی صاحب) و دشت مانده ایرانِ اَوِستا و شاهنامه و تاریخ زابلستان تاریخی و سیستان نامدار و تاریخ خراسان زیبا و تاریخ فرهنگ و ادب فارسی، خود بخود به ایران نوین رانده شدند.

حاکمان ابدالی مملکت[8] با سياست حذف و تبعیض و انحصار قبیله ای ، اهميت فرهنگ و تاريخ و ادبیات غنی و وحدت بخش آريانا و خراسان را درک نکرده و با آن بی مهری نمودند و نام نا آشنای افغانستان و فرهنگ و زبان کم ظرفیت قبیله ای نیز، نتوانست تمام مردم و اقوام خراسان زمین را راضی کرده و زیر پوشش خود بگیرد.

دریغا که پس از رفتن نام خراسان (کشورخورشيد) خورشيدِ روشنايي و شادي نيز از خانه خود روی گرفت و تخم دل سیاهی و نفاق و آزردگی در میان اقوام کشور پاشیده شد و به جاي خورشید علم و انسانیت ، تاریکی، آه و فغان، تعصب قبیله ای، بیعدالتی، تبعیض، بی اعتمادی، خشونت و نفرت، نزاع و آزردگی قومی، پسرفت، ركود، فقر و بی سوادی نشست.

دریغا که پس از رفتن نام خراسان، کشور و مردم ما مبتلا به گُسست فرهنگی و تاريخي و دچار بحران هويت گردیدند. تاريخ آريانای کهن و خراسان نامدار کم کم معلّق و مسكوت شده و فرهنگ و  ادب و زبان غنی فارسی دري بيگانه و غیر ملی قلمداد گرديد. داستانها و تاریخ شاهنامه‌ها، ادبيات فارسی دري، زردشت بلخي، جمشيد زابلی، هوشنگ بامی، منوچهر بامی، کاوه آهنگر بامی، كيخسرو، کی پَشین، سام، زال و رستم زابلي ، مهرابشاه کابلی، سُهراب سمنگانی، درفش کاویانی، اردشیر بهمن و اسفنديار کیانی و سياوش و آرش و... افسانه خوانده شدند و ابومعشر منجم بامیانی، بیرونی و سنايي غزنوی، بوعلي، مولوي، ناصر خسرو بلخی، امیر خسرو و بیدل دهلوی، حنظله بادغیسی،  وصیف سیستانی، عبدالواسع جبلی غرجستانی و هزاران نامور علمی و تاریخی وطن ما آواره و بی کشور شدند. از اين ستم بزرگ، نه تنها اقوام خاصي در كشور صدمه ديدند، بلكه بر كل فرهنگ و تاريخ و زبان و ادبيات پنج هزار سالة این سرزمین لطمة سنگین وارد گرديد.

ما مخالف وحدت ملی و مخالف تمامیت ارضی افغانستان و خواهان تغییر نام رسمی کشور نیستیم؛ اما این ستم را نیز نمی‌پذیریم که حلقات خاصی در کشور به بهانه وحدت ملی و نام افغانستان، تاریخ و فرهنگ و هویت چند هزار ساله کشور مشترک را قربانی اغراض سیاسی و قومی خود نمایند.

نگارنده از همه محققان هموطن و اقوام باهم برادرِ افغانستان تمنا دارم که اگر واقعا به آب و خاک و مادروطن خود وفا دار هستند، نگذارند این مادر دردمند و فرزندانش از اساطیر کهن، تاریخ غرور آفرین، فرهنگِ فرهنگساز و از زبان و ادب غنی و وحدت بخش خود جدا شده و بی هویت شوند.
 


[1]   ر.ک: دائرت المعارف آریانا، ص17، چ کابل، 1334 ش. / و مجمل‏التواريخ ‏والقصص، چاپ ملك الشعراء بهار، ص416 / و «هزاره فردوسی» از علامه قزوینی، ص 138 تا 140 (چ وزیر فرهنگ ایران، 1322ش) /  و « بيست مقاله» از قزويني قسمت دوم‏، ص، 50 تا 51

[2] ر.ک: عبدالحی حبیبی، افغانستان بعد از اسلام، ص140

[3]  مجمل‏التواريخ‏والقصص، ص416

[4]  میرخواند بلخی، روضت الصفا، ج 1، صفحه دوم بحث هوشنگ (چ سنگی عهد قاجار).  

[5]   دائرت المعارف آریانا، ص17

[6]  ن.ک: آريانپور، خراسانيان در قرون وسطي، صص7- 8 . توضیح کامل تغییر نام خراسان به افغانستان را در  کتاب « افغانستان در مسير تاريخ»  ص310 بخوانید.

[7]  ر.ک: لغتنامه دهخدا، و دایرت المعارف بزرگ نو، در ذیل «ایران پهلوی»/ دایرت المعارف اسلامی مصاحب، ذیل ایران/ تمدن ايراني، چند تن از خاورشناسان ، ترجمه دکتر عیسی بهنام، ص 39 و 40 / مير غلام محمد غبار، جغرافياي تاريخي افغانستان، پيشگفتار، صفحة ط/ دکترمحمد حسین یمین، افغانستان تاریخی، ص 21 و 22 / دكتر محمود افشار يزدي، افغان نامه، ج1 ص133 و 134

[8]  زین العابدین شیروانی، سیاح قرن سیزده هجری نوشته است: قوم ابدالی که ایشان را درانی نیز گویند از نسل حسن ابدال است و قبر او در سه منزلی پیشاور در راه لاهور واقع بوده و جمیع طوایف ابدالی بدو منسوب اند... مانند پوپل زای و اچک زای و اسحق زای و بارک زای. گویا نزدیک ده لک (یک میلیون) خانه از فرزندان حسن ابدال بوده باشد... سواد اعظم افغان از اهل سنت و جماعت فرقه حنفی مذهب اند و کمی شیعه امامیه اند و زبان خود را پشتو خوانند و اهل هندوستان ایشان را پتهان نامند. (زین العابدین شیروانی، بستان السیاحه، ص 106 و 107)

 

 

 

**اشکال یابی جوملا**

**جلسه**

**اطلاعات مشخصات**

**حافظه استفاده شده**

**پرس و جو پایگاه داده**

**ایرادات بارگذاری در فایل زبان**

**فایل زبان آپلود شده**

**رشته ترجمه نشده**